51.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
عزاداریهاتون قبول💚
چند وقت پیش مادرانههای یه خانوم که فارغ التحصیل مهندسی برق دانشگاه شریف بودند و توی خونهشون کتابخونه خونگی راه انداخته بودند و چهار فرزند پسر داشتند رو منتشر کرده بودیم؛ یادتونه؟!
اگه اون مجموعه پست رو نخوندید حالا میتونید ماجرای زندگی ایشون رو تو این پادکست بشنوید یا ببینید.
البته ماجراها تا قبل از تولد فرزند پنجمه.
گل پسر پنجمشون مدتی بعد از انتشار تجربهشون در صفحهی مادران شریف بدنیا اومد.❤️
#پادکست
#تجربیات_تخصصی
#م_ک
#ام_البنین
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«حرف پسرم مرهم قلب شکستهم میشه..»
#ام_البنین
(مامان #حسین ۷، #محمد ۵، #مهدی ۳ و #فاطمه ۱ساله)
طبق قانون همیشگی خونه، بچهها تلویزیونو خاموش کردن تا ناهار بخوریم😋.
بعد ناهار پسرم گفت مامان میشه حالا روشنش کنیم؟
- آره عزیزم😍
+ ئه مامان برا چی باز اون بالا سیاه گذاشتن؟ باز چی شده؟😮
و منی که از دیروز لابهلای خبرا دنبال یه نشونه از سالم بودن 💚سید حسن💚 میگشتم دنیا رو سرم خراب شد...😣
- بچه ها کنترلو بدین بزنم شبکه خبر.
محمد اعتراضشو برای دیدن برنامه ش اعلام کرد:
+ مادر فقط یه دقیقه ببینم چه خبره🥺
با عوض کردن کانال و دیدن عکس سید و قرآنی که پخش میشد، قلبم شکست😣.
آخ ای سید بزرگوار😭
آه سید😭
چه دلها گرم به شجاعت تو نبود😭
چه قلبها که با شنیدن کلام پر صلابتت آروم نگرفت💔
و چه مزد شیرینی خدا بهت داد❤️
تو که عاقبت به خیر شدی و به آرزوت رسیدی، فکر دلهایی که در بندت بود رو نکردی؟!🥺
این فراق چه بلاها که به سرشون نمیاره...
حسینم که همیشه این جور موقعها حواسش بهم هست تا ناراحت نباشم، روشو میکنه به من:
+ مامان میخوای گریه کنی؟🥺 مگه این آقا کی بود؟
براشون از سید میگم...
به اشکام اجازهٔ باریدن نمیدم...
با بغض برای پسرام از رشادتهاش میگم و راهی که ادامهدهنده میخواد...
محمد ۵ سالهم رگای گردنش باد میکنه:
+ مامان بذار من بزرگ شم، خودم نابودشون میکنم 😠😡💪🏻
دوباره جای خالی سید چنگ میندازه به قبلم. اشکی که میخوام جلوی ریختنشو بگیرم، لجوجانه خودشو بیرون میریزه
و دوباره حسینی که همیشه حواسش به حالات مادرش هست:
+ مامان گریه نکن، ناراحت نباش... امام زمان (عجلاللهتعالی) که بیاد دوباره سید حسنم باهاش میاد،
اشکال نداره غصه نخور...
شاید اولین باریه که حرف پسرم مرهم قلب شکستهم میشه..
سید حالا که بیشتر از همیشه به سیدالشهدا (علیهالسلام) نزدیکتری، برای عاقبت به خیری بچههام دعا کن🥺
دعا کن تو راه حق و حقیقت و برای اسلام سینه سپر کنن و اشک و آه مظلوم درد باشه براشون💔💔💔
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۵ سال پیش، تصورات جالبی از آیندهام داشتم!»
#ام_البنین
(مامان #محمد ۱۳، #علی ۱۰، #هادی ۸ و #مهدی ۳ ساله)
دانه دانه برنجهایی را که در سرتاسر فرش پخش شدهاند، جمع میکنم و نگاهی به ساعت میاندازم.
حوالی ۴ بعد از ظهر را نشان میدهد و هنوز یک ساعتی مانده است!!
محمد با اینکه دو ساعت قبل نهار خورده، قابلمهٔ برنج را آورده گذاشته روی زمین و خوابش برده و در ده دقیقهای که من سرگرم مرتب کردن اتاق بودم و فکر میکردم مهدی مشغول ماشین بازی است، در حال تمرین پرتاب برنج به سمت اهداف فرضی بوده!!!🥴
علی و هادی هم شیفت بعد ازظهر هستند و خانه نیستند.
به این فکر میکنم که ۱۵ سال قمری پیش اگر از من میخواستند زمان کنونیام را توصیف کنم، احتمالاً خودم را در یک مرکز پژوهشی نجوم یا لیزیک تصور میکردم😎 و اگر میخواستم خیلی تهورانه ایده بدهم، در یک پژوهشگاه حوزوی مشغول کار بر روی شاخصههای الگوی یک زن مسلمان بودم!😌
در تصورات ۱۵ سال قمری پیشم، که مصادف میشد با شب میلاد امام حسن عسکری (علیهالسلام) و بیستمین سال تولد قمری من و ساعت ۵ بعد از ظهرش خطبهٔ عقدم جاری شده بود، بچهای وجود نداشت!!
نه اینکه قصدی برا بچهدار شدن نداشته باشم، ولی این فکر هیچ کجای ذهن من را اشغال نکرده بود!😉
تصورم از بچه همان تصویری بود که در برنامههای تلویزیونی نشان میدادند!
یک یا نهایت دو بچهٔ آرام و ساکت که هیچ وقت برنامهٔ زندگی بزرگترها را مختل نمیکنند و معمولاً در اتاقشان مشغول کشیدن نقاشی هستند.😃
اگر هم بیرون باشند، با یک تذکر کوچک والدین سریعاً به اتاق رفته و مشغول بازیهای آرام خود میشوند و یا به تخت رفته و سریعاً به خواب فرو میروند!!😂
یعنی فکرش را هم نمیکردم که بچه احیانا بخواهد برنامهٔ زندگی و تصمیمهای من را تحتالشعاع خود قرار دهد! محوریت همهٔ برنامهها خودم و خودم بودم!!🙂
۱۵ سال قمری پیش ساعت ۵ عصر در حالی خطبهٔ عقد ما جاری شد که من و همسرم هر دو دانشجوی فیزیک شریف بودیم و صرفاً به دروس حوزوی هم علاقه داشتیم!
اگر میخواستم برنامهٔ امشبم را به تصویر بکشم، حتماً به دلیل رند بودن تاریخ ازدواجمان یک برنامهٔ غافلگیر کننده و شام و کیک خوشمزه تدارک دیده بودم تا از این شب به یاد ماندنی خاطره خوشی بسازم!🤭
و قطعاً لحظهای به ذهنم خطور نمیکرد که ممکن است بین فلسطین و اسرائیل جنگی رخ دهد و حوزهٔ کاری همسر بنده هم دقیقاً مرتبط با همین حیطهها باشد و برای مدت بیش از ۴ هفته خارج از ایران مشغول کمک رسانی فکری و... به فلسطینیان باشد!
منِ الانم به منِ ۱۵ سالِ قمری پیشم میخندد و به سیب در هوایی که هزار چرخ میخورد میاندیشد و مشغول آماده کردن غذایی جدید برای پسرانی میشود که تا یک ساعت دیگر گرسنه از مدرسه باز خواهند گشت.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif