#ز_جعفری
(مامان دو دختر ۶ و ۴ ساله)
از چند ماه قبل تقویم 📅 رو که ورق میزدم، وقتی به ماه بهمن رسیدم با خودم گفتم: بهبه! چه ماه زیبایی! چه اعیادی! و چه تعطیلیهایی🤩 سه تا شنبه تعطیل.🥳
از همون موقع تو ذهنم بود ۲-۳ تا کار اساسی که چند وقته تو ذهنمه رو تو فرصت این تعطیلیها انجام بدیم!
شنبهٔ اول که به مناسبت روز پدر به دید و بازدید و عرض ادب به پدرها گذشت.
اما جمعهٔ قبل از ۲۲ بهمن، بعد از صبحانه یهو به ذهنم رسید که نقشه رو عملی کنم.😋
رو کردم به همسرم و گفتم: عزیزم ممکنه امروز که خونه هستی به مناسبت یومالله ۲۲ بهمن✌🏻 کمک کنی و این پردهٔ پذیرایی رو بعد از ۳ سال باز کنی و بشوریم؟!
با گفتن این جمله دختر بزرگم از جا پرید و درحالیکه چشماش از شادی برق میزد! (انگار که یه هدیهٔ شگفتانگیز گرفته باشه!) داد زد: آخ جون! خونهتکونی!😅🏠
همسرم درحالیکه جا خورده بود گفت: نه بابا جون، مامان منظورش فقط شستن پرده بود چون خیلی وقته...
و من درحالیکه ناخودآگاه لبخند شیطنتآمیزی گوشهٔ لبم ظاهر شده بود، 😈 گفتم: حالا دل بچه رو نشکن دیگه، کار خاصی نمیکنیم که...🤪
خلاصه سفرهٔ صبحانه جمع شد و همسر نردبون آوردن و پرده رو پایین آوردن و با دیدن شیشههایی که تقریباً ۳ سال بود دستمال نخورده بودن 🖼 گفتن: خب حالا میخوای شیشه پاککن هم بده یه دستمالی بزنیم!😁
این جمله شادی بیشتری رو تو چشمای بچهها آورد: مامان به ما هم پیسپیسی بده!
و اینگونه بود که درحالیکه من داشتم به پیشنهاد شخص همسر به کارهای مطالعاتی عقبافتادهٔ خودم میرسیدم، 🤓 به کمک پدر و دخترها کل شیشههای پنجرهٔ پذیرایی و دیوار زیرشون با پیسپیسی برق افتادن و دخترها که ظاهراً خیلی هم از کارشون لذت میبردن😅 هر چند دقیقه یکبار منو صدا میکردن که مامان ببین چه تمیز شد! و من هم آفرین و تشکر و لبخندی نثارشون میکردم.😍
البته اعتراف میکنم که اصلاً نیتم تمیز کردن دیوارها نبود و کاری که اون روز دخترها با شوق انجام میدادن، خودم یادم نمیاد خونهٔ مامانم انجام داده باشم! هر چند که واقعاً براشون تفریح بود و چون میدیدم که به دلخواه خودشون و کاملاً هم به صورت بازی انجام میدادن، حرفی نمیزدم و دخالتی نمیکردم. هر کدوم یه اسپری آب داشتن و یه دستمال و انصافاً هم خوب تمیز میکردن!
جای چسبهایی که تا چند وقت پیش نقاشیها و کاردستیهاشون رو میچسبوندن، خیلی خوب پاک میشد و اثری نمیموند و من به این فکر میکردم که چقدر زود گذشت اون روزهایی که در و دیوار خونه پر از کاغذ و نقاشی و کاردستی بود و روزانه یه کیسهٔ متوسط خرده کاغذ جمع میکردیم و هفتهای یکبار هم چسب نواری جدید میخریدیم! (هر چند که هنوز هم کمابیش این جریان ادامه داره 😄)
تو دلم خوشحال بودم که اون روزها بیخود جلوشون رو نگرفتم و از ترس کثیفی دیوارها و موندن جای چسب تو ذوقشون نزدم و نهیشون نکردم، حالا پاک کردن جای همون چسبها براشون چه بازی جذابی شده بود!
خلاصه که دخترهای ما تا اینجا از خونهتکونی خیلی خوششون اومده!
اینم باید بگم که ما هیچ وقت خونهتکونی به اون معنایی که معمولاً تو ذهن میاد و خانمهای قدیمی (و حتی بعضی خانومهای امروزی😉) سرتاپای خونه رو غسل میدادن نداشتیم!😅 به خصوص سالهای قبل که بچهها کوچکتر بودن و ریختوپاشها بیشتر. من هم سعی میکردم بیخود و بیجهت فشاری به خودم وارد نکنم و از بهانهٔ حضور بچه کوچیک توی خونه نهایت استفاده رو ببرم.😉
ضمناً خواهشمندیم بلند نشین بعد از خوندن این پست به جان همسر محترم بیوفتین برای خونه تکونی و درودهای پدران شریف رو نثار مادران شریف کنین. 🙈 اون بندگان خدا هم همین روزهای تعطیل رو برای استراحت و در کنار خانواده بودن دارن، ولی خب میشه در فرصتهایی که سرحالن و با به کار بردن کمی سیاستهای خانومانه😈 آقایون رو هم برای بخشی از کارها همراه کرد.
پن: همونطور که متوجه شدین یکی از کارهای اساسیای که چند وقت بود تو ذهن داشتم، شستن پردهی پذیرایی بود! خیلی هم کدبانو هستم تازه.😎😋
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام😃
صبحتون بخیر🥳
یکم باهم عکسای مامانها و نینیهای طبیعت رو ببینیم؟😍
👇🏻👇🏻👇🏻
#مادران_طبیعت😍
#نینی_های_طبیعت😍
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جعفرپور
(مامان یه پسر ۸.۵ساله و دو دختر ۶.۵ساله و سهماهه)
وقت نماز شده...
نگاهی به بچهها میکنم.☺️
دارن با هم بازی میکنن.🥰
چقدر این لحظههای خوب باهم بازی کردنشون رو دوست دارم.❤️
به سمت قبله برمیگردم و مشغول نماز میشم.
اللهاکبر
بسم الله الرحمن الرحیم...
یه لحظه نگاهم میافته به قیچی توی دست پسر، که قیچی خیاطیه.😨
اون حس مادریم هی میخواست تذکر بده پسرجون مراقب خودت باش. دستتو نبری.😰
ولی سر نماز بودم.😌
یه ذره که گذشت دیدم دخترم داره قیچی رو از دست داداشش به زور میکشه و میگه نوبت منه!
داداشش میخواد بزنتش.😡
هی تو دلم میگم الله اکبرررررررر، ااااااالله اکبر
یا فک میکنم اگر دخترم حواسش به من بود و نگام میکرد بهش چشم غره میرفتم که، بچه داشتین به این خوبی بازی میکردین چرا خرابش کردی آخه.😐
دعوا میشه و خانوم کوچولو گریه میکنه و داداش عصبانیه!
یه کم که آرومتر شد گفت: داداش، داداشی
اونم بهش محل نمیداد.
میخوام بگم: داره باهات حرف میزنه هاااااا
چرا جوابش رو نمیدی؟!! ببین چقدر مظلومه!
حالا انگار خودش از این کارا نمیکنه.😤
اما...
سر نمازم...
هنوز یه دقیقه نشده که میگه داداشی ببخشید! نباید از دستت میکشیدم، حالا ناراحتی؟
انگار اونم آروم تر شده...
نگاش میکنه و با سر میگه نه.
- عیبی نداره. بیا قیچی مال تو.😍
+ نه، من لازم ندارم. اصلاً قیچیش خیلی بزرگه و سخته، دوستش ندارم.😕
- آره، برم قیچی کوچیکه رو پیدا کنم، تو هر وقت خواستی بهم بگو.
✨✨✨
مدتیه به این فکر میکنم که چقدر تعداد چیزایی که میدونم و بهش عمل نمیکنم زیاده و چقدر حیفه...
یکیش هم اینه که چقدر برام سخته هیچی نگم.🤐😅
اینو وقتی عمیقاً درک میکنم که دارم نماز میخونم و بچهها دارن یه کاری میکنن جلوم...
صد بار تو دلم میخوام بگم:
الان باید اینکار رو بکنی بچه🤦🏻♀️
نکن، نکننننننن
آخ آخ مواظب بااااش و...
و اکثراً بعد نماز میگم الحمدلله که نمیتونستم حرف بزنم.🤭
کاش بشم «الذین هم علی صلاتهم دائمون»
باید نیت و تمرکزم رو یه مدت بذارم روی اینکه چقدر میتونم به بچهها هیچی نگم و منتظر بمونم خودشون نتیجهٔ عملشون رو ببینن.
البته میدونم ممکنه به نتیجهای برسن که مد نظر من نیست!
اما همینم راهی برای خلاقیت و رشده.🤗
شاید اصلاً به چیزای بهتر برسن.☺️
پ.ن: اگه دارید به این فکر میکنید که اتفاقاً مادر باید درمورد چیزهای خطرناک مثل استفاده از قیچی خیاطی دخالت کنه، باید بگم پسرم خداروشکر بزرگه و متوجه خطر میشه.
فقط اون حس مادرانمه که وادارم میکنه با اینکه میدونم لازم نیست، تذکر بدم مواظب باشیااااا😨
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام و ادب خدمت دوستان اهل کتاب 🤓
خبر دارین که برای شرکت تو پویش کتابخوانی #پاییز_آمد تا آخر بهمنماه فرصت هست!؟ 🙃
این فرم ثبت اسامی مخصوصی کسایی هست که کتاب رو کامل خوندن، برای شرکت در قرعهکشی 👇
🔗 b2n.ir/e42167
توی این روزهای باقیمونده پویش رو به دوستان و اطرافیانتون هم معرفی کنین، خصوصا دوستانی که کتاب رو تموم کردن و طعم شیرینش رو چشیدن و لذت بردن ♥️
⏱️ ۵ روز تا پایان پویش یعنی تا شب ۳۰ بهمن فرصت هست. شما هم میتونید یکی دو روزه نسخه صوتی کتاب رو گوش بدید در حین کارهای خونه و ...
مثل این دوست عزیزمون که وسط کلی مشغله، از یه صبح تا شب کتاب رو گوش دادن. 🤩👇🏻
✅ پیگیر خبرهای مربوط به پویشهای بعدی در کانال ایتا باشین:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#سایه
(مامان علی ۸ ساله و محمدحسین ۱ ساله)
#کتاب_پاییز_آمد
امروز وقتی چشمانم را باز کردم با خانهای روبه رو شدم که نیمی از آن را آب رادیاتور فرا گرفته بود با عمقی حدود سه چهارسانت. همسرم خانه بود. فرشها را جمع کرد. زمین را تی کشید. کارها را سر و سامان داد. با قالیشویی هماهنگ کرد عصر بیایند برای بردن فرش و موکتهای خیس. فقط سختی من نگهداشتن بچهها در خانهٔ خالی از فرش بود. همان را هم تا کمی از ظهر گذشته با پدرش هماهنگ کرد و پسر بزرگم به خانه پدربزرگش رفت.
🌸🌸🌸
امروز از صبح ساعت ده تا حدود پنج عصر، کتاب «پاییز آمد» را به صورت صوتی گوش دادم. خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی.
کتاب انقدر جالب بود و جذبم کرد که نتوانستم نیمه رهایش کنم. خاطرات دختر نازپروردهای که با دیدن شور و اشتیاق برادر جوانش که به خیل مبارزان انقلاب پیوسته بود و با مطالعه کتابهای اعتقادی فراوان، انقلابی و عضو سپاه شد.
در همان روزهای کار و اوایل جنگ دلباختهٔ پاسداری جوان که به خواستگاریاش آمده بود میشود و علیرغم مخالفت خانواده با هم ازدواج میکنند. داستان روزهای عاشقانهشان، ماجرای پر از غم دخترشان، نامههای پر از مهر و آموزندهشان، اخلاص و ایمان و اعتقاد قویشان، صبوری فخرالسادات و درک بالای احمد همه و همه آنقدر زیبا به تصویر کشیده شده است که روح ناآرام را به نوشیدن معجون آرامش نهفته در زندگی پرتلاطمشان دعوت میکند.
بعد از خواندن کتاب لحظهای خودم را جای فخرالسادات گذاشتم. مخصوصاً آن قسمت کتاب که خانه و زندگیاش پر از آب شده بود. اگر امروز وقتی با خانهای پر آب روبهرو میشدم و همسرم نبود، چه میخواستم بکنم؟
اگر روزهایی که باردار بودم یا روزهایی که فرزندانم بیمار بودند، همسرم کنارم نبود چه میکردم؟
همسران جوان شهدا تمام روزهای جوانی که جان میل بودن با یار دارد چگونه دوری را تاب آوردند؟ تمام روزهای زندگی که بی وجود همسر و یاور سخت است و نمیگذرد، برای این زنان صبور با ایمان با چند فرزند کوچک چگونه گذشت؟
چقدر ما مدیون این مردان از جان گذشته و همسران صبور و فرزندان درد بیپدری کشیدهشان هستیم...
این کتاب را خیلی دوست داشتم. واژه واژه اش در جانم نشست. اشکهایم را روان کرد. عاشقانهای پاک پر از ایمان و اعتقاد. به تمام کسانی که دوست دارند کتابی در رابطه با همسران شهدا بخوانند «پاییز آمد» را پیشنهاد میکنم.
از دستش ندهید.
#پاییز_آمد
#شهید_احمد_یوسفی
#فخرالسادات_موسوی
#گلستان_جعفریان
#کتاب_خوب_بخوانیم
#با_کتاب_قد_بکش
🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام كاظم (عليه السلام):
حسن همسايگى، اين نيست كه آزار نرسانى
بلكه حسن همسايگى، اين است كه در برابر آزار و اذيّت همسايه شكيبا باشى.
ليسَ حُسنُ الجِوارِ كَف الأذى،
ولكنْ حُسنُ الجِوارِ الصّبرُ على الأذى.
(تحف العقول، صفحه۴۰۹)
شهادت پدر گرامی امام رضا، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بر محبین تسلیت باد.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_مهدوی
(مامان یه دختر ۱ ساله)
از ابتدا دوست داشتم زود ازدواج کنم😌
و موقعیتهای خوب رو به خاطر تحصیل و مابقی بهانهها تاخیر نندازم.
چون همیشه دوست داشتم فاصله سنیم با بچههام کم باشه❤️
مزیتهای این اتفاق رو در خانوادههایی که مامان جوان دارند دیده بودم.
مثلا مامان خودم که همین الانم هر وقت با هم بریم بیرون خیلیها فکر میکنند خواهریم.😊
ترم آخر دانشگاه ازدواج کردم🧖
و از همون ماههای اول، در حال برنامهریزی برای بچهدار شدن بودم.🩺
اما...
روزگار همیشه به مراد ما نیست و از همونجایی که مطمئنی خدا مبتلات میکنه...
به دلیل موانع مختلف روحی و جسمی، ۴ سال بعد از ازدواج، خدا دختر عزیزم رو نصیبمون کرد.
درست زمانی متوجه بارداری شدم که دل و جانم تسلیم خواست خدا شده بود.😌❤️
تا جایی که با همسرم تصمیم گرفتیم شرایط فرزند آوردن از پرورشگاه و محرم شدنش رو بررسی کنیم و بعد هم خانوادهها رو برای این ماجرا آماده کنیم...
فکر میکردیم که شاید حکمت این محرومیت همین بوده که بچهای محروم از نعمت خانواده رو احیا کنیم.🤔
در تمام مدت چهار سال تقریباً هیچکدام از اعضای خانواده متوجه نشدند که ما بچه میخوایم اما روزیمون نمیشه.
اکثراً فکر میکردن که به خاطر درس من و بیعرضگی در انجام همزمان چند مسئولیت این امر رو به تاخیر میاندازیم!
من و همسرم در تمام این مدت کنایه و طعنههای عزیزانمون رو به جان میخریدیم.😓
بارها بغضم رو قورت دادم و اشکم رو در چشم خشکاندم،🥺
وقتی عزیزانم به خاطر ندونستن اصل ماجرا، من رو نصیحت میکردن که
دیر میشه ها...
نمیخوای بری پیش فلان دکتر...
اما من به دلیل مشکلات مختلف خانوادگی و شخصی که هر کدوم از خانوادهها درگیرش بودن، ترجیح دادم که دردی به دردهاشون اضافه نکنم و فکر و خیال این ابتلا متعلق به خودم باشه و با کسی سهیم نشم.🤐😓
دوستان خوب و دلسوزی هم داشتم که هم درد بودیم و از مشورت، همدلی و راهکارهای خوبشون استفاده میکردم👌🏻
تمام اشکهایی که در خلوت ریختم
و بغضهایی که قورت دادم،
تبدیل شد به اشک شوق شنیدن خبر بارداری در وقت سحر ماه مبارک رمضان.💫✨❤️😍
سحری که قرائت آخرین بند از استغفار ۷۰ بندی امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو با همسرم به پایان رسوندیم😌
و بعدش خدا مژده و خبر شیرین پدر و مادری رو به ما داد.😍
حالا دخترم یک سالشه...👶🏻
بارها به این فکر کردم اگر تاخیر و محرومیت چهار ساله از نعمت فرزنددار شدن و حرف و حدیث دیگران رو تحمل نکرده بودم، قطعاً خیلی ناسپاستر بودم به نعمت شیرین مادری.💗
و شاید منِ بچه درسخون و سوگلی اساتید، دیگه اولویت اولم خانواده و مادری نبود.
الان، با خیال راحت نکاتی رو که در دروس تربیتی یاد گرفتم، سعی میکنم برای دخترم پیاده کنم.
حتی اگه بهای اون، شرمندگی و خجالت از تأخیر پایاننامه، در برابر اساتیدی باشه که همون درسها رو یادم دادند.👩🏻🎓🙃
حداقل تا دوسال اول که بچه شیرخواره، نیاز و وابستگی جسمی و روحیش به مادر بیشتر از دیگرانه
و مادر بهتر از هرکسی میتونه نیازش رو تشخیص بده و رفع کنه.🤱🏻
برای همین دوست دارم در دسترس کوچولوی خودم باشم، دوری خیلی طولانی نداشته باشم و احساس امنیت و آرامش به کودکم ببخشم💞
سپاسگزارم از تمام عزیزانی که با تصویب قوانین جوانی جمعیت، پشت ما مادران دانشجو و شاغل رو به قوانین حمایتی گرم کردند تا با آرامش خاطر، هم به خانواده و بچهداری برسیم و هم به مسئولیتهای اجتماعی...🌹
پ.ن: انس با استغفار ۷۰ بندی امیرالمؤمنین (علیه السلام) توصیه اخلاقی برخی اساتید اخلاق برای زوجهایی است که از نعمت فرزند محروماند.💔
فایل پیدیاف این استغفار، ضمیمه شده.😇
#مامان_اولی
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
استغفار امیرالمومنین(ع).pdf
345.7K
استغفار ۷۰ بندی امیرالمؤمنین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
درباره آزادی بچههای زیر ۷ سال که توی روایات توصیه شده،
❌دو تا خط قرمز وجود داره:
👈🏻 ۱. کارهای خطرناک
👈🏻 ۲. کارهای زشت
❓حالا تعریف کار زشت چیه؟
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#کوثر
(مامان #محمدعلی ۹، #فاطمهزهرا ۶، #محمدحسن ۴ و #محمدحسین ۲ ساله)
مدام از بغلشون رد میشم و اعصابم بهم میریزه که باز چشمم بهشون افتاد ولی نمیتونم تاشون بزنم.😕
آخه یه کار مهمتری دارم...
طفلی لباسام با دکمههایی پر از التماس، میگن:
- تو رو خدا کوثر نمیخواد تامون کنی
فقط ما رو از تو دست و پا بردار.😩
به تار و پود و دکمههامون سوگند ما راضی هستیم...
+ نمیشه که!
اصلاً از این رسما تو خونواده نداشتیم، نداریم، نخواهد داشتیم.😶
مامانم به اون بانظمی! دختر کو ندارد نشان از مادر.🧐
هربار مکالمهٔ بین من و لباسا به همین منوال ادامه پیدا میکرد...
تا اینکه یک روز...✨✨
مامانم! همون که کو نداشتم نشان از وی!
با چند تا سبد بزرگ وارد خونه شدن و طی یک دستور نظامی گفتن:
- لباسارو بریز تو اینا، حرفم نباشه.😶
دیگه نبینم لباسارو تا بزنی!
با چهارتا بچه قدونیمقد فرصت تا زدن نداری،
زین پس...
لباسای هرکس رو میاندازی تو سبد خودش...☝️🏻
برق خوشحالی و مراتب قدرشناسی رو تو دکمهٔ لباسا دیدم.😄😍
و انگار وقتی مامان بهم دستور دادن که لباسا رو تا نزنم، عذاب وجدان ناشی از تا نزدن لباسها هم از تو وجودم غزل خداحافظی سر داد و رفت.😄
و بدین ترتیب یکی از معضلات اساسی خانوادهٔ شش نفرهٔ ما با تدبیر مامان خانوم حل گردید.😎
👌🏻گاهی کافیه یهکم سختگیریهامون رو کم کنیم،
هیچ اتفاق خاصی نمیافته...
فقط زندگیمون راحتتر میشه.😄
#سبک_مادری
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله):
هر كس به فرزند خود قرآن را آموزش دهد، خداوند گردنبندى به گردن او آويزد كه در روز قيامت همگان از آن شگفت زده شوند.
مَن عَلَّمَ وَلَداً لَهُ القرآنَ قَلَّدَهُ اللَّهُ قِلادَةً يُعجَبُ مِنها الأوَّلونَ والآخِرونَ يَومَ القِيامَةِ.
(ميزان الحكمة؛ ج۹؛ ص۳۳۹)
🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸
مبعث نبی اکرم، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، عید اسلام و مسلمانی، بر مومنین مبارک باد.
🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام دوستان😃😃
به امید خدا، از امروز میخوایم در چند قسمت، قصهی زندگی یکی از مامانای خوب این سرزمین رو بخونیم.
یه مامان که ۵ تا فرزند دارند و استاد ریاضی دانشگاه قم هستند.😍😍
برامون بدون روتوش، از فراز و نشیبهای زندگیشون میگن
و اینکه با چه سختی هایی مواجه شدن و چه راهکارهایی پیش گرفتن...
#قصه_زندگی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#مامان_ریاضیدان
(مامان ۳ دختر ۱۷ساله، ۱۵ساله و ۴ساله، و ۲ پسر ۱۰ساله و ۷ساله )
#قسمت_اول
تهران به دنیا آمدم.
چند ماهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی.😃
پدر و مادرم متدین و تحصیلکرده بودند.
و مهمترین دغدغهشان هم دربارهٔ ما این بود که دیندار باشیم.😌
یادم نمیآید برای درس خواندن یا نمرهٔ بیشتر گرفتن، به من تذکری داده باشند!!
اساساً درس ما برایشان اولویت نبود. ولی تا دلت بخواهد به تربیت دینی حساس بودند.👌🏻
هر هفته در خانهمان درس اخلاق برگزار میشد.
تا همین حالا هم خیلی از برکات زندگی را مدیون همان درس اخلاقها هستم.❤️
وضعیت مالیمان، در حد یک خانوادهٔ معمولی بود، ولی به خاطر همان حساسیتهای پدر و مادرم مدرسهٔ غیرانتفاعی درس میخواندیم.
من و خواهر و دو برادرم.
دوران مدرسه، یک کتابخوان حرفهای بودم.📚
هر چه دستم میرسید میخواندم.🙇🏻♀️
سال اول دبیرستان هم حفظ قرآن را شروع کردم.
۴ ۵ سالی عمدهٔ وقت روزم را صرف حفظ و دورهٔ و تثبیت قرآن میکردم.
این انس با قرآن، بهترین توشهٔ دوران نوجوانی من بود و نقش بسیار پررنگی در کل مسیر زندگیام داشت.✨💕
از بچگی سر و کله زدن با علوم مختلف را دوست داشتم.😃
مثلاً مسائل فیزیک خیلی برایم جذاب بود و در دبیرستان سعی میکردم کتاب فیزیک هالیدی را بخوانم و بفهمم.
آن روزها بازار المپیاد هم خیلی داغ بود.
من المپیاد ریاضی شرکت کردم.
در دورهٔ چهل نفره پذیرفته شدم و تابستان آن سال در اردوی ویژه المپیادیها شرکت کردم.
این اردو یکی از نقاط عطف زندگیام بود.
آن سال مدال برنز گرفتم و جهتم به سمت ریاضی محکمتر شد.🥰
قلههای بلندتری پیش چشمم روشن شدند که برای رسیدن به آنها باید خیلی بیشتر از قبل تلاش میکردم.
سال ۷۶ برایم خیلی ویژه بود.
سال کنکور!
آن سال زندگی منظم و پرتلاش و سرشار از رضایت داشتم.😊
در نهایت به لطف خدا، رتبهٔ خوبی آوردم و بهعنوان دانشجوی رشتهٔ ریاضی وارد دانشگاه شریف شدم.🎓
آن سالها ایران در سطح بینالمللی موفقیتهای چشمگیری در رشتهٔ ریاضی بهدست آورده بود.🤩
سال بالاییهای ما افرادی مثل مرحومه مریم میرزاخانی بودند.😍
خود من هم توانستم در مسابقات جهانی دانشجویی، مدال نقره را کسب کنم.😊
از طرفی انتخابات دوم خرداد هم تازه گذشته بود و فضای جامعه یکباره تغییر کرده بود!
اتفاقات کوی دانشگاه را به خاطر دارم.
فضا، خیلی احساسی و سیاسی متعصبانه بود.😬 اعتقادات دینی و سیاسی که از طرف خانواده در جانم نشسته بود به چالش کشیده میشد.
چالشهای پربرکتی که باعث شد اعتقاداتم را دوباره بازسازی کنم و در آنها محکمتر شوم.❤️
و البته قدرت و ظرفیتم هم در مواجهه با افکار متفاوت بالاتر رفت.☺️
#قسمت_اول
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif