چندوقت پیش با گل پسرا رفته بودم مسجد😇👶👦
قبل نماز به محمدآقا گفتم «مامان مواظب داداش علی باش» محمدم سرش رو خم کرد و گفت باشه😌
وسط نماز یه دختربچه به علی آقا چوب شور تعارف کرد،محمد گفت:«علی کوچیکه»
دختربچه بی اعتنا به حرف محمد چوب شور رو به علی داد😒😕
محمد دوباره گفت:«علی کوچیکه،نمیتونه بخوره»!!!
هر دو از من دور بودند و من مشغول نماز،نگرانشدم😨
چون علی به سختی قورت میده،و چند بار تا حالا حالت خفگی براش پیش اومده😥
من خواستم نمازم رو بشکنم و چوب شور رو از علی بگیرم که دیدم محمد سریع چوب شور رو از داداش علي گرفت وخورد😝😁
و عاقل اندر سفیه به دختربچه نگاه کرد😳😒😒
دلمغنج رفت برای اینهمه احساس مسئولیت پسر کوچولوی تقریبا سه ساله ی خودم نسبت به داداش علی ۸ماهش 😅😅
پ.ن:
درباره هشتگ های پست قبلم میخواستم توضیح بدم 😁
ما همزمان با انتخاب نام،برای بچه ها لقب هم انتخاب کرديم😆
و گاهی با القابشون صداشون میکنیم،
محمد آقا یا همون نصیرالدین،و علی آقا که عمادالدین صداش ميکنيم😇😇👶👦
و مثلا هشتگ #ریاضی91 یعنی من ورودی سال 91 رشته ریاضی دانشگاه شریف بودم 😆
یکی از رفقا گفتن که اینطوری که نوشتید اصلا واضح نیست یعنی چی 😯
گفتم شفاف سازی کنم.
#پ_بهروزي
#ریاضی91
#مرد_کوچک
#مسئولیت_پذیری
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#مادران_شریف
#خاطره_نوشت
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
اصلا مادر باید #دانش_جو باشد!
یکی از خاطراتی که از دوران نوجوونی تو مهمونی های زنونه دارم اینه که تقریبا هیچوقت تو بحثا و حرفای جمعی شرکت نمیکردم 😯
عمده خانم های اطراف ما بحثاشون این بود که مثلا فلانی جدیدا چی خریده؟چی پوشیده؟ اون سریال چی شد و چی قراره بشه؟ توی فلان مراسم چه لباسی خوبه بپوشیم؟ رابطه عروس اون خانواده با مادرشوهرش چطوره و ... 😰😰
.
.
همیشه غصه میخوردم و میخورم که چرا باید خانم ها خودشون رو محدود کنن به این جنس فکرها و دغدغه ها؟😦
شاید یکی از آسیب های اساسی که خانم های #غیر_دانش_جو (یعنی کسانی که دانش را نمی جویند!) در معرضش هستن، همین باشه: محدود شدن فکر و دغدغه فرد در مسائل سطحی و بی فایده.😶
توی جمع های دانشجویی مخصوصا گروه ها و تشکل های دانشجویی(اونقدری که من دیدم) این فضا خیلی کمتره.
یعنی افراد بیشتر ذهنشون درگیر علم و تفکر و حل مسئله ست. بیشتر نسبت به مسائل جامعه و کشور دغدغه دارن و دنبال راه حل هستن.
کاش همه خانم ها #دانش_جو بشن!
البته دانش جو به معنی واقعیش. نه لزوما اینکه به هر قیمتی و تو هر رشته ای فرد بخواد درس بخونه . اونم ففط برای مدرکش.
مثلا اینکه یک خانم تو خونه کتابهای مفید بخونه ، یا اینکه یک مادر برای یاد گرفتن اصول تربیتی کتاب بخونه یا سخنرانی گوش بده یا دوره های مختلف بره، به نظرم عین #دانش_جو بودن هست.
وقتی سطح فکر و دغدغه ی یک #مادر بالاتر بره، طبیعتا میتونه بهتر بچه هاشو تربیت کنه.👱
این فرد میتونه با مسائلی که توی مادری باهاش مواجه میشه، برخورد علمی داشته باشه. دنبال راه حل های درست از منابع معتبر بره و جواب سوالهاشو پیدا کنه.
و میتونه سوالهای بچه هاش رو هم درست جواب بده و ترغیبشون کنه به کتابخوانی و علم آموزی.📚📚
خلاصه
اینکه خانم ها دنبال درس و علم باشن خیلی خوبه. حتی اگر نخوان شاغل بشن.🎓
چیزی که شخصا بهش رسیدم تو این دوسال بچه داری، اینه که مادری خودش یه شغله که نیاز به کلی علم و مهارت داره.👩
و متاسفانه نظام آموزشی مون این علوم و مهارت ها رو به ما یاد نداده. هرچند تا حد قابل قبولی، روش #دانش_جو بودن رو ازش یاد گرفتیم😆
مادر خوب باید خودش #دانش_جو باشه و بره یاد بگیره هرچیزی که برای مادری لازم داره.🔍🔍
پ.ن :
در جواب دوستانی که میگن اگر میخواستید بشینید خونه و مادری و بچه داری کنید پس چرا رفتید دانشگاه درس خوندید؟!😎
#پ_شکوری
#شیمی91
#سبک_مادری
#مادر_دانش_جو
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
فرهنگ #کودک_گریز یا #کودک_پذیر
محمد داشت یه گوشه تو موکب سنگ بازی میکرد،صداش کردم که بیاد خشک کن علی رو نگه داره. علی رو بردم بشورم، همه چیز آماده بود که آب روشویی قطع شد!😕
و راهی نبود جز اینکه با شلنگ توالت بشورمش، و مامانا میدونن که این چه کار سختیه تنهایی! مستأصل وایساده بودم😯😟
ناامیدانه به محمد گفتم مامان میتونی شلنگو نگه داری؟گفت باشه😌
با هم رفتیم و داداش علی رو با موفقیت شستیم😀
من داشتم ذوق پسرمو میکردم که چقدر زود کمک کارم شده😍 که یه خانومه گفت مجبور بودی با دو تا بچه بیای کربلا؟!😕😡آخه اینا چی میفهمن از این سفر؟!😮😶👊
و محمدآقا برگشت و به سنگ بازیش ادامه داد.😀
پ.ن1:
یقین دارم که ما محمد رو نبردیم کربلا! بلکه محمد مارو برد با خودش 😍 انقد که دعا کرد و به خودش وعده داد،برات کربلاشو گرفت وخب تنها که نمیشد بره،لذا ما هم از صدقه سر پسرم کربلایی شدیم.اینم یکی از برکات وجود این فرشته های کوچولوئه😇
پ.ن2:
من فکر میکنم #کودک_گریز بودن جزیی از فرهنگ ما شده متاسفانه!😟😓(احتمالا ناشی از اجرای غلط سیاست های کنترل جمعیته😡)
که اصلاحش هم زمان میبره قطعا⏳
البته بچه هارو دوست داریم،و اصلا مگه میشه دوستشون نداشت این فرشته های زمینی رو؟😍👼👶
اما چون تو دوران اجرای سیاست کنترل جمعیت اصل #فرزندآوری زیر سوال رفت و اساسا کودک موجود نه چندان مفید😒 که خیلی هم مخل آسایشه😖 معرفی شد،مردمما زندگی کردن با کودک رو فراموش کردن انگار!😯
پ.ن3:
جالبه که تا همین چندسال پیش ما هم آنقدر #کودک_گریز نبودیم.
یکی از اقوام ما که میانسال هستن خاطرات سفر به مشهدشون رو تعریف میکردن،میگفتن چند روز تو راه بودیم،با چند تا بچه کوچیک👶👦👧👨
ومثلا هر دو ساعت وایمیستادن و کهنه بچه هارو عوض میکردن🚼 ومیشستن و یه چیزی میخوردن🍪 و استراحتی😴 و دوباره راه میفتادن😊
و این اصلا اتفاق خاص و نادری نبوده!اما چی شده که حالا حضور دو تا بچه کوچیک با انواع امکانات حتی قبیح به نظر میاد و مادری که این کارو کرده مواخذه میشه!😮😏
پ.ن4:
تفاوت فرهنگ ما و عراقیا تو این زمینه کاملا مشهوده،
من سه بار با بچه سفر به عراق داشتم،اونها خیلییییی با بچه و بچه داری مانوسند،و اصلا بچه رو موجود اضافی نمیدونن.مراقبت از بچه ها رو جزیی از سختی های طبیعی زندگی میدونن،که به خاطر منافعی که داره پذیرفتنش.(مثل سختی درس خواندن!آیا اگر کسی به خاطر امتحان دانشگاه از استراحتش بزنه و سختی بکشه کسی بهش معترض میشه ومثلا میگه مگه مجبوری درس بخونی؟!؟!)
مرد و زن، نسبت به بچه های اطراف، خودشون رو مسئول میدونن، کمک میکنن به مادران بچه دار.
فکر کنید راننده ی ونی که مارو از مهران برد نجف،تو مسیر وقتی نگه میداشت که ما چیزی بخوریم، علی رو از من میگرفت که من به کارم برسم!😯یه جوون سی ساله بود تقریبا!!
از این مدل اتفاقا من به کرات دیدم بین عراقیا.
#پ_بهروزی
#ریاضی91
#سبک_مادری
#اربعین_با_بچه
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#مرد_کوچک
#مسئولیت_پذیری
#فرهنگ_کودک_گریز
#فرهنگ_کودک_پذیر
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
امسال اربعین، به لطف خدا قسمت شد ما هم با محمد نوزده ماههمون بریم پیاده روی.
تو این سفر، خانواده خواهر شوهرم و ۲ خانواده دیگه هم همراهمون بودن.
جمعا ۶ تا بچه. 👦👧 👦👦👧👶
پسرمم که میگی بچه دوووووست.👼 دیگه تو این سفر نونش تو روغن بود.
از تهران تا مهران، با ماشین خودمون رفتیم.🚗🚙
محمدحسین، پسر عمه محمدم، تو ماشین ما بود و شده بود قبله توجهات محمد.❤
هی محمدحسینو به من نشون میداد و میگفت محمَ ... 😍
بین راه تو یه پارکی در همدان برا ناهار نگه داشتیم.
هم ما دلی از عزا درآوردیم. هم بچه ها دلی از بازی!
بچم دیگه پارک و بچه ها رو دیده بود، نمینشست دو لقمه غذا بخوره. 😉
ترجیح میداد مامانش دنبالش بیفته و وسط بازی اون دو لقمه رو نوش جانش کنه!!
از هر تپه و چاله ای هم بچه های بزرگتر عبور میکردن، اینم باید دنبالشون میرفت.
یعنی غرق شادی بودن بچه ها. 😄😄 .
غروب، یه جایی برا نماز نگه داشتیم.
همسرم و محمد و محمدحسین رفتن سمت سرویس بهداشتیا.
همسرم گفت محمدحسین تو برو دستشویی بعد محمدو نگه دار من برم.
وقتی محمدحسین دستشویی بود، محمد نمیذاشت همسرم از جاش جم بخوره، که محمدحسین اینجاست. اونو جا نذاریم!!😲
اما وقتی که اومد و همسرم خواست بره، دیگه انگاری آقامحمد بابا رو نمیشناسه...
با محمدحسین راهشو کشید و رفت مسجد.😝😄
یعنی فقط باید محمدو بشناسی که از منو باباش دور نمیشه. اما وقتی محمدحسینو داره، دیگه مامان بابا میخواد چیکار؟
😅😁
پ.ن۱:
همه آدم ها، تو هر جمعی که باشن، با هم سن و سالای خودشون، بیشتر اخت میگیرن.
❤
بچه ها هم با بچه ها.
👧👶👦
چند وقت پیش، یه جایی تو نمازخونه، بودم.دوستمم اونجا بود. با بچه ۵ ماهش که به شکم رو زمین بود.👼
محمدم کنارم داشت بازی میکرد.
وسط نماز بودم که یهو رفت سمت نی نی.
دلم ریخت که الان بلایی سرش نیاره.😱
ولی آروم کنارش رو زمین نشست.☺️
نمازمو که تموم کردم؛
دیدم خم شده به صورتش نگاه میکنه و با زبون بی زبونی خودش باهاش حرف میزنه😇
دالی میکنه
😃
نازش میکنه
😌
بوسش میکنه
😙
یعنی اشک تو چشام حلقه زد.
😍
ایشالاه که زودی آبجی داداشای خودش به دنیا بیان، خونمون پر بچه بشه، بچم هرچقدر خواست باهاشون بازی کنه⚽️⚾️🎾
پ.ن۲:
توی این عکس، محمد دوباره به دوران نینی بودنش برگشته و با محمدحسین دارن رو چمنا چهاردست و پا راه میرن. .
.پ.ن۳:
پسرم هر بچه ای که می ببینه با ذوق بهش میگه بَبَ.😄
بَبَ توی زبان ترکی یعنی نینی.
(من و باباش خودمون ترکی هستیم و تصمیم گرفتیم به بچه هامونم ترکی یاد بدیم.😉)
یعنی محمد اونقدر بَبَ دوست داره😍 که تو سفر هر وقت گریه میکرد، همه یاد گرفته بودن بهش میگفتن «بریم پیش بَبَ؟»🤪
اونم میگفت «هع» (یعنی آره) و آروم میشد.😏
#ه_محمدی
#برق91
#خاطره_نوشت
#سبک_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#اسباب_بازی یا #اسبابِ_بازی
چند وقت پیش زهرا یه #اسباب_بازی هدیه گرفت که در نگاه اول خیلی جذبش کرد😍😇
حتی در نگاه دوم هم جذبش کرد و نشست کنارش تا مسئله اسباب بازی رو حل کنه😅
اما متوجه شدم با وجود همه تلاشی که داره میکنه، بازی برای سن بالاتر از اونه و به همین دلیل زهرای ۱۱ ماهه هر لحظه داشت کلافه و کلافه تر میشد 😣😩 (اون موقع ۱۱ ماهش بود)
. همون موقع از ذهنم گذشت که خیلی راحت میتونم این اسباب بازی رو #مناسب_سن_زهرا، با صرف زمان خیلی کم و #هزینه_صفر درست کنم در حالی که اسباب بازی ای که هدیه گرفته بود نسبتا خیلی گرون بود! 😮😏
خلاصه دست به کار شدم و نتیجه هنرمندیم شد چیزی که تو عکس میبینید که با الهام گرفتن از اسباب بازی مذکور درست کردم! 👩🔧👏😎خرجش فقط یه جعبه دردار مقوایی شد و یه چاقو و چنتا درب بطری در سایز های مختلف
و این شد فرشته نجات روزهای سخت من و زهرا!😇
روزایی که ایام محرم بود و میخواستیم بریم هیئت و زهرا دوست داشت همه جا سرک بکشه و منم دنبالش راه بیفتم و منم دوست داشتم بشینم و استفاده حداقلی از مجلس روضه داشته باشم!😬
خلاصه با این اسباب بازی که کاملا با همه اجزاش میتونست ارتباط بر قرار کنه، دقایق زیادی رو سرگرم میشد
پ ن ۱: از اون روز به بعد هر چیزی که حس کنم میشه باهاش یه اسباب بازی خوب درست کرد رو توی یه کیسه بزرگ جمع میکنم.
پ ن ۲: حتی اگه #هزینه_اضافی بودن خیلی از اسباب بازی هایی که برای بچه ها میخریم رو در نظر نگیریم، اسباب بازی های موجود معمولا نه اونقدری توانایی سرگرم کردن بچه رو دارن و نه اصلا توانایی پروروندن ابعاد مختلف حسی، فکری و حرکتی بچه ها رو و این یعنی با اینکه هزینه میکنیم ولی اهدافی که از خرید اسباب بازی برای بچه مون داریم برآورده نمیشه
پ ن ۳: بعضی وقتا در طول روز که به حرکات زهرا و نوع ارتباطش با وسایل خونه نگاه میکنم کاملا متوجه میشم که اگه قرار بود الان این کاری که داره با وسیله ای از وسایل خونه میکنه رو با یه اسباب بازی میکرد اون اسباب بازی باید چه شکلی میبود
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#سبک_مادری
#اسباب_بازی
#مدیریت_هزینه
#مادر_باید_خلاق_باشد
#مادر_باید_مدیر_دخل_و_خرج_خانه_باشد
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
ادامه تجربیات مادر شریفی رشته برق😊
پسرم محمد الان ۱ سال و ۷ ماهه است.👦
طبق تجربه م با یک بچه، معمولا تو شبانهروز وقت آزاد برا آدم پیدا میشه ⏰
به خاطر همین مدتی بود دنبال کاری بودم که بتونم تو خونه و کنار پسرم انجام بدم. 👷
چون وجود مادر کنار بچه، از ضروری ترین نیازهای بچه ست و آرامشی که بودن کنار مادر توی وجود و شخصیت بچه ایجاد میکنه، هیچ جایگزینی نداره😇
خداروشکر در این زمینه به نتیجه ی خوبی رسیدم و تونستم مدتی توی خونه مشغول کاری در زمینه تحصیلیم (یعنی برق، دیجیتال) بشم.🏡
کار من برنامه نویسی میکروکنترلر بود و به صورت پروژه ای برای یک شرکت، که در زمینه تولید برق از سلولهای خورشیدی فعالیت میکرد، کار میکردم.🏢
از اونجایی که کارم توی خونه بود، ساعات کارم به اختیار خودم (در واقع پسرم😆😅) بود.
زمانهایی که محمد میخوابید یا با خودش مشغول بازی بود، مشغول کار برنامه نویسی ام میشدم. مثلا نصف شبها یا بعد نماز صبح. 😎
خیلی جالب بود برام و احساس سرزندگی و استفاده بهینه از وقتمو داشتم.
از طرفی اوضاع خونه داریم هم بهتر از قبل شده بود.😅
چون باید زمانمو مدیریت میکردم و میدونستم مثلا اگه الان تو این یک ساعت غذا نپزم یا خونه رو جارو نکنم، دیگه نمیرسم تا شب. پس تو همون ساعت کارو انجام میدادم.😌😌
خیلی از کارهای خونه رو هم با کمک پسرم😆 و توی زمانایی که بیدار بود انجام میدادم.😅
اینطوری هم با هم بازی میکردیم و هم من موقعی که میخوابید دیگه کار خونه نداشتم.
مثلا با همدیگه خونه رو جارجار (جارو برقی در زبان محمد) میکشیدیم😀
یا با همدیگه سیب زمینی خرد می کردیم و توی غذا نمک میریختیم.😅
(اتفاقا بچه ها وقتی تو جریان پخت غذا دخیل باشن خوش غذاتر هم میشن. یا اگه ببینن مامانشون داره خونه رو مرتب میکنه، اونا هم یاد میگیرن و مرتب میکنن)
خدا رو شکر میکنم که این تجربهی خوب رو داشتم
و
امیدوارم در آینده بتونیم برای همه مادرهایی که دوست دارن و وقت آزاد دارن، کاری مناسب، کنار بچه هاشون تعریف کنیم.🙏
کاری که هم از اتلاف وقتشون جلوگیری کنه و هم باعث بشه بخشی از مسئولیتها و کارهای زمین مونده کشور رو به عهده بگیرن.☺
پ.ن:
پروژه م رو همسرم برام از یه شرکت گرفتن.
ایشون خودشونم مهندس برق، دیجیتال هستن.
مدیران اون شرکت، رزومههامون رو پیدا کرده بودن و باهامون تماس گرفتن.
همسرم چند بار حضوری رفتن؛ پروژه رو برای همسرم تعریف کردن و اطلاعات و وسایل لازم رو هم در اختیارشون گذاشتن و پروژه رو توی خونه انجام دادیم.
#ه_محمدی
#برق91
#تجربه_کار_با_بچه
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
مروری بر مسیر آینده دختران شریفی...
#یادداشت_مهمان
آمار دقیقی ندارم و فقط از حدسیات و مشاهداتم کمک میگیرم ولی اگه شما ادعاهای منو رد میکنید و آمار دارید لطفا بگید. احتمالا درصد هام فضایی باشه!
به طور خیلی تقریب فرض کنیم نسبت دختر به پسر در شریف ۱ به ۳ باشه یعنی بیش از ۳۰ درصد شریفی ها دخترن.
خیلی ها میگن ۹۰ درصد شریفی ها برای ارشد اپلای میکنن(میرن دانشگاه های کشورای دیگه) که من قبول ندارم و طبق مشاهداتم شاید حدود ۵۰ درصد باشه. که بازم حس میکنم زیاده.
بعضی ها اصلا ادامه تحصیل نمیدن. که فرض میکنیم ۱۰ درصد باشن.
زیر ۵ درصد احتمالا کردیت میکنن(پذیرش ارشد بدون کنکور و با معدل بالا) تو خود شریف میمونن و کمی بیش از ۵ درصد هم توی دانشگاه های دیگه ی ایران ادامه تحصیل میدن.
و حالا ۳۰ درصد باقی مونده ادامه تحصیل میدن اما نه در رشته ی خودشون. رشته های مدیریتی و ام بی ای که تو شریف طالب زیاد داره. رشته های علوم انسانی و حتی پزشکی و هنر هم عده ای رو جذب کرده.
و اما بازار کار
چقدر از این ۵۰ درصدی که تو ایران موندن سر کار میرن؟
اصولا شریفی ها یه اخلاقی دارن که یا باید خودشون شرکت بزنن و مدیر باشن یا اگرم کارمند میشن جزء کارمندای تاپ با حقوق بالا باشن.
از این لحاظ کم پیش میاد شریفی با لیسانس بره سراغ کار و اصولا برنامه درسی ارشد ها هم طوری ریخته میشه که نتونی کار کنی ولی حالا دست بالا بگیریم ۴۰ درصد رو بگیم کار میکنن.
چقدر از این تعداد تو رشته ی خودشون کار میکنن؟اینم دست بالا بگیریم بگیم ۳۵ درصد.
چقدر از این تعداد هم تو رشته خودشون کار میکنن هم تحصیل؟ کمتر از ۱۰ درصد
چقدر از این تعداد دختر هستن؟ بازم بگیم ۳ الی ۴ درصد
در نتیجه فقط ۳ الی ۴ درصد شریفی ها دخترانی هستند که در رشته خودشون ادامه تحصیل میدن و مرتبط با رشته شون کار میکن.
البته همین تعداد هم به نظرم زیاده و لفظ فقط رو نباید اورد.
حالا که چی؟
از این همه حساب کتاب هدفم این بود که بگم تعداد خیلی کمی از ماها( نه تنها در شریف) قبل از ورود به دانشگاه و بعدش میدونیم که چه رشته ای رو دوست داریم و آیندمون رو بر اساس اون برنامه ریزی میکنیم که تا کجا بخونیم و چه کاری هم انجام بدیم متناسب با اون.(تازه اگه بر اساس برنامه ریزی مشاور و معلم و پدر و مادر نباشه و نهایتش باعث سرخوردگی نشه).
اگه فرض کنیم اون 3یا4 درصد دختران نخبه ی موفق اند، آیا باید بهشون گفت فطرتت رو فراموش کن؟!
تو هرگز "نباید" و "نمیتونی" مادر یا مادر خوبی بشی. وظیفه ی تو چیز دیگه ایه؟!
یا باید گفت وظیفه ی اصلی تو به عنوان یه نخبه، نخبه پروریه و در درجه ی بعدی فعالیت در اجتماع؟
اگه فرزند تو، شخصیت تو رو به عنوان یه نخبه پس بزنه و از مادرش فاصله بگیره، اگه به خاطر کم گذاشتن تو خوب تربیت نشه، چطور میتونی همچنان به خودت بگی نخبه و موفق؟
موفقیت تو در گرو موفقیت انسانیه که تربیت میکنی.
معلومه کار ما دخترا خیلی سخت تره اما قرار نیست اولویت هامون رو فراموش کنیم و سطح خودمون رو پایین بیاریم.
کسی که میگه دختر شریفی نباید مادری رو اولویتش بدونه و در سطح نخبگی این چیزا مانع و دست انداز محسوب میشه، داره سطح دختران و مادران رو پایین میاره و از ظرفیت های مادری غافله.
عده ای از مادرهای شریفی ثابت کردن که میشه یه مادر خوب بود و با برنامه ریزی به فعالیت های دیگه هم پرداخت(انواع تحصیل و فعالیت اجتماعی).
و اما تعدادی سوال که جای فکر و بحث داره:
تجربه نشون داده خیلی از شریفی ها به حوزه های دیگه ای روی اوردن و رشته خودشون در کارشناسی رو ادامه ندادن یا حداقل به طور موازی وارد رشته ی دیگه ای هم شدن .نمونه های مشهورش رو میشناسیم. خیلی هاشون هم توی پست های مدیریتی غیر مرتبط و رده بالا دیدیم.
شریفی در اذهان جامعه نخبه شناخته میشه و جایگاهش آرزوی خیلی هاست اما آیا خودش قدر این جایگاه رو میدونه؟ تصور مردم از شریف چقدر با واقعیتش سنخیت داره؟
اگر یه شریفی یه رشته رو تا درجات بالا ادامه بده و در همون رشته نیز مشغول به کار بشه، موفق تره؟
آیا ازدواج و مادر شدن برای دختران شریفی باعث افول جایگاه اونها در حوزه ی علمی می شه و اگه یه شریفی مادر بشه و بچه اش رو اولویت خودش بدونه و از دانشگاه و کار فاصله بگیره به خودش و جامعه ای که این فرصت مغتنم رو در اختیارش قرار داده تا جزء نخبگان باشه، خیانت کرده؟
توجه کنید که جواب مثبت به این سوال مساوی با اینه که آینده ی تحصیلی و کاری زنان جامعه از فرزندانشون جدا بشه.
یعنی اگه هم یه دختر شریفی به مقام مادری رسید به دلیل وظایف علمی اش نمیتونه فرزندش رو خودش و به بهترین شکل تربیت کنه و تصویر اون بچه از مادر نخبه اش، همیشه مخدوش میمونه...
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
یا در جواب اون سوال به این نتیجه برسیم که لزومی نداره دختری که مادری رو اولویت میدونه، از ابتدا وارد شریف و فضای نخبگانی بشه و جایگاه افراد دیگه با توانایی های بالا ! رو اشغال کنه.
و سوال مهم تر و ریشه ای تر
آیا تجمع عده ای از رتبه برتر های کنکور و استادان برتر کشور و اکثرا از فرنگ برگشته باعث می شه شریف تبدیل به فضای نخبگانی و قطب تولید علمی کشور بشه و دانشجوهای شریف برتر از دیگران محسوب بشن و جایگاه اونها مقدس و حسرت برانگیز بشه؟
آیا عدالت علمی به واسطه ی وجود چنین کلونی در یک دانشگاه خدشه دار نمیشه؟
اصولا عدالت علمی چگونه محقق می شه؟ و چطور میشه جایگاه های نخبگانی رو به افرادی داد که حقیقتا مستحق اون جایگاه هستن؟
پ.ن :
فقط یه چیز جالب میگم و جواب سوالات بالا رو به خودتون واگذار میکنم.
احتمالا تصور این برا غیر شریفی ها سخته ولی باید بگم که شریفی ها هم مثل بقیه آدم ها غذا میخورن و میخوابن و حتی بین کلاس هاشون توی سایت کانتر بازی میکنن و فیلم میبنن!!!
#ش_سعیدی_نیا
#برق91
#یادداشت_مهمان
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
قسمت اول؛ منِ آن سالها
اون موقعها به ما میگفتن باهوش! 🤓 🐇🐰
چهار سال اول دبستان مدرسه #دولتی بودم ولی به خاطر بیتوجهیهایی که از معلما میدیدم و استدلالشون این بود که این باهوشه خودش درسو میفهمه، به مدرسه #غیر_انتفاعی انتقال داده شدم.
ازون سال به بعد بهمون گفتن تیزهوشانی! 🤯🤓
سال اول راهنمایی مدرسه #سمپاد شهرستان بودم و از سال دوم به خاطر برادرم که دانشگاه شریف قبول شده بود و طاقت خوابگاه نداشت مهاجرت کردیم به تهران و من هم منتقل شدم به سمپاد تهران... 🏡🚙🏢
دوران دبیرستان توی فضای ریاضی زده مدرسه و زنگ پژوهشهاش اهل کارهای فنی شدم و علاقهمند به ریاضی فیزیک...
یکی دو سال #المپیاد_فیزیک خوندم ولی از نیمهی راه رفتم سراغ #رباتیک و المپیاد رو رها کردم.
تو این زمینه جدید از دید همه به موفقیت رسیدم و تا ته مسابقات بینالمللی و جهانی رفتم و رتبه آوردم، البته به صورت گروهی...🏆🥈🥉🏅⚽️
خلاصه همه فعالیتهام منحصر به کارهای فنی بود و تقریبا به جز درس و رباتیک تو هیچ عرصه دیگهای حضور نداشتم. 👩🏭👩🔧👩🚀
و چیزی که منو #هدایت میکرد در تصمیم گیریهام و اینکه کجا حضور داشته باشم و کجا نه، فقط فضا و اصطلاحا "#جو" بود. 👀
به تبع همین احوالات، اولویتهام برای انتخاب رشته دانشگاهی مکانیک و فیزیک بود که با اشتیاق و انگیزه فراوون سال ۹۲ #فیزیک_دانشگاه_شریف قبول شدم 🔭🔬🌡🔋🤩
یکی دو سال اول تو گروههای علمی دانشکده فعال بودم و در عین حال کمکم داشتم خودم رو میشناختم و #هویتم رو #بازیابی و #بازسازی میکردم و در نتیجه به مسیری که پشت سر گذاشته بودم و پیش رو داشتم بیشتر و جدی تر فکر میکردم و زمزمه اون روزهای من این بود:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
🧐🤓🤨🤪🙄😬😰😱
پ ن: هیچ وقت از مسیری که طی کردم ناراضی نیستم و از انتخابهام پشیمون نشدم چون "منِ اون سالها" خوشحال و راضی بود! و شناختی که الان بهش رسیدم مدیون همون مسیره و مکانها و موقعیتهایی که خدا منو توشون قرار داد... پس #الحمدلله
اما اگه "منِ این سالها" سفر کنه به اون سالها احتمالا انتخابهای دیگهای داشته باشه! شاید!
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#کودکی_نامه
#منِ_آن_سال_ها #رَحِمَ_اللّهُ_اِمرَاً_عَلِمَ_مِن_أینَ_وَ_فی_أینَ_وَ_إلی_أینَ #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مولانا
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
شرایط امکان #فعالیت_فوق_مادری !
دوران مجردی همیشه فکر میکردم چرا افراد وقتی مادر میشن، فعالیت های دیگه شون کمتر میشه؟😞
تصورم این بود که در کنار مادری خیلی کارای دیگه میشه کرد و آدم نباید خودشو محدود کنه و ...😅
تازه وقتی که پسرم به دنیا اومد فهمیدم چی به چیه🙈
و الان با دوسال سابقه مادری و دوتا بچه دوساله و شش ماهه😁 به این نتیجه رسیدم که انجام فعالیت های دیگه در کنار مادری کار راحتی نیست و نیاز به #تلاش زیادی داره.
به نظرم مهم ترین عامل واسه اینکه یه مادر بتونه در کنار بچه داری، درس بخونه یا فعالیت های دیگه انجام بده، تلاشه.
یعنی اگر کسی #بخواد کاری رو انجام بده و همه #تلاششو بکنه، کار نشد نداره.💪
علاوه بر #تلاش یه سری پارامتر های دیگه هم وجود داره و موثره در اینکه مادر بتونه کنار بچه داری کارای دیگه هم بکنه:
📌1. میزان #همراهی #همسر : ⌚
یعنی #پدر چقدر در خونه میتونه حضور داشته باشه و در اون زمان چقدر میتونه #خونه_داری و #خونواده_داری کنه😅
📌2. محل سکونت خانواده ی مادر و پدر:🏡
یه سریا خانواده شون شهرستانن ولی یه سریا خانواده شون نزدیکن و میتونن رو کمکشون حساب کنن.
📌3.اصول تربیتی مادر و میزان حساسیت ها:👓🔍
مثلا یکی معقتده که بچه مخصوصا توی سالهای اول زندگی باید پیش مامانش باشه. ولی یکی بچه شو میذاره مهد از همون اوایل.
یکی معتقده استفاده بچه از تلوزیون و بازی های رایانه ای بده ولی یکی دیگه اتفاقا اینو خوب میدونه چون وقت مادر رو آزاد میکنه.
و...
📌4.مدل بچه هایی که یه مادر باهاش مواجهه😆👶
یه سری بچه ها از بدو تولد آروم و خوشخوابن(که تعدادشون کمه😂) و یه سریا کم خوابن. توی چندماه اول کولیک دارن یا ریفلاکس و .. . بعدها بچه ممکنه شخصیتش مستقل باشه یا وابسته به مادر و .
📌5.وضعیت مالی خانواده : 💰💰
مثلا یه سریا برای انجام کارهای خونه شون از بقیه کمک میگیرن و هزینه شو میدن. یا وسایلی که کار خونه رو راحت و کمتر میکنه میخرن.در این شرایط زمان آزاد بیشتری برای مادر بوجود میاد و میتونه کارای دیگه هم بکنه.
✏توی پست های بعدی میخوام درباره هرکدوم از عوامل بالا و میزان اهمیتش باهم صحبت کنیم.
📌📌شماهم اگر پارامتر دیگه ای به ذهنتون میرسه بگید.
درباره پارامتر های بالا هم نظر بدید. کدومش موثرتره؟ کدومش درسته یا غلطه؟ کدومش جایگزین های دیگه ای داره که مادر میتونه ازش استفاده کنه ؟
#پ_شکوری
#شیمی91
#سبک_مادری
#مادر_دانش_جو
#مادر_فعال
#فعالیت_فوق_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
یادم نمیره چقدررررر واکنش ها به خبر آمدن فرزند دومم منفی بود😔 البته همه دلسوزی میکردن؛
یه عده برای خودم دلشون میسوخت!یه عده برای محمد، پسر اولم (که چه زود هوو اومده سرش)😕😯!!و عدهای هم برای فرزند جدید! (که فکر میکردن کسی فرصت رسیدگی به اون رو نداره!؟!😕)و عده دیگهای هم برا همهمون دلشون میسوخت😯😐😅حتی کسایی که به ظاهر، از اومدن فرزند جدید ابراز خوشحالی میکردن، مشخص بود همهی اون دلسوزیها رو دارن ولی مثلاً سعی میکردن بروز ندن، اما در لفافه هشدار های لازم رو میدادن😁😅
من، علی رو خوشبختتر از محمد میدونم، چون تو خونمون، سه نفر 👪 منتظر بهدنیا اومدنش بودن.
محمد هفتههای آخر از من هم بیتابتر بود برای تولد علی😍هر بار دکتر میرفتم تا از مطب میاومدم بیرون میگفت: پس داداش علی کو؟!😅 حتی بار آخر خودش باهام اومد تو مطب که به دکتر بگه داداش علی رو بیار دیگه😆😁
عکس، اولین دیدار دو تا داداش👬 هست، که من هربار با دیدنش تا مرز سکته ذوق میکنم😅💖
وقتی محمد و علی با هم دور اوپن آشپزخونه میچرخن و هردو غشغش😂 میخندن،
وقتی علی رو میسپرم به محمد و میرم کارامو انجام میدم، و میبینم محمد به خوبی از پس مراقبت از داداشی براومده.💪
وقتی علی کار جدید یاد میگیره و محمد از همه ما بیشتر ذوق میکنه و...
در همه این شرایط، که کم هم نیستن، دوست دارم به همه بگم، برای مامانی ناراحت و نگران باشید که فقط یه بچه داره و خودش به تنهایی مجبوره همه وقت بچه رو پر کنه،😳 همهی نیاز بچه به محبت رو تامین کنه، تازه اگه بتونه!!!
و اگه نتونست، اونوقت دلتون به حال اون بچه بسوزه😔که به هر دلیلی، تنها مونده😔البته تنهای تنها که نه، احتمالا با #تلویزیون، #موبایل یا #بازی_کامپیوتری، شایدم با #مربی و دوستای #مهد، تنها مونده😶😶
پ.ن۱: چندتا بچه داشتن و با فاصله کم بچهدار شدن خیلییییییییی سخته! ولی نه سختتر از داشتن #تک_فرزند!وقتی شرایط الان خودمو با وقتی که محمد ده ماهه بود مقایسه میکنم، این موضوع کاملا برام روشن میشه.
و اصلا مگه میشه تو دنیا بدون سختی کشیدن به نتیجه ی چشمگیری رسید؟!
پ.ن۲: عمیقا و همیشه برای کسایی که میخوان بچهدار بشن و تا حالا خدا نخواسته دعا کنیم که روزیشون بشه 🙏😇👼🏻👶🏻👧🏻👦🏻اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِِ و آلِ مُحَمَّدِِ و عَجِّل فَرَجَهُم🌷
پ.ن۳: فکر میکنم بهتر از دلسوزی، چه برای امثال بنده و چه برا تک فرزندها و مادراشون، #کمک کردن به اونهاست😊😇✨💫
#پ_بهروزی
#ریاضی_۹۱
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#تک_فرزندی
#چند_فرزندی
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
داستان یک #مادر_شریفی
قسمت دوم؛ منِ این سالها
هر روز که به عدد سن و سالم اضافه میشد، سوالاتم پررنگتر میشد و تغییرات درونی و بیرونیم بیشتر و انگیزهم برای رسیدن به جواب سوالام چندین برابر و خدا نشونههای بیشتری رو سر راهم میذاشت.
خلاصه زندگی با سرعت عجیبی جریان داشت که رسیدم به ترم چهار دانشجویی... 🧕🏻📕📒
یک سالی بود که درگیر خواستگاری بودم تا بالاخره از طریق یکی از دوستام فرد مورد نظر پیدا شد و یک ماه بعد #عقد کردیم! صفر تا صد آشنایی تا عقدمون هم #سنتی بود 💕🧕🧔🏻💍
همسرم فارغالتحصیل مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت بودن و طلبه دروس حوزوی👨🏻🎓🎓📿
من همچنان #درگیر_در_ذهن و #مشغول_در_دل برای رسیدن به جواب سوالام بودم و هر روز و هر لحظه فکر بود و مشورت و صحبت با خودم و بقیه💭🧠👥🗣
اما در عین حال، مخصوصا بعد از ازدواج، با قدرت و انگیزه بیشتر فیزیک رو میخوندم، در حدی که جشن ازدواجمون یه روز یکشنبهای اوایل ترم ۶ بود، روز شنبهش کلاسهام رو کامل رفتم، روز یکشنبه غایب بودم و روز دوشنبه دوباره سر کلاسها حاضر شدم!🎂🎈🎉📈📝📒
بعد از ازدواج، با همون دوستم که معرف ازدواجمون بود و خودشم متاهل بود و بقیه دوستا به صورت مرتب #قرار_درس_خوندن داشتیم که کارای درسی رو تا جایی که میشه توی دانشگاه، به کمک هم انجام بدیم که وقتی میریم خونه وقت و فکرمون درگیر چیزی به جز همسر نشه⏰📖⏰💑
آخه زن و شوهر وقتی پاشونو میذارن تو خونه باید همه کاراشونو بذارن پشت در بعد بیان تو😎😅
مرور درسها، حل تمرینها، خوندن برای امتحانها و گزارش آزمایشگاه و... . روزای خوبی بود که تا ابد یادش به خیر و #الحمدلله
فاصله بین کلاسها که کاری نداشتیم میرفتیم مسجد دانشگاه، پاتوق گروهی درس خوندنمون بود، یا اگه آخرین کلاسمون زود تموم میشد تا غروب میموندیم و بعد میرفتیم خونه.
همزمان با درس و خانهداری توی تشکلهای دانشگاه و انواع و اقسام گروهها هم فعال بودم و همین فعالیتها من رو تو موقعیتهای نابی برای #خودشناسی و #بازیابی_هویتم قرار داد... ♻️
کم کم نقشه ناواضحی که از #دنیا و #هدفش داشتم با درک بیشتری که از #روحیات، #استعداد، #وضعیت_ایران، #نیاز های_ایران، #شرایط_خانوادگی و خیلی چیزای دیگه پیدا کردم برام واضح و واضحتر میشد و من به پایان دوران دانشجویی نزدیکتر و باید خودم رو یه جایی از این نقشه تصور میکردم🤔🙂👩🏫👩🍳👩🔬👸🤱
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دوم
#شروعی_دیگر
#دانشگاه_نامه
#منِ_این_سال_ها
#ازدواج_سنتی
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
گاهی باید کمی جابهجا شویم!!
اون موقع محمد ۱.۵ ساله بود. اینو از تاریخ عکسی که اون روز گرفته بودم، فهمیدم.
اون روز محمد، بنده خدا بدجوری اذیت بود😣
مدام گریه میکرد و بهونه میگرفت😫 نمیدونستمم علتش چیه😓
از طرفی چند ساعتی بود که غذا نخورده بود و قاعدتا باید گشنه میبود؛ ولی لب به غذا نمیزد و با نزدیک شدن غذا جیغ میکشید!😱
دیگه منم داشتم گریه میکردم😥
نمیدونستم چیکار کنم.
گوشیو برداشتم و به همسرم زنگ زدم 📞
تا ازش بخوام زودتر بیاد خونه؛
نمیدونم شایدم یکم غر بزنم و آروم شم..😧😧😅
همسرم گفت ببرش بیرون یکم بازی کنه... اصلا حوصله این کارو نداشتم😒
تو حالت عادیم به بیرون بردنش مقاومت داشتم، چه برسه به الان که داغون بودم؛😞ولی گفتم ببینم چی میشه و گوشیو قطع کردم.
اما انگاری این دست خدا بود که در قالب پیشنهاد همسرم به کمکم اومده بود.😀 تصمیممو گرفتم.💪
چند تا اسباب بازی ⚽️🚙 ریختم تو یه مشمای بزرگ و با محمد زدیم بیرون😏
غذاشم 🍲 با همون پیالهی شیشهایش برداشتم😄
البته «بیرونِ من» خیلی بیرون نبود!!
پارکینگ و حیاط ساختمونمون بود!!🏡🏢
۴۴ تا پله رو اومدم پایین، از انباری یه زیرانداز برداشتم و بار و بندیلمو گذاشتم روش و نشستم😌
آقا محمدم انگاری فقط بیرون رفتن خونش کم شده بود. پاش که به پارکینگ رسید، گل از گلش شکفت😄
تازه داشتم رو جایگاهی که برا خودم درست کرده بودم، جا خوش میکردم😏 که اسباب بازیها، جذابیت خودشونو از دست دادن و پسر اومد دنبال من که باهم بازی کنیم (فکر کنم اگه یه آبجی یا داداش داشت، میتونستم اونجا راحت برای خودم بشینم و تماشاشون کنم😜)
تو پارکینگ یه شیر آب بود 🚰که محمد عاشقش بود؛
با یه شیلنگ بلند و یه آب پاش🚿😃
بازیمون این بود که با شلینگ داخل آبپاش آب میریختیم و میرفتیم تو باغچه حیاط خالی میکردیم 🏡
چقد بچم دوست داشت این کارو.
مهمترین نکته ماجرا این بود که وسط بازی، قاشق قاشق غذاشم میذاشتم دهنش 🍝 فقط باید مادر باشی که بدونی #غذا_خوردن بچه چه حسی داره😎
اصلا آسمون آبی میشه🏞 و آدم احساس مفید بودن در زندگی میکنه!!!😏
خداروشکر خیلی حالم خوب شد☺
خوشحال بودم از اینکه #غول_بیرون_رفتن رو شکست دادم💪
گاهی تو زندگی، باید تلاش کرد برای #تغییر_شرایط بدی که توش هستیم💡
گاهی باید یه قدمی برداریم👣؛ یه قدمی متفاوت از قبل😃
گاهی باید کمی #جابهجا بشیم😅
پ.ن: یکی دوساعت بیرون بازی کردیم و محمد حسابی خسته شد.
بعد که برگشتیم، به خواب عمیقی فرو رفت😴
چه آرامشی بود بعد طوفان...
#ه_محمدی
#برق۹۱
#آرامش_بعد_از_طوفان
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif