eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
475 دنبال‌کننده
848 عکس
110 ویدیو
38 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
امسال هر سفره‌ی افطار و سحر برایم سخت و غمناک بود، فکر گرسنگی کودکان غزه آزارم می‌داد. در این فکر بودم که چه کاری از من بر می‌آید؟پویش مادرانه جرقه‌ای در ذهنم زد و ایده‌ی دوستان مادرانه‌ای به دلم نشست. دست به کار شدم و بسته‌های نان خشک رو همراه برگه‌هایی که شامل «تلنگر» و «وظایفی» بود که می‌شود به واسطه‌ی آن کمکی کرد چیدم و در شب قدر ۲۳م همراه خود بردم. به مردم که می‌دادم بعضی تعجب می‌کردند و بعضی استقبال! خانمی بعد از گرفتن بسته با تعجب به همراه خود گفت نون خشکه! چرا نون خشکه نذری داد؟! و برگه‌ی داخل بسته رو خوند، همون لحظه برگشتن و گفتن چه کار خوبی. 🖊مریم قربانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
نشست معرفتی با موضوع: *حکمت الهی و قتل کودکان و زنان غزه* سخنران: محمدحسن جعفریان پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی. روز چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ (۲۳ رمضان المبارک) * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
ربنا می‌خوانند. شامی بابلی را با همه‌ی آپشن‌های ریز و درشتش، در روغن می‌لغزانم. یادم باشد سهم طفلکان غزه را کنار بگذارم. این را که می‌گویم پسرم با تعجب نگاهم می‌کند. لقمه‌های ساده و کوچکم را قبل رفتن به مراسم، سریع دست پیچ می‌کنم، روی بسته‌ها زده‌ام «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان فلسطین». وارد محوطه‌ی مصلی شده‌ایم. دنبال بهانه‌ای برای یادآوری پویش مادرانه می‌گردم. زمان دعا سخنران گریزی به غزه می‌زند؛ محیا لقمه‌ها را به بچه‌ها تعارف می‌کند و از آنها می‌خواهد برای نجات کودکان غزه دعا کنند. چشمم به بنری می‌افتد که کمی آنطرف‌تر نصب شده با نقش مادری رنجور و نوزاد در بغل که بالایش نوشته «برای مادران غزه». از بی‌حالی مادر آن تصویر، اشکانم جاری می‌شوند و از سیر بودنم خجالت می‌کشم. امسال با فاصله، تلخ‌ترین ماه رمضان عمرم را می‌گذرانم. 🖊محدثه فلاح زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چند روز بود نذر دوستان مادرانه رو می‌دیدم و تو دلم بهشون افتخار می‌کردم. مادرانی که در کنار کلی مشغله‌ی خودشون، به یاد بچه‌های گرسنه‌ی فلسطین هم بودند و کلی دغدغه داشتن. دلم می‌خواست منم بتونم کاری بکنم ولی چون اولین بارم بود نمی‌دونستم چیکار کنم که یکی از مادرهای فعال و عزیز مادرانه پیشنهاد داد بریم دور هم لقمه پنیر سبزی و حلوا درست کنیم که انگار خدا داشت بهم میگفت نیت از تو انگیزه و انرژی هم از طرف من. و شد آنچه که باید می‌شد. 🖊فریما مقدس *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
از وقتی فهمیدم پویش مادرانه این ماه پخش نذری برای مردم مظلوم غزه است، دلم می‌خواست یه کاری انجام بدم. تا اینکه بدون فکر قبلی برای افطار حلوا پختم. دخترهام به رسم همیشگی گفتن مامان به همسایه‌ها هم می‌دیم؟ توی دلم یاد بچه‌های بی پناه غزه افتادم و قرار مادرانه. دختر بزرگم با دست‌خط خودش نوشته‌ها رو نوشت. و دختر کوچیکه سریع حاضر شد که نذری‌ها رو ببره. ذوق بچه‌ها از چمش‌هاشون معلوم بود و دل من که برای بچه‌های مظلوم غزه خون بود. 🖊زینب یاراحمد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
وقتی خبر جدید بیمارستان شفا همه جا پیچید، همه دل‌شان توی سینه بی‌قرار شد و خون در رگ‌های‌شان به جوش آمده بود. توی گروه‌های‌مان دوباره حرف غزه بالا گرفته بود. یکی می‌گفت بنظرم فقط دعا برای فرج از دست‌مان برمی‌آید. یکی می‌گفت ریشه ظالم کنده می‌شود ولی من که توپ و تفنگی ندارم بروم روبروی‌شان بجنگم. اما این حرف‌ها آرام‌مان نمی‌کرد. باید قدمی برمی‌داشتیم. حتی اگر آن یک قدم فقط یک درصد از غم و سختی‌های مردم مقاوم غزه را کم کند تا بتوانند روبروی دشمنی که ظلمش در بشریت، کم سابقه بود بایستند. چند روز قبلش پیامی از مردم غزه رسیده بود که فقط به ما غذا برسانید که بتوانیم مقاومت کنیم. و چند روز قبل ترش، فیلمی از چادر هلال احمر ایرانی‌ها توی غزه پخش شد که داشت بین مردم عزیز غزه، غذا پخش می‌کرد. همین کورسوی امید کافی بود تا دست به کار شویم. قرار بود یکی دو روز دیگر به خاطر تولد امام حسن (ع)، هیأت خانوادگی مهدی یاوران مادرانه، باز دور هم جمع شوند. داشتیم ذره ذره بانی می‌شدیم تا افطاری هیأت جور شود. یکی یک کیسه نمک، یکی کمی لپه، یکی بانی گوشت شد، یکی با چند دانه سیب درختی و ...‌ اما با خبرهایی که از غزه شنیده بودیم، این افطاری از گلوی‌مان پایین نمی‌رفت. این شد که با دیدن هشتگ پویش «همسفره با غزه» و آن خبرهای قبلی از درخواست مردم غزه برای کمک و هلال احمر و ... تصمیمی گرفتیم. قرار شد صندوقی بیاوریم توی هیأت تا بچه‌ها بخشی از پول‌های عیدی‌شان را برای کمک به مردم غزه بریزند توی آن. چسب تفنگی و کارتن خرمایی که برای دور انداختنش توی خانه‌تکانی دست دست کرده بودم را برداشتم. پارچه سفیدی پیچیدم دورش و با چسب تفنگی گوشه‌هایش را به کارتن چسباندم تا بشود صندوق جمع آوری کمک برای مردم غزه و نقاشی دخترک را هم چسباندم روی آن. قدم خیلی کوچکی بود اما با برداشتنش می‌شد حس کرد پشت جبهه‌ای و داری برای رزمنده‌ها که همان مردم غزه باشند کاری می‌کنی. بعد هیأت که پول‌ها را شمردیم تا برای واریز به حساب آقا قسمت کمک به مردم غزه آماده شود، حس خوبی داشتیم. گاهی با چسب تفنگی هم می‌شود جنگید... 🖊زهره علوی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
امروز اولین جلسه قرائت قرآن و تفسیر سوره جمعه محله‌ی رازی بود. یکی از هم‌محله‌ای‌های عزیز جلسه رو در منزل با صفاشون برگزار کرد. دیدن دوستان خوبم بعد از چند هفته واقعا برام شیرین بود. تصمیم گرفتیم این جلسه، باهم سوره واقعه رو به همراه توحید و هفت یاالله برای آزادی قدس تلاوت کنیم. بعد از اتمام تلاوت قرآن و هدیه کردن اون به شهدای کنسولگری ایران در سوریه، نوبت به تفسیر سوره جمعه رسید. انقدر این تفسیر جذاب و دلنشین بود که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم. حضرت آقا چقدر زیبا ستایش موجودات و جمادات عالم رو وصف کردند. چقدر عالی حکومت الهی رو توضیح دادند. واقعا نشستن پای صحبت‌های رهبر عزیزم شیرین بود و از اون شیرین‌تر، قرار گرفتن در حلقه‌ی نورانی هم‌محله‌ای‌های عزیز بود. بعد از تفسیر، نوبت به معرفی کتاب دوست داشتنی شهاب دین رسید. دیروز موفق شدم چند فصلی از کتاب رو مطالعه کنم خوشبختانه در جمع ما، هم مادر باردار بود و هم مادر شیرده. سعی کردم توصیه‌های کتاب رو به دوستان منتقل کنم. إن شاالله که روح آیت الله مرعشی عزیز، جمع مومنانه ما رو مورد عنایت و لطف خودشون قرار بدند و برای همه‌مون دعا کنند. 🖊وجیهه توسلیان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم غزّه، مبارزان غزّه، *مثل صخره، مثل کوه،* ایستاده‌اند؛ این چیز مهمّی است. غذا نمی‌رسد، دارو نمی‌رسد، سوخت نمی‌رسد، آب نمی‌رسد! امّا ایستاده‌اند و تسلیم نمی‌شوند. (امام خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۲) تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه در مقابل دفتر حافظ منافع مصر در تهران، اسفندماه ۱۴۰۲. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
از وقتی پویش فروردین رو دیدم، هزارتا سناریو چیدم برای مشارکت. نون پنیر سبزی برای عابرین، زولبیا بامیه برای زائرین مزار شهدا، حلوا برای سر مزار رفتگان و... آخر سر به خود کوچولوهای غزه متوسل شدم تا بتونم یه تصمیم درست بگیرم. در عرض یکی‌ دو ساعت حلوا برای همسایگان تصویب شد و مداحی زمینه هنگام طبخ هم مداحی آقای کریمی بود. حیدر حیدر ای مظلومِ فاتح (جالبه اولای مداحی اشاره می‌کنن به صحبت حضرت آقا با این مضمون که «مظلوم، آخرش فاتح و پیروز هست» ) حلواها رو با مشارکت بچه‌ها درست کردیم و پسرمون هم نوشته‌ها رو آماده کردند و رفت سر سفره افطار همسایگان عزیز. 🖊بهاره مرادی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*ای مادر غزه* امروز، تو معجزه‌ی خدایی برای فرعونیان زمان. تو معجزه‌ی خدایی تا ید الله را به رخ تمام دنیای مادی امروز بکشی. تو معنای قرآنی تو معنای آیه‌ی فَاستَقِم كَما أُمِرتَی. تو معنای آیه‌ی إِنّا فَتَحْنایی. تو رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ‌ای. تو همان مریمی که فرزندِ در گهواره‌ات مسیح می‌شود و وحدانیت خدا را فریاد می‌زند و رعشه بر اندام مستکبران می‌اندازد و مردگان فرو رفته در تمدن غرب را زنده می‌کند. تو همان آسیه‌ای که موسی را در دامن خود پروراندی تا با یَد بیضای خود، فرعون‌های زمانه را به خفت بکشاند. تو همان هاجری که با فرزند در آغوشت، سعی صفا و مروه کردید و جهانیان را حول سرزمین مقدس متحد کردید. تو همان سمیه‌ای که با شرحه شرحه شدن خودت و فرزندانت، نور اسلام را در کل عالم به اهتزاز درآوردی. *ای مادر غزه!* *تو تنها مادر کودکان غزه نیستی، تو مادر تمام بشریتی. تو امروز به انسان غرق شده‌‌ی حیات مادی، جانی دوباره بخشیدی. و معنای آزادی را به بردگان دنیای مادی نشان دادی و واژه‌ی صبر و استقامت را برایشان به ارمغان آوردی و انسانیت و آزادگی را به آنان بازگرداندی.* *ای مادر غزه! ای مادر بشریت!* به ما، مادران امروز مادری کردن بیاموز. و بگو چگونه فرزندانی در دامنت پروراندی که فاتحانه بر خرابه‌های آشیانه‌های‌شان می‌ایستند و حقارت گردن‌کشان را به سخره می‌گیرند و می‌گویند حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. مادریِ تو، مانند همان مادری‌ست که با خونش، رسم شهادت را برای فرزندانش به ارث گذاشت. همان میراثی که سرزمین کربلا را کربلایی دیگر ساخت. همان میراثی که خون را بر شمشیر پیروز کرد و زینب(س) فریاد زد «ما رأیت الّا جمیلا». همان میراثی که به طفل شش ماهه رسید و آنگونه در قنداقه رجزخوانی کرد و هل من مبارز می‌طلبید. همان میراثی که خونش، اسلام را تا به امروز زنده نگه داشته و تا غزه جاری ساخته است. *امروز غزه همان کربلاست* امروز خون فرزندان تو، همان خون علی اصغر است. و ان‌شاالله بزودی خون‌شان نیلی می‌شود و فرعونیان زمانه را در خود غرق خواهد کرد و شما را وارثین زمین خواهد کرد. *وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ.* *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
خدا رو شاکرم که رزق امروزم رو برام از پیش فرستاد. خدا رو شاکرم من رو تو این جمع قرار داد و به من توفیق مطالعه داد. صبح سری به کتابخونه زدم و چشمم به جلد زیبای کتاب شهاب دین افتاد. از خدا خواستم رزق امروزم مطالعه این کتاب باشه. با خواندن هر صفحه از کتاب احساس کردم سینه‌ام تنگ تر میشه و افسوس می‌خوردم که چرا این کتاب رو زودتر نخوندم. این کتاب پر بود از رزق‌های معنوی. هر مادری که دوست داره فرزندی نورانی به دنیا بیاره و پرورش بده حتما باید زندگینامه بزرگان و روش مادران‌شون برای تربیت درست رو مطالعه کنه. این وظیفه‌ی ما هست که هویت گم شده رو به مادرها یادآوری کنیم و با کتاب چه خوب میشه سر صحبت رو باز و حرف‌ها رو‌ منتقل کرد. فصل اول کتاب شهاب دین، مربوط به دوران پر از نور و سعادت آیت الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی هست و نویسنده‌ی بزرگوار، خیلی زیبا ‌لحظه لحظه‌ی رشد این مجتهد عالی قدر رو بیان کردند. 🖊وجیهه توسلیان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
پسرم علی عاشق نذری‌های بزرگه. چه نذری دادن‌های خیابونی، چه نذری بردن به مسجد، چه سفره‌های خونگی. ماه رمضان براش با سفره‌های بزرگ افطار معنا پیدا می‌کنه. امسال به یاد توزیع نان شبانه‌ی حضرت علی (ع) درب خانه‌ی یتیمان، در مراسم شب قدر بین کودکان مسجد نانی که با کمک هم پختیم رو توزیع کردیم و این سری به یاد مظلومیت بچه‌های فلسطین و غزه. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
قبل از اینکه ببینمش، اسمش و تعریفش را شنیده بودم. کتاب شهاب دین رو می‌گویم. قرار بود کتاب ماه فروردین مادرانه باشد، خریده بودمش ولی قصد خواندنش را به این زودی نداشتم. این قدر دوستان مادرانه‌ای از نکته‌هایش گفتند که زودتر رفتم سراغش. جلدش پر از شهاب بود، توصیف شهاب دین را می‌کرد، که اسمش شهاب‌الدین بود. خود کتاب از تعریفش خیلی قشنگ‌تر بود. این قدر زیبا که سه روزه تمامش کردم. سه عصر ماه مبارک رمضان مهمانم بود و من را به دنیای خودش برد. از بعد تولدش که مادرش بدون وضو شیرش نمی‌داد نوشته بود. ای کاش زودتر این کتاب را می‌خواندم. زهرا باقری نویسنده این کتاب لابد خودش مادر است و چه خوب برای ما مادرها زندگانی شهاب‌الدین را به تصویر کشیده است که با لحظه لحظه‌اش زندگی می‌کنیم و چه خوب می‌دانست با کتاب می‌شود حرف‌ها را منتقل کرد، که این چنین به جان ما نشست.‌ روح شهاب‌الدین در تمام زندگی‌اش ما را با خود برد. از سختی‌هایش در جوانی و در گرمای نجف، از خریدن کتاب با خواندن نماز قضای دیگران، این همه عشق و علاقه به کتاب تلنگری بود به ما که کتاب خریدن را در سبد خرید روزانه قرار نمی‌دهیم. از تلاشش برای خرید جنس ایرانی حتی دکمه. از دیدن مولایش در سرداب. از سفرش به هند و دیدگاهش نسبت به مرتاض هندی. از خنده‌رویی‌اش. همه و همه من را یاد کتاب انسان کامل شهید مطهری می‌انداخت. آیت الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی که همه‌ی ارزش‌های انسانی را باهم داشت. 🖊منصوره خالقی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
شب قبل تمام توانم را جمع کردم تا هم بتوانم راهپیمایی روز قدس را بروم که این بار عجیب عزمم را جزم رفتن کرده بودم و هم بتوانم برای میهمانان افطارم تدارک لازم ببینم. خانواده با قاطعیت می‌گفتن که نمی‌شود و خسته می‌شویم و نمی‌توانی افطار آماده کنی. اما خواست الهی با خواست توست اگر اراده‌ی قوی را چاشنی‌اش کنی. و زمانی که قبل افطار ظرف‌های نذری علاوه بر سفره افطار، به خانه‌ی همسایگانم می‌رفت این پیام را هم با خود برد «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان فلسطین». و لبخند رضایت اهل خانه که امروز هر چه خواستی شد و دعاي من که إن‌شاالله هر چه خدا بخواهد در حق مظلومیت مظلومان عالم و رهایی از ظلم و کفر و نجات ابدی. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
(کتاب ماه مادرانه، به روایت من) پدرم خیلی اهل مطالعه بودن و همیشه شب‌ها وقتی که همه خواب بودن در سکوت مطالعه می‌کردن. گاهی انقدر جذب کتاب می‌شدند که تا صبح بیدار می‌موندن و کتاب رو کامل می‌خوندن. گاهی اوقات خلاصه‌ای از یک کتاب و یا نکات ناب یک کتاب رو برامون می‌گفتن. یه بار در مورد یکی از علمای دین گفتن که وقتی خردسال بوده و می‌ره پدرش رو بیدار کنه، از سر مهر و محبت دلش نمیاد پدرش رو بیدار کنه و برمی‌گرده اما مادرش اصرار می‌کنه که پدرت رو بیدار کن، به ذهنش می‌رسه که صورتش رو کف پای پدر بکشه و مستقیما پدرش رو بیدار نکنه. وقتی پدر از خواب بیدار میشه براش دعا می‌کنه که از علمای دین بشه. یه بار دیگه هم از شهریار گفتن که قبل از خوندن شعرش یکی از علما خواب می‌بینن که شهریار در حضور حضرت علی(ع) داره شعر همای رحمت رو می‌خونه. همیشه برام سوال بود که کدوم عالم دین بودن و باز هم برام سوال بود که واقعا چرا گاهی اوقات پدرم شب‌ها تا صبح بیداره برای خوندن یه کتاب. هر بار که پدرم رو می‌دیدم انقدر حرف تو حرف می‌شد که یادم می‌رفت سوالاتم رو بپرسم تا اینکه پدرم از دنیا و رفت و من موندم و سوالات بی جوابم. حدود یک سال گذشت و توی یکی از گروه‌های مجازی فرصت کتاب‌خوانی برام پیش اومد. کتاب‌هایی معرفی شدن و من هم تو گروه، کتاب‌ها رو خریدم و همراه گروه پیش می‌رفتم تا نوبت به کتاب این ماه رسید. کتابی که جواب سوالاتم در اون بود، چه کتاب زیبایی. شب‌ها فقط می‌خواستم هر چه زودتر بچه‌ها رو خواب کنم و برم سراغش. همچون شهاب درون آسمان شب برایم جذابیت داشت و مرا از رخت‌خواب بیرون می‌کشید تا بیشتر از زندگی او بدانم و الگو بگیرم. جایی از کتاب نوشته بود که شهاب‌الدین برای خواندن کتاب، شب‌ها به دستشویی می‌رفته و ساعت‌ها زیر نور چراغ اونجا مطالعه می‌کرده و با سختی و گرسنگی و پول نماز استیجاری، کتب شیعه را از چنگال مزدوران انگلیسی بیرون می‌کشیده تا منابع دینی ما از بین نروند. واقعا که شهاب‌الدین برازنده اوست. 🖊بتول بابایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
ما مادرها همیشه در حال مراقبت چشم‌های بچه‌هامون هستیم. نگرانیم که تصاویر و انیمیشن‌های نامناسب روی زوایای روح و ذهن‌شون اثر مخربی نداشته باشه. هربار که به تصاویر زنده و دردناکی که اون بچه‌ها تو بیمارستان دیدن فکر می‌کردم، تمام بدنم می‌لرزید و از خودم می‌پرسیدم که چه بلایی به سر روح و آینده اون بچه‌های معصوم اومده. ما مادرها این‌سوی دنیا برای فرزندان‌مون در سرزمین زیتون اشک می‌ریختیم و دل‌هامون از این‌همه ظلم سخت گرفته بود. پویش این ماه مادرانه حکم مُسکن داشت. اینکه قراره دست جمعی یه کاری بکنیم که بقیه آدم‌ها تو مسیر ظلم‌ستیزی و دعا برای کودکان فلسطین شرکت بکنن، برامون مثل آرام‌بخش عمل کرد. دل‌مون می‌خواست قبل از روز قدس یه افطاری ساده با دست‌نوشته «دعای مستجاب افطارم، نذر کودکان مظلوم فلسطین» پخش کنیم تا شاید یه تلنگر کوچیکی برای هم‌بستگی بیشتر جهت حضور تو راهپیمایی روز قدس باشه. تو محله که راجع به پویش گفتم دوستان پیشنهاد توزیع افطاری تو صف نونوایی رو دادن. پیشنهاد جذابی بود، توی صف همه جور آدمی هست. یکی با کمک مالی، یکی با درست کردن پک و فرستادنش کمک می‌کرد و همسر همیشه همراه برام وسایل درست کردن افطاری گرفت. برای افطار کلی مهمون داشتم و کمر درد امونم رو بریده بود. اما با مدد حضرت صاحب پسرک به کمکم اومد. تمام بسته‌بندی‌ها رو آماده کرد و همسر دست‌نوشته‌ها رو نوشت و چسبوند. دست پسرکم رو گرفتم و بسته‌های افطاری رو تو صف نونوایی محله تقسیم کردیم. حالا کمی آرومم، ما اینجا دعاهای مستجاب افطارمون رو نذر مقاومت و فرج کردیم. 🖊سمیه رضایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
چند روزی بود خیلی ذهنم درگیر بود تو این چند روز آخر مونده به ماه رمضان بتونم کاری انجام بدم. تا اینکه به پیشنهاد خواهر شوهر گرامی ایستگاه سوم رو پیشنهاد دادیم توحید شهر باشه. روز موعود فرارسید. وسایل مورد نیاز توسط یکی از خواهرها و البته همسرش که خدا خیرش بده و پای کار بود آماده شد. سر ساعت یکی‌یکی خانم‌ها و دخترخانم‌های نوجوان‌مون برای کمک اومدن پای کار. بساط درست کردن ساندویچ فلافل پهن شد. ساندویچ‌ها آماده شد و البته که چقدر با برکت بود این ساندویچ‌ها و کتری‌های آب‌جوش هم آماده چای دم کردن برای افطار. یکی دو ساعت زودتر دوتا از خانم‌ها و نوجوان‌ها برای واحد کودک و تبیین راهی پارک شدن و در این بین همسایه‌ی عزیز همیشه پای کار، خودش و ماشینش زحمت ایاب و ذهاب رو کشیدن. فضای پارک خیلی خوب بود. بچه‌ها همراه مادرها یکی‌یکی جمع شدن و پرچم اسرائیل رو به کف کفش چسبوندن که انشاالله برای همیشه نیست و نابود بشه و در این بین یکی از خواهرها هم زحمت تبیین رو کشیدن. نزدیک اذان و صدای دلچسب ربنا و اذان توی پارک حس و حال عجیبی داشت. ساندویچ‌ها و چای بین مردم پخش شد و البته از کاسب‌های روز شنبه بازار هم پذیرایی شد که کلی دعا کردن. خداروشکر همه چیز عالی پیش رفت. خدا خیر بده بانیان و همه‌ی کسانی رو که پای کار بودن. به امید آزادی قدس شریف و مردم فلسطین. 🖊اعظم جلمبادانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
برای ماه رمضان منزل خودمان نبودم و قرار بود به مدت یک ماه کنار پدر و مادرم باشم. با بچه‌ها و شرایط بارداری، تصور اینکه بخواهم در این شرایط فعالیت فوق برنامه‌ای هم داشته باشم، برایم سخت بود چون زحمت پدر و مادرم مضاعف می‌شد. اما ناراحتی و درد هم‌کیشانم در فلسطین رهایم نمی‌کرد. اینکه در آستانه ظهور باشیم و من قطره‌ای از دریا نباشم‌، عذابم می‌داد. دلم می‌خواست حرکتی، تجمعی، شوری به پا کنم و هموطنان پاک فطرتم را به مسئله قدس حساس کنم اما در توانم نبود. تا با پویش مادرانه مواجه شدم. دیدم بهترین و امکان پذیرترین پیشنهاد است. بالاخره با پدر و مادر مطرح کردم، بسیار استقبال کردند و به لطف خدا کار در سطحی فراتر از تصورم انجام شد. شله‌زردی تهیه کردیم و طوماری از «وظایف در قبال فلسطین» به آن چسباندیم و «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان فلسطین» را بر آن نوشتیم. بین همسایگان و فامیل از دیدگاه‌های مختلف توزیع کردیم. به امید گسترش گفتمان حق. 🖊نجمه نصر اصفهانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
با بچه‌ها دور هم نشستیم، هم روزه اولی میان‌مان بود، هم طفل خردسال. یکی خرماها را داخل بسته‌ها می‌گذاشت، دیگری برگه‌ها را با قیچی برش می‌داد. یکی نان‌ها را داخل کیسه می‌گذاشت و دیگری برگه را روی بسته‌ها می‌چسباند. و من در دلم غصه‌دار مادرانی بودم که کفن فرزندان‌شان را به آغوش می‌کشند، شاید فرزندانی با همین سن‌ و‌ سال و قد و بالا و همین شیرین‌زبانی‌ها. وقت اذان که شد، بسته‌های آماده شده را به مسجد سادات اخوی بردیم و پس از اتمام نماز میان نمازگزاران توزیع کردیم؛ به این امید که شاید در میان این جمع دعای یکی مستجاب شود. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
با اتفاق‌هایی که افتاد (حمله به کنسولگری ایران در سوریه) دلم نمی‌اومد کاری انجام ندیم، می‌خواستم یک کاری هرچند کوچک انجام بدم. از دوستان ایده خواستم ایده رو که دادن با دوستان مسجدی مشورت کردم قرار شد با هم جمع بشیم و اون جملات رو به صورت دست نوشته روی کاغذ بنویسیم و روی ظرف‌های غذا که قرار به عنوان سحری به نمازگزاران بدن قرار بدیم. بعد چون مشکلی برای دوستم پیش اومد نتونستیم بنویسیم و یک‌ متن پیدا کردیم و دادیم به تعداد سیصد تا چاپ کنند. علاوه بر اون به یکی از همسایه‌ها که خطش خوبه زنگ زدم و گفتم که می‌خوام برام چیزی بنویسی، اون بنده خدا هم با وجود اینکه افطار مهمان داشت قبول کرد، مقواها رو برداشتم و بردم خونه‌شون و نوشت اومدم خونه با وقت کمی که داشتم یک تزیین کم کردم و رفتم مسجد و زدم به دیوار. خانم‌هایی که اونجا بودن هی می‌پرسیدند این چیه من هم براشون توضیح می‌دادم و اونها هم دعا می‌کردن. 🖊ملیحه حسین زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*