eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
475 دنبال‌کننده
849 عکس
110 ویدیو
38 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
فعالیت انتخاباتی، پارک پلیس محله تهرانپارس ما، مادران محله، این بار برای دعوت از هموطنان به رای دادن دور هم جمع شدیم. از قبل هم حسابی فکر کردیم و روش‌های مختلف کار را بررسی کردیم؛ آگاه به سختی‌های کار، اما امیدوار پیش رفتیم. تصمیم گرفتیم با مادران که بزرگترین نقطه اشتراک‌مان فرزندان‌مان بود، همدل شویم. پس با چای، کیک، تنقلات و برگه‌های رنگ‌آمیزی، کنار پارک بازی بچه‌هامان، میزبان دوستان‌مان شدیم. سرودهای کودکانه اما سلحشورانه‌ی وطنی گذاشتیم و چای ریختیم. مخاطبان مختلفی داشتیم که نیاز به مقدماتی برای آغاز کلام داشت. با کسی از در درد دل وام فرزندآوری روی صحبت باز شد؛ با دیگری از زیبایی اسباب‌بازی دخترک رژ زده اش؛ با دوستی از خاطرات فعالیت‌های انقلابی‌اش هم‌کلام شدیم و گفتیم ما نیز خودجوش برای ایران آینده تلاش می‌کنیم. با دوستی، از عطر چای و هوای رو به گرمی زمستان گفتیم و دل هامان گرم شد به دوستی‌ها. هرچند گاها کلامی از انتخابات گفته نشد، اما شروع دوستی‌ها شد. بودند کسانی که با شنیدن صوت، حتی مسیر را عوض کردند و گمان کردند برنامه‌ی ما فرای فضای مادرانه و دوستی خودمان است، فرای دغدغه‌های مادرانه. کسانی که در کلام‌شان اگر چه پرخاش نبود، اما شنیده‌ها و تصورات نادرست‌شان، چشم‌شان را به حقایق بسته بود و دنبال بهانه بودند. که ما نیز به محبت به این عزیزان اکتفا کردیم که در زمان اندک ما و فعالیت در لفافه، راه دیگری نیافتیم. اما بچه‌ها حظ بردند از بازی با هم سن و سالان‌شان و یک تیر و دو نشان شده بود و ما نیز دل‌مان به کنار هم بودن‌مان قرص شد. البته که بعد از پارک نیز باز پر امید نشستیم و در فضای مجازی از آسیب‌ها و خطاها گفتیم و تحلیل کردیم کارمان را و دوستانی که مجدانه تصمیم گرفتند و دوره‌هایی را برای پاسخ به شبهات گذراندند و در پی انتقال موارد به سایر مادران دغدغه‌مند هستند و ما مادران محله که آگاهانه خود را تنها مادر فرزندان خود نمی‌دانیم، از پای نخواهیم نشست. مادری یک مقام است که با داشتنش برای سراسر ایران باید مادری کرد. پس باز هم تلاش خواهیم کرد. 🖊زهرا جعفری *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari)
زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید. (امام خامنه‌ای، دیدار با بانوان - ۶ دی ماه) پویش * * نقش‌مان را پیدا کنیم و راه‌مان را هموار کنیم. نقش اصلی را مخاطب شناسی انتخاب کردیم تا هرکدام روی جایی تاثیر بگذاریم و به این سوال پاسخ دهیم که مخاطب ما کیست؟ با این مخاطب چه می‌توان کرد؟ ✅ برای انتخاب اصلح ✅ برای تشویق اطرافیان جهت حضور در پای صندوق‌های رای از فعالیت‌های انتخاباتی‌تان، از ایفای نقش‌هایتان. تا بماند به یادگاری در صفحات تاریخ. تا ایده‌ای باشد برای دیگران. ؟ *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari)
وقتی جواب اضطرار هم گروهی‌مان را که فرزندش تب دارد می‌دهیم، وقتی بچه‌ای که جلوی چشم‌مان زمین می‌خورد و ناخودآگاه به‌سوی او می‌دویم تا بلندش کنیم، یا وقتی بچه‌ای را می‌بینیم که اضطراب جدایی دارد و می‌خواهیم به هر طریقی شده تجربه‌‌ی خودمان را با مادر او به اشتراک بگذاریم تا مشکلش حل شود؛ یعنی دلمان برای اطرافیان‌مان می‌تپد. ما در متن جامعه زندگی می‌کنیم.... نشست دوم: *نقش ایفا کنید* خواهر مریم پولادی مادر ۴ فرزند، مسئول دانشکده مادرانه. چهارشنبه ۲ اسفند ساعت ۱۱ صبح نرم‌افزار قرار: https://room.gharar.ir/b205a75a-0119-4ae9-8280-7a343162076b *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
امروز بنا شد که میز امانت کتاب داشته باشیم در محله،اما نه محله مجازی مادرانه و یا حضوری اون،به معنای واقعی محله ای که در اون زندگی میکنیم با توجه به عملی کردن بحث امید است که بشود مادرانه محله رازی را با خود محله رازی پیوند داد. بازار محله رو انتخاب کردیم که هفته ای یکبار برگزار میشه و محل تردد مردم است. کمابیش خانمها میومدند و از کتابهای روی میز دیدن میکردند،یکیشون میگفت چه کتابی به درد من میخوره؟،یکی دیگه میگفت کدوم کتاب رو ببرم بهتره؟یکی هم میگفت چقدر وقت داریم که بخونیم و بیاریم پس بدیم؟ یکی هم کتابی رو بر میداشت و میگفت :این موضوعش چیه یک کم برام توضیح بده !و مسئول کتاب با حوصله و شمرده شمرده و متین به همه سوالات پاسخ میداد،مخاطبمون مادرها بودند و کتاب‌هایی رو انتخاب میکردند و یا خوششون میومد که از زبان مادران نوشته شده بود.مثل منم یه مادرم و یا خانه ای برای همه من هم بیکار ننشستم و در بازارچه دوری زدم و غرفه کتاب رو به فروشنده ها معرفی کردم و زمانی رو که اونجا هستیم رو گفتم ،یکی پرسید:یعنی میشه ازتون امانت بگیرم بخونم تا شب پس بدم؟گفتم ما دو ساعت بیشتر نیستیم ،هفته آینده میتونید بیارید؟گفت آها پس روزهای دیگه هم که تو بازارهای یگه هستم هم دستم باشه؟ یکی پرسید:جچور کتابایی دارین؟با توجه به ظاهرم گفت من اهل کتابهای مذهبی نیستم،گفتم شما در چه زمینه ای علاقه دارین؟من رمان و تاریخی و مخصوصا کتابای انگیزشی دوست دارم.گفتم اتفاقا الان رمان داریم ،اما بقیشو هفته دیگه داشته باشیم تو این زمینه ها میاریم. خب فکر کنم چند جلسه دیگه بیایم ،کارو بارمون بهتر هم میگیره و چقدر که همه میگفتن چه کارجالبی دارین شما😊 خیلی خوبه اینجور کارها. مسئول مسجد و بازار محله هم استقبال کردند و چند راهنمایی خوب برای بهتر شدن کارمون کردند،اینکه بنر داشته باشیم و بهترین جای بازارچه رو به ما دادند☺️ دم در ورودی جای رفت و آمد مردم و داخل دروازه فوتبال،دیگه 😄که برای نصب بنر و پوستر یا ریسه کتاب چهارچوب دروازه مهیا هست. جاتون خالی دو فنجان چای ☕️همراه باشکلات در هوای سرد بسی چسبید. راستی اسم کتابخونه سیارمون رو چی بزاریم؟😉 کتابخونه دروازه فوتبال خوبه؟!🤭 ✍راوی:شهربانو هماورد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید. (امام خامنه‌ای) سلسله نشست‌های مجازی *نقش ایفا کنید* نشست دوم، با موضوع: در متن جامعه زندگی می‌کنیم. سخنران: *خواهر مریم پولادی* مادر ۴ فرزند، مسئول دانشکده مادرانه. چهارشنبه دوم اسفند *"مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
* من اگر ما نشوم، تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی؛ از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق باز برپا نکنیم؟! از کجا که من و تو مشت رسوایان را وا نکنیم؟! * همسرش جانباز بود چشمِ راستش تخلیه شده بود و حالا نخاع و اعصابش هم درگیر شده بود. پنج سال بود از خانه بیرون نرفته بود. ۴۰ سال پرستاری را در کارنامه اش ثبت کرده بود و شاد بود که به همسری خدمت کرده که با تحمل دردهای شدید هیچ نمی‌گوید. یک هدیه برای خودش برداشت و یکی هم برای مادر نوه اش که داشت او را از مدرسه به خانه می‌برد. نشست، چای را جرعه جرعه می‌نوشید و بغضی گلویش را می‌فشرد. - چون می‌دونم شماها باهام هم‌عقیده این میگم.. پارسال نیمه شعبان، همینجا تو همین مسجد اونور خیابون، دلم شکست و حاجتمو از خدا خواستم. به نیت اینکه تا سال دیگه حاجتمو گرفته باشم به حاج آقای مسجد گفتم حاج آقا چیزی دارین تبرکی به من بدین؟ حاج آقا یه شکلات از توی جیبش بهم داد. امروز یه روز مونده به نیمه شعبان و حس میکنم این هدیه و این پذیرایی نشونه ی اینه که حاجتمو گرفتم. آخه من همیشه از مسیر خیابون میرم خونه ولی این دفعه اتفاقی از پارک اومدم، قسمت بود شماها رو ببینم. شکلات را با حالتی کودکانه مزمزه کرد.. انگار شیرینی حاجت روایی اش را در شیرینی شکلات میچشید. حالا من و فاطمه هم بغض کرده بودیم -حاج خانوم خوش به سعادتتون. ما م خیلی دوست داریم مثل شما باشیم. هر موقع اومدیم این پارک خبرتون میکنیم بازم همو ببینیم. یادتون باشه به همسرتون بگید حتما برای ما دعا کنن🥹 بگید همه ی «مادرانه»ای ها رو دعا کنن... *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم *او منتظر است تا که ما برگردیم* ماییم که در غیبت کبری ماندیم این روزها فرصتی ست برای گفتگو از انتظار تا پای کار انقلاب ماندن ... فرصت ها رو دریابیم 💫 *محتوای پیش رو ،سیر بحث پیشنهادی برای گفتگو با مخاطبین است* * * *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
🏅فکر رشد زنان از لحاظ معنوی و اخلاقی، بایستی یک فکر رایج در میان خود زنان باشد. خود بانوان باید بیشتر به این مسأله بیندیشند. خود آنها به معارف، به معلومات، به مطالعه و به مسائل اساسی زندگی رو کنند. *امام خامنه‌ای* ✅ دومین جلسه هیئت انصارالزهرا ✅ ویژه مادران جوان ✅ در محضر آیات نورانی قرآن کریم و مولودی خوانی *میخواهیم تا ساعتی در کنار هم راجع به دغدغه‌های مادری و سختی‌های مادری کردن و همزمان بی‌تفاوت نبودن از شرایط روزگار با هم به گپ‌وگفت بنشینیم و برای حل چالش‌هایمان همفکری کنیم.* 🎉 برای کودکان برنامه شاد و سرگرم کننده تدارک دیده ایم. 💫 *با حضورتان به این مجلس نور و برکت هدیه دهید.* *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
به توکل اسم اعظمت... 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 *آن زنی كه خود را در دامنه آن قله‌ای می‌داند كه در اوج آن حضرت فاطمه‌ی زهرا(علیهاالسّلام) _ بزرگترین زن تاریخ بشر _ قرار دارد، زن ایرانی است.* بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدارجمعى از بانوان سراسر کشور، دی ماه ۶۸🌱 ما مادران محله *حکیمیه* بر آن شدیم تا جایگاه *زن کنشگر انقلابی*را در ایران و کشورهای دیگر از منظر اجتماعی با توجه به تجربه ی زیسته ی *خانم زارعی* مقایسه کرده و حقیقت را شفاف کنیم و بتوانیم با توجه به نقش حساس و مهم خود روز جمعه با نگاهی عمیقتر پای صندوق رای برویم🇮🇷 از شما مادران هم‌محله‌ای همراهی می طلبیم تا در این مسیر کنارمان باشید. *هیئت ماهانه انصارالزهرا (س) حکیمیه* برگزار می‌کند: *مقایسه ی جایگاه زن کنشگر اجتماعی در ایران و سایر کشورها* به همراه: قرائت قرآن و حدیث شریف کساء گعده مادران، بازی کودک 🗓 چهار شنبه ۹ اسفند، ساعت ۹ تا ۱۱ 🕌مسجد *جامع الزهرا* ، بلوار بهار *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
دعوتید به جشن مادرانه به مناسبت ولادت امام زمان عجل الله تعالی با چاشنی انتخابات مکان: شهرک شهید شهپریان، مسجد امام رضا علیه السلام زمان: چهارشنبه ۹ اسفند، ساعت ۱۵ لطفا برای بچه‌ها دفتر، مدادرنگی و لقمه به همراه بیاورید. هیئت انصارالزهرا(س) مادرانه شهرک شهید شهپریان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
ساعت حدودا ۴ بود که به میدان صد نارمک رسیدیم. به جز هانیه کسی را نمی‌شناختم ولی نیازی به گشتن نبود. چند خانم چادری به همراه بچه‌های‌شان با زیرانداز و فلاسک و بلندگو کنار یکی از نیمکت‌ها بودند‌. خودشانند! دخترک را در کالسکه گذاشتیم. کالسکه به دست و همراه همسر رفتم کنار خانم‌ها و شروع کردیم معرفی خودمان به همدیگر. طول کشید تا هانیه برسد و بند و بساط تزئین میدان را بیاورد. یکی از آقایان گفت تا کار فضاسازی را به آن ها بسپاریم. بخشی از میدان محل کار برای بچه‌ها و بخشی دیگر برای مادرها که بنشینند و پذیرایی شوند. حدود ساعت ۵ بود که بلندگوها را روشن کردیم برای پخش مولودی و سرودهای امام زمانی و بچه ها و بزرگترها کم کم جمع شدند. خانم میرزایی کار بلد بود. میکروفون را گرفت دستش و اول شروع کرد دعوت بچه ها و بعد هم اجرای مراسم. اول کار کمی از بچه‌ها دست و جیغ و هورا و صلوات و ... گرفت تا حسابی گرم شوند. بعد همین طور که با شیر کاکائو و شیرین عسل پذیرایی می‌شدند شروع کرد به تعریف کردن قصه. بعد از آن یک شعر دسته جمعی خواندند با تکرار «امام زمان دوستت دارم». شور و شوق این فرشته‌های معصوم و تلاش کردن‌شان از عمق جان برای گفتن این جمله دیدنی بود. بعد از آن با هدایت خانم میرزایی بچه ها از زیراندازها بلند شدند و همراه چند تا از مادرها، دایره تشکیل دادند. می‌چرخیدند و می‌خواندند: «ما گلیم! ما شیعه ایم! ما بچه‌های حیدریم!» دایره باز و بسته می‌شد و صدای خنده‌های بچه‌ها در میدان پیچیده بود. همان طور که می‌چرخیدند خانم میرزایی مکعب بازی را آورد. روی هر وجه مکعب یک شعر و بازی مخصوص خودش بود که تک تک بچه‌ها یک بار مکعب را روی زمین انداختند و هر بار که بازی غیر تکراری انتخاب می‌شد، آن را انجام می‌دادند. حالا نوبت کاردستی رسیده بود. با هدایت مربی بچه‌ها اوریگامی قلب را درست کردند. این هدیه‌ی آنها بود برای امام زمانشان. همانطور که قلب‌های رنگی‌شان را توی دست گرفته بودند، سرود بیعت را همخوانی کردند. «سربازات آماده ن‌‌... بیا ببین که پای عهدشون ایستادن...» بعد از همخوانی، سریع برای مسابقه آماده شدند‌. بچه‌ها در دو گروه با هم مسابقه دادند برای اینکه ببینیم کدام گروه زودتر از دیگری ، قلب‌هایش را به مقوایی که روی آن «یا مهدی» نوشته شده بود می‌چسباند. بعد از مسابقه، خانم میرزایی مادرها را که تا آن موقع مشغول صحبت و پذیرایی شدن بودند، دعوت کرد تا برای یک بازی مشترک مادر فرزندی، به این طرف میدان بیایند. هر بچه‌ای با فاصله از مادرش ایستاد. چند صفت اخلاقی و رفتاری بیان شدند که با هر ویژگی مثبت، بچه‌ها می‌دویدند به سمت مادرشان و با بیان ویژگی منفی، باید از مادرشان فاصله می‌گرفتند. بچه‌ها حسابی می‌دویدند و هیجان داشتند. صدای خنده‌شان میدان را پر کرده بود. حالا نوبت آتش‌بازی بود. همه دور آبشار‌های آتشین جمع شدیم و سرودهای امام زمانی همخوانی کردیم، دست زدیم و اشک شعله‌ها را تماشا کردیم. آخرین بازی، کشتی بازی بود. دو گروه، هر کدام دور تا دور پارچه‌ای که در دست‌شان گرفته بودند جمع شدند و باید حرکت دسته جمعی با آن پارچه را تمرین می‌کردند و خانم میرزایی هدایتشان می‌کرد. تمام طول مدت بازی بچه‌ها، دوستان دیگر مشغول پذیرایی از مهمان‌ها و اهالی پارک بودند. با چای و شکلات و شیرین عسل. از آن خانمی که از محله‌ای دیگر برای کمک به ما آمده بود تا فهیمه که دخترک بیمارش را در ماشین به مادربزرگ مهربان سپرده بود تا در جشن میلاد امام زمان عجل الله فرجه سهیم باشد. صدای اذان از بلندگوها در میدان پیچید‌. همه داشتند آماده‌ی نماز جماعت می‌شدند تا بعد از آن با آش پذیرایی شوند و کاسه‌های آش را در میدان پخش کنند. دخترک من دیگر طاقت نیاورد بمانیم‌. بخاطر سرمای هوا با پدرش توی ماشین بود و دیگر صبرش طاق شده بود. هر چند همین قدر همکاری هم برای طفل ۴ ماهه‌ام از انتظار به دور بود. نشد برای نماز بمانم. از خانم‌ها خداحافظی کردم و هانیه‌ی مهربان، در فلاسکم آش ریخت تا ببرم. از او ممنون بودم که شام آن شب را هم برای‌مان مهیا کرد. آقا جان! چند مادر، دور از هر کار دهان پر کنی، با دغدغه‌ی اینکه نام شما در شهر و محل‌شان بپیچد، دور هم جمع شدند تا خاطره‌ای خوش برای شیعیان کوچک و معصوم شما بسازند. از ایشان قبول می‌کنید؟ 🖊اسما رضایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بسم الله الرحمن الرحیم *آن زنی كه خود را در دامنه آن قله‌ای می‌داند كه در اوج آن حضرت فاطمه‌ی زهرا (علیهاالسّلام) _ بزرگترین زن تاریخ بشر _ قرار دارد، زن ایرانی است.* بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از بانوان سراسر کشور، دی ماه ۶۸ ما مادران محله تهرانپارس بر آن شدیم تا جایگاه *زنان تمدن ساز تاریخ* را در برنامه خدا، خوب و شفاف و روشن کنیم. از شما مادران هم‌محله‌ای همراهی می‌طلبیم تا در این مسیر کنارمان باشید. *هیئت ماهانه انصارالزهرا (س) تهرانپارس* برگزار می‌کند: *سلسله جلسات زنان تمدن ساز* با روایتگری خانم سمانه اسدزاده جلسه دوم: روایتی شنیدنی از مادر حضرت ابراهیم. به همراه: قرائت قرآن و حدیث شریف کساء، گعده مادران و بازی کودک. زمان: پنج‌شنبه ۱۰ اسفند، ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۷ مکان: مسجد امام المجتبی، فلکه چهارم تهرانپارس *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
در متن ...!!؟؟ خودم با خودم خلوت کرده بودم، از همان پچ‌پچ‌های خودمانی که صدای سکوت می‌دهد، مگر تا حالا در متن نبودم!!! منی که وقتی پا به خیابان می‌گذارم پرچمم، پرچم اعتقادی که هر نگاهی به راحتی می‌خواند اساسنامه‌ی وجودم را، از همان اساسنامه‌هایی که کلی بند دارند و روی حساب نوشته شدند از کتاب بی‌خدشه‌ی خدا: ما برای حفظ اعتقادمان جان می‌دهیم ما باورمان را باور داریم، شهادت می‌دهیم بر یگانگی خداوند بر رسالت پیامبران بر منظومه‌ی روشن امامان، بر عدل وعده داده شده در ذخیره‌ی ذریه‌ی زهرا بر سنت استوار حبیب خدا، ما باور داریم قیام لله خمینی کبیر را، باور داریم انتظار فرج را از خورشید روشن نیمه‌ی خرداد، ما مادران آخرالزمانیم همان‌ها که برای حفظ دین‌شان ذغال آخته بر کف دارند، نه اینکه شعاری باشد، سر بگردانید و ببینید دنیای اطراف را، تایید می‌کنید حرفم را، این روزها اگر نخواهی همرنگ جماعت شوی آزار می‌بینی، طعنه می‌شنوی گاهی دنیایت را تیره و تار می‌کنند، می‌مانی چه کنی با گوش‌هایی که عمدا نمی‌شنوند و چشم‌هایی که از قصد نمی‌بینند و امانتی که بر گرده‌ات سنگینی می‌کند، گاهی گوشه‌ای می‌نشینی و فقط نگاه می‌کنی، با خودت می‌گویی؛ اصلا به من چه، من خودم را حفظ کنم و راهم را درست بروم بس است... اما یک لحظه چشمت به چشم عکسی از حاج قاسم بیافتد کافی ست، مرد واقعی در متن... متن و میدان یکی هستند شاید جنس ترکش‌ها و گلوله و توپ‌شان یکی نباشد اما نتیجه و رهاورد یکی است، دادن یک وجب زمین به دشمن خط قرمز ماست حالا زمین خاکی باشد یا زمین فرهنگی و سیاسی و اعتقادی هیچ فرقی نمی‌کند که شاید دومی بر اولی بچربد برای وادادن یک سرزمین. مرد میدان بودن و مادر در متن بودن یک معنی‌اند، اینکه که باشی و با بودنت کسانی را که از جاده دور افتادند را برگردانی مثال جهاد کبیره است در نفس دنیای امروز، پچ‌پچ خودمانیم با خودم کم‌کم رسید به خواندن دوباره‌ی وصیت‌نامه‌ی حاج قاسم، صدایم ازحنجره‌ی سکوت بیرون زد، بلند می‌خواندم: خیمه‌ی ولایت را رها نکنید، اساس دشمنی با جمهوری اسلامی آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. چندبار با خودم تکرار کردم دور آن بچرخید... انگار که برای حفظ دین طواف کنی زمین و متن جنگی را که نه از خرداد ۴۲ که از عاشورای ۶۲ شروع شده، انرژی گرفتم در متن باید باشم، نمی‌شود فاطمی باشی و سکوت کنی وقتی هنوز صدای در کوبیدن تک به تک خانه‌های مدینه توسط زهرای محمد می‌آید، نمی‌شود سکوت کنی وقتی هنوز از اکباتان تهران که می‌گذری مظلومیت چشمان آرمان جلوی چشمانت را نگیرد، باید عمار باشی، صبور باشی، مادر باشی برای آن نوجوانی که ذهنش پر شده از گره‌های کور اینستاگرامی، خواهر باشی برای آن زنی که که تنش را ویترین رایگان کرده برای چشمان حریص نااهلان، باید در متن باشی در هر برهه‌ای از زمان که نیاز است، باید بگویی و بشنوی و نرنجی. 🖊خدیجه ماکنعلی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
بسم رب المهدی نیمه شعبان اوایل هفته بود و انتخابات آخر هفته. بهترین فرصت برای گرفتن هیئت ماهانه. نیت کردیم و هماهنگی‌ها شروع شد. الحمدلله مسجد، سخنران، مداح و پذیرایی با تلاش و صحبت‌های زیاد هماهنگ شد. پسرم از قرار همه‌ی هیئت‌ها، درگیر بیماری شد. به تجربه دیده‌ام که هرگاه برای انجام کار مهمی عزم می‌کنم، موانعی بر سر راهم قرار می‌گیرد که یکی از آن‌ها، مریضی بچه‌هاست.‌ اما من باید ادامه می‌دادم و در این روزهای پایانی مانده به انتخابات، جازدن معنا نداشت. در این بین، آشنایی و کارکردن با آدم‌های جدید، باب‌های تازه‌ای در فکر و ذهنم باز می‌کرد. روز جشن فرارسید. دختر را پیش مادرم در خانه گذاشتم و پسر را که هیچ جوره راضی به ماندن نمی‌شد، با خود بردم. بماند که با چه موانعی خود را به محل جشن رساندم. الحمدلله جمعیت خوبی جمع شده بودند. مهمان جلسه خانم دکتر نجفی منش به عنوان مادر سه فرزندی انقلابی و دغدغه‌مند، صحبت خود را در باب انتخابات آغاز کردند. از تجربیات مادرانه خود در زمینه تشویق دیگران به انتخابات گفتند و حضار را تشویق به کنش‌گری اجتماعی کردند. بحث با نحوه انتخاب اصلح ادامه پیدا کرد و با بررسی عملکرد مجلس یازدهم و پاسخ به سوالات حضار خاتمه یافت. بچه‌ها که گویا پس از مدت‌ها دور هم جمع شده‌ بودند، سرگرم بازی بودند. مداح آمدند و با مولودی‌های مهدوی، مجلس را به فیض رساندند. از ابتدای جلسه، دوستان در آشپزخانه و میان جلسه، گرم خادمی بودند. دختربچه‌ها هم مسئولانه، ما را در این زمینه همراهی می‌کردند. حضورشان دلم را گرم می‌کرد. صمیمیت جلسه بیش از حد انتظارم بود. گویا نوری نامرئی، دل‌هایمان را به هم وصل کرده بود. جلسه پایان یافت و من شتابان به سوی دختر گریان در خانه راهی شدم. اما دلم و قلبم از این قدم کوچک در راه نظامی که پشتیبانش امام زمانم است، شادان بود. خدا را شکر می‌کنم که توفیق این خدمت را به من و دوستانم ارزانی داشت. 🖊فاطمه دهقانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
قرار بود جلسه تو یک پارک محلی برگزار شود که بتونیم با هم‌محلی‌های عزیز گفتمان‌سازی کنیم و اعتمادسازی ایجاد کنیم. وقتی بارون شروع شد رفتیم با مسجد کنار پارک صحبت کردیم که بهمون جا بدن تا بچه‌ها خیس نشن، می‌خواستیم نیم ساعت زودتر در مسجد رو باز کنن ولی متاسفانه همکاری نکردن گفتن راس ساعت باید باز شه. (بنظرم وضعیت مساجد و کارکردشون واقعا جای کار داره و باید هر کدوم‌مون توی محله‌مون تلاش کنیم برای بهتر شدن اوضاع). اما به دلیل بارش باران یکی از دوستان لطف کردند و پیشنهاد دادن بریم منزل‌شون که خیلی نزدیک پارک بود، که البته به دلیل سرما من بسیار خوشحال شدم. ابتدای جلسه با خوراکی‌های دوستان پذیرایی شدیم و جلسه رو در ارتباط با انتخابات و اینکه چرا می‌خواهیم رای بدهیم، مجلس قبلی چه کارهایی را پیش برده و با بقیه افرادی که تردید دارند در شرکت در انتخابات چه نوع گفتگویی کنیم، پیش بردیم. بعد از پایان جلسه، بچه‌ها با ذوق پرچم‌های خودشان را رنگ کردند و داخل جعبه‌ای که به صورت نمادین صندوق انتخابات بود انداختند. در نهایت تشکر می‌کنم از تمامی عزیزان که در شرکت در این جلسه همراهی کردند انشالله بتوانیم ذره‌ای در این جامعه موثر باشیم. 🖊گلنوش سید احمد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
روبرویم ایستاده بود. سرحال بود و چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. یک دفعه یاد دختر همسایه افتادم. چند روزی بود سخت بیمار بود. گفتم: راستی مریم میای برای شیما یه سوپ و غذای مقوی درست کنیم؟ مامانش با دو تا بچه کوچیک خیلی دست تنهاست. حالت چهره اش تغییر کرد، ابروهایش چنان گرهی خورد که اثری از خنده‌های چند ثانیه قبل نبود. با لحن تندی گفت: وا! به ما چه! استراحت می‌کنه خوب می‌شه! تو انقدر وقت اضافه داری که به فکر غذای دختر همسایه‌م باشی! اگه کاری نداری من برم خیلی کار دارم خدافظ. صدای بستنِ در، چندین بار در مغزم تکرار شد... *به من چه؟!* چه عبارت آشنایی بود برایم. نفس عمیقی کشیدم خدایا کاش آدم‌ها می‌دانستند که چقدر از این عبارت بَدَت می آید! بوی پیاز و شلغم و سبزی سوپ پخته هوای خانه را پر کرده بود و هر لحظه داشت از عبارت «به من چه؟!» چیزهای بیشتری یادم می آمد... حالم خیلی بد بود. زانوهایم سست شده بود. حرف مریم بدجوری دلم را شکسته بود. بی اختیار اشک‌هایم می‌ریخت. - خدایا، خدایا باهام حرف بزن. قرآن توی دستم بود و قلب فشرده ام منتظر بود تا اشک‌ها مجالی برای دیدن به چشم‌هایم بدهند. قرآن را باز کردم. خط به خط را با دقت تا آخر صفحه خواندم. دیگر اشک امانم نمی‌داد. - خدایا چی میخوای بهم بگی؟ رسیدم به آیه ۲۷ و ۲۸ سوره تکویر إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ «یستقیم» از استقامت میاد. یادم افتاد که باب استفعاله و معنی طلب داره، طلب «قیام». توی ذهنم شلوغ شده بود. طنین صدایی از پس حافظه م شنیده شد: - قیام، حرکت و تلاشی است که هر فرد برای اصلاح خودش و جامعه ی اطرافش انجام میدهد! جوابم را گرفته بودم. قلبم آرام شده بود - این قرآن برای کسی مایه‌ی ذکر و هدایته که اهل قیام باشه، اهل ایستادن و ایستاده ماندن باشه، اصلاح خودش و جامعه‌ش براش مهم باشه، *اهل به من چه نباشه!* می‌دونستم باید به مریم چی بگم... 🖊فهیمه بهنام نیا *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *