eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.5هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 جلوه‌ای از مقامات و شأنیت والای حضرت امّ‌کلثوم سلام‌الله‌علیها... 💬 اگرچه به حسب شرایط زمانه و خفقان موجود در زمان معاویه لعین، گزاره‌های قابل توجهی از مخدّرات آل‌الله به ما نرسیده است اما برخی از روایات و نقل‌های محدودی هم که به ما رسیده، گویای معارفی بس عمیق است... 📈 شاید اگر به دید ژرف نگاهی به این روایت داشته باشیم، جلوه‌ای از عظمت و مقام حضرت امّ‌کلثوم سلام‌الله‌علیها را برای ما بیان کند! روایت می‌فرماید: 📋 لَو اَنَّ فَاطِمَةَ «عليهاالسلام» وَلَدَتْ ألفَ وَلَدٍ ذَكَرٍ، لَكانَ كُلُّ فَردٍ مِنهُم إماماً 🔻اگر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، هزار فرزند پسر هم به دنیا می‌آورد، تمام پسران آن حضرت، شأنیت مقام امامت را داشته و «امام» می‌شدند!(۱) 🔎 یعنی عظمت شجرهٔ وجودیِ صدیقه کبری و امیرمؤمنان علیهماالسلام آن‌قدر والاست به‌گونه‌ای که هر میوه‌ای را که ثمر می‌دهند، شأنیت مقام امامت را دارد! 📝 بر اساس این روایت میتوان گفت اگر چه حضرت زینب کبری و حضرت امّ‌کلثوم سلام‌الله‌علیهما به حسب زن‌بودنشان مقام امامت را نداشتند، اما در وجود پاک و منوّرشان شأنیت این مقام، نهفته است! 🖇 روایتی را هم که جناب شیخ صدوق در «کمال الدین» نقل می‌کند، شاهدی بر این مطلب است؛ طبق این روایت، سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه، در روز عاشورا «نوعی وصایت خاصه» را به زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها منتقل نمودند (۲) که حاکی از داشتن شأنیت مقام وصایت تمام فرزندان صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها می‌باشد. 📚(۱)الانوار العلویه، ص۴۳۳ 📚(۲)کمال الدین، ج٢ص۴۵٩ ✍ دست من و دامان تو یا ام کلثوم جان و تنم قربان تو یا ام کلثوم درد من و درمان تو یا ام کلثوم چشم من و احسان تو یا ام کلثوم تو جلوه‌ی زهرا و نور مرتضایی تو نور قلب فاطمه نور خدایی هم جان زهرایی و هم جانان حیدر هم روح زهرایی و هم ریحان حیدر شد جان احمد مرتضا تو جان حیدر ای جان به قربان تو و قربان حیدر تو دلبر ارباب های عالمینی جان علی جان حسن جان حسینی تو ام‌کلثومی نشد قدر تو پیدا قدر تو پیدا می‌شود در صبح فردا ای زینب دیگر به اهل بیت طاها مدح تو بس نور علی هستی و زهرا وصف تو را باید بهشتی ها بگویند باید نبی و حیدر و زهرا بگویند از کودکی با درد و غصه آشنایی مثل حسن تو غصه دار کوچه هایی از غصه ی مادر همیشه در نوایی تو شاهد اشک روان مجتبایی تو بودی و آهی که مانده کنج سینه تو بودی و زخم غم یاس مدینه گویند در را دیده‌ای و میخ در را در پشت در یک مادر کشته پسر را با دست بسته حیدر خونین جگر را در بین آن کوچه چهل بی پا و سر را دیدی به مسجد مرتضا را می‌کشیدند کفتارها شیر خدا را می‌کشیدند تو محو الطاف خدا بودی همیشه با سینه ای غرق بلا بودی همیشه غرق غم و صبر و رضا بودی همیشه تو روضه خوان کربلا بودی همیشه دیدی به دشت کربلا راس بریده دیدی ز غصه قامت زینب خمیده @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 حکایت زیبای جوان شامی که با نَفَس پاک امام باقر علیه‌السلام، جان دوباره گرفت... در روایت آمده است: 📑 جوانى از اهل شام در جلسه امام باقر علیه‌السلام زياد حاضر مى‌شد، روزى در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا! من به جهت محبّت به شما در جلسه شما حاضر نمى‌شوم، بلكه فقط به خاطر فصاحت و دانش شماست كه در اين محفل حاضر مى‌شوم! 🗯 امام عليه‌السلام تبسّمى نمود و مطلبی نفرمودند. چند روزى گذشت و خبرى از جوان نشد، حضرت جوياى حال آن جوان شد. شخصى گفت: او بيمار است. 📈 در اين حين شخصى وارد شد و گفت: اى فرزند رسول خدا! جوان شامى كه در مجلس شما زياد حاضر مى‌شد از دنيا رفت. او وصيّت كرده كه شما بر جنازه او نماز بخوانيد! 💬 امام باقر عليه‌السلام فرمود: وقتى او را غسل داديد، بگذاريد روى تخت باشد و كفن نكنيد تا من بيايم! آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و عبای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را بر تن كرد و نعلين بر پا نمود و به سوى او رفت. 📝 امام علیه‌السلام وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقى شد كه او را غسل مى‌دادند. او را غسل داده روى تختی گذاشته بودند، حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود:اى فلانى! ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبّيك گفت و سر بلند كرد و نشست! 🔎 حضرت شربت سويقى خواست، و به او خورانيد. آنگاه پرسيد: چه شده به تو؟گفت: ترديدى ندارم كه قبض روح شدم! وقتى روح از بدنم خارج شد صداى دلنشينى را شنيدم كه تا حال نيكوتر از آن نشنيده‌ام كه گفتند: 📋 رُدُّوا إلَيهِ رُوحَهُ، فَإنَّ مُحَمَّدَ ابْنَ عَلِيٍّ علیهماالسلام، قَد سَأَلَناهُ! 🔻روح او را باز گردانيد، زيرا محمّد بن على "علیهماالسلام" او را از ما خواسته است! 📚 الثاقب في المناقب،ص ۳۶۹ ✍ تو خورشیدی و بی‌شک دیدنت از دور آسان است ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟ به اعجاز نگاهت زنده کردی مرده‌دل‌ها را برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است خودت سیب دلم را از حصار سنگ‌ها بردار برای او که چید از آسمان انگور، آسان است تمام بیت‌هایم درد دل بودند، می‌بخشی کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟ @Maghaatel
🔰 با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد ... در ذیل روایتی امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: 💬 روزی من همراه پدرم وارد دربار هشام شدیم؛ او بر تخت نشسته بود و درباریان و سپاهیانش با سلاح ایستاده بودند. تابلو هدف را در برابر جمع نصب کرده و بزرگان قوم مشغول هدف‌گیری و تیراندازی بودند. ▫️با ورود ما به آن جمع در حالی که پدرم جلوتر حرکت می‌کرد و من پشت سر وی بودم نگاه هشام به پدرم افتاد و گفت: ای محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازی کن! (از آنجا که بدن مبارک امام باقر علیه‌السلام نسبت به دیگر امامان معصوم علیهم‌السلام، درشت‌تر بود، هشام ملعون گمان می‌کرد که با این کار می‌تواند آن حضرت را به سُخره بگیرد!) 🔖 پدرم فرمود: من دیگر سنّم از این کارها گذشته است، مرا معاف بدار! هشام گفت: به خدا قسم، تو را معاف نخواهم داشت! سپس به یکی از بزرگان بنی‌امیه اشاره کرد تا کمانش را به پدرم بدهد. 📋 فَتَنَاوَلَ أَبِي عِنْدَ ذَلِكَ قَوْسَ الشَّيْخِ، ثُمَّ تَنَاوَلَ مِنْهُ سَهْماً فَوَضَعَهُ فِي كَبِدِ الْقَوْسِ ثُمَّ انْتَزَعَ وَ رَمَى وَسَطَ الْغَرَضِ فَنَصَبَهُ فِيهِ، ثُمَّ رَمَى فِيهِ الثَّانِيَةَ فَشَقَّ فَوْقَ سَهْمِهِ إِلَى نَصْلِهِ، ثُمَّ تَابَعَ الرَّمْيَ حَتَّى شَقَّ تِسْعَةَ أَسْهُمٍ بَعْضُهَا فِي جَوْفِ بَعْضٍ، 🏹 پدرم بعد از این اجبار، کمان او را گرفت و یک تیر در چله کمان نهاد. وسط هدف را نشان گرفت، چنان زد که تیر در نقطه وسط هدف جای گرفت. تیر دوم را که زد، در وسط چوب تیر اول قرار گرفته، آن را تا آهن سر تیر شکافت! نُه تیر پشت سر هم به هدف زد که تیر قبلی را شکافت و در یکدیگر داخل شد. 🗓 هشام به‌شدت مضطرب شده بود و قرار نداشت و نمی‌توانست خویشتن‌داری کند. تا این که گفت: ای ابوجعفر! تو می‌گفتی که سِنّت از این کارها گذشته! در حالی که تو قهرمان تیراندازان عرب و عجم هستی! هشام این سخن را گفت، ولی به سرعت از گفته خویش پشیمان شد. 📈 ... هشام گفت: هرگز مانند کار تو را از کسی ندیده بودم و گمان نمی‌کنم روی زمین کسی بتواند این گونه تیراندازی کند! آیا «جعفر» (امام صادق علیه‌السّلام) هم می‌تواند همین‌گونه هدف بگیرد؟ پدرم فرمود: 📋 إِنَّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْكَمَالَ وَ التَّمَامَ 🔻ما اهل‌بیت، تمام کمالات و حقایق دین را به ارث می‌بریم! 💬 همان دین کاملی که خداوند درباره آن فرموده است: «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»{مائده،۳} 📋 وَ الْأَرْضُ لاَ تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هَذِهِ الْأُمُورَ الَّتِي يُقَصِّرُ عَنْهَا غَيْرُنَا. 🔻جهان، خالی از حجتی که قدرت بر انجام امور شگفت‌انگیزی که غیر ما قدرت بر انجامش ندارد، نیست. 📑 هشام با شنیدن این سخنان، چهره‌اش سرخ و حالش دگرگون شد و سؤالات و اشکالات متعددی را مطرح کرد و پدرم هم به هر یک پاسخ داد. 📚دلائل الامامة، ص۲۳۴ 📚أمان الاخطار، ص۵۲ @Maghaatel
🔰 گوشه‌ای از کمالات و فضائل مادر بزرگوار امام باقر علیه‌السلام... گرچه تمام مادران امامان معصوم علیهم‌السلام، دارای مقامات و فضائل بسیار بوده‌اند، اما برخی از ویژگی‌هایی که برای حضرت «فاطمه بنت الحسن علیهماالسلام» ذکر شده، منحصربه‌فرد است! 🏷 ۱) امام صادق عليه‌السلام در وصف وى مى‌فرمود: 📋 كانَتْ صِدّيقَةً لَمْ تُدرَكْ فِى آل‌ِالحَسَنِ علیه‌السلام إمرأَةٌ مِثْلُها 🔻همانا فاطمه بنت الحسن عليهماالسلام، «صدّيقه‌ای» بود که در خاندان امام مجتبى عليه‌السلام، مانند او ديده نشد!(۱) 🏷 ۲) طبق روایت، امام سجاد علیه‌السلام همواره آن بانوی مکرّمه را «صدّیقه» خطاب می‌نمودند.(۲) 🏷 ۳) امام باقر علیه‌السلام در روایتی فرمودند: مادرم كنار ديوارى نشسته بود، ناگاه ديوار شكست و ما صداى شديد شكستن آن را شنيديم. مادرم با دستش به ديوار اشاره كرد و گفت: 📋 لَا، وَ حَقِّ المُصطَفَى! ما أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ. 🔻نه‌... به حقّ محمّد مصطفى صلی‌الله‌علیه‌وآله خداوند به تو اجازه فرو ريختن نداده است! 📄 در اين هنگام ديوار همان‌طور در هوا معلّق ماند، تا اين كه مادرم از آنجا گذشت. پدر بزرگوارم به جهت سلامتى مادر مهربانم صد دينار صدقه داد.(۳) 📚(۱)الكافى، ج۱ ص۴۶۹ 📚(۲)دلائل الامامة، ص۲۱۷ 📚(۳)الکافی، ج۱ ص۴۶۹ @Maghaatel
🔰 ای آقاجان! این عشق شماست که پایم را اینچنین کرده است... راوی گوید: 📄 نزد امام باقر علیه‌السلام بودم که مردی پیاده از خراسان به محضر امام مشرف شد. 📋 فَأَخْرَجَ رِجْلَیْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا 🔻پاهایش را از کفش بیرون آورد و در حالی که از شدت سختی راه و پیاده‌روی طولانی، پاهایش پوست انداخته بود. 💬 پس به امام علیه‌السلام عرض کرد: قسم به خدا چیزی جز محبت شما اهل‌بیت علیهم‌السلام، مرا از جایی که آمده‌ام، پیاده به اینجا نکشانده است! 🔖 امام باقر علیه‌السلام فرمودند: 📋 وَ اَللَّهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَنَا، وَ هَلِ اَلدِّینُ إِلاَّ اَلْحُبُّ... 🔻 قسم به خدا! اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند او را با ما محشور می‌کند و آیا مگر دین چیزی جز محبت کا اهل‌بیت است؟! 📚 تفسیر العیاشی، ج۱ ص۱۶۷ ✍ جز محبت، هرچه بُردم سود در محشر نداشت دین و دانش عرض کردم کس به چیزی بَرنداشت هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر قیمت چشم پُر آبم، چشمه کوثر نداشت از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعله‌ای هیزمی را کآتش ما سوخت خاکستر نداشت شکر کز غم مُردم و پیشت نگشتم شرمسار حال خود هرچند می‌گفتم دلت باور نداشت کاتب اعمال چون اجر فراقم را نوشت جز رقم بر وصل دادن چاره دیگر نداشت... @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸کسی طاقت درک حتی گوشه‌ای از مقامات سیدالشهداء "صلوات‌الله‌علیه" را ندارد... در روایتی امام صادق عليه السلام فرمودند: 📝 شخصى خدمت امام حسين عليه‌السلام شرفياب شد و عرض كرد: از فضائلى كه خدا براى شما قرار داده، حديثى براى من بفرمائيد! امام عليه‌السلام فرمود: 📄 تو طاقت شنيدن و توان پذيرفتن آن را ندارى. عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! حديث را بفرمائيد، من آن را تحمّل کرده و مى‌پذيرم! 📈 امام عليه‌السلام كه اصرار او را ديد حديثى برايش بيان فرمود، ولى هنوز گفتار امام حسین علیه‌السلام به پايان نرسيده بود، موهاى سر و صورت آن شخص سفيد شد و حديث را فراموش كرد. امام حسين عليه‌السلام فرمود: 📋 أدرَكَتْهُ رَحمَةُ اللَّهِ حَيثُ نَسِيَ الحَديثَ. 🔻رحمت خداوند شامل حال او شد كه حديث را فوراً فراموش كرد. 📚الخرائج و الجرائح، ج۲ ص۷۹۵ 📚مختصر البصائر،ص۱۰۸ 🔖 در روایت دیگری آمده است: 🗒 سه نفر خدمت اباعبدالله الحسین «صلوات‌اللَّه‌عليه» شرفياب شدند و از آن حضرت چنين درخواستى كردند! وقتى که امام حسين عليه‌السلام به یکی از آنها حديثى فرمود، 📋 فَقامَ طائِرَ العَقلِ، و مَرَّ عَلَى وَجهِهِ و ذَهَب، 🔻او از جای برخاست در حالي‌كه عقل از سرش پريده بود و واژگون بر روى صورت به راه افتاد و رفت! 📄 و آن دو رفيقش هرچه با او صحبت كردند، جوابى به آنها نداد و همگى برگشتند. 📚الخرائج و الجرائح، ج٢ ص٧٩۵ 📚مختصر البصائر، ص ۱۰۷ ✍ من کیستم مگر،که بگویم تو کیستی! بسیـار از تو گفتــه‌ام امـــا تو نیستی! من هرچه گریه می‌کنم آدم نمی‌شوم ای کاش تو، به حــال دلم می‌گریستی دیگـر چگونـه روی دو پـایم بایستم وقتی به نیـزه تکیه زدی تا بایستی ای هـرچه آب، در بـه درِ خـاکِ پای تو در این زمین خشک به دنبال چیستی؟ بـایـد بمیـرم از غم ایـن زنـدگانی‌ام وقتی که جز برای شهادت نزیستی @maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فهرست مقاتل
🔰 به فدای آن آقایی که خودش را اینگونه به زیر دِیْن می‌اندازد تا گره از کار نوکرش وا کند ... {طولانی…اما خواندنی!} در روایت آمده است: 📄 امام هادی علیه‌السلام روزی به جهت کاری که داشت، از سامرا به سمت یکی از روستاهای اطراف آن بیرون رفت. 📈 بعد از آن، یک‌عرب بادیه‌نشین به دنبال امام علیه‌السلام به سامراء آمد. به او گفتند که حضرت به فلان روستا رفته است. 🔎 آن مرد به قصد دیدن آن حضرت به آن روستا رفت و چون به خدمت امام علیه‌السلام رسید، حضرت از او پرسید: چه حاجت داری؟ او‌ گفت: من مردی می‌باشم از عرب‌های کوفه؛ از متمسّکین به ولایت جدتان امیرالمؤمنین علیه‌السلام. به زیر دِیْنی سنگین گیر افتاده‌ام به گونه‌ای که کمرم شکسته است و به جز شما، کسی را نمی‌شناسم که بتواند آن دِیْن را اداء کند! 🗓 امام علیه‌السلام فرمودند: چه مقدار دِیْن بر گردنت هست؟ آن مرد گفت حدود ده هزار درهم! (مبلغی بالغ بر ارزش سه خانه مسکونی!!!) حضرت به او فرمودند: غصه نخور ای مرد! دلت را آرام کن و خوش باش که دِیْنت اداء می‌شود ان شاءالله! 💬 آن مرد، شبی را در کنار امام علیه‌السلام گذراند؛ چون که صبح فرا رسید، حضرت هادی علیه‌السلام به او فرمودند: (من این مبلغ را الان ندارم اما) حاجتی به نزد تو دارم!!! تو را به خدا قسم می‌دهم که بر خلاف حاجت من عمل ننمایی! آن مرد گفت: به روی چشم؛ مخالفت نمی‌کنم! 📝 پس امام علیه‌السلام با دست مبارک خود، بر کاغذی نوشتند: «من، علی بن محمد (علیهماالسلام)، متعهد هستم که ده هزار درهم را به فلان بن فلان (همین مرد اعرابی) پرداخت کنم!» 🔖 سپس امام علیه‌السلام به او فرمودند: این نوشته را نزد خودت داشته باش! پس در وقتی که به سامراء رسیدیم، در همان هنگام که من در نزد جماعتی از مردم هستم، 📋 فَتَعالِ إلَیَّ بِالخَطّ وَ طالِبنِی، وَ اغلُظْ عَلَیَّ فِی القَول ▪️بیا و این نوشته را با خودت بیاور و این وجه را از من با درشتی و تندخویی مطالبه کن! 🗯 من تو را به خدا قسم می‌دهم که خلاف این را عمل نکنی! آن مرد عرب گفت: حتماً چنین می‌کنم! 🕘 روز و مکان موعود فرا رسید؛ آن مرد آمد و به همان نحو که حضرت به او فرموده بود، رفتار کرد و با داد و بیداد، آن نوشته را بیرون آورد و حق خود را از امام علیه‎السلام طلب نمود. ▫️حضرت به نرمی و ملایمت با او تکلم کرد و از او عذرخواهی نمود و سه روز از او مهلت خواست. در همین گیر و دار، ماموران متوکل، این خبر را به متوکل رساندند. آن ملعون امر کرد که فوراً سی‌هزار درهم را برای آن حضرت ببرند. 💰 چون آن پول‌ها به امام علیه‎السلام رسید، حضرت بدون آنکه دست به کیسه‎های درهم بگیرد، به آن اعرابی فرمودند: این‌‎ها را بردار و دِیْن خود را ادا کن و مابقی آن را خرج اهل وعیال خود کن. 🗯 آن مرد عرب گفت: یابن رسول اللّه! به خدا سوگند که ده هزار درهم هم مشکل مرا حل می‌کرد؟! امام علیه‌السلام به او فرمودند: این، رزق تو بود که خدا برای تو آن را رساند! اگر بیش از این هم بود، ما ذره‌ای را از آن را برنمی‌داشتیم. 📑 آن مرد عرب، کیسه‌های پول را برداشت و زیر لب می‌گفت: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» {خدا بهتر می‌داند که خلافت و جانشینی خود را به چه کسی بسپارد!} (انعام:۱۲۴) 📚الفصول المهمة،إبن‌صبّاغ، ج۲ ص۱۰۶۶ 📚إحقاق الحق، ج۱۹ ص۶۱۲ ✍ بالاتر از این‌هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده‌نوازی و عطایی که تو داری آقای جهان است گدایی که تو داری ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی محبوب شده از کرمت شغل گدایی بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست ذکر ولی الله همان جلوه‌ی یاهوست چون شیشهٔ عطری که به یک واسطه خوشبوست در چَنته‌ی ما نیست به جز مرحمت دوست العبدُ و ما فی یَدِهِ کانَ لِمَولاهْ از برکت خورشید کند جلوه‌گری ماه... @Maghaatel
🩸زندانی که حتی جای ایستادن هم نداشت، منزلگاه امام هادی علیه‌السلام بود... 🥀 وضعیت دردناک زندانِ امام هادی علیه‌السلام یکی از آن بلاهایی بود که جانب متوکل و دیگر خلفای ملعون بنی‌عباس، به جانب آن امام می‌رسید؛ برای همین در زیارت‌نامه آن حضرت عرضه می‌داریم: 📋 المَبلُوِّ بِالفِتَنِ وَ المُختَبَرِ بِالمِحَنِ، وَ المُمتَحَنِ بِحُسنِ البَلویٰ، وَ صَبرِ الشَّکویٰ. ▪️خدایا! صلوات و درود بفرست بر همان آقایی که ... به انواع فتنه‌ها گرفتار شده، و با رنج‌ها و سختی‌ها آزموده شده، و با آزمون نیک و شکیبایی در برابر گرفتاری‌ها، امتحان شده! 📚مصباح الزائر، ص۶۲۱ 📚بحارالانوار، ج۹۹ ص۶۵ ✍ گاه آمد از بنی‌العبّاس در زندان عذابم گاه بردند از رهِ بیداد در بزم شرابم یاد من افتاد از بزم می و شام خرابم من که در سنّ جوانی ظلم‌ها شد بی‌حسابم اولیاء الله سیراب‌اند از جام ولایم من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم آن ستمگر سال‌ها لرزاند جان و پیکرم را از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را دوست دارم دوستانم اشک ریزند از برایم من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم @Maghaatel
🩸شیعه حتی طاقت ندارد یک «قبر» در برابر امامش ببیند؛ چه برسد به اینکه... «صَقْرِ بْنِ أَبِی دُلَف» گوید: 🥀 وقتی که مولایم حضرت هادی علیه‌السلام در زندان متوکل بود، وارد بر آن حضرت شدم. 📋 فَدَخَلْتُ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِ حَصِیرٍ وَ بِحِذَاهُ قَبْرٌ مَحْفُورٌ ▪️دیدم که امام علیه‌السّلام روی حصیری نشسته و جلو آن حضرت، قبری را کنده‌اند.(تا بدین وسیله، امام علیه‌السلام را شکنجه روحی داده و تهدید به قتل کنند) 🥀 پیش رفتم و سلام کردم؛ امام علیه‌السلام جواب داد و فرمود: بنشین! بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم: آمدم از حال شما مطلع شوم. «صَقْر» گوید: 📋 ثُمَّ نَظَرْتُ إِلَی الْقَبْرِ فَبَکَیْتُ ▪️چشمم که به قبر افتاد گریه‌ام گرفت! 🥀 امام هادی علیه‌السلام فرمودند: ای صقر! گریه نکن! آن‌ها حالا نمی‌توانند گزندی به من برسانند؛ من گفتم: الحمدللَّه...(۱) ✍ آه یا امام هادی! یک شیعه اینچنین طاقت ندارد مرگ را در پیش چشمان امامش ببیند!!!؛ دیگر کجا طاقت دارند آن بچه‌هایی که روز و شب می‌شنیدند مادرشان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها زیر لب دعا می‌کرد: 📜 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً‌ / فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای زهرا! اجل مرا دیگر به زودی برسان! زیرا زندگی در این دنیا برای من تیره و تار گردیده است.(۲) ✍ یا دیگر کجا طاقت دارد آن خواهری که در شب عاشورا، تا شنید برادر حرف از رفتن می‌زند، چادرکشان به محضر برادر رسید و عرضه داشت: 📜 وَا ثُكْلاَهْ! لَيْتَ اَلْمَوْتَ أَعْدَمَنِي اَلْحَيَاةَ... ▪️ای وای من از این مصیبت! ای کاش مرگ به سراغم آمده بود و این را نمی‌شنیدم! 📜 فَذَاكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي ▪️این آوای رفتنت، دارد دلم را ریش ریش می‌کند! جانم به تنگنا آمده! 📜 ثُمَّ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَخَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا. ▪️زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها اين سخن را گفت و با مشت به صورت خود زد و دست به گريبان بُرده و گریبان چاك زد و بي‌هوش بر زمين افتاد! 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام برخاسته آب به روى خواهر پاشيد تا که به هوش آمد.(۳) 📚(۱)کمال الدین، ج۲ ص۵۴ 📚(۲)بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۷ 📚(۳)الارشاد، ج۲ ص۹۴ 📝 یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار! کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکّل به سرم می‌دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کنْد عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم‌ترم @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 پایی که بر روی دوش من جا دارد ... در روایت آمده است: 📑 روزی «دوّمی» به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت: یا رسول الله! جمعی گویند که علی «علیه‌السلام» ساحر است! زیرا او را دیده‌اند که بر روی آب راه می‌رود! رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 📋 اُسکُتْ یَابْنَ الخَطّاب! 🔻ساکت شو ای پسر خطّاب! 🗯 جای پای علی «علیه‌السلام» بر سر بال جبرئیل است! 🏷 «دوّمی» گفت: علی «علیه‌السلام» را آن‌قدر منزلت نیست که پای بر بال جبرئیل نهد! حضرت فرمودند: ای پسر خطّاب! تو مرا فاضل‌تر می‌دانی یا جبرئیل را؟ «دوّمی» گفت: شما را !!! 🔖 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 👈 هرگاه علی «علیه‌السلام» بر کتف من پای تواند گذاشت و بت‌ها را از بام کعبه تواند انداخت، چرا بر بال جبرئیل نتواند پای بگذارد!؟ 📚تحفة المجالس،إبن تاج‌الدین،ص۱۰۷ ✍ اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست چون سویِ عرش در شبِ معراج رَخت بست بر مسندِ «دَنیٰ فَتدَلّیٰ» نِهاد پای دستی ز غیب آمد و بر دوش او نشست چون دستِ حق بُد و اثرِ لطفِ دوست بود از فرطِ شادمانی مدهوش گشت و مَست گویند پا نهاد به دوشِ نَبی، علی از طاقِ کعبه خواست چو أصنام را شِکست جاه و جلال بینْ که یَدُاللهْ پا نِهاد آنجا که حقّ نِهاد به صد احترامْ دست @Maghaatel
🔰 همانند یک دانهٔ گردو ... راوی گوید: 📜 بر روی کاغذی نوشتم: «دنیا برای امام معصوم، چون قطعه‌ای گردو در دست اوست» و آن را به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دادم و عرضه داشتم: به فدایتان شوم! اصحاب ما این حدیث نقل می‌کنند که من منکرش نیستم، ولی دوست دارم آن را از خود شما بشنوم! 🔎 امام علیه‌السلام نگاهی بر کاغذ انداخته و سپس آن را پیچیدند به گونه‌ای که من گمان کردم جواب‌دادن به این سوال بر امام علیه‌السلام سخت‌ است؛سپس فرمودند: 📋 هُوَ حَقٌّ ! فَحَوِّلْهُ فِی أَدِیمٍ! 🔻این مطلب حقیقت دارد! آن را روی پوست دباغی‌شده‌ای بنویس. (تا بماند و به دست اهلش برسد!) 📚الاختصاص، ص ۲۲۹ 📚بصائر الدرجات، ص ۲۱۷ 🔖 در روایتی دیگر امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 إِنَّ الدُّنْیَا تَمَثَّلَ لِلْإِمَامِ فِی مِثْلِ فِلْقَةِ الْجَوْزِ 🔻 دنیا برای امام مانند یک دانهٔ گردوست! 📝 چیزی از دنیا بر امام پوشیده نمی‌ماند و او طوری بر دنیا تسلط دارد، که یکی از شما بر سر سفره‌اش نشسته و هر چه بخواهد بر می‌دارد. پس هیچ چیز از اختیار او خارج نیست. 📚الاختصاص، ص ۲۲۹ 📚بصائر الدرجات، ص ۲۱۷ ✍ ز اعماق زمین بگرفته تا عرش و سَمایش چنان گردوست در دست علی و بچه‌هایش @Maghaatel
🔰 «جامه‌هایی» اینچنینم آرزوست ... «محمّد بن سهل قمی» گوید: 📑 من ساكن مكه بودم و در سفری به مدينه رفته و به محضر امام جواد عليه‌السّلام شرفیاب شدم. ميل داشتم که از ايشان تقاضاى لباسى كنم تا آن را بپوشم! ولى فراموش کرده و از محضر آن حضرت خارج شدم! 📩 تصميم گرفتم نامه‏اى بنویسم و اين تقاضا را از امام علیه‌السلام داشته باشم؛ نامه را نوشته و به مسجد رفتم تا دو ركعت نماز بخوانم و از خدای متعال صد مرتبه طلب خیر كنم كه اگر صلاح است نامه را بفرستم، در قلب من القاء شود و اگر به قلبم القاء نشد، نامه را پاره كنم! 🔎 در همين حین ديدم يك نفر كه جامه‏هایی را درون پارچه‏اى پيچيده، وارد مسجد شد و دائماً از این و آن جستجوى «محمّد بن سهل قمى» را مي‌كند! بالاخره مرا پیدا کرد و پيش من آمد و گفت:«مولايت اين جامه‌ها را برایت فرستاده! دو عدد پيراهن است!» 🔖 احمد بن محمّد (همان کسی که این روایت را از «محمّد بن سهل قمى» شنیده است) گوید: 📋 فَقَضَى اللَّهُ أَنِّي غَسَّلْتُهُ حِينَ مَاتَ وَ كَفَّنْتُهُ فِيهِمَا. 🔻خدا شاهد است وقتى که «محمّد بن سهل قمى» فوت کرد، من او را غسل دادم و در همان دو لباس كفن كردم! 📚الخرائج و الجرائح، ج۲ ص۶۶۸ @Maghaatel
🔰 یک چند غلامی که بیایی ببری هست... جناب «ابوهاشم» گوید: 📑 شتربانِ من، به من اصرار کرد تا سفارش او را به امام جواد عليه‌السّلام کنم تا که شاید امام علیه‌السلام او را به «غلامی» خود بپذیرد! 🗓 ساربان، این را به من گفت و من وارد خانه امام جواد عليه‌السّلام شدم‌؛ آمدم تا تقاضای او را با امام علیه‌السلام مطرح کنم، ديدم که عدّه‏اى در خدمت آن حضرت نشسته‌اند و امكان صحبت‌كردن نيست! 📈 سفره در برابر امام علیه‌السلام پهن بود؛ حضرت رو به من نموده و فرمودند: غذا ميل كن! و قبل از اينكه من تقاضایی را مطرح كنم، به غلام خود فرمودند: 📋 یَا غُلَامُ! اُنْظُرِ الْجَمَّالَ الَّذِی أَتَانَا أَبُوهَاشِمٍ فَضُمَّهُ إِلَیْکَ. 🔻ای غلام! برو آن ساربانى را كه «ابوهاشم» با خود آورده، بياور و او را جزء همكاران خود قرار ده! 📚الارشاد، ج۲ ص۲۹۴ ✍ هر جا سخن از خاکِ دری هست، سری هست هر جا تبِ عشق است، دلِ در به دری هست دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست بازار مرا با قَدَمت گرم نکردی؟! یک چند غلامی که بیایی ببری هست... @Maghaatel
🔰 حکایت مردی که در سنین کودکیِ امام جواد عليه‌السّلام برای آن حضرت، «اسباب‌بازی» هدیه بُرد... شخصی به نام «علی بن حسّان واسطی» گوید: 🗯 در حالی که امام جواد عليه‌السّلام کودک خردسالی بودند، قصد نمودم تا که به محضرش شرفیاب شوم! به همین جهت چند «اسباب‌بازی» تهیه کرده و با خود گفتم آن‌ها را به سروَرم هدیه دهم! 🗓 به درِ خانه امام جواد عليه‌السّلام رسیده و از غلام آن حضرت اجازه ورود خواستم! غلام، اجاره ورود مرا از امام علیه‌السلام گرفت و من وارد خانه شدم. 📝 من نزد ایشان رفتم و به ایشان سلام کردم و ایشان جواب سلامم را داد. گویا امام علیه‌السلام از من دلگیر بود و به من اجازه نشستن نداد! 🎁 نزدیک ایشان شدم و اسباب‌بازی‌هایی را که خریده بودم، از کوله خود درآورده و در نزد ایشان گذاشتم! امام علیه‌السلام به حالت غضب به من نگاه کرد و سپس فرمود: 📋 مَا لِهَذَا خَلَقَنِي اللَّهُ، مَا أَنَا وَ اللَّعِبَ؟! 🔻به راستی که خدای‌متعال مرا برای بازی نیافریده است! مرا با این اسباب‌بازی‌ها چه‌کار؟! 🖇 راوی گوید: من از آن حضرت، طلب بخشش کردم و ایشان نیز مرا بخشیدند. سپس اسباب‌بازی‌ها را برداشته و از نزد ایشان خارج شدم. 📚 دلائل الامامة، ص۴۰۲ @Maghaatel
🔰 پدرتان دست به خاک می‌زد، خاک طلا می‌شد... «ابراهيم بن سعد» گويد: ...به امام جواد عليه‌السّلام عرض کردم: 📋 رَأَيْتُ أَبَاكَ «عَلَيْهِ‌السَّلَامُ» يَضْرِبُ بِيَدِهِ إِلَى التُّرَابِ فَيَجْعَلُهُ دَنَانِيرَ وَ دَرَاهِمَ. 🔻پدرتان [امام رضا عليه‌السلام] را ديدم که دست خود را به خاک زمين می‌زد و خاک را تبديل به دينار و درهم می‌کرد. 🔖 امام جواد عليه‌السّلام فرمودند: 💬 در دیار تو عده‌ای هستند که گمان می‌کنند «امام»، محتاج به مال است! پدرم با دست خود به زمين می‌زد تا به آنان تفهيم کند که گنجينه‌های زمين همگی در دست امام «علیه‌السلام» است! 📚دلائل الإمامة، ص۳۹۷ ✍ باید غبار صحن تو را طوطیا کنند « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند «هرگز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط با یک نگاه گوشهٔ چشمت دوا کنند از آن حریم قدسی‌ات آقای مهربان «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند» @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸درگیرکردنِ دل با مصائب سیدالشهداء «صلوات‌اللّه‌علیه»، قوی‌ترین راه سیر و سلوک... 🗒 در جلسه‌ای که مرحوم جعفرآقا مجتهدی، آیت الله کشمیری و آیت الله صافی اصفهانی حضور داشتند، بحث پیرامون طریقه «نفی خواطر» (خالی‌کردن قلب از هرگونه همّ و غمِ ما سوی‌الله)، بین این سه دلدادهٔ سیدالشهداء علیه‌السلام صورت می‌گیرد... 🏷 مرحوم آیت الله کشمیری و آیت الله صافی اصفهانی، برای «نفی خواطر»، روش‌هایی را از مرحوم ملااحمد نراقی و ... ذکر می‌کنند و در نهایت از مرحوم جعفرآقا مجتهدی سوال می‌کنند: نظر مبارک حضرتعالی در خصوص «نفی خواطر» چیست؟! 🔖 این دلداده و شیدای آستان مقدس سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» می‌فرمایند: 🗯 آنچه را که ما بدان معتقدیم و تجربه نمودیم و طریقه‌ای را برتر و بالاتر از آن نیافته و نمی‌دانیم، این است که شخص سالک، همواره توجّه و تمرکز و توسّلی باطنی بر حضرت سيّدالشهداء علیه‌السلام بنماید! 👈 بدان‌گونه که حالتی از حالات و یا مصیبت‌ها و یا فضائل حضرت را تصوّر و بدان توجّه عمیق داشته باشد و همین توجّه را از فکر تا قلب و از قلب تا فکر خود حرکت دهد و پیوسته متوجه ذات مقدّس حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بوده و این حالت را آن قدر تکرار نماید که ذهن و قلبش متأثّر و دائم متوجّه و در نهایت مُنغمر (غوطه‌ور) در ذات حضرت گردد؛ 🗓 و در این مقام و مرتبه، نفی خواطر به طور کلّی صورت پذیرفته و به برکت توسّل به حضرت امام حسین علیه‌السلام، سالکْ همواره در خاطری امن، به نور احدیّت مَسکن می‌گزیند. 📚 لاله‌ای از ملکوت، ج۲، ص۳۶۳ ✍ پرسيد رفيقی كه مرا جای سوال است از بعد حسين آنكه شهنشاه جلال است مبهوت وقار و شرفش دشت و جبال است اين گريه و شيوَن كه به‌هرماه و به‌سال است سير حِكَمی‌ست؟! ياکه فقط خواب و خيال است؟! پيری برسيد و نظری كردْ به لبخنــد فرمود كه ای عاقلِ روشندلِ دلبند مجنون نشدی تاكه بدانی كه دراين بند بِاللَّه كه دراين عرصه بسی جای ملال است «ديوانگی عشق حسين عين كمال اسـت» جائي كه خدای ازلی، يار حسين اســت شد كعبه سيه‌پوش و عـزادار حسين است جبريل و ملائك همه زوّار حسين اسـت اين جامه‌دريدن نه فقط شوری و حال است از بهر عروج عملی، شَهپَر و بال است @Maghaatel
🔰 ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم تا دست کِشی بر سرِ سودا زدهٔ من ... 🔖 شخصی به نام «محمّد» گوید: 💭 همراه امام رضا عليه‌السلام در مکّه بودم، قبل از آنکه آن حضرت به خراسان سفر کند، وقتی که خواستم برگردم، عرض کردم: می‌خواهم به مدینه مراجعت کنم؛ نامه‌ای برای پسرتان محمد علیه‌السلام بنویسید تا به همراه خود داشته و آن شاهزاده را زیارت کنم! 📩 امام رضا عليه‌السلام تبسّمی نموده و نامه را نوشتند و من با خود به مدینه آوردم! چشمانم در آن هنگام نابینا گشته بود! 📑 «موّفق» خادم خانهٔ امام رضا عليه‌السلام، حضرت جواد علیه‌السلام را در حالی‌که در گهواره بود، آورد و من نامه را به آن حضرت تقدیم کردم. آن حضرت به «موّفق» دستور داد آن نامه را گشوده و باز کند؛ «موفّق» آن را در پیش روی حضرت باز کرد و ایشان آن را ملاحظه نمود. 🏷 سپس به من فرمود: ای محمّد! چشمانت چطور است؟ عرض کردم: سلامتی خود را از دست داده و همانطور که مشاهده می‌کنید، نابینا گشته است! آن حضرت فرمودند: نزدیک بیا! من نزدیک‌تر شدم؛ 📋 فَمَدَّ يَدَهُ فَمَسَحَ بِهَا عَلَى عَيْنِي فَعَادَ إِلَيَّ بَصَرِي كَأَصَحِّ مَا كَانَ 🔻پس آن حضرت دست مبارک خود را بر سر و چشمان نابینای من کشید و به برکت آن بینایی دوباره به چشمانم برگشت و از قبل بهتر می‌دیدم! 🗓 آنگاه دست و پای نازنین او را بوسیدم و از خدمتش مرّخص شدم در حالیکه همه جا را بهتر از گذشته می‌دیدم. 📚الخرائج و الجرائح، ج۱ ص۳۷۳ ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔖 شخصی دیگر به نام «ابوسلمه» گوید: 💬 خدمت امام جواد علیه‌السلام رسيدم. مدتى بود گوش‌هايم «كر» شده بود و چيزى را نمی‌شنيد. 🔎 وقتى که به محضر آن حضرت رسیدم، بدون آنکه من چیزی از ناشنوایی‌ام بگویم، مرا به نزد خود فرا خواند. 📋 فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى أُذُنَيَّ وَ رَأْسِي ثُمَّ قَالَ اسْمَعْ وَ عُهْ! 🔻من هم جلو رفتم و آن حضرت دست مبارکش را بر گوش و بر سرم كشيد و فرمود: بشنو و حفظ كن! 📄 «ابوسلمه» گوید: به خدا قسم پس از آن جناب، صداهاى خيلى آرام را هم می‌شنوم‏! 📚المناقب، ابن‌شهر‌آشوب،ج۴ ص۳۹۰ ✍ با حضورت ستاره‌ها گفتند نور در خانۀ امام رضاست کهکشان‌ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانۀ امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره‌ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی‌عصا می‌گذشتی از دریا با خداوند هم‌کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی «کودکی‌هایتان بزرگی بود» در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی‌ست ما فقط محو کاظمین توایم من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می‌آیم دست بر روی سینه هربار از سمت باب الجواد می‌آیم @Maghaatel
❇️ فهرست لینک‌دارِ گوشه‌ای از فضائل و احوالات حضرت جوادالائمه علیه‌السلام 🔰 فرزندی که حضرت ثامن الحجج "علیهم‌السلام" از شب تا صبح ، گهواره‌جُنبانش بود ... 🔰 دلدادگانِ حضرت جوادالائمه "علیه‌السلام"، روز قیامت حق «شفاعت» دارند ... 🔰 از این پس، شگفتی‌ها و کرامات زیادی از «جوادم» خواهید دید ... 🔰 هیچ مولودی با برکت‌تر از جوادم برای شیعیان متولد نشده است ... 🔰 راهِ همراهی با اهلبیت "علیهم‌السلام" در دنیا و آخرت در کلام نورانی إبن الرّضا "علیهماالسلام"... 🔰 ای محمد! سکوت کن همانگونه که آباء و اجدادت سکوت کردند ... 🔰 حکایت مردی که در سنین کودکیِ امام جواد عليه‌السّلام برای آن حضرت، «اسباب‌بازی» هدیه بُرد ... 🔰 یک چند غلامی که بیایی ببری هست ... 🔰 «جامه‌هایی» اینچنینم آرزوست ... 🔰 نَوَد ساله برای طفل نُه‌ساله تواضع کرد / تو خَم کردی برای دست‌بوسی، قامت خَم را ... 🔰 به واسطه حضرت جوادالائمه علیه‌السلام، رزق و روزی را به سمت خود جلب کنید ... 🔰 کسی که شبانه روز، «نوکریِّ» اهلبیت علیهم‌السلام را می‌کند، مشمول چنین دعایی از جانب امام جواد علیه‌السلام می‌شود ... 🔰 ای جوادم! از دَری خارج شو که بتوانی بیشتر جود و کرَم کُنی … | همیشه همراهت طلا و نقره بردار … 🔰 به خدا قسم، به حقیقت معرفت ما نمی‌رسد مگر کسی که خداوند به خاطر ما بر او منّت نهاده و او را به دوستیِ ما امتیاز بخشیده باشد ... 🔰 راهِ همراهی با اهلبیت "علیهم‌السلام" در دنیا و آخرت در کلام نورانی إبن الرّضا "علیهماالسلام"... 🔰 هیچ مولودی با برکت تر از جوادم برای شیعیان متولد نشده است... 🔰 هر كس كه اين دعا را بخواند، روز قیامت، «امام جواد عليه‌السّلام» شفيع او خواهد بود ... 🔰 جلوه‌هایی از شفادهندگی دست پر خیر و برکت امام جواد علیه‌السلام... @Maghaatel
معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_جواد_علیه_السلام ❇️ فهرست لینک‌دارِ گوشه‌ای از فضائل و احوالات حضرت جوادالائمه علیه‌السلام
. ☘ این فهرست را برای دلـــدادگانِ حضرت جـوادالائمه علیه‌السلام «فـــــــوروارد» کنید! @Maghaatel
🔰 ای خوش آن هدیه که از جانب «شش‌ماهه» رِسَد... 📄 مرحوم شیخ عبدالرحیم کرمانشاهی، جدّ خاندان جلیلی کرمانشاهی، در آخرین لحظات زندگی از فرزندانش «سیب» مطالبه می‌کند، آن‌ها همه جای کرمانشاه را می‌گردند و پیدا نمی‌کنند و دست خالی برمی‌گردد و می‌بینند در مقابل پدر یک «سیب» هست. 🔎 می‌پرسند: این سیب از کجا آمده؟ شیخ عبدالرحیم می‌گوید: پس از رفتن شما، پیامبر اکرم، امیرمؤمنان، حضرت فاطمه و امام حسین علیهم‌السلام به بالینم آمدند و این سیب را امام حسین علیه السلام لطف کردند و فرمودند: 🗯 «این سیب را پسرم علی اصغر برای شما فرستاد و گِله کرد که چرا در کتاب مقتل خود مصائب ایشان را ننوشتی!» 🗓 عرض کردم: تنها علّتش این است که هر وقت خواستم مصائب ایشان را بنویسم، آن‌قدر گریه کردم که نوشته‌هایم از بین رفت! 🏷 سپس به فرزندان وصیّت می‌کند که کتاب مقتلش را چاپ کنند، زیرا معلوم می‌شود که مورد نظر حضرت قرار گرفته است. 📚جرعه‌ای از کرامات امام حسین علیه‌السلام،مهدی‌ پور،ص۱۹۷ 📌 مرحوم «ملّا عبدالرحیم کرمانشاهی» کتابی در مقتل با عنوان «سرّ الأسرار» نوشته است که متأسفانه این کتاب ارزشمند، هنوز إحیاء و چاپ امروزی نشده است! ✍ هر بار سروده‌ایم دربارۀ تو عشاق جهان شدند آوارۀ تو این قلب شكسته هیچ، آقا زاده! افلاک شده دخیل گهوارۀ تو @Maghaatel