#ورودیه
🩸باید این زمین از خون من سیراب شود … باید از اینجا سرم را برای بدترین از خلق خدا، هدیه ببرند …
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که قافله سیدالشهداء علیهالسلام به نزدیک سرزمین کربلا رسید،
📋 كانَ الحُسينُ علیهالسلام تِلكَ الساعة يَنظُرُ يَميناً و شِمالاً و هو يَقول: هِيَ هِيَ، هو واللّه وَعدٌ لا خُلفَ فيه ! ثم اختَنقَ بِعَبرتِه و بَكىٰ
▪️آن حضرت در آن ساعت دائماً به سمت راست و چپ خود نگاه میکرد و میفرمود: «آری، اینجا همان جاست؛ به خدا اینجا همان جایی است که خدا وعده داده است و هیچ خُلفی در وعده او نیست»؛ سپس بغض راه گلوی آن حضرت را بست و شروع به گریه کردن، نمود.
🥀 از اصحاب آن حضرت شخصی به نام «عبدالرحمن» به پیش آمد و عرضه داشت: آقای من! چه شده است که اینگونه گریان شدهاید؟! سیدالشهداء صلواتاللهعلیه در جواب او فرمود:
📋 يا عبدالرحمن! لا بُدّ أن تُروىٰ هذه الأرض مِن دِماِئنا و تُعلٰى رُؤوسُنا علَى الرِّماح و تُهدىٰ إلى أشَرّ خَلقِ الله!
▪️ای عبدالرحمن! ناچاراً این زمین باید از خون ما سیراب شود؛ باید سر های ما در اینجا بر روی نیزه رود و برای بدترین خلق خدا، هدیه برده شود...
📚أسرار الشهاده ج۲ ص۱۲۸۸
✍ با احتیاط لالهی ما را پیاده کن
عباس جان! سه سالهی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستارهای
می ترسم آنکه گیر کند گوشوارهای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزگان محترمه در پناه تو
این حوریان عزیز خدایند و بس, همین
این دختران کنیز خدایند و بس, همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
این دختران من که بیابان ندیدهاند
در عمر خویش خار مغیلان ندیدهاند
یک لحظه هم ز خیمهی طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
تو هستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایهات همه در استراحتند
تو هستی و به روز حرم شب نمیرسد
چشم کسی به قامت زینب نمیرسد
احساس میکنم که جوابم نمیدهند
با آب آب گفتنم آبم نمیدهند
اول مرا به نیزهای از حال میبرند
بعدا کشان کشان لب گودال میبرند
اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است
از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است
راضیّم و ... رضایت یزدانم آرزوست
از سنگها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
باید به روی نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
میخواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
از آن همه به خواهر من ماتمش رسید
وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید
با احتیاط لاله ی ما را سوار کن
زینب بیا سه سالهی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستاره ها
این گوشپاره ها، سر گوشواره ها
@maghaatel
#معارف_حسینی #ورودیه
🩸حضرت ثامنالحجج علیهالسلام با دستان مبارک خودش، در دهه اول محرم، پرده میآویخت و مجلس روضهای را ترتیب میداد …
جناب دعبل گوید:
🔖 در مثل چنین ایامی (اوائل ماه محرم) بر سید و مولایم علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام داخل شدم.
📋 فَرَأَیْتُهُ جَالِساً جِلْسَةَ الْحَزِینِ الْکَئِیبِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ حَوْلِهِ
▪️دیدم که ایشان با حالتی محزون و اندوهگین نشسته است و یارانش دور اویند!
🔖 وقتی مرا دید که میآیم، به من فرمود: خوش آمد به تو ای دعبل! مرحبا به کسی که ما را با دست و زبانش یاری میکند!
🗯 سپس از جای خود به من جای نشستن داد و مرا کنار خود نشاند! سپس به من فرمود: ای دعبل! دوست دارم برایم شعری بخوانی! چرا که این روزها ایام حزنی است که بر ما اهل بیت میگذرد و ایام سرور دشمنان ما مخصوصا بنی امیه است.
🥀 ای دعبل! کسی که بگرید و ولو یک نفر را بر مصائب ما بگریاند، اجر او بر عهده خداست. ای دعبل! کسی که چشمانش بر مصائب ما گریان شود و به خاطر مصیباتی که از دشمنان بر ما رفت بگرید، خدا او را با ما و در زمره ما محشور میکند.
🔖 ای دعبل! کسی که بر مصیبت جدم حسین صلواتاللهعلیه بگرید، حتما خدا گناهانش را میبخشد!
📋 ثُمَّ إِنَّهُ علیهالسلام نَهَضَ وَ ضَرَبَ سِتْراً بَیْنَنَا وَ بَیْنَ حُرَمِهِ وَ أَجْلَسَ أَهْلَ بَیْتِهِ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ لِیَبْکُوا عَلَی مُصَابِ جَدِّهِمُ الْحُسَیْنِ علیهالسلام
👈 سپس امام علیهالسّلام برخاست و با دست مبارکش پردهای بین ما و اهل و عیال خود آویخت و اهل بیت خود را پشت پرده نشاند تا بر مصائب جدشان حسین علیهالسّلام بگریند.
🔖 سپس متوجه من شد و فرمود: ای دعبل! برای حسین علیهالسّلام مرثیه بخوان که تو یاور ما و مداح ما هستی مادامی که زنده باشی! پس هر قدر میتوانی از یاری ما کوتاهی مکن!
🥀 دعبل میگوید: من گریستم و اشکم جاری شد و شروع به خواندن این اشعار کردم:
📋 أَ فَاطِمُ لَوْخِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلًا / وَ قَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَاتِ
▪️ای فاطمه! اگر حسین علیهالسلام را به خاک افتاده تصور کنی که در کنار شط فرات تشنه جان داده است ...
📚بحارالانوار، ج۴۵ ص۲۵۷
📚المنتخب، ص۲۷
✍ ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته
هرکس به هرنحوی عزادار شما هست
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته
کوچه به کوچه تا ابد شرمندهی توست
در “مُلک ری” هر خانه رنگ غم گرفته
دیدم که از عشق شما لات محله
رفته برای روضهات پرچم گرفته
راه نجات ما گنه کاران شمائید
با گریه بر تو, توبهی آدم گرفته
حتما پشیمان میشود در روز محشر
لطف تو را هرکس که دست کم گرفته
شاهان عالم ریزه خواران تو هستند
دست گدایی سوی تو حاتم گرفته
بالا سرت هرکس که آمد دست پُر رفت
این “پیروهن” , آن دیگری “خاتم” گرفته
برخیز دور خیمهی زینب شلوغ است
دور و برش را چند نامحرم گرفته
اهل و عیالت بعد تو آقا اسیرند
برخیز تا در خیمه ها آتش نگیرند
@Maghaatel
#معارف_حسینی #ورودیه
🩸مردم از هر کوی و مکان در دهه اول محرم به محضر امام صادق علیهالسّلام میرفتند و در نزد آن حضرت به عزاداری مشغول میشدند …
در نقلها آمده است:
📋 إذا هَلَّ هِلالُ عاشورا اِشتَدَّ حُزنُهُ و عَظُمَ بُکاؤُهُ عَلیٰ مُصابِ جَدِّهِ الْحسینِ علیهالسّلام
▪️هنگامی که هلال (ماه) عاشورا طلوع میکرد، اندوه امام صادق علیهالسّلام شدت میگرفت و گریهاش بر مصیبت جدّش حسین صلواتاللهعلیه بلند میشد.
📋 و الّناسُ یَأتونَ إلیه مِن کُلِّ جانِبٍ و مَکانٍ یُعزّونَهُ بِالحُسینِ و یَبکونَ و یَنوحونَ عَلیٰ مُصابِ الحسینِ علیهالسّلام
▪️ مردم از هر سو و مکان به نزد امام علیهالسلام میآمدند و به آن حضرت تسلیت میگفتند و بر مصیبت سیدالشهداء علیهالسلام گریه و زاری میکردند.
📋 فإذا فَرِغُوا مِنَ البُکاءِ یقولُ لَهم: أیُّها النّاسُ اِعلَموا أنّ الحُسین علیهالسلام حَیٌّ عندَ رَبِّه یَرزُقُ مِن حَیثُ یَشاء
▪️چون گریه مردم تمام میشد، حضرت به آنها فرمود: ای مردم! بدانید که امام حسین علیهالسلام نزد پروردگارش، زنده است و هر که را که بخواهد، روزی میدهد.
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام به محل لشکرگاه خود و به محل قتلگاه و به شهدای ساکن در آنجا همواره نظر میکند و با دیده مبارک خود، به زائران، گریهکنان و کسانی که عزای او را به پا میدارند، همواره نظر مینماید.
🥀 او به نام آنها و نام پدران ایشان (زائران، گریه کنان و عزاداران خود) و درجات و مقامهایشان در بهشت داناتر است و گریهکنان را میبیند و برای آنها طلب آمرزش می کند.
🥀 پس برای ایشان طلب آمرزش میکند و از پدر و مادر و برادرش میخواهد تا برای گریهکنان و عزاداران او طلب آمرزش کنند.
🔖 سیدالشهداء علیهالسلام دائما میفرماید:
📝 اگر زائرین و گریهکنان من میدانستند که نزد خدای متعال چه اجر و پاداشی برایشان مهیّاست، فرح ایشان از اندوه و حزنشان بیشتر بود.
📝 زائران و گریه کنان بر من با دلی خرسند به نزد خانواده خود میروند و از آن مجلس (روضه) برنمیخیزند مگر آنکه دیگر گناهی برایشان نمانده و مانند روزی هستند که از مادر متولد شدهاند.
📚المنتخب ص۴۰
📚مخزن البکاء، ج۱ ص۱۶۳
✍ ثابت شده به گریه کنان منوّرش..
عزت فقط برای حسین است و نوکرش
طبق حدیث هرکه در این داغ گریه کرد
آقا نشسته است دو زانو برابرش
آهی ز دل کشیدم و گریه حساب کرد
ریز و درشت ثبت شده بین دفترش
از پرچم عزای حسین دل نمیکَنم
گوهر شناس، چشم نپوشد ز گوهرش
من خاک بر سرم اگر این خاک کربلاست
هرکس که خاک پاش نشد، خاک بر سرش
آن منبری که وقف عزای حسین نیست
چوب است… چوب خشک؛ نخوانید منبرش..
تا نقد هست فکر نسیه نمیکنم
اول ز چای روضه بخور بعد کوثرش
منت سرمگذاشت و اینجا مرا کشاند
جایی که ایستاده دَم در پیمبرش
شکر حسین میکنم آخر سپرده است
کار تمام گریه کنان را به دخترش
ما تربیت شدیم به دست رقیهاش
بیراه نیست گر که بخوانیم مادرش
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#ورودیه
🩸فهرست لینکدارِ مصائب و مطالب مرتبط با ماه محرم و ورود کاروان سیدالشهداء علیهالسلام به کربلا
➖ یادآوری سیدالشهداء علیهالسلام از خبردادن امیرالمومنین علیهالسلام از گودال قتلگاه...
➖ إمام رضا علیهالسلام ده شب اول ماه محرم را مجلس روضه میگرفتند...
➖ با شنیدن نام «کربلا»، سیدالشهداء علیهالسلام آه سردی از دل کشیدند و فرمودند: همینجا قرار است خون ما ریخته شود ...
➖ گفتگوی جگرسوز سیدالشهداء علیهالسلام با زینب کبری سلاماللهعلیها به هنگام نزول در سرزمین کربلا...
➖ باید این زمین از خون من سیراب شود … باید از اینجا سرم را برای بدترین از خلق خدا، هدیه ببرند …
➖ امر عجیب سیدالشهداء علیهالسلام در برپایی خیمه ها…
➖ حضور حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها در هر مجلس عزایی که برای امام حسین علیهالسلام بر پا میشود
➖ آویزان شدن پیراهن خونین إمام حسین علیهالسلام از شب اول محرم | سرّ عزاداری دلدادگان اباعبدالله علیه السلام در شب اول محرم
➖ در بارگاه قدس که جای ملال نیست/ سر های قدسیان همه بر زانوی غم است...
➖ مردم از هر کوی و مکان در دهه اول محرم به محضر امام صادق علیهالسّلام میرفتند و در نزد آن حضرت به عزاداری مشغول میشدند …
➖ والفجر و لیالٍ عشر ؛ تفسیر دهشب در این آیه شریفه، به ده شب اول ماه محرم ...
➖ نسل به نسل، هر سال عدهای میآیند که برای سیدالشهداء علیهالسلام مجلس روضه به پا میکنند …
➖ حضرت ثامنالحجج علیهالسلام با دستان مبارک خودش، در دهه اول محرم، پرده میآویخت و مجلس روضهای را ترتیب میداد …
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸عاشق و مجذوبِ سیدالشهداء علیهالسلام نه «درد تیغ» را میفهمد … و نه میداند «سرما و گرما» چیست …
🔖 سرسلسلهٔ همهٔ عشّاق و دلدادگان سیدالشهداء علیهالسلام، هفتاد و دو تن یار باوفای آن حضرت هستند که چنان جذبهٔ عشق آن حضرت، وجودشان را گرفته بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پیشاپیش در وصف آنان فرموده بود:
📋 یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ
👈 ای حسین جان! عدهای همراه تو به شهادت میرسند که درد نیزه و شمشیر را احساس نمیکنند.
📋... یَکُونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ
▪️جنگ برای تو و یارانت سرد و سلامت خواهد شد.
📚الخرائج و الجرائح، ص۸۴۸
🔖 بعد از اصحاب سیدالشهداء علیهالسلام، دلسوختگان غمِ آن حضرت هستند که چنان داغ سیدالشهداء علیهالسلام و عظمت مصیبت آن حضرت، آنها را به عزاداری و گریه واداشته، که دیگر شکایتی از «سرما و گرما» نداشته و در هر شرایطی عزای سیدالشهداء علیهالسلام را به پا میدارند؛ کما اینکه در روایت آمده است:
📋 لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِالسَّلاَمُ لَبِسْنَ نِسَاءَ بَنِي هَاشِمٍ اَلسَّوَادَ وَ اَلْمُسُوحَ
▪️هنگامی که حسین بن علی علیهماالسلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم لباسهای سیاهِ عزا و کهنه پوشیدند و مشغول عزاداری شدند.
📋 وَ كُنَّ لاَ يَشْتَكِينَ مِنْ حَرٍّ وَ لاَ بَرْدٍ
👈 هنگام عزاداری شکایتی از سرما و گرما نداشتند (و گویا سرما و گرما را نمیفهمیدند.)
📋 وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَاالسَّلاَمُ يَعْمَلُ لَهُنَّ اَلطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ
▪️و حضرت علی بن الحسین إمام سجاد علیهماالسلام برای آنها غذا آماده میکرد تا عزاداری کنند.
📚المحاسن؛ ج۲ ص۴۲۰
✍ آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مدّ نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
پروانه را دیدم که خاکستر نشین شد
پروانه یادم داده عاشق فکر پر نیست
قدر جوانی را بدان و «گریهکن» باش
من شک ندارم وقت پیری بی اثر نیست
گریه برای این تبار محترم بود!
سر تا سرش سود است و اصلاً هم ضرر نیست
غیر از تو خرج هرکه شد خونش هدر رفت
خونی که میریزم به پات اسمش هدر نیست
این کاسه را باید پر از مِهر علی کرد
اینجا گدا اصلا به فکر سیم و زر نیست
بنشین و اینجا گریه کن! آنجا بخندی
فردا که محشر شد خبر از چشم تَر نیست
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#جوانان_زینب_کبری_علیهم_السلام
🩸فهرست لینک دار مصائب دو جوان حضرت زینب کبری (عون و محمد) علیهمالسلام
➖ همه آمدند استقبال الاّ زینب کبری سلاماللّهعلیها …
➖ رزم عون بن عبدالله بن جعفر و شهادت مظلومانه او …
➖ رزم محمد بن عبدالله بن جعفر و شهادت مظلومانه او…
➖ محمد پسر بزرگ حضرت زینب سلاماللهعلیها، خود را به پای سیدالشهداء علیهالسلام میاندازند تا آدم میدان بگیرد …
➖ من شما را مانند اسماعیل ذبیح ،قربانی برادرم خواهم کرد…
➖ ترسیدم برادرم از من خجالت بکشد که از خیمه بیرون نیامدم …
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حر_ریاحی
🩸مصائب و مقاتل مرتبط با جناب حرّ بن یزید ریاحی
➖ چگونه و با چه حالی حرّ به محضر سیدالشهداء علیهالسلام رسید؟! | وقتی که قلب حرّ با ندای غربت سیدالشهداء علیهالسلام به لرزه میافتد …
➖ سیدالشهداء علیهالسلام هرگونه بود لشکر را شکافتند و جنازه حرّ را به خیمهها آوردند …
➖ حُرّ، به پشت خیمهٔ مخدّرات رفت و بر زمین نشست و خاک بر سر میریخت …
➖ محبّت بینظیر سیدالشهدا علیهالسلام به حرّ بن یزید ریاحی | تو مهمان مایی ای حرّ … برای جنگ، کمی صبر کن …
➖ وقتی که فرمانده سپاه ابن زیاد لعین، صورت بر پای ذوالجناح مینَهَد و سر تعظیم در برابر سیدالشهدا علیهالسلام فرود میآورد...
➖ حرّ ، به قتال سیدالشهداء علیهالسلام میرود اما بشارت بهشت را میشنود …
➖ اضطراب حضرت سکینه سلاماللهعلیها با مشاهده لشکر هزار نفری حرّ …
➖ کرامتی از جناب حرّ بن یزید ریاحی
➖ حکایت دستمالی که سیدالشهداء علیهالسلام بر سر حرّ بست و بعد از هزار سال، خون تازه از زیر آن جاری شد...
@Maghaatel
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
🩸ضربه که به دست عبدالله «علیهالسلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…»
مرحوم علامه مجلسی چنین نقل میکند:
🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و یا به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ایزنازاده! عمویم را میکشی؟!
📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد
▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربهای به سیدالشهداء علیهالسلام وارد کند که عبدالله علیهالسلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد.
📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه»
▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، نالهای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!»
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳
✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم
از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم
من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه
ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم
خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را
تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم
خونِ حسن میانِ رگم موج می زند
گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم
از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه
افتاده شاه رویِ زمین در برابرم
تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست
بی اختیار ناله زدم وای مادرم
تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید
پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم
ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها
اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما
باجانِ فاطمه که چنین تا نمیکنند
جان دادنِ غریب تماشا نمیکنند
زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه
باحالِ مادر از چه مدارا نمیکنند
خالی کنید دورِ عمویِ غریب من
دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند
یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو
پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند
بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش
این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند
در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش
شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند
در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را
از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند
آقایِ عالم است برهنه نکن تنش
بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند
@Maghaatel
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
#مصائب_شام
🩸سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان میآوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند …
در نقلی آمده است که از یکی از دختران امام حسن علیهالسلام - که نام مبارک او را «جمیله» ذکر کردهاند - چنین گوید:
🥀 مرا با چهار نفر دختر دیگر بر یک ریسمان بسته بودند و سر قاسم و عبداللَّه علیهماالسلام برادر ما را گاهى مىآوردند و در برابر خرابه در پیش چشم ما مىآویختند.
🥀 جمعى از دختران شامیان بىحیا مىآمدند به جهت تماشاى آن سرها و در غیر وقتها نیز سنگ و کلوخ برما مىزدند و اذیت و آزار بر ما مىکردند و نمىگذاشتند که ما یک روز آرام و قرار بگیریم و شماتت بر ما مىنمودند و ما دقیقهای راحتى نداشتیم؛ سرما و گرماى روز و شب و از اذیت و آزار آن گروه بىادب و بد حسب و نسب، بلایی به سرمان آورد که،
📋 حتّى تَغَیَّرَ وُجوهُنا وَ صِرنا مِثلَ أسارىٰ الحَبَشة
▪️رنگ صورتمان تغییر کرد و همانند اسرای حبشه شده بودیم.
📚 بحرالمصائب، ج۹ ص۱۶۵
✍ خنده بر پاره گریبانی مان میکردند
خنده بر بی سر و سامانی مان میکردند
پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم
خوب آماده ی مهمانی مان میکردند
از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه
سنگ را راهی پیشانی مان میکردند
هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم
بیشتر شک به مسلمانی مان میکردند
شرم دارم که بگویم به چه شکلی آن جا
وارد بزم طرب خوانی مان میکردند
بدترین خاطره آن بود که در آن مدت
مردم روم نگهبانی مان میکردند
هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانی مان میکردند
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام
🩸فهرست لینک دار مصائب و مقاتل حضرت عبدالله بن الحسن علیهماالسلام
➖ به فدای آن آقازادهای که طاقت دیدن تنهاییِ عمویش را نداشت و فریاد میزد:«به خدا از عمویم جدا نمیشوم!»
➖ آمدنِ جگرگوشهٔ امام حسن علیهالسلام به قتلگاه و شهادت رسیدن او بر روی سینه عمویش ...
➖ ضربه که به دست عبدالله «علیهالسلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…»
➖ سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان میآوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند …
@Maghaatel
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
🩸عمو به فدایت شود! تو را بعد از آنکه به «بلایعظیم» گرفتار شدی، به قتل میرسانند …
در روایتی امام زینالعابدین علیهالسلام فرمودند:
🥀 در شب عاشورا وقتی که پدرم سیدالشهداء صلواتاللهعلیه وعده شهادت را به اصحاب باوفایش داد، قاسم بن الحسن علیهماالسلام به پیش آمد و عرضه داشت: ای عموجان! من هم به شهادت میرسم؟! پدرم با دست عطوفت بر سر او کشید و سپس فرمود:
📋 يَا ابْنَ أَخِي كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ!؟
▪️ای پسر برادرم! مرگ (در راه یاری من) را چگونه میبینی؟!
🥀 قاسم علیهالسلام عرضه داشت:
📋 يَا عَمِّ! أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ
▪️ای عموجان! به خدا قسم اینگونه مرگی از عسل برایم شیرینتر است.
🥀 پدرم فرمود: آری به خدا؛ این مرگ خیلی شیرین است!
📋 إی واللّه فِداکَ عَمِّک! إنّک لأَحَدُ مَنْ يُقْتَلُ مِنَ الرِّجَالِ مَعِي بَعدَ أَنْ تَبْلُوَ بِبَلَاءٍ عَظِيم
▪️آری … عمویت به فدایت شود! تو هم با کسانی که همراه من کشته میشوند، به شهادت میرسی! اما بعد از آنکه تو را به «بلای عظیم» گرفتار کنند …
📚الهداية الكبرى،ص۲۰۴ (با اندکی تفاوت)
📚مدينة المعاجز، ج۴ ص۲۱۴
📚نفس المهموم، ص۲۳۰
✍ ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده
مثل تن علی دل من پرپرت شده
تا گرد و خاک بر سر جسمت بلند شد
گفتم خدا به خیر کند محشرت شده
رفته فرو تنت به دل خاک ها چرا
پا خورده ای مگر که زمین بسترت شده
چشمت زدند چشم پلیدان این سپاه
که لخته خون عذار رُخ انورت شده
داماد سنگ خوردهء من سر بلند کن
که نو عروس تو نگران خاطرت شده
پا بر زمین مکش که مرا میزنی زمین
بنگر مُقلّدم که چه با رهبرت شده
خوردی عسل ولی ز لبت چکّه میکند
از بسکه پُر ترک لب تو، ساغرت شده
ایکاش با زِره تو به میدان می آمدی
تا لِه نمیشدی چه به این پیکرت شده
چشمت به لب رسیده چه خاکی به سر کنم
چه دلخراش چهرهء خوش منظرت شده
گیسوی تو کنار تنت ریخته زمین
سر پنجه ها مگر که شکنجه گرت شده
مانند مادرم شده خُرد استخوان تو
این ارث کوچه سهم تو از کوثرت شده
تو درد میکشی و دلم تیر میکشد
دردِ جناق وا شده درد سرت شده
در زیر نعل ها بدنت قد کشیده است
مثل عموی خود شده ای باورت شده
@Maghaatel
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
🩸ای عموجان! من چگونه شما را یکّه و تنها بین دشمنان ببینم؟!
در نقلها آمده است:
سیدالشهداء صلواتاللهعلیه به وقت وداع قاسم علیهالسلام، با دلی پر حسرت به او فرمود:
📋 يَا وَلَدِي أَتَمْشِي بِرِجْلِكَ إِلَى الْمَوْتِ؟
▪️ای پسرم! آیا با پای خودت داری به سمت مرگ میروی ؟!
🥀 قاسم علیهالسلام عرض کرد:
📋 رُوحِي لِرُوحِكَ الْفِدَاءُ وَ نَفْسِي لِنَفْسِكَ الْوِقَاءُ وَكَيْفَ يَا عَمِّ وَأَنْتَ بَيْنَ الْأَعْدَاءِ وَحِيداً فَرِيداً؟
▪️جان و دلم به فدای شما! تمام وجودم سپر بلایتان گردد! عموجان! من چگونه شما را بین دشمنان، یکّه و تنها ببینم؟!
📋 فَلَمْ يَزَلِ الْغُلَامُ يُقَبِّلُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ؛
▪️پس در آن حال، به روی پای سیدالشهداء علیهالسلام افتاد و دست و پای عمویش را میبوسید.
📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص۳۱۵
✍ هر چه آمد به سر من به فدای سر تو
به فدای سر گیسوی علی اصغر تو
خم شدی تا که مرا تنگ در آغوش کشی
قد کشیدم که دگر خم نشود پیکر تو
نذر کردم همه دشت پر از من بشود
تا ببینی شدهام مثل علی اکبر تو
غیرتم کشت مرا تا که نبیند چشمم
به تنش رخت اسارت بکند خواهر تو
سینهام تاب ندارد که عمو گریه کند
حق بده پا بکشم روی زمین در بر تو
ای عمو گریه مکن! آه مکش! اشک مریز
هر چه آمد به سر من به فدای سر تو
@Maghaatel
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
🩸نوعروسان شامی، جمع شدند و سر مطهر قاسم علیهالسلام را سنگباران کردند …
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که سر های مطهر شهدای کربلا را وارد شهر شام کردند، هر یک از سرها که از دروازه شهر میگذشت، معلونی بر در دروازه ایستاده بود و نام صاحب آن سر را میپرسید.
🥀 تا نوبت به سر مطهر قاسم علیهالسلام رسید، آن حرامزاده امر کرد که عروسها هر یک سنگی را برداند و سر قاسم علیهالسلام را سنگ باران کنند.
📚سرور المؤمنین،نائینی، ص ۱۰۵، بازنویسی شده (نسخه خطی)
@Maghaatel