eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نام مارا نوشته‌اند "غلام"، نام فامیلِمانْ "امام رضا" به دل ماست روحْ "امام حسین"، به تن ماست جانْ "امام‌ رضا" مادرم جای شعر لالایی، همه شب از کرامتت می‌گفت پدرم زیر گوش من خوانده، لابه لای اذانْ امام رضا کودکی‌های من کنار تو بود، بین این صحن‌ها بزرگ شدم سال‌ها با کبوتران حرم، خورده‌ام آب و نانْ امام رضا کودکی‌ام چقدر زود گذشت، دل من تنگ شد برای خودم من حسابی عوض شدم اما، تو همانی همانْ امام رضا حرم تو همیشه غوغا بود، آخرین خانه‌ی امید همه هفتمین قبله‌گاه زائرها، هشتمین آسمانْ امام رضا بین آغوشِ صحن‌ها بودند، زائرانی که گریه می‌کردند دختری لال، ناله زد بینِ، اشک و لکنت زبانْ امام رضا مادرش بین صحن‌ها افتاد، پدرش گریه کرد و داد کشید یا امام رئوف ممنونم، حضرت مهربانْ امام رضا پیرمردی که اهل باران بود، چشمه‌ای داشت بین چشمانش با نوای کریمخانی خواند، خادم روضه‌خوانْ امام رضا من که روی سیاه آوردم، کوله‌بار گناه آوردم به تو آقا پناه آوردم، بده برگِ امانْ امام رضا
تا بر حریم امن حرم پا گذاشتم انگار سر به دامن دریا گذاشتم موج عطوفت تو رسید و مرا گرفت اندوه را به عشق تو، تنها گذاشتم بغضی که شوق داشت کنار تو بشکند آنجا به حال خوب خودش واگذاشتم پایینِ نامه‌ای که سپردم به خادمان یک جا برای "باشد" و "امضا" گذاشتم... یک کُنج دِنج، زیر قدم‌های زائران دل را گره زدم به تو و جا گذاشتم....
؛ ؛ خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویم که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی... ...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده خجالت می کشم وقتی که می‌آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه‌ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده ** صفا در قلب این صحن و،  بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت... چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟ برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه‌ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لب‌های عطشانت تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می‌گوید: بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من استاد
آرام گشته هر کس شد بی قرارِ این در شأن بهشت دارد گرد و غبارِ این در خورشید سر برآرد هر صبح از حریمش گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا درمان و درد باشد در اختیارِ این در موسی نشسته اینجا، عیسی نشسته اینجا دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در دنیا نبود و بودیم ما بنده ی مرامش خاکی نبود و بودیم ما خاکسارِ این در انگور بعدِ ما بود، میخانه بعدِ ما بود تاکی نبود و بودیم ما مِی گُسارِ این در
قالَ الرّضا عَلیه السَّلام : ‌کَمالُ الدّینِ ولایَتُنا وَ البَرائتُ مِن عَدُوِّنا با مِهر مولایم رضا؛ لعنت به مَامون می کُنم در سجدهء خود، با خدا لعنت به مَامون می کنم 🧨 از بسکه بیزارم ازاو زآن کافرِ بی آبرو در پیشگاه انبیا لعنت به مَامون می کنم 🧨 با حضرتِ خَیرُالبَشَر از بابِ دفع و رَفعِ شرّ بی حَدّ و بی چون و چرا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من با امامِ اوصیاء یعنی علیِّ مرتضا از ابتدا تا انتها لعنت به مَامون می کنم 🧨 تا این که مولایم رضا راضی شود از من لِذا با حضرت خَیرالنِسا لعنت به مَامون می کنم 🧨 دور از هراس و واهمه با محسن بنِ فاطمه هم در خفا هم بر مَلا لعنت به مَامون می کنم 🧨 شکرِ خدا که دائماً با سروَر و یارم حسن تا قلب من گیرد جَلا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من با حسین بن علی با کینهء از اوّلی در جای جای ِ کربلا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من با امام العارفین سجّاد، زین العابدین از حق نگردم تا جدا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من عهد بستم بارِها با حضرت باقر که تا پایان عمرم از وفا لعنت به مَامون می کنم 🧨 با این تبرّائی که در ، این قلب دارم چون گُهَر با صادق آلِ عبا لعنت به مَامون می کنم 🧨 موسی بن جعفر را ببین گوید به صوتی دلنشین : با لعنِ هارونِ دَغا لعنت به مَامون می کنم 🧨 مهمان ِ جنّت می شوم من غرق رحمت می شوم با حضرت معصومه تا لعنت به مَامون میکنم 🧨 با نور امّیدم؛ رضا با شَرطِ توحیدم؛ رضا تا حقّ ِ او گردد اَدا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من با جواد ِ اهل بیت دائم به یاد اهل بیت خواهم شوم حاجت روا لعنت به مَامون می کنم 🧨 با حضرت هادی که ما؛ کردیم بر او اقتدا در محضرش در سامِرا لعنت به مَامون می کنم 🧨 من با امامِ عسکری در آستانِ نوکری از روی اخلاص و صفا لعنت به مَامون می کنم 🧨 می گیرم از زهرا امان با مهدیِ صاحب زمان هرروز هنگام دعا لعنت به مَامون می کنم 🧨 روز میلاد حضرت علی بن موسی الرضا دهم خردادماه ۱۴۰۲ فروتن
علیه‌السلام علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹درگاه کریم🔹 خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر زیر دِین چارده معصومم اما گردنم زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر گردنم در زیر دِین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر قصد این بار قصیده از برادر گفتن است ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر... بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
بنازم به بزمِ محبت که آنجا گدایی به شاهی، مقابل نشیند...
از حاجیان هستند زوّار تو داراتر با ما غلط گفتند که حجّ فقیرانی
به ضریحت همیشه زنجیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد از نگاه تو اذن می‌گیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد چکه چکه به خاک می‌افتند، قطره‌ها مثل دانه‌ی تسبیح گاه مشغول غسل و تطهیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد فضل و خوبی و مهربانیِ تو، ذکر گلدسته‌های باران است مَست امن یجیب و تکبیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد تشنه‌ی گرمی نگاه تو شد، شعله‌ی بی فروغ چشمانم از همه چیز غیرِ تو سیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد ناله‌های نسیم و هِق‌هِق ابر، زخمْ بر جانِ آسمان زده است چونکه مانند خنجر و تیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد خسته، از راه دور آمده‌ایم، خسته و بی قرار و درمانده با زمین و زمانه درگیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد دل به باب الجواد می‌بندد، سایه‌ای که اسیر شب شده است پُر، چو خوابِ سحر ز تعبیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد تو غریبی و درک این غربت، کار افراد بی بصیرت نیست گرمِ تأویل، گاه تفسیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد آرزوها و دردها تنها، راهِ این خانه را بلد شده‌اند جَلد این خانه‌اند و می‌میرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد
حس می کنم حس حسد از آسمان را چونکه به دل دارد زمین جان جهان را صحن رضا را دیدم و آرام شد دل دارد حرم آرامش کل جهان را از آسمان باید بتابد بر زمین نور اینجا زمین روشن نموده آسمان را اینجا حرم ، اینجا رواق ، اینجا ضریحی است کز دیدنش درمان کنی درد گران را در صحنِ چشم زائر او چلچراغ است از بس که می ریزد ز شوق اشک روان را از خوب و بد ، هر کس که آمد دیده اینجا آغوش باز این امام مهربان را ساقی و رزاق است و داده مثل جدش از آب سقاخانه رزق میکشان را اینجا هزاران دل هماهنگند باهم خواهند یکجا پای او ریزند جان را
شدم کبوتر صحنی که پر ز دانه بود کرم ز صاحب این صحن بی بهانه بود نه کودکانه بگویم به او نه پخته و قرص که گفتگوی من و شه کبوترانه بود به آسمان نروم ، من کبوتر جلدم پناهگاه من این بام و آستانه بود نمی برم سر خود را بر آستان دگر که داستان من و دوست عاشقانه بود ز جاه و مکنت و ثروت ز من مپرس ، اما مرا دلی است که بر عشق دوست خانه بود به بارگاه فقط آه دارم از خجلت به قصد اذن دخول اشک من روانه بود اگر ز خیره سری شد دلت سیاه بیا که بحر رحمت این شاه بی کرانه بود (قتیل) عشق رضایم، چه خوب عنوانی است مرا نشانی اگر هست،  این نشانه بود