.
#دهتایی_بیست_و_چهارم
#زنجیرزنی
#سنتی #سه_ضرب
#قابلیت_روضه_واحد_شور..
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب
#حضرت_حر علیه_السلام
سربند مهدوی:
دوباره وقت ماتم شد
بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
بخوان روضه برای ما
فدای اشک خونینت
وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
دعا بهر ظهور تو
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸
کجایی ای امام ما
بیا به روضه ی ارباب
بیا مجلس گرفتیم ما
برای غربت اصحاب
بمیرم که نداری تو
چنین اصحاب و یارانی
رها کرده تو را شیعه
همیشه در بیابانی
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸
من آن حرّ جفاکارم
گنهکارم ببخش آقا
رسیدم تا شوم یارت
به لطف مادرت زهرا
اگر راه تو را بستم
رسیدم تا کنم جبران
خدا را شکر که با اذنت
به راه تو شوم قربان
شدم من مبتلای تو
سر و جانم فدای تو
حسین جانم حسین جانم....
🌸
خدا را شکر که جان من
شده اینجا نثار تو
ولی آقا چرا رفته
کنار من قرار تو
سر من را گرفتی تو
به دامانت ولی آقا
گذاری خود سر پاکت
به روی خاک این صحرا
جدا گردد سرت ای وای
جلوی خواهرت ای وای
حسین جانم حسین جانم....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#زنجیر_زنی
#سبک_بریز_آب_روان_اسما
.👇
.
#زمزمه #اصحاب
#حضرت_حر علیه السلام
#شب_چهارم_محرم
#سبک_تو_از_خیمه_ها_رفتی
سرم پایین افتاده بتو رو زدم آقا
برا من بغل واکن جون مادرت زهرا
خجالت زده از تو و خواهرت هستم
حلالم کن آقا که راه و به روت بستم
تو رو دست عباست آقابگیردستم
حسین جان
من حرآزادم
روپاهات افتادم
دور تو میگردم
پای تو وایسادم
…….
نگام کردی ممنونم بالطف بی اندازه
همه میدونن خونه ت به روی همه بازه
الهی نباشم ببینم که پاییزه
سپاهم بااهل خیامت گلاویزه
خون از لاله ی گوش طفل تو میریزه
حسین جان
آقاسپاه من
فکرای بد دارن
ترسم اینه پارو
چشم تو بگذارن
#مجتبی_صمدی_شهاب✍
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
.
#زمزمه یا #واحد_سنگین
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب و #طفلان_حضرت_زینب
#سبک_حالموببین_کبودی_های_بالموببین
بازم اومدم، میدونم تو خوبی و من بدم
در و وا کردی تا که در زدم، ای آقا
هستم و بگیر، ولی مثل حر دستم و بگیر
سراغ قلب خستم و بگیر، ای آقا
دوست دارم بی اراده
تو دورت عاشق زیاده
یه بارم مارو بغل کن
شبیه جون و جناده
دوست دارم، غلام سیاهت باشم
حر نگاهت باشم، منم قبول کن
دوست دارم، مثل سعیدت باشم
منم شهیدت باشم، منم قبول کن
ثاراله حسین جانم
————————
ای غریب من، نذار که باشه غم نصیب من
یه خواهش دارم، نه نگی به من، ای مظلوم
جان خواهرت، دو تا گل دارم نذر اصغرت
اگه که جون دادن فدا سرت، ای مظلوم
غم مادر بچههاشه
ولی کاش دنیا نباشه
اگه باید پیش چشمام
سرت از پیکر جدا شه
می ترسم اگه بمون اینا،
جسمت و رو خاکا با، حصیر ببینن
می ترسم، من و تو چشم انظار
تو کوچه و تو بازار، اسیر ببیننم
می ترسم، من و ببینن تنها
میون نامحرمها، بذار فدات شن
می ترسم، ببینن آزارم رو
کوچه و بازارم رو، بذار فدات شن
شعر و سبک از:
#محمد_بیابانی ✍
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
#جناب_عابس_بن_شبیب
#اصحاب
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است
دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمیدانم چه شد
آنچنان از شوق او سرتابهپا رفتن شدم
در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد
روبهروی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست
در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد
سنگباران بود و من یکسر رجز بودم، رجز
ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد
من نمیدانم چه میگویید، شاید بر تنم
از خجالت آب شد جوشن، نمیدانم چه شد
مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد
ناگهان برخواستم، مردن نمیدانم چه شد
پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق
دست و پا گم کرده بودم، تن نمیدانم چه شد
ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان
در تنور آن چهرۀ روشن نمیدانم چه شد
صورت من غرق خون بود و نمیدیدم درست
خیزران در دست اهریمن نمیدانم چه شد
وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست
از خودش باید بپرسی، من نمیدانم چه شد
#سیدحمیدرضا_برقعی
#جناب_اسلم_بن_عمرو
#اصحاب
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
چشمش به ماه روی حسین است روشن و
در راه او دل و قدمش، قرص و محکم است
در خیمهها به زخمِ دلِ تنگ کودکان
با شعر و قصهگویی و لبخند، مرهم است
وقت نبرد، چشم جهان ماتِ رزم اوست
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
از فرط زخم عاقبت افتاد از نفس
چشم انتظار دوست، در این آخرین دم است
ای روضهخوان! کنار تنش گریۀ حسین،
باران رحمت است، مگو اشک ماتم است
صورت به روی صورت خونین او گذاشت
آری در این جهان چه کسی مثل اَسلَم است؟
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
#اصحاب
#حضرت_حبیب_ابن_مظاهر
تهی ز خواری و خفت ، پر از وقار و فر است
که سرو هیبت جنگل ، هویت شجر است
همیشه سبز ، به یک رنگ و یک عقیده ، در او
چهار فصل پر از خَط و خال بی اثر است
برای او که تهی از تعلق است و هوس
چه غم ز مرگ؟ چه باک از هیاهوی تبر است؟
رها هراینه از ذوق و شوق دیده شدن
رها هراینه از بیمِ طعنه و تشر است
کشیده سر به فلک ، آسمان تراز است او
پریده را چه نیازی دگر به بال و پر است؟
ز خویش ساخته سرنیزه ای و جان بر کف
به شوق یاری حق خود سپاه یک نفره است
هماره سرو سراسر صلابت است و شکوه
کجاست آن که از این اقتدار بی خبر است؟
حبیب را چه بخوانم؟ که سرو را ماند
بسان خار و خسان نیست ، شیوه اش دگر است
حبیب را چه بگویم؟ که نام او گویاست
که او حبیبِ دل عترت پیامبر است
اگرچه پیر ، ولی خرم است و سرزنده
که پای تا به سر از عشق دوست شعله ور است
به انتظار نشستن کجا و مسلک عشق؟
ز شوق ، سر به بیابان گذاشتن هنر است
از آن دیار که کفتارها در آن جمع اند
کسی که بار ببست و گریخت شیر نر است
حبیب پیر طریقت ، حبیب مرشد راه
چُنان که در شب تاریک فتنه ها قمر است
حبیب آمد و دشت بلا شهادت داد
که سن و سال بهانه ست ، صحبت از جگر است
خیال دخت علی را به ورطه راحت کرد
چو عرضه داشت یلان را چه باکی از خطر است؟
در این مسیر چه “عسر” و چه “یسر” فرقی نیست
که من اراده ام از کوه استوار تر است
به هر دری زده ام تا به نینوا برسم
حبیب در پی مرگ است اگر که در به در است
کدام مرگ؟ نه آن مرگ مبتذل ، نه فنا
کدام مرگ؟ همان که سعادت بشر است
قسم به خون خدا خون پرخروش مرا
به هر زمین دگر ریختند اگر هدر است
به حشر معذرت از مادرت چه سود مرا؟
به هر طریق ، اگر جان به در برم ضرر است
چگونه پشت کنم بر حبیب خیرالانام؟
خدا گواست که خصمش بشر نه ، بلکه شر است
غمت مباد از این قلت و از آن کثرت
عزیز فاطمه را جسم و جان ما سپر است
فتاد از نفس اما ز چشم مولا نه…
که دوست آن طرف معرکه نظاره گر است
فِتاد از نفس اما ز چشم مولا نه…
اگرچه دیده خورشید از آنچه دیده تر است
فتاد از نفس اما به نفس غالب شد
شکست ظاهر قصه ست، باطنش ظفر است
فتاد از نفس ، از بس که زخم خورد ، اما
غم حسین ، از این زخم ها کشنده تر است
به خون محاسن خود را خضاب کرد حبیب
همان خضاب که تا روز حشر جلوه گر است
دگر از او چه بگویم؟ به قول اهل نظر
سر است سرو و سرآمد ، که گفته بی ثمر است؟
#سید_جعفر_حیدری
#امام_حسین_مناجات
#اصحاب
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو
چه کیمیای عجیبی است در محبت تو
خدای عزوجل بوده است مشتاقت
کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو
مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری
که روزی ام بشود افتخار خدمت تو
خوشا کسی که لُهوف است نامه ی عملش
که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو
تمام زندگی ام را به آه خواهم داد
که آه را بکنم خرج در مصیبت تو
شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت
که کنده میشود از جا به یاد غربت تو
چگونه وقت ورودت به عرصه ی محشر
سرم به روی تنم باشد از خجالت تو
به زیر چکمهی دشمن تلاش می کردی
مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو
چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند
حریر گریه ی زهرا شده است خلعت تو
#محسن_حنیفی
#اصحاب
پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب
عهد بستید که تنها نگذارید او را
اوج مظلومی آقاست کجایید اصحاب
با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر
پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب
می گرفت آنکه به دامن سرتان را ، حالا
بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب
سرِ پیرهن و عمامه و انگشتر او
وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب
یک نفر نیست به دادش برسد در گودال
زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب
هرچه آقای شما داشت که غارت کردند
نوبت خیمه زنهاست کجایید اصحاب
سختی دیشب و امروز اگرچه بگذشت
سخت تر امشب و فرداست کجایید اصحاب
پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت
دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
#عبدالحسین
#جناب_حبیب
#اصحاب
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیرِ پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههیشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلهی چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است...
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
#محمدحسین_ملکیان
#زهیر_بن_قین
#اصحاب
پیک نورآمده از راه که حاشا نکنی
نکند امرگل فاطمه اجرا نکنی
دعوتت کرده پی یاری دین خون خدا
زود برخیز دگر شاید و اما نکنی
باید آماده شوی بهرسفر،دریادل
قطره ای ، تاکه سفر جانب دریا نکنی
بال پرواز نداری به سوی عالم قدس
بند تردید گراز پای دلت وا نکنی
راه فردوس گشوده ست به روی توحسین
نکند روی به فردوس زدنیا نکنی
باخبرباش زهیرا که ضرر خواهی کرد
تاکه جان را به ره عشق تو سودا نکنی
آن چنان دل زتو برده ست حسین بن علی
که به غیر از رخ او هیچ تماشا نکنی
پشت پابرهمه ی دولت دنیا زده ای
تاکه یک لحظه دگر پشت به مولا نکنی
ازکلامی که تو گفتی به امامت پیداست
جزشهادت زخداوند تمنا نکنی
ای گوارای وجود تو شهادت،نکند
روزمحشرتو نگاهی به سوی ما نکنی
چون «وفایی»نتوان گفت زاصحاب حسین
تاکه روجانب گلزار تولا نکنی
#سیدهاشم_وفایی
#اصحاب
#ام_وهب
زن اینچنین که پر از شور و تاب و تب باشد
عجیب نیست که فرزند او وهب باشد
به تکیه گاه حسین آنچنان دلش قرص است
که از تحمل او صبر در عجب باشد
زنی که پس بفرستد سر جوانش را
به عشق زنده شده، گرچه جان به لب باشد
عمود خیمه به کف می زند به لشکر شام
به جای سوگ، دلش خیمه ی غضب باشد
چنین نترس و غیور است در مقابل کفر
به عشق آل علی هرکه منتسب باشد..
#سیده_ت_حسینی
#اصحاب
#رباعی
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دِینی دارد حسین بر گردن ما
دِینی که ادا نمیشود با جان هم
#میلاد_عرفانپور