eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آرام نمودی تب و تاب هیجان را جوشانده‌ای از شوق خودت هر قلیان را از پای نشاندی ز تعجب جریان را از دشمن و از دوست ربودی دلشان را اینگونه رضا کرده‌ای از خود دوجهان را هم رونق کار از می و میخانه گرفتی هم عقل ز هر عاقل و دیوانه گرفتی در قلب سماوات و زمین لانه گرفتی ای عالِم فرزانه چه رندانه گرفتی در دست خودت نبض زمین را و زمان را اسلام بدون تو درونمایه ندارد گردن کشی بی خردان پایه ندارد خورشیدی و دیدند قدت سایه ندارد همسایه به جز خیر به همسایه ندارد همسایه! قدم رنجه کن و منزلمان را... لبخند زدی شعر در اوهام من افتاد زآن روز خرابت شدم ای خانه‌ات آباد! با قافیه‌ی پنجره فولاد و گهرشاد هی شعر نوشتم من و چشمت صله را داد دربند کشیدی تو معانی و بیان را دربانِ جنان دل به در صحن شما بست دالان بهشت است همین راهرو این بست حوض وسط صحن همان کوثر نقد است ساقی بهشتی شده از آب حرم مست پابست حرم کرده‌ای آن آب روان را جبریل کمر بسته به فرّاشی صحنت حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت آن سدره و طوبی گلی از کاشی صحنت برده‌ست جنان را همه در حاشیه صحنت بیچاره‌ی خود کرده حریم تو جنان را هرکس که تو را داشته اثنی عشری شد ایام خوش آن بود که با تو سپری شد در صحن گهرشاد دل از غصه بری شد تصویر من و صحن تو عکسی هنری شد در ناب‌ترین جای اتاقم زدم آن را هرجای جهان رفتم از آن خیر ندیدم یک مرتبه "برگرد" از این در نشنیدم من هرچه کشیدم ز دل خویش کشیدم ارزان نفروشم که من ارزان نخریدم - در نوکریت خرج کنم عمر گران را هر شاه شده خادم دربار توچندی پر وا کند از بام تو در دام کمندی از تو طلب رزق کند عایله مندی از رسم گدایی شما نکته و پندی آموخته هر پیر خردمند جوان را نوشاعری آمد به حرم دفترش افتاد شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد هی خواست بماند سرِ پا، آخرش افتاد تاخورد زمین یاد پدر، مادرش افتاد دستی به دعا برد و تمام پدران را... ای ضامن دنیای من و آخرت من! ای کاش به درکت برسد معرفت من! مردن کف صحنت بشود عاقبت من بهتر ز خودم آگهی از مصلحت من حکم از تو، دلم دست خودت داده عنان را با جنس خرابم شده‌ام وصله‌ی ناجور هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور تو شاه خراسانی و من پیر نشابور خود را برسان پام رسیده‌ست لب گور ای صاحب جان! می‌سپرم دست تو جان را
هدایت شده از احسان تبریزیان
بیا خواهر از محملت پایین بیا آخر دنیامو ببین منو میکُشن تو همین زمین غریب و تنها شده موقع دل بریدن و منو از تو آخر میگیرن و تو باید بری بسپری من و به ریگ صحرا اینجاست کربلا ؛ که گفته مادرم هرچی مصیبته ؛ اینجا میاد سرم اینجا تو بی کس و ؛ من بی قمر میشم تو بی برادر و ؛ من بی پسر میشم ........................ داداش چی قراره بیاد سرم ببین خاک نشسته رو معجرم من این غِصه رو پیش مادرم شنیده بودم سرا پا میلرزم تو اضطراب برای خودم نه برا رباب من این روزا رو حتی توی خواب ندیده بودم گودال می‌بینم ؛ ای وای از تنت احساس می‌کنم ؛ از من میگیرنت ای کاش تو دلم ؛ آتیش به‌پا نشه ای کاش پام به این ؛ گودال وا نشه .............................. چرا خاک اینجا پر از خونه زمین و زمون روضه می‌خونه رقیه میگه کی میریم خونه چشم انتظاره چرا خشک و بی‌حاله آسمون قراره بمونیم باشه بمون چرا ساربون مونده پیشمون چه فکری داره انگشترت داره ؛ چشماشو میدره کاشکی میشد یه جور ؛ راضیش کنی بره بد جور دورمون ؛ هی پرسه میزنه این تازه اولِ ؛ دلشوره‌ی منه شاعر: 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
📋رهام کن که میبینم عمه جون (ع) رهام کن که می‌بینم عمه جون کشیدن عمومو به خاک و خون می‌بینی که تکیه زده به اون نیزه شکسته می‌بینم عمومو که بی کَسه ولی حیف که زورم نمیرسه به این نیزه که راه نفسِ عمومو بسته هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن انگار نمی‌رسید ، اصلا صدای من گودال شاهده ، که بی حیا می‌زد اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد .................................. داره طاقتم سر میاد عمو که قاتل با خنجر میاد عمو چه کاری ازم بر میاد عمو دستم بریده دلم میتپه توی سینه‌م‌و تو گودال کنارت می‌شینم‌و چیزایی که دارم می‌بینم‌و کسی ندیده ای وای می‌بینم ، شمر و بالا سرت نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت ای کاش که می‌شد ، دستم سپر بشه تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه .................................... توی گوشمه خنده‌های کی روی سینته ردّ پای کی دارم نیزه‌هارو یکی یکی بیرون میارم رسیدن و با کینه‌ی علی تو رو می‌زدن بی معطّلی میخواستم برات سپر شم ولی توون ندارم دیدم که پنجه توو ، موی تو می‌کشید خواستم سپر بشم ، قدم نمی‌رسید تو کوچه‌ هم بابام ، هرکاری کرد نشد دردی حریف این ، اندوه و درد نشد شاعر: 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
📋یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست (ع) یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست یه لشکر پر از شور و ولوله‌ست یه لشکر پر از شمر و حرمله‌ست دلشوره دارم شده بغض جنگ جمل شدید حسن دیده دشمن تو رو که دید واسه‌ت نقشه‌ی تازه‌ای کشید ای تک‌سوارم با تیر و نیزه‌شون، شد قامتت نشون از پیکر عسل، میریزه جای خون اسبا یکی یکی، رد میشن از تنت ضرب المثل شدی، با قد کشیدن ............................. عجب روضه‌ای شد تو کربلا به یاد غم و رنج کوچه‌ها بازم تازه شد داغ مجتبی عزا به پا شد یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و با اسبا تنش رو فشردن و توو خیمه زَنا غرق شیوَن و غوغا بپا شد اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست خون لخته‌ها چه زود ، راه گلوشو بست پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم» ای حسین.... شاعر: 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
📋 توو کوفه آهِ غربتم پیچید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو کوفه آهِ غربتم پیچید اما کسی فریادم و نشنید سنگم زده اونیکه تا دیروز سنگِ تو رو به سینه می‌کوبید تنها که موندم چیزایی دیدم جز ناسزا هیچ چیزی نشنیدم تو کوچه‌ها اون حال زهرا رو سیلی که خوردم تازه فهمیدم راه منو توو کوچه‌ها بستن دستامو مثل مرتضی بستن اما دلیل اشکام اینه که کمر به کشتن شما بستن «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» ................... دردای بی‌اندازه می‌بینم هر روز یه درد تازه می‌بینم توو کوچه بازارا که می‌گردم تیرایی مثل نیزه می‌بینم دیگه دلم از کوفه بیزاره هر کس برات یه فکرایی داره از توو چشای خولی می‌بینم دست از سرِ تو برنمی‌داره حالم پریشونه ،چشمام گریون از حرفاشون، میشه دلم پر خون به دختراشون قول گوشواره قول کنیز میدن به زن‌هاشون «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» ..................... هرجوری میتونی میگم برگرد با این لبِ خونی میگم برگرد من تشنه جون میدم میدونم که لب تشنه می‌مونی میگم برگرد حرف از خرید خنجره، برگرد حرف از گلو و حنجره، برگرد تیری که دست حرمله دیدم از نیزه‌ها هم بدتره، برگرد تو کوفه زینب میشه پیر برگرد مخدرات میشن اسیر، برگرد اینجا کسی هم بازی اون نیست دست رقیه‌ت بگیر برگرد «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan
هدایت شده از احسان تبریزیان
__________ خبر داری به کی پناه بردم؟ خبر داری که من کتک خوردم؟ بالای نی سرت رو که دیدم اینجور برات بگم بابا: مُردم بابا شنیدی بِم چیا گفتن؟ باور نمی‌کنی کیا گفتن! توو مسجد کوفه مسلمونا توو بازارم یهودیا گفتن بابا کجا بودی می‌ترسیدم؟ می‌دونی چند شبه نخوابیدم؟ بابا جونم می‌دونی چند روزه اون روی ماهتو نبوسیدم؟ ### معلوم نبود به عمه‌ها می‌خورد؟ یا نه، به اون تشت طلا می‌خورد؟ چوبی رو که بالا می‌رفت دیدم اما نمی‌دیدم کجا می‌خورد اون ماجرا رو تازه فهمیدم تا این لبای زخمی‌رو دیدم حالا لب خشک منم سرخه از بس لب خونیتو بوسیدم میخوام شبیه تو بشم، میشه؟ داغ دلم اینجوری کم میشه دستام کوچیکه می‌دونم، اما داره لبامون مثل هم میشه ### می‌بینی موی دخترت سوخته؟ مثل خودم موی سرت سوخته باباجونم یادت میاد اون شب گفتی موهای مادرت سوخته؟ کبودی‌هارو دیدی روو دستم؟ دیدی به زحمت روسری بستم؟ بازو و پهلومو ببین بابا حالا شبیه مادرت هستم؟ من روضه‌خون حنجرت میشم مرهم برا زخم سرت میشم با اشک چشمام رووتو می‌شورم مادر نداری مادرت میشم شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan
. بیا خواهر از محملت پایین بیا آخر دنیامو ببین منو میکُشن تو همین زمین غریب و تنها شده موقع دل بریدن و منو از تو آخر میگیرن و تو باید بری بسپری من و به ریگ صحرا اینجاست کربلا ؛ که گفته مادرم هرچی مصیبته ؛ اینجا میاد سرم اینجا تو بی کس و ؛ من بی قمر میشم تو بی برادر و ؛ من بی پسر میشم ........................ داداش چی قراره بیاد سرم ببین خاک نشسته رو معجرم من این غِصه رو پیش مادرم شنیده بودم سرا پا میلرزم تو اضطراب برای خودم نه برا رباب من این روزا رو حتی توی خواب ندیده بودم گودال می‌بینم ؛ ای وای از تنت احساس می‌کنم ؛ از من میگیرنت ای کاش تو دلم ؛ آتیش به‌پا نشه ای کاش پام به این ؛ گودال وا نشه .............................. چرا خاک اینجا پر از خونه زمین و زمون روضه می‌خونه رقیه میگه کی میریم خونه چشم انتظاره چرا خشک و بی‌حاله آسمون قراره بمونیم باشه بمون چرا ساربون مونده پیشمون چه فکری داره انگشترت داره ؛ چشماشو میدره کاشکی میشد یه جور ؛ راضیش کنی بره بد جور دورمون ؛ هی پرسه میزنه این تازه اولِ ؛ دلشوره‌ی منه شاعر: ✍ 🔻مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
. 📋رهام کن که میبینم عمه جون (ع) رهام کن که می‌بینم عمه جون کشیدن عمومو به خاک و خون می‌بینی که تکیه زده به اون نیزه شکسته می‌بینم عمومو که بی کَسه ولی حیف که زورم نمیرسه به این نیزه که راه نفسِ عمومو بسته هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن انگار نمی‌رسید ، اصلا صدای من گودال شاهده ، که بی حیا می‌زد اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد .................................. داره طاقتم سر میاد عمو که قاتل با خنجر میاد عمو چه کاری ازم بر میاد عمو دستم بریده دلم میتپه توی سینه‌م‌و تو گودال کنارت می‌شینم‌و چیزایی که دارم می‌بینم‌و کسی ندیده ای وای می‌بینم ، شمر و بالا سرت نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت ای کاش که می‌شد ، دستم سپر بشه تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه .................................... توی گوشمه خنده‌های کی روی سینته ردّ پای کی دارم نیزه‌هارو یکی یکی بیرون میارم رسیدن و با کینه‌ی علی تو رو می‌زدن بی معطّلی میخواستم برات سپر شم ولی توون ندارم دیدم که پنجه توو ، موی تو می‌کشید خواستم سپر بشم ، قدم نمی‌رسید تو کوچه‌ هم بابام ، هرکاری کرد نشد دردی حریف این ، اندوه و درد نشد شاعر: ✍ 🔻مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
. 📋یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست (ع) یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست یه لشکر پر از شور و ولوله‌ست یه لشکر پر از شمر و حرمله‌ست دلشوره دارم شده بغض جنگ جمل شدید حسن دیده دشمن تو رو که دید واسه‌ت نقشه‌ی تازه‌ای کشید ای تک‌سوارم با تیر و نیزه‌شون، شد قامتت نشون از پیکر عسل، میریزه جای خون اسبا یکی یکی، رد میشن از تنت ضرب المثل شدی، با قد کشیدن ............................. عجب روضه‌ای شد تو کربلا به یاد غم و رنج کوچه‌ها بازم تازه شد داغ مجتبی عزا به پا شد یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و با اسبا تنش رو فشردن و توو خیمه زَنا غرق شیوَن و غوغا بپا شد اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست خون لخته‌ها چه زود ، راه گلوشو بست پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم» ای حسین.... شاعر: ✍ 🔻مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
. 📋 توو کوفه آهِ غربتم پیچید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو کوفه آهِ غربتم پیچید اما کسی فریادم و نشنید سنگم زده اونیکه تا دیروز سنگِ تو رو به سینه می‌کوبید تنها که موندم چیزایی دیدم جز ناسزا هیچ چیزی نشنیدم تو کوچه‌ها اون حال زهرا رو سیلی که خوردم تازه فهمیدم راه منو توو کوچه‌ها بستن دستامو مثل مرتضی بستن اما دلیل اشکام اینه که کمر به کشتن شما بستن «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» ................... دردای بی‌اندازه می‌بینم هر روز یه درد تازه می‌بینم توو کوچه بازارا که می‌گردم تیرایی مثل نیزه می‌بینم دیگه دلم از کوفه بیزاره هر کس برات یه فکرایی داره از توو چشای خولی می‌بینم دست از سرِ تو برنمی‌داره حالم پریشونه ،چشمام گریون از حرفاشون، میشه دلم پر خون به دختراشون قول گوشواره قول کنیز میدن به زن‌هاشون «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» ..................... هرجوری میتونی میگم برگرد با این لبِ خونی میگم برگرد من تشنه جون میدم میدونم که لب تشنه می‌مونی میگم برگرد حرف از خرید خنجره، برگرد حرف از گلو و حنجره، برگرد تیری که دست حرمله دیدم از نیزه‌ها هم بدتره، برگرد تو کوفه زینب میشه پیر برگرد مخدرات میشن اسیر، برگرد اینجا کسی هم بازی اون نیست دست رقیه‌ت بگیر برگرد «مظلوم کربلا حسین جانم غریب کربلا حسین جانم» *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 .👇
. ______ خبر داری به کی پناه بردم؟ خبر داری که من کتک خوردم؟ بالای نی سرت رو که دیدم اینجور برات بگم بابا: مُردم بابا شنیدی بِم چیا گفتن؟ باور نمی‌کنی کیا گفتن! توو مسجد کوفه مسلمونا توو بازارم یهودیا گفتن بابا کجا بودی می‌ترسیدم؟ می‌دونی چند شبه نخوابیدم؟ بابا جونم می‌دونی چند روزه اون روی ماهتو نبوسیدم؟ ### معلوم نبود به عمه‌ها می‌خورد؟ یا نه، به اون تشت طلا می‌خورد؟ چوبی رو که بالا می‌رفت دیدم اما نمی‌دیدم کجا می‌خورد اون ماجرا رو تازه فهمیدم تا این لبای زخمی‌رو دیدم حالا لب خشک منم سرخه از بس لب خونیتو بوسیدم میخوام شبیه تو بشم، میشه؟ داغ دلم اینجوری کم میشه دستام کوچیکه می‌دونم، اما داره لبامون مثل هم میشه ### می‌بینی موی دخترت سوخته؟ مثل خودم موی سرت سوخته باباجونم یادت میاد اون شب گفتی موهای مادرت سوخته؟ کبودی‌هارو دیدی روو دستم؟ دیدی به زحمت روسری بستم؟ بازو و پهلومو ببین بابا حالا شبیه مادرت هستم؟ من روضه‌خون حنجرت میشم مرهم برا زخم سرت میشم با اشک چشمام رووتو می‌شورم مادر نداری مادرت میشم شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
هدایت شده از احسان تبریزیان
📋رهام کن که میبینم عمه جون (ع) رهام کن که می‌بینم عمه جون کشیدن عمومو به خاک و خون می‌بینی که تکیه زده به اون نیزه شکسته می‌بینم عمومو که بی کَسه ولی حیف که زورم نمیرسه به این نیزه که راه نفسِ عمومو بسته هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن انگار نمی‌رسید ، اصلا صدای من گودال شاهده ، که بی حیا می‌زد اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد .................................. داره طاقتم سر میاد عمو که قاتل با خنجر میاد عمو چه کاری ازم بر میاد عمو دستم بریده دلم میتپه توی سینه‌م‌و تو گودال کنارت می‌شینم‌و چیزایی که دارم می‌بینم‌و کسی ندیده ای وای می‌بینم ، شمر و بالا سرت نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت ای کاش که می‌شد ، دستم سپر بشه تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه .................................... توی گوشمه خنده‌های کی روی سینته ردّ پای کی دارم نیزه‌هارو یکی یکی بیرون میارم رسیدن و با کینه‌ی علی تو رو می‌زدن بی معطّلی میخواستم برات سپر شم ولی توون ندارم دیدم که پنجه توو ، موی تو می‌کشید خواستم سپر بشم ، قدم نمی‌رسید تو کوچه‌ هم بابام ، هرکاری کرد نشد دردی حریف این ، اندوه و درد نشد شاعر: 🔻 🆔@goosheye_oshagh 🆔 @ehsantabriziyan