#امام_زمان_عج_مناجات
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
مادر نوشته اسم تو را روی آشها
دارد برای آمدنت نذر میکند
دستش همیشه پُرشده ازاین تلاشها
من ردپای آمدنت را کشیدهام
با رنگهای سبز و سپید گواشها
پایان جنگهای جهانی به دست توست
گُل میشود گلولهی داغ کلاشها
تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراشها
ای کاش صبح جمعهی بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
#ساجده_جبارپور
یوسفِ ما ز تهی دستی خلق آگاه است
به چه امّید به بازار رساند خود را ؟
#صائب_تبریزی
#انتظار_فرج
#امام_جواد__ع__روضه
نشسته اند ملائک بر روی بام جواد
پیمبران همگی بنده و غلام جواد
شدم جواد پس از این به احترام جواد
که بهتر از همه نام هاست نام جواد
جواد مرهم درد بدون تسکین است
چقدر نام جواد الائمه شیرین است
شدی جواد همیشه فقیر تو باشیم
فقیر های میان مسیر تو باشیم
شدی بزرگ که ما هم حقیر تو باشیم
خدا کند که همیشه اسیر تو باشیم
بیا و رخ بنما شاه تا که مات شویم
فقط تو لب تر کن تا همه فدات شوی
کسی غریب تر از تو نبوده است اصلاً
غریب خانه خود بوده ای بمیرم من
شهید کرد تو را زهر فتنه یک زن
شهادت تو شبیه است به امام حسن
چه کرد با جگر پاره تو همسر تو
نگاه کن چقدر ضعف کرده پیکر تو
میان حجره نمانده کسی کنار تنش
نبود هیچ کسی وقت دست و پا زدنش
چه کرده زهر هلاهل که خشک شد دهنش
چرا به گوش کنیزان نمی رسد سخنش
کسی به خواسته آخرش جواب نداد
چرا کسی به جواد الائمه آب نداد
کنیز های تو در حق تو جفا کردند
تو ناله می زدی آنها سروصدا کردند
تن تو را به روی بام ها رها کردند
کبوتران همه روی تو بال وا کردند
شنیده ام بدنت زیر آفتاب نبود
و اهل بیت تو در مجلس شراب نبود
تن حسین هم افتاده بود در گودال
تنش به زیر سم اسب رفت و شد پامال
برای غارت جسم حسین شد جنجال
چه دید خواهرش از روی تل که رفت از حال؟
حسین در ته گودال دست و پا میزد
حسین عمه سادات را صدا میزد
آرش براری
امام جواد (ع)
روضه
مهدی مردانی
️
تفسير او به دست قلم ناميسر است
در شان او غزل ننويسيم بهتر است
شان نزول يك پري از آسمان به خاك
دامان مادري ست كه در شان كوثر است
هر مصرعم لبي ست كه لبخند مي زند
اين بيت من شبيه لبان پيمبر است
از عرش تا به فرش ملائك خمار او
ذكرش سبو سبو مي الله اكبر است
او فاطمه ست معني اين نام را هنوز
از هر زبان كه مي شنوم نامكرر است
از زخم او اگر بنويسي قلم ، بدان
نامت از اين به بعد قلم نيست خنجر است
ننويس فتنه پشت دري شعله مي كشد
در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است
در كوچه بوي آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز اين در است
با پهلوي شكسته هم از كوه كوه تر
با قامت خميده هم از آسمان سر است
لبخند مي زند كه بخندند بچه ها
مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است
.
#پندیات
بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور
"وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور"
جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده
که - با هرقیمت - از یاد خدا یکدم نباشد دور
همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد
جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور
یقین در آسمانها شهره خواهد شد هر آنکس که
بماند در زمین از دیدهی نامحرمان مستور
کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست
زمانی که به او از جانب رب میرسد دستور
من از "والله یَهدی مَن یَشا" اینگونه فهمیدم
که بیاذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور
اگر در خانهی دل شد چراغ یاد او روشن
نه تنها در زمین، در آسمان هم میشوی مشهور
«وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ»
کدامین نعمت او کرده ایانسان تو را مغرور؟
یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند
سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور
جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه
کجا از دیدن باده شود سرمست یکمخمور؟
اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت
اگر عیسیست در معراج، اگر موسی به کوه طور
"وَ لِله یُسَبِّح فیالسماواتِ و فیالارضِ"
اگر بر دار شیپور اناالحق میزند منصور
خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را
در آن ساعت که اسرافیل دارد میدمد در صور
خدایا بینهایت دوستت دارم که میدانم
که با محبوب خود روز قیامت میشوم محشور
#مجتبی_خرسندی
.
#امام_جواد_علیه_السلام_شهادت
شرار زهر قاتل سر زند از جسم و از جانم
کسی بر من نمی گرید به غیر از چشم گریانم
من از دوران طفلی تا جوانی خون دل خوردم
که از هر ناله می جوشد هزاران درد پنهانم
میان حجرۀ در بسته مثل شمع، می گریم
مگر با قطرۀ اشکی شود تر چشم گریانم
تمام عمر با تنهائی و غربت گرفتم خو
ولی وقت شهادت مادرم زهراست مهمانم
که دیده صید، دست و پا زند، صیاد کف بر کف
اَلا صیاد من صید توام دیگر مسوزانم
اَلا ای آه، از زندان تنگ سینه بیرون شو
که من با ناله داد خویش از صیاد بستانم
گهی نام محمّد بر لبم گه یا رضا گویم
گهی رو به مدینه گه بود سوی خراسانم
شریک زندگی گردیده قاتل، خانه ام مقتل
انیسم اشک چشم و حجرۀ در بسته زندانم
مرا کشتی دگر شادی مکن ای دختر مأمون
گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم
زسوز خود سرودن سوز دل دادم تو را (میثم)
که خورده نظم تو پیوند با اشک محبّانم
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_جوادالائمه(علیه السلام)
مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بحودک یا جواد
تا که توسل به تو آغاز شد
هر گرهی داشت گدا باز شد
ای نمک سفرۀ سلطان طوس
محضر تو خیل ملک خاک بوس
آینۀ صورت شمس الشموس
دلخوشیِ عمر انیس النفوس
ای علی اکبر ملیح رضا
حلقۀ موی تو ضریح رضا
جود تو شد مظهر کُلِّ صفات
نام تو فتاح همه مشکلات
نازترین تک پسر کائنات
حق بده بابات بمیرد برات
بوسه زلبهای تو کار رضا
ای همۀ دار و ندارِ رضا
گوشۀ حجره شده جایت چرا ؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟
بسته شده راه صدایت چرا ؟
آب نیاورده برایت چرا ؟
شعله به جان و دل زهرا مکش
جان رضا روی زمین پا مکش
ضربه به حیثیت افلاک خورد
رنگ کبودی به رخی پاک خورد
موی به هم ریخته ات خاک خورد
داد زدی دورِ لبت چاک خورد
با جگر سوخته پرپر زدی
بر دَرِ حجره چقدر سر زدی
خون ز لب خشک تو پاشید وای
لحظۀ پرپر زدنت دید وای
چشم به چشمان تو خندید وای
تشت زنان دورِ تو رقصید وای
شعله به جان تو چنین ریخته
آب به پیش تو زمین ریخته
آب نخوردی ... بدنت پا نخورد
یک نخی از پیر و هنت پا نخورد
در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد
یاد حسین دیدۀ تر داشتی
هر چه سرت آمده ، سر داشتی
چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند
خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند
عمۀ سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد
طول کشید از نَفَس افتادنش
حنجر پاشیده روی دامنش
عده ای اعراب دَمِ رفتنش
با کتک از کرب و بلا بُردنش
عمه از آن لحظه گرفتار شد
ناقه نشین راهی بازار شد
#قاسم_نعمتی
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
علی از فاطمه قبل از تولد خواستگاری کرد
پیمبر عقدشان را ظاهرا امروز جاری کرد
علی در قبضه ی زهرا، علی با جذبه ی زهرا؛
جوابش را به تصمیم خودش در اصل آری کرد
علی از خانه راه افتاد و زهرا در پسِ خانه؛
به رسم نوعروسانش نشست و بیقراری کرد
خود تصویر آمد سمت چشم آینه اما؛
نگاهش در دل آیینه هم آیینه داری کرد
به عقد خود درآورد انسیه، زهرا و حورا را
تمام خانه اش را اینچنین آیینه کاری کرد
خیالش داشت راحت می شد از گمراهی مردم
همینکه عقد را خواندند شیطان گریه زاری کرد
قدم برداشت زهرا با علی این سو و ازآن سو؛
بدون زین،اثاث خانه اش دُلْدُل سواری کرد
علی اصل نبوت را و زهرا هم ولایت را
علی خود را و زهرا خویش را اینگونه یاری کرد
مهدی رحیمی"زمستان"
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
هدایت شده از غلامرضا نجوا
#امام_جواد_(ع)
#زمزمه
ای نهم اختر سپهر ولا،
ای که باب الحوائجی همه را،
همه جود و سخاوتی مولا،
رحمت بی نهایتی ما را،
یا جواد الائمه ادرکنی
دست ما و عنایت و کرمت،
دل پرستوی گنبد و حرمت،
بفدای حریم محترمت،
شد ز دیده روانه اشک غمت،
یا جوادالائمه ادرکنی
مظهر عدل و دادی ای مولا،
عشق باب المرادی ای مولا،
تو شفیع معادی ای مولا،
به حقیقت جوادی ای مولا،
یاجوادالائمه ادرکنی
از غم و غصه ها رهایم کن،
به غم خویش مبتلایم کن،
با ولایت خود آشنایم کن،
من گدایم تو اعتنایم کن،
یا جواد الائمه ادرکنی
نهمین حجت خدا هستی،
دردها را همه دوا هستی،
با دل ما تو آشنا هستی،
تو گُلِ گلشن رضا هستی،
یا جواد الائمه ادرکنی
ای که هستی وجیهاً عند الله،
ای که هستی ز درد من آگاه،
شد خجل از رُخ نکویت ماه،
کن شفاعت از این غلام سیاه،
یا جواد الائمه ادرکنی
من که دائم به شور و غوغایم،
نگران از حساب فردایم،
من گدایم تو هستی مولایم،
روز و شب بر لب است(نجوا)یم،
یا جواد الائمه ادرکنی
شاعر: غلامرضا ابوالقاسمی (نجوا )
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
بردار از خاک کف حجره سرت را
از بی کسی کمترصدا کن مادرت را
اینجا جواب ناله هایت نیشخند است
اصلاً نمی فهمند چشمان ترت را
آه جگر سوزت امانت را بریده
اتش زدی با سرفه ات دوروبرت را
حتی توان ایستادن هم نداری
قوّت نداری وا کنی بال و پرت را
باید که تنها در غریبی بگذرانی
در خانه ی خود لحظه های آخرت را
در پیش رویت آب را روی زمین ریخت
می بینی آقا دشمنی همسرت را ؟
#محمد_حسن_بیات_لو
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
به وسعت همه عالم، به من جفا کردند
خبر نداشت کسی با دِلم، چه ها کردند
به میهمانی هِرمان و هجرَم، آوردند
به دردِغربتِ این شهرم آشنا کردن
د
چِقدر پُشتِ سَرم ناروا سُخَن گفتند
چقدر طعنه، چه بَد با امام ،تا کردند
برای کُشتنِ من طَرحشان قدیمی بود
هر آنچه باپدرم،با امام رضا کردند
ز سوز زَهر دِلم گُر گرفت، افتادم
وَحُجره را به من خَسته کربلا کردند
فقط بُریدنِ با تیغ و مو گرفتن نیست
که بند بند مرا با عَطَش جُدا کردند
هر آنچه آه کشیدم، به طشت کوبیدند
به آب آبِ منِ تشنه ، خنده ها کردند
ز دست وپا زدنم، نه دلی به رحم آمد
نه بر سِرِشکِ غریبی اَم، اِعتنا کردند
به خانه ای که پُر از عِطر ذکرو قرآن بود
تمام کف زده وهلهله به پا کردند
در انتظارِ جوانمرگ گشتَنَم ،ماندند
عجیب، حُرمت نان ونمک ،اَدا کردند
مرا کِشانده روی پُشت بام آوردند
در آفتاب، غریبانه ام رَها کردند
به روی پیکر من گرچه پیرهن هَم بود
کبوتران پَرِخودرا به سایه وا کردند
رسیده است به ما،ارث بَر زمین خُوردن
پس از سه روز، مرانَقشِ کوچه ها کردند
#علیرضا_شریف
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی!
نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی!
دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی
کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی!
لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد
چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی!
شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر
مگر خدای نکرده پَرَت ... ؛ ابالهادی!
میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و…
بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی!
مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد
صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی!
کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند
گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَبَالهادی!
سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید
ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی!
دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس
ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی!
اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود
ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی
چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید
برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی!
#علیرضا_خاکساری
#ماعزاداردل_خون_جوادیم
مرغ بی بال و پر غمکده بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه افلاک کند
گریه بر روضه او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه مغموم دهد
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره او می رقصید
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!
حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه او کار به غارت نکشد
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر بُنَیَّ آمد
#محمدجوادشیرازی
اللهم عجل الولیک الفرج
#اللهم_عجل_لولیک_الحسن
#ابن_الرضا_علیه_السلام
عجب خجسته حدیثی که همچو گوهر بود
سفارش پدری به جوان دلبر بود
«نرو از آن در کوچک که سمت دیگر بود
که چشم خیل گدایان همیشه بر در بود»
چه بارگاه و چه صحنی شبیه مشهد ما
چه آشیانه ی امنی شبیه مشهد ما
عجب حریم و چه شأنی شبیه مشهد ما
خیال صحن و سرایت همیشه در سر بود
چه خوب می شد اگر تا سحر درون حرم
فقط سه واژه ی تنها من و ضریح و سرم
تو هم اگر که بیایی ز اوج لطف و کرم
کدام خاطره از این خیال برتر بود؟
تمام عمر نشستم به آستان شما
همیشه خیره نشستم به کنج خوان شما
مرا بس است ز روزی کمی ز نان شما
غلام حلقه به گوشت به شاه سرور بود
چنین غریب به چشمش ندیده کون و مکان
چنین اسیر غمی تا ابد ندیده زمان
صدای هلهله ها بود و رقص دخترکان
تن نحیف تو اما میان بستر بود
به دست و پا زدنت نانجیب می خندید
به «آب» گفتن تو ای غریب می خندید
شبیه قاتل «شیب الخضیب» می خندید
عدو غریبه اگر بود بِه ز همسر بود
عطوفت و دل سنگش اگر نمی مرد آه
تو را به بام با طناب گر نمی برد آه
کمی ملاحظه می کرد و گر نمی خورد آه
لبت به تیزی پله چقدر بهتر بود
تو را کشید و رسیدی به بام خانه ی خود
چه روضه ها که تو دیدی به بام خانه ی خود
«حسین» را تو چشیدی به بام خانه ی خود
پناه جسم رها بال چند کفتر بود
#حسین_کریمی
#قسم_به_جانِ_سلطان
باز هم حرف کریم آمد وسط. احیا شدم
قطره بودم قطره ای که واصلِ دریا شدم
بی سرو سامانی ام را هیچ کس دیگر ندید
با نگاهی قدکشیدم سرورِ دنیا شدم.
نگرانی ها همه رفت از وجودم یک طرف
خورده بودم بر زمین با لطفِ آقا پا شدم
هیچ می دانی که مدیونِ جوادم از ازل
چونکه با الطافِ او آقاتر از آقا شدم
در هوای نفس گم بودم که با دستِ کرم
آخرش در شامگاهی مضطرب. پیدا شدم
من دلِ خود را سپردم محضرِ ابنُ الرضا
راست کردم قامت و چونِ شاخه طوبا شدم
جانِ سلطان را قسم دادم دو دستم را گرفت
با مددهای نهم خورشید با تقوا شدم
مزدِ کارم را عطا کرده خود بابُ المراد
من در اینجا مبتلای حضرت زهرا شدم
#محسن_راحت_حق
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است
این لباسی را که می بافی برای محسنت
آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است
می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست
می روم مسجد مغیره در کنار منبر است
ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان…
روی خاک افتاد قرآن…سوره ی کوثر شکست
دست های بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که
بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست
سال های بعد عصر روز عاشورا که شد
پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست
از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان
قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست
از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش
ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست
چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود…
راستی زینب چه حالی داشت وقتی “سر”شکست
احسان نرگسی
.
در شهادت امام جوادالائمه (ع)
در میان حجره جان می داد و یک یاور نداشت
غیر درد و غم نهان در سینه آن سرور نداشت
آفتاب عمر کوتاهش نهان می شد ولی
آسمان دیده اش جز اشک و خون اختر نداشت
بوی عطر غربت آمد از حریم حجره اش
باغبان باغ غم چون او گل پرپر نداشت
کس عیادت جز اجل زآن یوسف زهرا نکرد
پیک مرگ آمد ولی او تاب در پیکر نداشت
تا کند رفع عطش آن لاله ی باغ رضا
غیر سقای دو چشمش هیچ آب آور نداشت
او میان حجره جان می داد و قاتل پشت در
پایکوبی کرد و شرم از روی پیغمبر نداشت
در دل دریای ماتم دست و پا می زد چو موج
زورق افتاده در توفان غم لنگر نداشت
خاک قبرش چون که می بخشد به عالم آبرو
هر که رخ را بر حریمش سود «یاسر» بر نداشت
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
#شهادت_امام_جواد
.
.
در شهادت امام جوادالائمه (ع)
---------
وقتی نشست شعله ی آتش به پیکرش
فریاد آب آب برون شد ز حنجرش
آن طایری که داشت هوای مدینه را
با سنگ کینه بود که بشکست شهپرش
زهرا گریست از غم فرزند خود جواد
زهری که داد همسر مولا به شوهرش
مردی درون حجره فتاده بروی خاک
قاتل ستاده خنده زنان در برابرش
تا نشنوند ناله ی واغربتای او
چندین کنیز هلهله کردند در برش
از بس که گفت العطش از سوز تشنگی
همرنگ کربلاست نفس های آخرش
تکرار قتلگاست حریمی که جان دهد
تصویر نینواست نگاه مکرّرش
باید نوشت غربت او را چنین به گل
گلچین نکرد جز به ره کینه پرپرش
بر خاک حجره صورت خود را گذاشت لیک
دیگر نگشت از تنِ خونین جدا سرش
با آن که داشت آتش زهر جفا به دل
دیگز ندید پیکر بی رأس ، خواهرش
بر روی بام برده عدو پیکرش ولی
بر نی ندید کودکی رأس مطهّرش
زهرا ز داغ سوخت چو آلاله در بهشت
"یاسر" بسوز در غم او مثل مادرش
oo
#شهادت_امام_جواد
حاج محمود تاری "یاسر"
.
.
مدحت آفتاب
تسلیت #شهادت_امام_جواد الائمه علیه السلام
-------------
من به حریم شما آمده ام یا جواد
ای شه جود و سخا آمده ام یا جواد
با دل بیمار خود با تن تبدار خود
باز به دارالشفا آمده ام یا جواد
ای دل من سوی تو ، وی که بود کوی تو
روضه ی رضوان ما آمده ام یا جواد
ای حرمت کاظمین برده دل از عالَمین
سوی شما بی نوا آمده ام یا جواد
خسته و دلواپَسم تشنه تر از هر کَسم
ای همه آب بقا آمده ام یا جواد
من شده ام روز و شب مهر تو را در طلب
تا که بیابم تو را آمده ام یا جواد
ای گل باغ علی ، ای ثمر منجلی
میوه ی نخل ولا آمده ام یا جواد
ای قمر مُشتعل ماه شب اهل دل
نور دو چشم رضا آمده ام یا جواد
خاکم و با خاکیان همره افلاکیان
طایرم و از هوا آمده ام یا جواد
بنده ی این درگهم از کرمت آگهم
سائلم و چون گدا آمده ام یا جواد
هر که تو را خواسته از غم دل کاسته
من که به قصد فنا آمده ام یا جواد
هر که نفس می زند دَم ز هوس می زند
من که به مدح و ثنا آمده ام یا جواد
ای به دل من امیر ، ای به غمت دل اسیر
جان به غمت مبتلا آمده ام یا جواد
داغ تو خود کربلاست آینه ی نینواست
جانب کرب و بلا آمده ام یا جواد
بر جگرت بیشتر زهر جفا زد شرر
با غم تو همصدا آمده ام یا جواد
«یاسر» دل خسته ام از همه بگسسته ام
ای شه غرق عطا آمده ام یا جواد
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#شهادت_امام_جواد علیه السلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
______________
به ديوار قفس بشكسته ام بال و پر خود را
زدم تنــهاي تنـها ناله هاي آخر خود را
درون شعله همچون شمع سوزان آتشي دارم
كه آبم كرده و آتش زده پا تا سر خود را
قفس را در گشوده صيد را آزاد بگذاريد
كه در كنج قفس نگذاشت جز مُشتي پر خود را
بزن كف پايكوبي كن بيفشان دست، امّ الفضل
كه كُشتي در جواني شوهر بي ياور خود را
بيا و اين دم آخر به من ده قطره ي آبي
كه خوردم سالها خون دل غم پرور خود را
چه گويي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه كُشتي شوهر خود را
اجل بالاي سر، من در پي ديدار فرزندم
گهي بگشوده ام گه بسته ام چشم ترِ خود را
به ياد شعله هاي ناله ي إبن الرّضا «ميثم»
سِزَد آتش زني هم نخل، هم برگ و برِ خود را
.
.
#امام_جواد_علیه_السلام
پیله ام ، پیله در اندیشه ی پروانه شدن
متوسل به جوادم(ع) که دهد حاجت من
ذره در وادی خورشید نهادست قدم
کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن
خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بهم
حال یعقوب پس از بوسه ی بر پیراهن
اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم
روی لب ذکر جواد(ع) است عسل گشته دهن
موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل
دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن
پنجه انداخته هر کس به گره پنجره ها
موم گردیده از آن شعشعه ی «نور آهن»
کاظمین است ولی عطر رضا را دارد
هرکه با شیوه ی خود غرق مناجات و سخن
می روم غرق شوم در دل آن موج اگر
بپذیرند بد خیره سر عهد شکن
شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم
شیعه ام ،شیعه ی اثنی عشری مذهب من
#محمدجواد_منوچهری
یاجوادالائمه ادرکنی
.
.
#مدح_امام_جواد (ع)
#مربع_ترکیب
جود و کرم طفل دبستان توهستند
کبر و ریا محصور زندان تو هستند
باب المراد عالمی خیرالعبادی
امثال حاتم از گدایان تو هستند
نورالهدی خیرالامم ابن الرضایی
باحرزخود برشیعیان دفع بلایی
فضل ابن شاذان محو زیبایی رویت
صفوان زشاگردان اخلاق نکویت
دعبل ز انفاس ملیحت گشته شاعر
راوی درس مکتبت حتی عدویت
داده عصایت بر وجود توشهادت
بهرخدا درهرزمان هستی تو حجت
ای چهره ی ماهت شبیه روی موسی
دادی به مرده روح تازه مثل عیسی
منفورگشته ازعلومت ابن اکثم
ازقطره ای چون او نیاید کار دریا
بادست تو گردیده نقره برگ زیتون
گشته خراب ازهیبت توکاخ مامون
توپادشاه طوس را دردانه هستی
تو دامن ریحانه را ریحانه هستی
آقاگدا پیش شما فرقی ندارد
مشکل گشای هردل بیگانه هستی
هستم (بهار) اما کم از برگ خزانم
بگذار چون خاری در اطرافت بمانم
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
.
#امام_زمان
بگذار بـه خیرگی زبانزد باشم
در چشم تمام کورها بد باشم
در ولوله ی سپاه سفیانی ها
سرباز امـام عصـر باید باشم
#محمدجواد_منوچهری
#اللهمعجللولیکالفرج
.
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹برای بار نهم🔹
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد..
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد..
#عباس_احمدی