eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
شور 🏴 تو دل غم مونده یه ماتم مونده 🏴 یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو دل غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو دل غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده دلارو بی بی، به اینجا خونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده رو دلها داغ و غمی بنشونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده تو راه درمون هر درمونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده داره صدای مادری میاد بی یار و حبیبیه بی یار و شکیبه بی یار و حبیبی آخ حسین غریبه ای اهل عالم داره یواش یواش خود بی بی سینه زناشو گریه کناشو جمع میکنه برا محرم مادرش با دلی پر پر یک نگاه کرده به نوکر جون میدم وقتی میخونه یا حسین غریب مادر یا حسین غریب مادر… یا حسین غریب مادر یا حسین غریب مادر… یا حسین غریب مادر میشم آماده، می شم دلداده خدارو شکر خدا حسینو به ما داده جوونیم نذر یه آقا زاده دلم یاد شب هشت دهه افتاده ید شب هشتم پیش امام هشتم تموم لشکر جلوش ایستاده پدر بر روی نعش پسرش افتاده همه میخندن به اشک آقا آقا گریونه یه لشکر شاده پاشو عزیزم این پیکرو الان با همه جوونا میبریم به خیمه بالای سر جوونی بابایی شده زمین گیر بعد تو خاک دو عالم بر این دنیای نقس گیر علی اکبر گل لیلا… علی اکبر گل لیلا
از ابتدا بزرگ‌تر ما حسین بود یک سایه بود روی سر ما، حسین بود گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا! اصلاً بهشت در نظر ما حسین بود هرکس در این جهان اثری از خودش گذاشت گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود اسمش عزیز بود... خدا داد برکتش... در جمع اسم بیشتر ما حسین بود! هرچند والدین عزیزند نزد ما... از والدین عزیزتر ما حسین بود دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟ در تلخی جهان شِکر ما حسین بود تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و... تسبیح شام تا سحر ما حسین بود افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد شرمنده‌ایم ما سپر ما حسین بود امسال هم برات حرم می‌دهد به ما هرسال بانی سفر ما حسین بود چشمش به خیمه‌گاه و تنش زیر اسم اسب شاه شهید خون جگر ما حسین بود
ای چاره‌سازِ مردم عالم، حسین جان آرامِ قلب‌های پُر از غم، حسین جان بابِ نجات مردم درمانده از گناه شرط قبول توبه‌ی آدم، حسین جان خواندیم آیه‌آیه غمت را و سوختیم تفسیر سرخ سوره‌ی مریم، حسین جان فرصت کم است! روزی چشم مرا بده آقای گریه‌های دمادم، حسین جان جانِ تمام مرثیه‌خوانان فدای تو ای شور روضه‌های محرم، حسین جان در پای روضه‌های تو جانْ نذر کوچکی است ما را ببخش بابت این کم، حسین جان ** افتاده‌ای میانه‌ی گودال روی خاک تسبیح دانه‌دانه‌ی درهم، حسین جان بر روی نیزه‌های غریبی چه می‌کنی؟! خورشید نسل‌های مکرم،‌ حسین جان
رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب امده با اصغرش خوش امده است رقیه امده با اکبرش خوش امده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب امده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش اوردند خبر ز غارت معجر براش اوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه امده ای با دوصدجلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو
پس می زنم غبار هوا را که بنگرم دارد چه ها می آید از امروز بر سرم وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی از التهاب چشم ترت، رنج می برم هول و بلا به جان من افتاده جان تو این ترس را چگونه به رویت نیاورم پیشانیت چروک شد انگار مثل آن پیراهنی که دوخت برای تو مادرم من را کنار گودی این دشت می کُشد بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم اینجاست قتلگاه؟ نگو… نیست باورم اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم برگرد تا که دست نبردم به معجرم
صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟ دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی تمام دشت حیران حسین و کاروان او فدای کاروان او فدای خاندان او به زینب دست بسته…حالِ آواره نمی آید به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر بماند بی پناه و بی کس و بی یار و‌بی یا‌ور حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی
ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست پیش روی قافله سرها به روی نیزه هاست دختر شیر خدا بر ناقه ی عریان سوار هلهله بر روی بام و در میان کوچه هاست خودنمایی کرده بر نیزه سر شش ماهه ای مادرش پشت سر نی خیره بر سر نیزه هاست با لباس پاره و لب های عطشان دختری ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست دست آن شامی که دیشب زیر چشمانش نشست چشمهایش تیره دیده یا نگینش آشناست ؟ در کنار آن سرِ از تن جدا خاموش شد سهم او مرگی غریب و قطعه ای از بوریاست آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید خارجی گفتن به زینب غربتی بی انتهاست پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست سجاد احمدیان امام حسین (ع) روضه
دستهایت یک طرف افتاده پیکر یکطرف بینم اعضای تو اما هر یکی در یکطرف پیکرت پاچیده شد اما سرت پاچیده تر بر لبم آورده جان تن یکطرف سر یکطرف بار سنگینی ست بر دل داغ یک لشگر ولی داغ لشگر یکطرف داغ برادر یکطرف با خبر گشتم که دیگر بی برادر گشته ام تا که دیدم شد روانه تیرها بر یکطرف یاد ایامی که میدیدند همدوش حسین یکطرف عباس ره میرفت و اکبر یکطرف بر لب آبم ولی آتش بجانم میزند کام خشکت یکطرف لبهای اصغر یکطرف شرم بی آبی و بی آب آوری در یکطرف شرح مرگت ای برادر نزد خواهر یکطرف حیدر توکلی حضرت عباس (ع) روضه
نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو کعبه والاست-وَ شش گوشهء تو والا تر در کنار تو برای دل ما هم جا هست به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز از شرار نفس زینب تو کبری تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد من که می خواهمش از داغ شما دریاتر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر وحید محمدی امام حسین (ع) مناجات
اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را باز شد یک دریچه از آفاق، تا مهیا کند صعودش را رد یک کهکشان خون آلود، تا کنار فرات جاری شد چشم صحرا قدم قدم ترکید، تا تماشا کند سجودش را ناگهان از درخت، انار افتاد، خون تمام کویر را برداشت خودکشی کرد بی گمان از شرم، تا نبیند تن کبودش را گریه می کرد نینوا یک ریز، سینه می زد ورق ورق تاریخ... کل آفاق در زمین می سوخت، تا تصوّر کند نبودش را ماه افسرده هی قدم می زد، روی شن زار طاقت دریا... جذر و مد بود و یورش امواج، بشکند ناگهان حدودش را... اول شعر مرد باران بود، آخر شعر تشنه لب جان داد پس از آن روز آسمان خشکید، پس گرفت از زمانه جودش را قار قار کلاغ مشکی پوش، خبر از اتّفاق بد می داد... تا گذشت از کنار ارگ بم، لرزه انداخت غم، وجودش را شاعر : سید مهدی نژاد هاشمی حضرت عباس (ع) روضه
اگر چه غم به دامن داشت، باور را به هم می ریخت به یک خطبه اساس جبهه شر را به هم می ریخت جوابش تیزتر از تیغ و طعنش سخت تر از سنگ که با آیات قرآن خصم کوثر را به هم می ریخت عدو می خواست او را با اذان ساکت کند اما فقط با چند جمله کاخ و منبر را به هم می ریخت على بود اسم و رسمش، گر پدر رخصت به او می داد به خشم حیدری آماج لشکر را به هم می ریخت غل و زنجیر و آتش، تازیانه، تهمت و تحقیر مگر این دشمنی‌ها پور حیدر را به هم می ریخت؟ امام آل طه بود و مثل جدش ابراهیم میان شعله گل می کرد و آذر را به هم می ریخت چه صبری داشت بالای سر نعش پدر وقتی به غیر از بوریا هرچیز ، پیکر را به هم می ریخت سلاح گریه اش سیلی به جان ابرها انداخت عیار اشک او بازار گوهر را به هم می ریخت حسن زینلی مقدم امام سجاد (ع) روضه
با عمه اش به پای حسین گریه میکند در سجده هم برای حسین گریه میکند سجاد آل عشق و امام بکاست او هر لحظه در هوای حسین گریه می کند هشتاد درصد از لحظات غمش شده وقف حسین و جای حسین گریه می کند با خاطرات نیزه و سر لطمه می زند با یاد آن عبای حسین گریه می کند ای ریز ریز من چه قدر مختصر شدی تو قصه های چشم منی، غصه سر شدی یعقوب اگر به جای من زار و خسته بود یعقوب اگر به جای من دلشکسته بود یعقوب اگر نظاره به گودال کرده بود بار سفر به سوی خداوند بسته بود بابای من به زیر سم اسب رفته بود اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود کشتی اسرعی که مسیر نجات بود پهلو شکسته غمزده در خون نشسته بود آنقدر نیزه خورد که چشمش سپید شد با یک لب ترک زده، تشنه شهید شد کشتی شکست خورده به طوفان ، حسین من تفسیر نام لولو و مرجان ، حسین من ای پاره های سوره ی انسان ، حسین من کردی مرا تو پاره گریبان ، حسین من دارد برای کار خودش توبه می کند چوبی که خورد بر لب و دندان ، حسین من گفتم به نیزه دار ، سر روی نیزه را اینقدر روی دست ، نرقصان حسین من دیگر بس است حضرت زهرا ز دست رفت دیگر بس است زینب کبری ز دست رفت شاعر : جعفر ابوالفتحی امام سجاد (ع) روضه