eitaa logo
مسار
342 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
505 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍آزادگی 💡امام‌حسین علیه‌السلام به ما آموخت: صرف نظر از هر عقیده‌ای که داریم، در زندگی آزاده باشیم. تن به ذلت و خواری ندهیم. تسلیم ظلم هیچ ستمگری نشویم. 🔴وقتی مرد ظالمی چون یزید امام را به بیعت با خود فرا خواند، در جواب او فرمود: «هرگز دست ذلّت به شما نمی‌دهم و همچون برده‌ها تسلیم شما نمی‌شوم»(۱) ایشان بارها جمله «مَوتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِن حیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلیلانه است»، (۲)را به زبان آورد. ⚡️ در کربلا وقتی آن حضرت را بین مرگ و بیعت با یزید مخیّر ساختند، فرمودند: «این گروه ستم پیشه مرا به انتخاب یکی از دو چیز یعنی جنگ و پذیرش ذلت مجبور کردند. امّا محال است که من به ذلّت تن دهم».(۳) 📚(۱) ارشاد مفید، ص ۲۳۵. (۲) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۲. (۳) تحف‌العقول، ص۵۸. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍متن ادب و آداب 🌿 زیارت‌عاشورا متن ادب و آداب زندگیِ یک منتظرواقعی‌ست، مخصوصا آنجا که می‌گوید: "فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَرائَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ ..." 🍂 یعنی برای یافتن لیاقت حضور در لشکر امام زمانمان (عج) باید این سه شرط را داشته باشیم تا محبوب خداوند و امام زمانمان شویم: ☘ معرفتکم؛ معرفت امام ☘ معرفت اولیائکم؛ معرفت دوستان و دوستداران امام ☘ برائت؛ دشمن‌شناسی و برائت از دشمنان 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 روزمان را با بهترین انوار الهی روشن کنیم 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨می روم مادر که اینک کربلا می خواندم! 🌷شهید محمدحسین شهربانو زاده 🍃پارچه را کنار زدم، محمد حسین بود با همان لبخند همیشگی‌اش. خواستم وسایلش را برسانم دست خانواده‌اش. داشتم جیب‌هایش را خالی می کردم که به یک کاغذ برخوردم که رویش نوشته بود: «می.روم مادر که اینک کربلا می‌خواندم. » 📚 خط عاشقی ۱، حسین کاجی، ص ۱۱ (به نقل از زخم های خورشید، عبد الرحیم سعیدی راد، ص ۹۶) 🆔 @tanha_rahe_narafte
👋خداحافظی با کودک 🔘هنگام جدایی از کودک، حتما با او خداحافظی کنید. دور شدن و جدایی پنهانی، آثار سوئی مانند بی‌اعتمادی، القای حس‌ناامنی و اضطراب را به همراه دارد. ❌حتی برای شوخی و لحظه‌ای آنان را بی‌خبر رها نکنید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍روضه ی اشتباه 🍃به عمود هزار و یک رسیده بودیم. از درد پا چشمانم را محکم روی هم فشار دادم. اما کاری نمی‌شد کرد پیرزن عربی کنار دستم لنگان لنگان و با قامت خمیده اما تند راه می‌رفت آن قدر که از خودم خجالت کشیدم. با خودم گفتم آخر این پیرزن نه پا درد دارد نه کمردرد؟ ☘پاهای ناتوان و ضعیفش آبله نمی‌زنند؟ خواستم نزدیک بشوم و با او هم صحبت شوم اما پیرزن با عبای خاکی و شالی که چندین دور دور سرش پیچانده بود، اشک می‌ریخت و با گوشه‌ی عبا پاک می‌کرد. ✨گوش کردم و فهمیدم یکی از نغمه‌های قدیمی عربی را خطاب به دختر سه ساله می‌خواند. از زبان رقیه میخواند: «بابا بعد از تو کسی غمخوار ما نشد. » ⚡️منی که همواره روی پایت می‌نشستم، و تو برایم شعر می‌خواندی حالا در خرابه محله یهودی‌ها نشسته‌ام. دخترکان و باباهای یهودیشان دست هم را می‌گیرند و از مقابلم رد می‌شوند و من به یاد اشعار پدرم و مهربانیهایش، نوازشها و سخن گفتنهایش اشک می بارم. 💫تازه فهمیدم اصل روضه پای آبله دار نیست حجم نامهربانی در حق کودکی سه ساله است که در آن خانواده، جز مهر و عشق چیز دیگری ندیده و نشنیده و حالا این ظلم‌ها در حقش می‌شد‌. زخم پاهایم دیگر درد نمی‌کرد. اصلش این بود که سفر دیگر سخت نبود‌ اصلش این بود که در کوی عشق، باید عاشقانه می‌رفت و من گویی این مهم را از یاد برده بودم‌. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍صبری جمیل 💫حماسه عاشورا شکیبایی در رفتار و گفتار را به ما می‌آموزد. چیزی که از حماسه آفرینان عاشورا در طول سفر به چشم می‌خورد. 🔹امام‌حسین علیه‌السلام وقتی از مکه عازم عراق می‌شدند، خطبه‌ای ایراد کردند و فرمودند: «رضای الهی رضایت ما اهل بیت است. بر امتحان‌ها و بلاهای او صبر می‌کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما عطا می‌کند»(۱) 🔹حضرت در یکی از منزلگاه‌های بین راه به همراهانش فرمودند: «ای مردم هر کدام از شما تحمّل تیزی شمشیر و ضربت نیزه ها را دارد، با ما بماند وگرنه برگردد».(۲) 💡در طول این سفر عاشقی تاریخی، شکیبایی امام‌حسین علیه‌السلام و یاران باوفایش در مقابل تمام حوادثِ تلخ، برای آیندگان زمین الگو شد. کلاس زنده‌ای برای آموزش صبر به تمام نسل انسان. 🔹امام حسین در روز عاشورا در اوج نبرد با دشمن به یاران خود فرمودند: «ای بزرگ زادگان و آزادمردان، بردباری را پیشه‌ی خود سازید. مرگ پلی است که شما را از سختی‌ها به سوی بهشت و نعمت‌های ابدی عبور می‌دهد».(۳) 🤔لحظه‌ای با خود خلوت کنیم. ببیندیشیم در زندگی خانوادگی و جامعه‌ی ما تا چه حد امام الگوی ماست؟! 📚۱. اعیان‌الشیعه،ج۱،ص۵۹۳. 📚۲. ینابیع‌المودة،ص۴۰۶. 📚۳. نفس‌المهموم،ص۱۳۵. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍فراز سربازی ✊زیارت عاشورا را می‌خوانم به نیت حضور در رکاب امام‌زمانم در آن زمان که ظهور می‌کند. ⛰زمانی که فراز "بک ان یرزقنی طلب ثارک" به لطف معبود، تحقق می‌یابد و اکرام به بنده‌ی ناچیزش به اوج قله‌ی ذره پروری‌ می‌رسد... 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برنامه امروزتون چیه؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫فقط یک جلد قرآن 🍃اولین دستگيري سید حسين، او را در بند نوجوانان زنداني كردند. پس از مدتي كه به ملاقاتش رفتيم، مشاهده كرديم كه زندان داراي اتاق هاي بسيار كوچك و قديمي و كاملا غير بهداشتي است. ا☘ز حسين سؤال كرديم: «چه چيز لازم داري كه برايت بياوريم؟ » گفت: «فقط يك جلد قرآن برايم بياوريد. » 📚سرزمين مقدس، جواد شفيعيان، دار الهدي، چ اول ۱۳۸۶ صفحه ۱۸۳ به نقل از لحظه‌هاي آشنا، سيد حميد علم الهدي ص ۳۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قافله‌ی عشق ✋سلام بر بانوی بزرگوار عاشورا و دوستدارانش. 🔔صدای جرس کاروان به گوش می‌رسد. میهمانان با ارزشی در راهند و با قدوم مبارکشان شهر را مزیّن به نور حقیقت می‌سازند. برخیز با عقیله‌ی بنی‌هاشم همدل شو و وجودشان را غنیمت شمار. 🌑لشکر فکر بر شوق همنشینی با اسوه‌ی صبر، هجوم می‌آورد. سرتاسر وجودم را پرده‌ی غم، تیره و تار می‌سازد،سعی می‌کنم این پرده را کنار بزنم و با واقعیت همنشین گردم. چرا اسارت؟ به چه جُرمی؟ مگر خواسته‌ای جز برپایی عدالت و حق دارید؟ 🥀بله کاروان اسرا،کاروان عشق، کاروان معرفت و معنویت قدم به سرزمینی گذاشتند که ساکنین‌ آن، گوهر شرم را زیر گام‌های پلیدشان لگدکوب کرده‌اند و برای کشتن انسانیت، هیچ ابایی ندارند. از لعن خدا با تمام وجودشان استقبال نمودند. ✊ درود بر شجاع‌ترین بانوی تاریخ و نفرین بر دشمنانشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سالگرد 🍃 مهین از صبح به یک‌یک بچه‌هایش زنگ زد تا برای سالگرد پدرشان بیایند؛ ولی همه یک جواب دادند: «سرمون شلوغ وقت نداریم.» او فقط توانست بگوید: «باشه اشکال نداره به کارتون برسید.» ☘بعد آهی کشید، خیره به عکس همسرش گفت: «دیدی حسن آقا نیومدن، هر کدوم کار دارن. حتی نپرسیدن حالت چه طور.» در حالی که بلند می‌شد، گفت: «برم یه سر به آشپزخونه بزنم. برمیگردم. » 💫مهین در آشپزخانه همه چیز را آماده کرد. با آژانس تماس گرفت. ظرف حلوا رو برداشت و چادرش را سرش کرد باز روبه روی عکس حسن آقا ایستاد و گفت: «خوب من دارم میام پیشت.» ⚡️سرمزار همسرش نشست و درد و دل کرد: « می‌بینی حسن آقا بچه‌ها بی‌وفا شدن. هی این همه زحمت کشیدی. زحمت اومدن سر مزارت رو هم نمیکشن. » همان طور درد ودل می‌کرد. که سایه کسانی را حس کرد سر بلند کرد. دو پسرش و دخترش آمده بودند. ریحانه نشست کنار مزار پدرش و گفت: «مامان ما رو ببخش، حواسمون رفت پی کارهای خودمون. » ✨دست مادرش را گرفت و بوسید. محمد و علی هم کنار مادر نشستن و عذرخواهی کردند: «مامان باور کن سرمون شلوغ بود. » 🌾_اشکالی نداره پسرم کار همیشه هست؛ ولی بزرگترها یه روزی میرسه که نیستند؛ قدر کنار هم بودن بدونید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍احیای دو واجب فراموش‌شده ✅امام حسین علیه‌السلام حاکمیّت یزید را بزرگ‌ترین منکر اجتماعی معرفی کردند و با قیام خود به جهانیان فهماندند بزرگترین وظیفه‌ی هر انسان آزاده و با تقوا امر به معروف و نهی از منکر است. 📜امام در نامه‌ای که به افراد سرشناس کوفه فرستادند این سخن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را گوشزد کردند که: «هر مسلمانی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان الهی را در هم می‌شکند و با سنّت رسول خدا مخالفت می‌کند و در برابر چنین سلطانی با عمل یا گفتار مخالفت نکند، بر خداوند سزاوار است که چنین کسی را داخل آتش جهنم سازد». حضرت در ادامه فرمودند: «آگاه باشید به درستی که اینان (یزیدیان) پیروی از خدا را ترک و تبعیّت از شیطان را بر خود واجب کرده اند. فساد را رواج داده، حدود الهی را تعطیل کرده اند... حلال را حرام و اوامر و نواهی الهی را دگرگون کرده اند. من سزاوارترین شخصی هستم که به این اوضاع اعتراض کنم...».(۱) 💡امام در وصیّتی که به برادرشان محمد حنفیه نوشته‌اند علت قیام خود را چنین برشمردند: «من برای خودخواهی یا خوشگذرانی و فساد قیام نکرده ام؛ بلکه می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و سیره جدم و راه و روش پدرم را احیا کنم».(۲) 💢بر این اساس یکی از درس‌های مهمّ عاشورا ضرورت احیای دو واجب بزرگ الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر است. 📚۱. ابن اثير، الكامل، ج4، ص 48. 📚۲. خوارزمى، مقتل، ج1، ص 188. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍وضوی عشق 🌱وضوی عشق می گیریم و عرض سلامی به آقاجانمان ابا عبدالله(ع) می کنیم. «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین » ✨زانوی ادب می زنیم و با اعماق وجودمان زیارت عاشورا را زمزمه می کنیم و اشک‌ریزان از او می خواهیم که سلام و زیارتمان را با روح و جسممان هماهنگ نماید و در مسیر صالحان و دوستدارانش باشیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دوکوهه آسمان 🌷شهید عباس صابری 🍃آخرین محرم حیات عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دو کوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه. ⚡️بین راه نوحه می خواندیم و گریه می‌کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت: «خواب از اکبر محمدی بخش دیدم که می‌خواهم برایت تعریف کنم. » اکبر محمدی از دوستان صمیمی عباس بود که سال ۷۲ بر اثر تصادف مرحوم شد. ☘گفت: «چند شب پیش خواب اکبر را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف. » 💫ازش پرسیدم: «اکبر! شما دوکوهه هم می آئید؟ گفت: «خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا می‌آیند آن جا. » راوی: عباس قنبری 📚 تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۹۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شوهر‌ منیژه از تو بهتره! 🔅تجربه ثابت کرده که آقایون اگه صد‌سال هم داشته باشن، وقتی با مردای دیگه مقایسه بشن، از کوره در میرن. 🔘مرد‌ها ذاتا رقابت‌جو هستن پس انتظار نداشته باشید بعداز مقایسه شدن، بشینن و تخمه بشکونن! 🔘این مقایسه یه فاجعه‌ی دیگه هم به بار میاره و اون اینه که حس اقتدار و اعتماد به نفس همسرتون رو پایین میارید و هیچ خانمی از یه مرد با اعتماد به نفس پایین خوشش نمیاد! (اینجاست که شاعر میگه خود کرده را تدبیر نیست.)😁 🌱به همسرتون بفهمونید که اون رو کاملا پذیرفتید و با علاقه و محبت با داشته‌ها و نداشته‌هاش، زندگی می‌کنید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گذشته‌ی نخ‌نما 🍃نگاهی به ساعت دیواری انداخت. پسر سه ساله‌اش خواب بود. ملافه‌ی نازکی روی او کشید. دستگیره‌ را آرام به سمت پایین فشار داد تا پسرش از صدای در بیدار نشود. از پله‌های ایوان پایین رفت، کنار حوض نشست. ☘دستش را داخل آب حوض برد. چه قدر زلالی ... کاش دل منم مثل تو زلال بود. غزل سرش را طرف آسمان بلند کرد: «خدایا کمک کن قلبم آروم بگیره، غیر از تو کسی رو ندارم. » 💫غزل بی اختیار شروع به گریه کرد. نیم ساعتی گذشت. از کنار حوض برخاست. صدای باز شدن در را شنید به سمت همسرش رضا رفت و سلامی کرد: «تا دوش می‌گیرم، آماده بشین بریم. » 🌾غزل جلوی آینه نگاهی به خود کرد: « چقدر رنگم پریده! زیر چشمم گود افتاده، چیکار کردم با خودم؟ » غزل صدای رضا را شنید که گفت: «عزیزم! آماده‌ای، بریم؟ ✨هر سه سوار ماشین شدند. غزل احساس می‌کرد به مجلس عزا می‌رود. چند بار نفس عمیقی کشید. سرش را به شیشه ماشین تکیه داد و چشمانش را بست؛ اما حسن با خنده‌ی ریز گفت: «مامان! شکلات می‌خوام.» ☘رضا متوجه رفتار غزل بود؛ اما دو دل که با غزل حرف بزند یا نه؟ ماشین را کنار خیابان نگه‌ داشت: «غزل جان! چیزی شده؟ از چی ناراحتی؟ » ✨_دختر دایی‌ات، تازگی‌ها شنیدم قبلا اونو می‌خواستی. 🍃_غزل!؟ من تو رو دوست دارم و باهات ازدواج کردم، الان هم یه پسر ناز دارم. خودت میگی قبلا، امروز جشن عقدکنانه دختر دایی‌مه، به جای این فکرها، با خوشرویی میریم، به دایی و زن‌دایی تبریک میگم و بعدش ... ☘_بعدش چی؟ ⚡️_میریم مسافرت، سه روز مرخصی گرفتم تا با هم خوش بگذرونیم. 💫رضا ماشین را پارک کرد. دست حسن را گرفت با هم به طرف خانه‌ی دایی‌اش رفتند. وقتی غزل وارد اتاق شد؛ موقع ورود چشمش به مهسا و نامزدش افتاد. آن‌ها کنار هم روی مبل دو نفره نشسته بودند، صحبت می‌کردند و می‌خندیدند. 🎋نگاه غزل چرخید، با دیدن رضا که حسن را روی پایش نشانده بود و به او شربت می‌‌داد، لبخندی زد و از ذهنش گذشت: «کوچه خاطراتم پر از عطر گل‌هاست، پر از زمزمه‌های عاشقانه‌هایمان، پر از خنده‌های شاد کودکم، باید گذشته رو رها کرد؛ هیچ کس تو گذشته موفق نمیشه. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کویر خشک 💢امام حسین(ع) را خدا نمی‌توانست یاری کند؟! پس معنای [هل من ناصر ینصرنی] چیست؟؟ 🔅امام حسین می‌خواست که یزیدیان به یاری نفس خود بشتابند و از قافله حسینی جا نمانند. او تشنه‌ی لبیک گفتن یزیدیان بود تا آب هدایت را بر قلب کویری خشک از حقیقت آنان جاری سازد. 💧آب... آبی که برخلاف تصور همیشگی‌ما از کربلا، هیچوقت به یزیدیان نرسید! 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رهایی 🍀وضوی عشق می گیریم؛ رو به قبله می نشینیم و عرض ادبی به ساحت مقدس ابا عبدالله(ع) میکنیم. از آن حضرت می خواهیم که زندگانی‌ِ ما را چون زندگانی حضرت محمد(ص) و آل او قرار دهد و مرگمان را چون مرگ محمد(ص) و آل او قرار دهد و از وابستگی به شرق و غرب و زیر بند ذلت و خواری قدرت های بیگانه رفتن، حفظ نماید. 🤲الها! مرگمان را مرگ در راه خدا و ارزش ها و اعتقادات‌حسینی قرار بده 🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210818-WA0000.mp3
1.95M
🤔دوست داری امروزت رو چطور شروع کنی؟ 💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع می‌کنیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عشق اول و دوم شهید عباس بابایی 🍃عازم حج بودم. شب خداحافظی بود. همه همکاران در خانه ما نشسته بودند. با عباس رفتیم خانه سابق مان در همان مجتمع. ☘گفت: «تو عشق دوم منی. می خواهمت اما بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر دوستت داشته باشم که تبدیل به بت شوی. » ⚡️می گفت: «کسی که عشق خدایی خودش را پیدا کرده باشد، باید از همه این ها دل بکند. » 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، صفحات ۱۲-۱۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 لحظه‌های بهشتی ✅ در بیشتر خانواده ها همکاری میان اعضای خانواده وجود ندارد یا به کمترین حالت خود رسیده است. 🔘 فرصتهایی مثل خانه تکانی، فرصتهای ناب وکمی هستند که می‌توان با برنامه ریزی برای کار و بازی مشترک، آنها را بیشتر کرد. 🔘 در این فرصتها افرادخانواده باهم به مکالمه، بازی، شوخی می پردازند. شاهد زحمات یکدیگر هستند. 🔘 فعالیت جمعی خود از اسباب آرامش روحی است و اعضای خانواده پیوند محکمتری باهم پیدا می‌کنند. ✅ برای این لحظه های گرانبها، وقت بگذاریم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شگرد نادر 🍃تاکسی کنار خیابان توقف کرد. وقتی پیاده شدم؛ چادرم را مرتب کردم. به طرف در سفید رنگی رفتم. زنگ را زدم. صدای خانم جون را از حیاط شنیدم: «کیه؟ ... اومدم. » ☘قامت خمیده‌ی خانم جون با باز شدن در نمایان شد: «سلام خانم جون! چقدر دلم براتون تنگ شده بود. » حیاط خانم جون خاطرات زیادی را یادم آورد. وقتی بچه بودیم خیلی با نادر دور باغچه بازی می‌کردیم. ⚡️ یک مرتبه خانم جون گفت: «گلچهره! می‌خوام در باره نادر باهات حرف بزنم.» با شنیدن اسم نادر قلبم به درد آمد. خانم جون زیر چشمی نگاهم کرد: «بعد از جواب منفی که به پسرخاله‌ات دادی، چند بار خواستم بیام باهات صحبت کنم که دیشب نادر اومد این‌جا.» 🌾_کل فامیل خبر داشتن، آقاجون از بچگی ما رو به هم نشون کرده بود. بعد اون شب، خاله‌ ملیحه از دستم ناراحت شد. مامانم چند روز باهام حرف نزد. ✨خانم جون تعریف کرد که دیشب نادر از او خواسته، من حلالش کنم؛ چون نادر دلباخته‌ی هم‌ دانشگاهی‌اش شده بود. وقتی حرف خانم جون تمام شد؛ با بغض گفتم: «من بی‌تقصیرم. نادر خودخواه، از من خواست اون شب جلوی جمع بگم، من راضی به این ازدواج نیستم.» 💫_خدا آقا جونتو بیامرزه، وقتی کوچیک بودین شما دو تا رو نشون هم کرد. 🍃_اگه نادر می‌خواد ازدواج کنه، براش آرزوی خوشبختی می‌کنم؛ ولی سخته نادر رو ببخشم از وقتی رفت دانشگاه علاقه‌اش به من کم شد. بدتر این که هر کسی از فامیل منو میبینه میگه چرا؟ نادر پسر خوبیه! اهل کار و زندگیه ... تو دل نادر رو شکستی! ☘خانم جون بغلم کرد. دلداریم داد که حق داری می‌دانم دهن مردم را نمی‌شود بست. نادر باید راستش را می‌گفت تا تو زخم زبان نشوی. امیدوارم خطاهای همه ما را ببخشی. 🎋خانم جون را بوسیدم و گفتم: «خدا سایه شما رو از سرمون کم نکنه، احساس می‌کنم حالا که حقیقت رو می‌دونید، کمی سبک‌تر شدم. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شکستن سکوت 💢سکوت در برابر ظلم و ظالم گناهی نابخشودنی‌ست. ممکن است کسی قادر به کوتاه کردن دست مستکبران نباشد؛ ولی سکوت کردن در برابر آن‌ها جایز نیست و باید حداقل چهره‌ی پلید ستمگران را رسوا سازد. 🔸یزید فردی شراب‌خوار و میمون‌باز بود که خود را خلیفه مسلمین معرفی کرد. حضرت امام‌حسین‌علیه‌السلام با او به مخالفت پرداختند. برای هدایت مردم، چهره‌ی یزید را برای مردم این‌گونه ترسیم کرد: «یزید مرد فاسقی است. شراب می‌نوشد، انسان های بی گناه را به قتل می‌رساند و به صورت علنی مرتکب فسق و فجور می‌شود.» 📚موسوعه، ص ۲۸۲. 🆔 @tanha_rahe_narafte