eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ حاکم 🤴🏻و کشاورز بیچاره👨🏻‍🌾 ❇️روزی 🤴🏻 برای به بیرون از شهر رفته بود که 👴🏻را در حال کار بر روی دید. 🤴🏻 پس از دیدن آن مرد👨🏻‍🌾 بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد 👨🏻‍🌾 را به . 👨🏻‍🌾 بی‌نوا با ترس و لرز😰 در مقابل تخت 🤴🏻 ایستاد. دستور داد 👘بر او پوشاندند و یک 🐎 به همراه و خوب هم به او دادند.‼️ 🤴🏻 که از تخت پایین آمده بود و به مرد 👨🏻‍🌾 گفت:☝️🏻 🔹می‌توانی بر سر کارت برگردی، 🔸ولی همین که دهقان بینوا👨🏻‍🌾 خواست حرکت کند 🤴🏻 کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. 😳 👥همه حیران😧 از آن و حکمت این ، منتظر توضیح 🤴🏻بودند‼️ 🤴 از پرسید: مرا می‌شناسی⁉️ 👨🏻‍🌾 کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر👑 رعایا و شهر هستید❗️ 🤴 گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی⁉️ ♦️ مرد حاکی از و او بود😟 🤴 گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب🌃 بارانی 🌧که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان 🌌کردم و گفتم 💢خدایا🤲🏻 به حق این 🌧 و مرا این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی 🔻 که ای ❗️ من از خدا یک 🐎 با برای کار کشاورزی‌ام هنوز آن وقت تو این شهر را ؟😏 ✴️یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد🤔 🤴حاکم گفت: این و که می‌خواستی، 🔻این هم همان کشیده‌ای که به من ❗️😏 ☝🏻فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا این شهر یا و ❌ 🔴فقط و من و توست که ☝️🏻 ✅ از خدا ، خدا و است و در ♥️ 💟ولی به 👈🏻 و 👈🏻 و 👈🏻 خداوند ⬅️ .✅ _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
✨﷽✨ حاکم 🤴🏻و کشاورز بیچاره👨🏻‍🌾 ❇️روزی 🤴🏻 برای به بیرون از شهر رفته بود که 👴🏻را در حال کار بر روی دید. 🤴🏻 پس از دیدن آن مرد👨🏻‍🌾 بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد 👨🏻‍🌾 را به . 👨🏻‍🌾 بی‌نوا با ترس و لرز😰 در مقابل تخت 🤴🏻 ایستاد. دستور داد 👘بر او پوشاندند و یک 🐎 به همراه و خوب هم به او دادند.‼️ 🤴🏻 که از تخت پایین آمده بود و به مرد 👨🏻‍🌾 گفت:☝️🏻 🔹می‌توانی بر سر کارت برگردی، 🔸ولی همین که دهقان بینوا👨🏻‍🌾 خواست حرکت کند 🤴🏻 کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. 😳 👥همه حیران😧 از آن و حکمت این ، منتظر توضیح 🤴🏻بودند‼️ 🤴 از پرسید: مرا می‌شناسی⁉️ 👨🏻‍🌾 کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر👑 رعایا و شهر هستید❗️ 🤴 گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی⁉️ ♦️ مرد حاکی از و او بود😟 🤴 گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب🌃 بارانی 🌧که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان 🌌کردم و گفتم 💢خدایا🤲🏻 به حق این 🌧 و مرا این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی 🔻 که ای ❗️ من از خدا یک 🐎 با برای کار کشاورزی‌ام هنوز آن وقت تو این شهر را ؟😏 ✴️یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد🤔 🤴حاکم گفت: این و که می‌خواستی، 🔻این هم همان کشیده‌ای که به من ❗️😏 ☝🏻فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا این شهر یا و ❌ 🔴فقط و من و توست که ☝️🏻 ✅ از خدا ، خدا و است و در ♥️ 💟ولی به 👈🏻 و 👈🏻 و 👈🏻 خداوند ⬅️ .✅ _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_بیست‌ونهم 🔻 #آشنایی_خضر_و_موسی‌علیه‌السلام .....☝️🏻وقتی موسی از خوا
📘 📖 📝 🔻‌ 🍃خضر به موسی در مصاحبت با من ❌،                     👈🏻 صبر تو کم است. ☝🏻 با من همراه شوی امُوری را که ↘️ ▪️ ⏪ ناپسند               و          ▪️ ،⏪ حق است                                     از من می‌بینی 🔸و شما نیز مانند سایر افراد بشر 👥که به حکم کنجکاوی علاقه‌مند به 👈🏻 جر و بحث و جدل هستند، ⬅️ و ⬅️ !❌ 🔹چگونه ممکن است در امُوری که از سنخ مشاهدات👀 عادی تو خارج است ساکت بمانی.🤨😏 🌿موسی که 📚 و بود گفت؛ ✨ «به زودی و به خواست خدا مرا و می یابی😃 😊☝🏻و من تو را نخواهم کرد» 🍃 ؛ «اگر می خواهی با من همراه شوی، ☝🏻 در برابر کارهای من و هرچه از من دیدی ❌ تا سفرمان به پایان رسد✅ 👈🏻 آنگاه انجام آن کارها را به تو تا خاطرت آرام و آسوده گردد😌👌🏻». 🌿 درخواست او را ✔️ و خود را به رعایت آن مقید کرد. ⬅️و در 🏝 به همراه خضر سفر خود را آغاز کردند. تا به یک 🚢 رسیدند. 👥 آنها از مسافرین کشتی که آنان را سوار کشتی کنند. 🔹 موقعی که مسافرین، را در جبین این مسافران دیدند👀. 💵آنان را پذیرفتند و مورد و ☺️ قرار دادند. 👈🏻همانطور که موسی و خضر در کشتی 🚢نشسته بودند و مسافرین کشتی بودند. 🌿 خضر از چوبهای کشتی را جدا کرد. 🌼موسی که پیغمبری بزرگوار😊 بود و برای و جلوگیری از ظلم و ستم به سوی مردم 👥فرستاده شده بود، با مشاهده👀 این منظره 😔 ناراحت و متعجّب😲 شد، ☝️🏻 زیرا دید، مسافرین کشتی با ، 👈🏻 و و 🙏🏻 ایشان با 😒 جبران می گردد. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهفتاد_وسوم 🔻 #نقشه_جدید_پیمان‌شکنان 🔹در این راستا #گناهکاران به دن
📘 📖 📝 🔻 🌷چون که داوود از جهان رحلت نمود     🍃در میان بستر غبرا غنود 🌷شد سلیمان جانشینش بر مقام     🍃 هم پیمبر بر خلایق هم امام 🌷تاجی از نور نبوت بر سرش     🍃جمله مخلوق خدا فرمانبرش 🌷جن و انس و ماهی، آب و باد     🍃هر که اندر هر کجا از هر نژاد 🔹 فرزند داوود پیامبر بود و مادرش🧕🏻( برسبا) نام داشت ☝️🏻و ملقب به ، 4391 سال بعد از هبوط آدم در فلسطین به دنیا آمد.🤱🏻 👥مردم از زمان کودکی 👦🏻او، از 😇و 📚 و او خبر داشتند. 🌸خدای تعالی نیز به او عطا فرمود از جمله....↘️ ✨ و 👑                   را یکجا به سلیمان داد✅ 🔸 و او را بر کشور حاصل‌خیز و پهناوری که تا امتداد داشت فرمانروا👑 گردانید. 🔹داوود قبل از وفاتش تصمیم گرفت فرزندش را به جانشینی خود در میان بنی‌اسرائیل قرار دهد. ☝️🏻اما به بهانه آنکه سلیمان از سن‌کمی برخوردار است، او را .❌ 🔸 قرار شد از افراد قوم را داخل خانه‌ای🏠 قرار دهند تا بر روی هرکدام از آنها که 🌱رویید، صاحبش به انتخاب شود. ↩️ فردای آن روز همه با کمال تعجب😲 دیدند که بر روی سبزه روییده است.🌱 *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹 سلطنت و نبوت، داوود چون پسر کوچک👦🏻 خود سلیمان را آماده ساخت تا پس از وی حکومت مردم👥 را در دست گیرد زیرا ↘️ ▪️ و ▪️ و ▪️                            را بخوبی دارد☑️ ☝️🏻از طرفی آبیشالوم که از مادر دیگری بود با ولایت‌عهدی سلیمان موافق نبود 😒و درصدد و 😠در بین مردم برآمد. 👱🏻‍♂️آبیشالوم سالیان متمادی نسبت به بنی اسرائیل و 😊داشت، 👈🏻بین آنان میکرد 👈🏻امورشان را و آنان را اطراف خویش👥 جمع میکرد 👈🏻و همواره در فکر آینده‌ای بود که برای خود تصور 🧐کرده بود. 🔹 در دستگاه داوود بالا گرفت،✔️ ⏪ به حدی که کنار درب منزل داوود می‌ایستاد تا درخواست حاجتمندان را برآورده سازد. 🔸 او شخصا در این کار دخالت میکرد،☝️🏻 تا بر تمامی بنی اسرائیل و داشته باشد و از 🤝 آنها برخوردار باشد. 🔹آنگاه که او موقعیت را مناسب دید و از حمایت🤝 بنی اسرائیل مطمئن😌 شد از پدر خود داوود اجازه خواست که به (جدون) برود تا به نذری که در این مکان نموده، وفا کند.✅ ⬅️ پس کارآگاهان🧐 خود را در میان اسباط بنی‌اسرائیل فرستاد و به آنان ابلاغ📜 کرد که هرگاه صدای را شنیدید بسوی من بشتابید و سلطنت را برای من اعلام نمایید، ☝️🏻که این کار برای شما و خواهد بود. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهشتادم 🔻 #سلیمان_و_مورچگان 🔹سلیمان، ▪️پیغمبری و ▪️ سلطنت داوود ر
📘 📖 📝 🔻 🔹...سلیمان سخن مور را شنید و مقصود او را دریافت،✔️ ☝️🏻 لذا به سخن مور لبخندی😊 زد و ⬅️ خنده او به این جهت بود که... خدا سخن مور🐜 را به او عطا کرده است✅ ↩️و بعلاوه از سخن مورچگان که بر واقف بودند و میدانستند که پیغمبر خدا بیهوده مخلوق او را نمیکشد در تعجب بود.😳 🔸به دنبال آن سلیمان و مورچه را خواست و با او به پرداخت و مورچه🐜 از آن حضرت سؤالاتی کرد و سخنانی میان آن حضرت با مورچه رد و بدل شد 🔹و ازآن‌جمله ؛ ✨ ای مورچه مگر نمیدانی که من هستم و به کسی ظلم و ستم نمیکنم؟⁉️ ❌ 🐜 ؛ چرا!😊 🍃 ؛ ✨ پس چرا مورچگان را از ستم من بیم دادی و گفتی به خانه هایتان درآئید که سلیمان و لشکریانش👥👥 شما را پایمال نکنند...؟ ⁉️ 🐜 ؛ ترسیدم 😰آنها به حشمت و زینت تو نظر کرده و مفتون گردند و از ذکرخدا دور شوند!😔 🔘و در نقل 👤فخر رازی است که 🐜 ؛ به آنها گفتم به خانه هایشان🏠 بروند تا این همه نعمتی را که خدا به تو داده نبینند 😑و به کفران نعمتهای الهی مبتلا نشوند!✋🏻 ↩️به هر صورت این و و نظر داشتن او با موران در ادبیات فارسی 📚نیز منعکس شده و شاعران فارسی زبان درباره‌اش شعرها سروده‌اند و از جمله ✍🏻 گوید؛ 🌷خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری       🍃آزار به اندرون موری مرسان ✍🏻و گوید؛ 🌻نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست 🌿سلیمان با چنان حشمت نظرها داشت با مورش ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وپانزدهم 🔻 #حضرت_مریم_علیهاالسلام 🌺حضرت مریم، ☝️🏻 آن بانوی بزرگو
📘 📖 📝 🔻 🧕🏻مادر مریم طبق ☝️🏻 که کرده بود او را به فرستاد، و چون فهمید🤔 مریم در خدمت به بیت المقدس پذیرفته✔️ شده است، ☝️🏻بار دیگر غمهایش زدوده شد 😊 🔹و دانست که خدا او را مشمول و خاص خود قرار داده است 😍و او را بر این نعمت برگزیده است. 👈🏻لذا را در پارچه ای پیچید و به سوی بیت المقدس روان شد و او را به حرم 🕌سپرد و 🧕🏻گفت؛☝️🏻 این دختر نزد شما باشد، زیرا من نذر کردم که باشد. ⬅️آنگاه که مریم تحویل روحانیون بیت المقدس شد، و اطراف او جمع 👥شدند و در پرستاری و تکفل او به نزاع پرداختند و هر یک می خواستند☝️🏻 را زیر نظر داشته باشند و او را به عهده بگیرند، 👈🏻زیرا دختر پیشوای آنها بود و در زمان حیات در بین خادمین بیت المقدس، و 😌داشت، از این رو همگی می خواستند که این افتخار نصیب آنها گردد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻   🔸در میان زکریا نسبت به مریم مهربان تر 😊بود و به نگهداری او داشت. ✨او می گفت؛✋🏻 من او هستم، این دختر را به من بدهید و مرا مخصوص توجه به او قرار دهید،☑️ ☝️🏻زیرا من از جهت به او نزدیکتر و بیشتر مورد اعتمادم. 👥مشاجره بالا گرفت و هر یک برای مقصود خود دلیلی📜 بیان می کرد، و با می خواستند را خود به عهده بگیرند✅ ❌ هیچکدام حاضر نشدند که این نصیب شخص دیگری شود و را به او بسپارند،😒 زیرا هر کدام امیدوار بودند که بدینوسیله به پروردگار خود جویند🤲🏻. ⬅️بالاخره همگی 👥تصمیم به گرفتند و در کنار نهری جمع شدند و ✍🏻خود را در آب انداختند، تا قلم هر کس بالا آمد از آن او باشد. ☝️🏻پس از لحظاتی⏳ قلمها زیر آب رفت و تنها 🖋 بود که روی آب 🌊آمد، لذا تسلیم رأی او شدند و مریم را به او سپردند. 🔸 از آن پس مریم تحت سرپرستی و کفالت درآمد و زکریا تربیت او را به عهده گرفت.✅ 🌿زکریا تصمیم گرفت به 🤲🏻 این کار وسایل آسایش و رفاه مریم را به بهترین وجه فراهم سازد. ♥️ عشق و علاقه زکریا به مریم، او را وا داشت تا مریم را دور از نگهدارد. ☝️🏻لذا اطاق بلندی در بنا کرد که راهی به آن جز بوسیله نردبان نبود.❌ 🍃زکریا شخصاً به بررسی و کفالت امور مریم پرداخت✔️. او مرتب به 🏠 و عبادت 🤲🏻مریم سر می زد تا از حال وی آگاه گردد و او را فراهم سازد. ☝️🏻هرگاه که زکریا به نزد مریم می رفت، او را در حال 🤲🏻 می دید و همیشه غذایی🍲 آماده که در برابرش ظاهر می گشت، 🌿گفت؛ ای مریم این از کجا آمده است؟🤔 ✨ او پاسخ گفت: ☝️🏻این از جانب که خدا به هرکس بخواهد بی شماری روزی می دهد.😊 🌸مریم نیز از مردم کناره گرفت و در مکانی گزید و پوششی برای خود برگزید☝️🏻 تا از دید مردم دور باشد و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت☑️. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
بخوانیم باهم کتاب #مکیال_المکارم 📘 را 👇🏻 #39 ..... #شفاعت ما را درباره او بپذير پس  #خداوند شفاعت آ
باهم بخوانیم کتاب 📘 را 👇🏻 2️⃣ 🔹 در بحث نهي از منكر مطالب مناسبي در اين زمينه خواهد آمد انشاءاللَّه تعالي 3️⃣                👈🏻 ☝🏻بدان كه از جمله نعمت‌های بزرگ خداوند متعال بر ما اين است كه به ما اجازه داده تا او را بخوانيم و 🤲🏻 و حاجت‌هاي خود را از او بخواهيم  و متعال به و دعاي ما را مي فرمايد ☝🏻و چون در جاي خود است كه تمام به ♥️ ♥️ به ما مي رسد و نيز پر واضح است كه از 👈🏻 است✔️ . ☝🏻 به وسيله اين نعمت به دست مي يابيم؛ 🔸اهميت امام زمان بر ما روشن مي شود☝🏻 كه وجود آن حضرت اين نعمت و موهبت بزرگ از جانب است ، ☝🏻 بر ما واجب است كه با و يا ✔️ ↩️و از جمله دلايلي كه بر اين جهت به طور خصوص دارد - كه وجود امام عليه السلام واسطه و سبب مستجاب شدن است- ✔️ 📄 روايتي است كه صفّار در بصائر الدرجات به سند خود از امام ابوجعفر باقر عليه السلام آورده است كه فرمود : 🌸✨رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به اميرالمؤمنين فرمود : 🌷✨آنچه برتو ديكته مي كنم بنويس ✍🏻، علي عليه السلام عرضه داشت : 🌹✨اي پيامبر خدا آيا ميترسي فراموش كنم ⁉️ 🌷 فرمود : ✨نمي ترسم فراموش كني؛ من از خداوند خواسته ام كه تو را كند ، و فراموشت ننمايد ، ولي ✍🏻✨ 🌹. عرضه داشت شركاي من كيانند ❓ 🌷فرمود : ✨امامان از تو كه خداوند ⏪ بر امت من 🌧 مي فرستد✔️ ⏪و دعاي ايشان را مي كند✔️ ⏪و بلا را از آنها دور مي سازد ✔️ ⏪و رحمت از آسمان نازل ميشود✔️ 🔹 و اين آنان است - به اشاره كرد - سپس به اشاره كرد و فرمود : امامان از فرزندان تواند✔️ ✍🏻 مي گويم اين حديث با ملاحظه ساير عبارتهايش در آنچه ذكر كرديم دارد✔️ 4⃣  🔸 عجل اللَّه تعالي فرجه نحوه هاي گوناگون دارد كه قسمتي از آنها را بعد از...... 📄ص: 87 ادامه دارد.... _________________________ 1)اصول کافی، 2، 172 2)بصائرالدرجات، 167 _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ╰─┈➤↴ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀🌤️❀•❀⊱━━╮      @masirsaadatee                 ╰━━⊰❀•❀🌤❀•❀⊱━━╯