🔴 #عادت_به_بخشیدن🤗
✍🏻از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیدند:👇🏻
👥: «چرا شما هیچ گاه #فقیری را #مأیوس بر نمی گردانید؟»🤔
🌷امام حسن علیه السلام پاسخ دادند:
✨ « #من خود ، #نیازمند_خداوند هستم و به #الطافش👈🏻 #امید دارم.
☝🏻به همین دلیل #شرم دارم😓 که خود، #فقیر باشم ولی فقیری را #مأیوس کنم.😔
♥️ خداوند، مرا عادت داده است که #نعمت هایش را به من #ارزانی دارد
و من هم او را عادت داده ام که #نعمت هایش را به #مردم👥 #ببخشم.😊✨
📚طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ویازدهم 🔻 #حضرت_موسی_علیهالسلام 🌷می کنم آغاز با نام کریم
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_ودوازدهم
🔻 #تولّد_موسیعلیهالسلام
🔷 #عمران در مصر زندگی می کرد و #شغلش چوپانی🐑 بود و خداپرست نیز بود، ✔️
🔸 او یک دختر👧🏻 و یک پسر👦🏻 به نام #هارون داشت و باز همسرش باردار🤰🏻 بود که شبی🌌 طفلش به دنیا آمد🤱🏻
↩️ و چون از #قتل_نوزادان_پسر مطلع شدند، طفل را مخفی کردند
👈🏻 #چون نگهداری او خیلی دشوار😥 بود و هر لحظه ممکن بود به #قتل برسد، در اینباره خیلی فکر🤔 کردند و عاقبت #خداوند_به_مادر_موسی_الهامکرد که👇🏻
✨«او را در #صندوقچه گای بگذار و سپس در رودش🌊 افکن تا آب او را به کرانه اندازد و دشمن من و دشمن موسی او را برگیرد و مهری💕 از خودم بر تو افکندم☝️🏻 تا زیر نظر من پرورش یابی و تو را #برای_خودم پروردم✔️
✋🏻مترس و اندوه مدار ❌که ما او را به تو باز می گردانیم✔️
و #از_زمره_پیغمبرانش قرار میدهیم.😊
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
🔻 #حکایتی_از_لحظه_تولّد_موسیعلیهالسلام
🌿 #هنگام_ولادت_موسی فرا رسید و هرچه نزدیک تر می شد مادر موسی (یوکابد یا یوخابید) نگران تر 😥می شد.
🌱 #امداد_الهی_موجب_شد که آثار حمل در یوکابد آشکار نباشد ❌
↩️از سویی یوکابد با قابلهای دوست بود. کسی را به دنبال قابله فرستادند، قابله آمد و او را #یاری_کرد.👌🏻
👶🏻نوزاد #دور_از_دید_مردم👥 متولد شد. ✔️
🔹در این هنگام #نور✨ مخصوصی از چهره موسی درخشید که بدن قابله به لرزه افتاد،
☝️🏻 همان دم قابله گفت؛
«تصمیم🤔 داشتم #تولد_موسی را به مأموران خبر دهم ولی او چنان بر قلبم ❤️چیره شد که #حاضر_نیستم مویی از او کم شود.»😊
♦️ #قابله از خانه بیرون آمد و #مأموران او را دیدند 👀و به خانه مادر موسی وارد شدند.
#خواهر و #مادرموسی دستپاچه😱 شدند و موسی را در #تنور انداختند.
💂🏻♂ #مأموران وارد شدند و جز تنور آتش چیزی ندیدند😑 و #مأیوس شده از خانه خارج🚶🏻♂ شدند.
☝️🏻در این لحظه #صدای_گریه😭 نوزاد از تنور بلند شد. مادر به سوی تنور رفت و دید 👀که خداوند #آتش را بر موسی #گلستان🌸 ساخته است.
🧕🏻مادر که از صدای گریه 😭نوزاد نگران شده بود که نکند #جاسوسان متوجه او شوند دست به #دعا 🤲🏻بلند کرد و از خدا خواست که چاره ای دیگر پیش روی او بگشاید و #خداوند با الهام او را از نگرانی😔 حفظ گرد و در #قرآن چنین آمد؛⬇️
💫« #ما_به_مادر_موسی_الهامکردیم او را شیر 🍼بده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در #دریای_نیل🌊 بیفکن و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو #باز_میگردانیم و او را از #رسولان قرار میدهیم.✅»💫
🔸 #مادر_موسی بعد از این جریان نزد نجاری رفت و دستور ساخت یک #گهواره به شکل تابوت⚰ را داد.
👤 #مرد_نجار از موضوع نوزاد آگاه گشت و نزد جاسوس فرعون رفت اما به☝️🏻 امر الهی بر زبان او #مُهر زده شد و #نتوانست سخن بگوید😐 و هرچه تلاش کرد حرفی نزد، #جاسوسان_فرعون نیز او را به باد کتک گرفتند و از قصر بیرون انداختند.😏😁
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهشتاد_ویکم 🔻 #سلیمان_و_مورچگان 🔹...سلیمان سخن مور را شنید و مقصود
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وهشتاد_ودوم
🔻 #سلیمان_و_هُدهُد
🔹سلیمان به فکر بنای #بیت_المقدس🕌 در سرزمین #شام بود تا اسباب عبادت🤲🏻 و تقرب به خدا را فراهم سازد.☑️
🔸سلیمان ساخت این بنا را به پایان رساند✔️ و آنگاه که دلش از احداث این بنای رفیع آرام😌شد✔️
↩️ به قصد انجام فریضهالهی #حج🕋 به همراه اطرافیانش و گروه زیادی 👥عازم سرزمین #مکه شد.
🔹سلیمان چون به آن سرزمین رسید و #عبادت و #نذر خود را به پایان رسانید✔️،
↩️سپس آماده حرکت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترک کرد و وارد صنعا شد،
👈🏻 در آنجا #باسختی و مشقت 😪 #به_جستجوی_آب💧پرداخت و چشمهها و چاههای زیادی را کاوش کرد ولی به آب #دست_نیافت🤷🏻♂️ ❌
↩️و سرانجام به کمک #پرندگان 🕊روی آورد.
🌸دید روزی آن رسول انس و جان
🍃 بین مرغان نیست از هدهد نشان
🌸گفت از هدهد اگر یابم خبر
🍃 یا که بینم گشته جایش مستقر
🌸می نمایم کیفری سخت و عذاب
🍃 یا کنم ذبحش به جرم ارتکاب
🌸یا برای غیبت عذری آرد او
🍃بهر توجیهش نماید گفتگو
🔸سلیمان که از یافتن آب #مأیوس😔 شده بود از #هُدهُد خواست تا او را به محل آب💧 راهنمایی کند، اما متوجه #غیبت_هدهد شد.
🔹سلیمان ناراحت شد و #سوگند✋🏻 یاد کرد که او را به سختی #مجازات⛓ کند، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد.✅
☝️🏻اما هُدهُد #غیبت_کوتاهی کرده بود و پس از لحظاتی⏳ بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سَر و دُم خود را پائین آورد.
↩️سپس چون از #غضب_سلیمان😠 بیم داشت، نزد او رفت و برای جلب رضایت او گفت؛
✨ من #بر_موضوعی_آگاه_شدهام که تو از آن #اطلاعی_نداری.❌
من رازی را کشف کردهام که موضوع آن بر شما پوشیده مانده است.
🔸این خبر، تا حدودی #از_ناراحتی_سلیمان_کاست➖،
↩️سپس سلیمان از هدهد خواست که هرچه زودتر داستان📜 خود را به طور مشروح بیان کند.✔️
🕊 #هدهد_گفت؛ من در مملکت سبا زنی🧕🏻 را دیدم که حکومت آن دیار را در اختیار خود دارد.
🧕🏻وی
👈🏻از هر نعمتی برخوردار و
👈🏻 دارای دستگاهی عریض و
👈🏻 تختی عظیم است،
💢ولی #شیطان😈 در آنها نفوذ کرده و بر آن قوم ملسط گشته و چشم و گوششان را بسته🤦🏻♂️ و آنان را از راه راست #منحرف_ساخته است.😔
✋🏻من ملکه و قوم او را دیدم👀 که بر خورشید☀️ سجده می کنند. 😟
من از مشاهده این منظره سخت ناراحت 😔شدم و کار آنها مرا به وحشت انداخت.
☝️🏻 #زیرا این قوم با این قدرت و شوکت سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها♥️ و افکار🤔 آگاه است✅
و او #یگانه_معبود و #صاحب_عرش_عظیم است.
👤 ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام پرسید؛
🌿« #چرا سلیمان از بین پرندگان #هدهد را انتخاب کرد؟»🤔
🌺 #فرمود؛ «چون #هدهد (وجود) آب💧 را در زیرزمین تشخیص می دهد، چنانکه شما روغن را در شیشه می بینید.
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ونود_وهفتم 🔻 #ایوب_و_رنج_و_بیماری 🔸 بار دیگر ابلیس به پیشگاه پرورد
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_ونود_وهشتم
🔻 #ایوب_همسر_خود_را_طرد_میکند
🔹چون شیطان سخن #همسر_ایوب🧕🏻 را شنید فرصت را غنیمت شمرد و به گمراهی او امیدوار گشت.😈
⏪ سپس اوصاف
▪️جوانی
▪️شادابی😄
▪️سلامت
▪️و صحت ایوب را بیان داشت،☑️
👈🏻 نعمت سرشار او را یادآور شد
👈🏻و به ذکر مصیبت های او پرداخت😔
☝️🏻و آتش🔥 غمهای نهفته را در همسر ایوب شعله ور کرد
و او را #ناراحت و #مأیوس😢 ساخت.
🔸در این جا بود که آن زن فریاد کشید و بی تاب شد. 😫
😈شیطان که دید تدبیرش کارگر افتاد، بزغاله ای را پیش او آورد و به او گفت،
✋🏻 اگر ایوب این #بزغاله را به دست خود ذبح 🔪کند و #نام_خدا را به هنگام ذبح آن نبرد❌ از تمام بیماریها و رنج ها #بهبودی_خواهد_یافت.
🧕🏻 همسر ایوب پیش شوهر خود رفت و چنین کرد و گفت؛
☝️🏻تا کی خداوند تو را در عذاب نگه میدارد؟🤨
💰 ثروتت کجا رفته؟!😟
👥 فرزندان، دوستان و یارانت کجایند؟😣
✨جوانی عزت و جلال تو کجا رفت؟!
🍃 #ایوب_گفت؛ براستی که #شیطان تو را فریب داده است.🤦🏻♂️
☝️🏻 آیا بر #عزت از دست رفته من گریه میکنی و برای #فرزندان جان سپرده مینالی؟⁉️
🧕🏻 #گفت؛ چرا از خدا نمیخواهی که اندوه تو را برطرف سازد و بلای تو را برگرداند؟!🤔
🍃 #ایوب_از_همسر_خود_پرسید؛ چند سال در نعمت و شوکت زندگی کردهای؟!
🧕🏻 #گفت؛ هشتاد سال.
🍃سپس #گفت؛ چند سال است که در سختی و محنت بسر می بری؟!
🧕🏻 #گفت؛ هفت سال.
🍃 #ایوب_گفت؛ من شرم میکنم😓 که از خدای خود بخواهم بلای مرا دور سازد،
☝️🏻زیرا هنوز مدت عذاب و بلا با دوران سلامت و خوشی من برابر نشده است.❌
🤔فکر میکنم که #ایمانت ضعیف گشته و دلت ❤️از تحمل امتحانات الهی به تنگ آمده است☹️.
☝️🏻اگر از بستر بیماری برخاستم و نیروی پیشین خود را بدست آوردم، با #صد_تازیانه تو را کیفر میدهم✔️.
☝️🏻 از امروز بر من حرام🚫 است که از دست تو آب و غذا بگیرم و تو را به کاری وادارم. هم اینک از من #دور_شو😒 تا خواست و مشیت خدا به انجام برسد.
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐