eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🤗 ✍🏻از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیدند:👇🏻 👥: «چرا شما هیچ گاه را بر نمی گردانید؟»🤔 🌷امام حسن علیه السلام پاسخ دادند: ✨ « خود ، هستم و به 👈🏻 دارم. ☝🏻به همین دلیل دارم😓 که خود، باشم ولی فقیری را کنم.😔 ♥️ خداوند، مرا عادت داده است که هایش را به من دارد و من هم او را عادت داده ام که هایش را به 👥 .😊✨ 📚طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳ _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ویازدهم 🔻 #حضرت_موسی_علیه‌السلام 🌷می کنم آغاز با نام کریم
📘 📖 📝 🔻 🔷 در مصر زندگی می کرد و چوپانی🐑 بود و خداپرست نیز بود، ✔️ 🔸 او یک دختر👧🏻 و یک پسر👦🏻 به نام داشت و باز همسرش باردار🤰🏻 بود که شبی🌌 طفلش به دنیا آمد🤱🏻 ↩️ و چون از مطلع شدند، طفل را مخفی کردند 👈🏻 نگهداری او خیلی دشوار😥 بود و هر لحظه ممکن بود به برسد، در این‌باره خیلی فکر🤔 کردند و عاقبت که👇🏻 ✨«او را در گ‌ای بگذار و سپس در رودش🌊 افکن تا آب او را به کرانه اندازد و دشمن من و دشمن موسی او را برگیرد و مهری💕 از خودم بر تو افکندم☝️🏻 تا زیر نظر من پرورش یابی و تو را پروردم✔️ ✋🏻مترس و اندوه مدار ❌که ما او را به تو باز می گردانیم✔️ و قرار می‌دهیم.😊 *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*- 🔻 🌿 فرا رسید و هرچه نزدیک تر می شد مادر موسی (یوکابد یا یوخابید) نگران تر 😥می شد. 🌱 که آثار حمل در یوکابد آشکار نباشد ❌ ↩️از سویی یوکابد با قابله‌ای دوست بود. کسی را به دنبال قابله فرستادند، قابله آمد و او را .👌🏻 👶🏻نوزاد 👥 متولد شد. ✔️ 🔹در این هنگام ✨ مخصوصی از چهره موسی درخشید که بدن قابله به لرزه افتاد، ☝️🏻 همان دم قابله گفت؛ «تصمیم🤔 داشتم را به مأموران خبر دهم ولی او چنان بر قلبم ❤️چیره شد که مویی از او کم شود.»😊 ♦️ از خانه بیرون آمد و او را دیدند 👀و به خانه مادر موسی وارد شدند. و دستپاچه😱 شدند و موسی را در انداختند. 💂🏻‍♂ وارد شدند و جز تنور آتش چیزی ندیدند😑 و شده از خانه خارج🚶🏻‍♂ شدند. ☝️🏻در این لحظه 😭 نوزاد از تنور بلند شد. مادر به سوی تنور رفت و دید 👀که خداوند را بر موسی 🌸 ساخته است. 🧕🏻مادر که از صدای گریه 😭نوزاد نگران شده بود که نکند متوجه او شوند دست به 🤲🏻بلند کرد و از خدا خواست که چاره ای دیگر پیش روی او بگشاید و با الهام او را از نگرانی😔 حفظ گرد و در چنین آمد؛⬇️ 💫« او را شیر 🍼بده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در 🌊 بیفکن و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو و او را از قرار می‌دهیم.✅»💫 🔸 بعد از این جریان نزد نجاری رفت و دستور ساخت یک به شکل تابوت⚰ را داد. 👤 از موضوع نوزاد آگاه گشت و نزد جاسوس فرعون رفت اما به☝️🏻 امر الهی بر زبان او زده شد و سخن بگوید😐 و هرچه تلاش کرد حرفی نزد، نیز او را به باد کتک گرفتند و از قصر بیرون انداختند.😏😁 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وهشتاد_ویکم 🔻 #سلیمان_و_مورچگان 🔹...سلیمان سخن مور را شنید و مقصود
📘 📖 📝 🔻 🔹سلیمان به فکر بنای 🕌 در سرزمین بود تا اسباب عبادت🤲🏻 و تقرب به خدا را فراهم سازد.☑️ 🔸سلیمان ساخت این بنا را به پایان رساند✔️ و آنگاه که دلش از احداث این بنای رفیع آرام😌شد✔️ ↩️ به قصد انجام فریضه‌الهی 🕋 به همراه اطرافیانش و گروه زیادی 👥عازم سرزمین شد. 🔹سلیمان چون به آن سرزمین رسید و و خود را به پایان رسانید✔️، ↩️سپس آماده حرکت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترک کرد و وارد صنعا شد، 👈🏻 در آنجا و مشقت 😪 💧پرداخت و چشمه‌ها و چاههای زیادی را کاوش کرد ولی به آب 🤷🏻‍♂️ ❌ ↩️و سرانجام به کمک 🕊روی آورد. 🌸دید روزی آن رسول انس و جان      🍃 بین مرغان نیست از هدهد نشان 🌸گفت از هدهد اگر یابم خبر       🍃 یا که بینم گشته جایش مستقر 🌸می نمایم کیفری سخت و عذاب       🍃 یا کنم ذبحش به جرم ارتکاب 🌸یا برای غیبت عذری آرد او        🍃بهر توجیهش نماید گفتگو 🔸سلیمان که از یافتن آب 😔 شده بود از خواست تا او را به محل آب💧 راهنمایی کند، اما متوجه شد. 🔹سلیمان ناراحت شد و ✋🏻 یاد کرد که او را به سختی ⛓ کند، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد.✅ ☝️🏻اما هُدهُد کرده بود و پس از لحظاتی⏳ بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سَر و دُم خود را پائین آورد. ↩️سپس چون از 😠 بیم داشت، نزد او رفت و برای جلب رضایت او گفت؛ ✨ من که تو از آن .❌ من رازی را کشف کرده‌ام که موضوع آن بر شما پوشیده مانده است. 🔸این خبر، تا حدودی ➖، ↩️سپس سلیمان از هدهد خواست که هرچه زودتر داستان📜 خود را به طور مشروح بیان کند.✔️ 🕊 ؛ من در مملکت سبا زنی🧕🏻 را دیدم که حکومت آن دیار را در اختیار خود دارد. 🧕🏻وی 👈🏻از هر نعمتی برخوردار و 👈🏻 دارای دستگاهی عریض و 👈🏻 تختی عظیم است، 💢ولی 😈 در آنها نفوذ کرده و بر آن قوم ملسط گشته و چشم و گوششان را بسته🤦🏻‍♂️ و آنان را از راه راست است.😔 ✋🏻من ملکه و قوم او را دیدم👀 که بر خورشید☀️ سجده می کنند. 😟 من از مشاهده این منظره سخت ناراحت 😔شدم و کار آنها مرا به وحشت انداخت. ☝️🏻 این قوم با این قدرت و شوکت سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها♥️ و افکار🤔 آگاه است✅ و او و است. 👤 ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام پرسید؛ 🌿« سلیمان از بین پرندگان را انتخاب کرد؟»🤔 🌺 ؛ «چون (وجود) آب💧 را در زیرزمین تشخیص می دهد، چنانکه شما روغن را در شیشه می بینید. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_ونود_وهفتم 🔻 #ایوب_و_رنج_و_بیماری 🔸 بار دیگر ابلیس به پیشگاه پرورد
📘 📖 📝 🔻 🔹چون شیطان سخن 🧕🏻 را شنید فرصت را غنیمت شمرد و به گمراهی او امیدوار گشت.😈 ⏪ سپس اوصاف ▪️جوانی ▪️شادابی😄 ▪️سلامت ▪️و صحت ایوب را بیان داشت،☑️ 👈🏻 نعمت سرشار او را یادآور شد 👈🏻و به ذکر مصیبت های او پرداخت😔 ☝️🏻و آتش🔥 غمهای نهفته را در همسر ایوب شعله ور کرد و او را و 😢 ساخت. 🔸در این جا بود که آن زن فریاد کشید و بی تاب شد. 😫 😈شیطان که دید تدبیرش کارگر افتاد، بزغاله ای را پیش او آورد و به او گفت، ✋🏻 اگر ایوب این را به دست خود ذبح 🔪کند و را به هنگام ذبح آن نبرد❌ از تمام بیماریها و رنج ها . 🧕🏻 همسر ایوب پیش شوهر خود رفت و چنین کرد و گفت؛ ☝️🏻تا کی خداوند تو را در عذاب نگه می‌دارد؟🤨 💰 ثروتت کجا رفته؟!😟 👥 فرزندان، دوستان و یارانت کجایند؟😣 ✨جوانی عزت و جلال تو کجا رفت؟! 🍃 ؛ براستی که تو را فریب داده است.🤦🏻‍♂️ ☝️🏻 آیا بر از دست رفته من گریه میکنی و برای جان سپرده مینالی؟⁉️ 🧕🏻 ؛ چرا از خدا نمیخواهی که اندوه تو را برطرف سازد و بلای تو را برگرداند؟!🤔 🍃 ؛ چند سال در نعمت و شوکت زندگی کرده‌ای؟! 🧕🏻 ؛ هشتاد سال. 🍃سپس ؛ چند سال است که در سختی و محنت بسر می بری؟! 🧕🏻 ؛ هفت سال. 🍃 ؛ من شرم میکنم😓 که از خدای خود بخواهم بلای مرا دور سازد، ☝️🏻زیرا هنوز مدت عذاب و بلا با دوران سلامت و خوشی من برابر نشده است.❌ 🤔فکر میکنم که ضعیف گشته و دلت ❤️از تحمل امتحانات الهی به تنگ آمده است☹️. ☝️🏻اگر از بستر بیماری برخاستم و نیروی پیشین خود را بدست آوردم، با تو را کیفر میدهم✔️. ☝️🏻 از امروز بر من حرام🚫 است که از دست تو آب و غذا بگیرم و تو را به کاری وادارم. هم اینک از من 😒 تا خواست و مشیت خدا به انجام برسد. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐