مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
نـامـه شهـیـد مـحمـودرضـا بـیضـائـی بـرای هـمسـرش🌹
#«بسماللهالرحمنالرحیم»
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و #شیعه هم به #دنیا آمدهایم که #مؤثر در تحقق #ظهور_مولا باشیم🍃 و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با #فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم یا غیر واقعی صحبت کنم؛ نه! #حقیقتاً در مسیر تحقق #وعده_بزرگ_الهی قرار گرفتهایم.👌
#هم_من، #هم_تو ،بحمدالله. #خدا را باید به خاطر این شرایط و این #توفیق بزرگ #شاکر باشیم. الان که این #نامه📝 را برایت مینویسم، #شب_قدر است و شب #شهادت_حیدر_کرار (علیهالسلام) و در فضای ملکوتی بینالحرمین صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختیها،🍃 #بینالحرمین_دومظلومه،دوشهیده، یکی #خانم_زینب_کبری (روحی فداها) و #دیگری_بنتالحسین_خانم_رقیه (سلامالله علیها) هستم و به #یادتم.❤️
نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام #حسین(ع) الان هم چقدر #غریب است😞؛ در محل #یهودیها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در #محاصره وهابیهای وحشی و آدمکش.⚡️
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ #تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء #ابوسفیان و #آلسفیان بار دیگر #آلالله را محاصره کردهاند؛ هم #مرقد مطهر #خانم_زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، #رقیه (سلامالله علیهما).😔
#ولی_این_بار_تن_به_اسارت_آلالله_نخواهیم_داد💪، چرا که به #قول امام(ره) #مردم ما از #مردم زمان #رسولالله بهترند.✌️
#واضحتر بگویم؛ نبرد #شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی #ظهور است🍃 و من و تو دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف #خداوند و ائمهاطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش باهم تا بار دیگر شاهد #مظلومیت و غربت فرزندان #زهرای_مرضیه (سلامالله علیها) نباشیم🙂.
اگر بدانی #صبرت چقدر در این #زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آلالله قیمت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر میشماری.👌
#معرکه_شام میدان عجیبی است. به قول امام خامنهای «بحران #سوریه الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین #حق و #باطل و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ #نباید☝️! خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در #شام است.
تمام دنیا جمع شدهاند؛ تمام استکبار کفار، صهیونیستها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بیشرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل دادهاند🍃 و #هدفشان_شکست_اسلام_حقیقی_و_عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینهسازان ظهور است و بس.☝️
و در این فضای فتنهآلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شدهاند تا این علم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید #صدها سال دیگر باید #شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.😞
#شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو بریزد. این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش وهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین #شیعیان و سایر #مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین #زینب کبری (سلامالله علیها) و خانم #رقیه (سلامالله علیها) حفظ نخواهدکرد😔 که هیچ حرمت عتبات مقدسه #کربلا، #نجف، #سامرا، #کاظمین و... را هم خواهد شکست.🍃
#جبهه جدیدی که از تفکر #اسلام_آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و... به نام جهاد #فی_سبیلالله تشکیل شده است،✌️
#هدف_نهاییاش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینهسازان #ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور است و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بیگناه #شیعه ندارد.💔
کما اینکه این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیدهام. مسؤولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر #نتوانیم از #پسش برآییم، #شرمنده و خجل باید به حضور #خداوند و#نبیاش و ولیاش برسیم، چرا که مقصریم.😔
کل یوم #عاشورا و کل ارض #کربلا و بقول #سیدمرتضی_آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف #عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهادبگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.🍃
انشاءالله در پناه حق و تا تحقق وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید💪. اعوذ بالله منالشیطان الرجیم فضلالله المجاهدین علیالقاعدین اجرا عظیماً انشاءالله».🍃🌹
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات❤️
@modafeaneharaam
🔍 مطالعه بیشتر | توازن شخصیّت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
🔻 رهبر انقلاب اسلامی: «#توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!»
حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانیهای متعددی به تبیین ابعاد مختلف شخصیت و سیرهی امیرالمومنین (علیهالسلام) پرداختهاند. از جمله در بیانات مورخ خطبههای نماز جمعه در تاریخ 1375/11/12 موضوع «توازن شخصیّت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)» را مورد بحث قرار داده و ضمن آن، جمع شدن #صفات ظاهراً متضاد و ناسازگاری همچون: رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، ورع و حکومت، قدرت و #مظلومیت، زهد و سازندگی و... را در شخصیت حضرت علیبنابیطالب (علیهالسّلام) مورد بحث قرار دادهاند.
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سی_و_ششم 💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_هفتم
💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس میکرد :«ما اهل #داریا هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید.
تپشهای قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینهام حس میکردم و این #خنجر قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگهایم بند آمد.
💠 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و میشنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری میخواند، سیدحسن سینهاش را به زمین فشار میداد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو میرفت.
قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟»
💠 تمام استخوانهای تنم میلرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لبهایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم.
دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه میکردم و میشنیدم سیدحسن برای نجاتم #مردانه گریه میکند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد.
💠 پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بیآنکه نالهای بزند، #مظلومانه جان داد.
دیگر صدای مادر مصطفی هم نمیآمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. #خون پاک سیدحسن کنار پیکرش میرفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره میزد :«حرف میزنی یا سر تو هم ببرم؟»
💠 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش #مرگ خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش میرسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!»
با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود #کافرشه!» و او میخواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟»
💠 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشینشان میرفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش #جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به #خدا حس کردم اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند.
ماشینشان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود بردهاند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم.
💠 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی میدیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم میکشد. هنوز نفسی برایش مانده و میخواست دست من را بگیرد که پیکر بیجانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم.
سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش میلرزید. یک چشمش به پیکر بیسر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن #قربانی شد که دستانم را میبوسید و زیر لب برایم نوحه میخواند.
💠 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگهای بدنم از وحشت میلرزید. مصیبت #مظلومیت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند میشد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند.
اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمیکردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پایمان زانو زد.
💠 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق #خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم.
مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه میزد و من باور نمیکردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید.
💠 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور میکرد چه دیدهایم که تمام وجودش در هم شکست.
صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود #تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمیدانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهاییاش آتش گرفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam