eitaa logo
Modiryar | مدیریار
207 دنبال‌کننده
5هزار عکس
795 ویدیو
2 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "من پیش از تو" ▪️یک رمان عاشقانه نوشته جوجو مویز است. این کتاب نخستین بار در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا چاپ شد. بلافاصله پس از انتشار در سال ۲۰۱۲، این کتاب در صدر پرفروش‌ترین‌های بریتانیا جای گرفت و خیلی زود مورد توجه مجلات و رسانه‌های بین‌المللی قرار گرفت. این کتاب به مدت ۱۲ هفته از جمله کتاب های پر فروش نیویورک تایمز بود. این رمان عاشقانه نه تنها توانست به کتاب بسیار محبوبی در میان خوانندگان تبدیل شود؛ بلکه نظر مثبت اکثریت منتقدین را هم جلب کرد. 💢 جملاتی برگزیده از رمان "من پیش از تو" ▪️دلم واقعاً برایش می‌سوخت. وقتی می‌دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین‌ترین فردی آمد که به عمرم دیده‌ام. با ، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی‌اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی‌پایان مشکلات جسمی و روحی‌ای مربوط می‌شود که می‌توانند عواقب بدی در پی داشته باشند. با خودم فکر کردم اگر من جای او بودم احتمالا به همین اندازه احساس درماندگی می‌کردم. ← (صفحه ۷۱) ▪️اگر واقعاً کسی هستی وظیفه داری کنارش بمانی؟ به او که افسرده است کمک کنی؟ در بیماری، در سلامت، و در هر شرایطی؟ ← (صفحه ۸۵) ▪️هر کسی کیف پولی به عمق داشته باشد، می‌تواند هرچیزی را خوشگل و زیبا کند. ← (صفحه ۱۳۸) ▪️می‌گویند وقتی سن آدم کمی بالا می‌رود به گل و گیاه علاقه‌مند می‌شود، و من فکر می‌کنم درست باشد. به احتمال قوی، چیزی است که به چرخه‌ی اصلی مربوط می‌شود. رویش دوباره بعد از زمستانی حزن‌انگیز چیزی کمتر از معجزه نیست. نوعی خوشی و شادی که هر سال پیش می‌آید. شیوه‌ای است که طبیعت در پیش می‌گیرد تا درنهایت قدرت نمودهای مختلف باغچه را نشان دهد. ← (صفحه ۱۵۸) ▪️برای اولین‌بار داشتم می‌بردم که مرکز توجه هستم. شاید بچگانه بود، ولی واقعیت داشت. وقتی می‌دیدم بابا و ویل از دست کارهای من می‌خندند، عشق می‌کردم. وقتی می‌دیدم تمام غذاها و دسرها باب میل من درست شده‌اند، کیف می‌کردم. از این‌که می‌توانستم همان کسی باشم که دوست دارم و خواهرم نیست که مرتبا گوشزد کند که چه کسی هستم، حال می‌کردم. ← (صفحه ۲۵۶) ▪️بدترین نکته درباره‌ی کار آن چیزی نیست که احتمالاً فکرش را می‌کنید. ربطی به بالا و پایین کردن مریض و نظافت ندارد، یا دارو و دستمال مرطوب، و یا بوی همیشگی و محسوس مواد ضدعفونی کننده. حتی این واقعیت هم نیست که اغلب افراد فکر می‌کنند تنها کاری است که از دستتان برمی‌آید. بلکه این واقعیت است که آدم وقتی تمام روز را کنار کسی می‌گذراند، هیچ گریزی از حالت‌های روحی او ندارد، حتی از حالت‌های روحی خودش. ← (صفحه ۳۳۴) ▪️ تفاوت بین تربیت من و تربیت ویل در این بود که کسی مثل او خودش را همه‌چیز می‌دانست. به‌نظر من اگر آدم در شرایط او بزرگ شده باشد، با پدر و مادر ثروتمند، در خانه‌ای بزرگ، مدرسه‌های درجه یک و رستوران‌های گرانقیمت، احتمالا این حس را هم دارد که زندگی همیشه بر وفق مراد است و به طور طبیعی جایگاه بالایی در دنیا دارد. ← (صفحه ۳۵۱) ▪️ کسی حاضر نیست حرفی در این مورد بشنود. کسی نمی‌خواهد تو از ترست برایش حرف بزنی، یا از دردت، یا این‌که چه‌قدر می‌ترسی عفونتی پیش بیاید و بمیری. کسی نمی‌خواهد بداند چه‌قدر بد است که دیگر، نمی‌توانی غذایی که با دست‌های خودت پختی، بخوری، هیچ‌وقت نمی‌توانی بچه‌ی خودت را بغل کنی. کسی نمی‌خواهد بداند وقتی توی این هستم گاهی دچار ترس از فضای بسته می‌شوم. وقتی فکرش را می‌کنم که یک روز دیگر را باید توی این لعنتی سر کنم، فقط دلم می‌خواهد عین دیوانه‌ها فریاد بکشم. ← (صفحه ۳۶۱) ▪️ دست‌های دست یک مرد تروتمیز بود؛ زیبا و خوش‌فرم، با انگشتانی چهارگوش. نمی‌شد به آن نگاه کرد و فکر کرد که قدرتی ندارد، این که دیگر هرگز نمی‌تواند چیزی را از روی میز بردارد، دستی را نوازش کند یا حتی مشت کند. ← (صفحه ۴۳۵) ▪️می فهمید چقدر سخت است که کنید و هیچی نگویید، در حالی که ذره ذره وجودتان میخواهد منفجر شود؟ تمام راه فرودگاه تا آنجا را داشتم با خودم تمرین می‌کردم که چیزی نگویم. اما واقعا داشتم می‌مردم. ویل سر تکان داد. سرانجام وقتی توانستم حرفی بزنم صدایم بریده بریده و بی‌رمق بود جمله ای که به زبان آوردم تنها حرف خوبی که می‌توانستم بزنم. دلم برایت تنگ شده بود! ← (صفحه ۵۲۱) www.modiryar.com @modiryar
ناکارآیی‌های سازمانی استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون بعضی تصور می کنند اقتصاددانان معتقدند شرکت ها از نظر اقتصادی کارا هستند یعنی هزینه های خود را مینیمم و سود را ماکزیمم می کنند و این گاهی دستاویزی برای مسخره کردن اقتصاددانان توسط سایر شاخه های علوم اجتماعی می گردد. البته واقعیت دارد که کارایی فرض استاندارد کتاب های درسی و مدل های ریاضی است. اما در طول سالیان من قانع شده ام که این فرض بسیار از واقعیت دور است و فکر نمیکنم اقتصاددان دیگری هم به آن معتقد باشد. در نهایت مثال های بسیاری از همه گیری پایدار ناکارایی سازمانی وجود دارد. ▪️۱- : وقتی شرکت ها با رقابت شدید از سمت دیگران مواجه می شوند ناگهان شاهد حجم زیادی از رشد بازده کاری هستیم. هرچند این سوال پیش می آید اگر این پیشرفت ها ممکن بودند چرا زودتر به وقوع نپیوستند. مثلا تولید کنندگان سنگ آهن آمریکایی برای یک قرن با هیچ رقابت خارجی مواجه نبودند، تا اینکه از اوایل دهه ۱۹۸۰ تولیدکنندگان برزیلی شروع به ارائه محصولات خود با قیمت پایین تر در بازار شیکاگو کردند. در مقام پاسخ، در مدت چند سال بازده مواد اولیه بیش از ۵۰٪ درصد، بازده نیروی کار ۲۰۰٪ رشد کردند. همچنین در این دوره بازده سرمایه نیز رشد داشت و بیشتر این بهبود کارایی مرتبط به تغییر نحوه انجام کار بود. ▪️۲- : شرکت ها عموما کارمندانی را که همه به عدم کارآیی می شناسند را نگه می دارند و تنها پس از رکود اقتصادی یا تغییر مالکیت شرکت اخراج می کنند. ▪️۳- : شرکت ها معمولا تمایل به استفاده از روش هایی که در جای دیگری بوجود آمده ندارند و ترجیح می دهند تغییراتی را اعمال کنند که در نهایت افتخار آن به نام افراد درون شرکت تمام شود. ▪️۴- : بسیاری شرکت ها از رساندن خبر بد به مقام بالاتر متنفرند. شرکت جنرال موتورز در سال ۲۰۱۴ مجبور به بازخوانی و پس گرفتن حدود ۳۰ میلیون خودروی خود به دلیل مشکل استارت شد درحالیکه این ایراد حداقل برای یک دهه درون شرکت شناخته شده بود ولی مدیران بالایی از آن بی اطلاع بودند. یک مشکل سازمان ها این است که افرادی که خبر بد را میرسانند عموما مجازات می شوند انگار که آنها مسئولش بوده اند. ▪️۵- : اگر روسا عقایدشان را پیش خود نگه دارند آنگاه می توانند بفهمند کارمندانشان چگونه فکر می کنند، اما عموما خلاف این امر اتفاق می افتد. روسا زیردستان شان را با عقاید خود بمباران می کنند و کسانی که نظرات آن را زیر سوال ببرند مجازات می نمایند. ▪️۶- : شواهد چندانی وجود ندارد که مصاحبه های کاری باعث کسب اطلاعات در مورد عملکرد شغلی کاندیداها می شوند و عملا این مصاحبه ها فایده ای در جذب افراد مناسب تر برای کار در شرکت ندارند. ▪️۷- : شرکت ها تمایل بیشتر به استخدام افراد با مدارک بیشتر دارند چون روی کاغذ بهتر بنظر میرسد حتی اگر فکر کند شخص دارای مدرک پایین تر عملکرد بهتری خواهد داشت. ▪️۸- : شرکت ها به ایده آزمون و خطا مقاومت نشان میدهند مثلا تلاش برای یافتن بهترین تنوع محصولی، زیرا آزمون و خطا یعنی نادانی خود را بپذیرند. ▪️۹- : جلسات مملو از افرادی هستند که دست به پیش بینی در مورد نتایج تصمیمات میزنند ولی شرکت ها این مطالب را ثبت نمی کنند تا بفهمند دقت آن تحلیل ها و پیش بینی ها چقدر بوده است. ▪️۱۰- : شرکت ها افرادی را که در مورد توانایی های خود دائما زیاده گویی نمی کنند نادیده می گیرند حتی اگر برتری های آنها بر همه هویدا باشد. ▪️۱۱- : گروه ها و بخش های سازمان ها مجازند اطلاعات خود را مخفی نگه دارند و با دیگران به اشتراک نگذارند هرچند اگر کل سازمان برای هدف مشترکی کار می کنند درحالیکه این مخفی کاری سودمند نیست. ▪️۱۲- : مشاوران گران قیمتی که از خارج سازمان استخدام می شوند بطرز عجیبی همیشه راهنمایی هایی بشدت قابل پیش بینی ارائه می کنند که با عقاید فرد استخدام کننده هم جهت است. 🔚 کلام آخر: فرضیه من در مورد دلایل این ناکارایی ها این است که افراد و گروه های مرتبط به آنها از این اعمال سود میبرند و فشار ناشی از سیاست (روابط قدرت درون سازمانی) قوی تر از فشار رقابتی روی شرکت است. اگر بسیاری از این ناکارایی ها واقعی باشند می توان تصور کرد مقررات گذاران دولتی بتوانند با طراحی خود به نفع رفاه عمومی اقدام کنند. اما از طرف دیگر خود آژانس های دولتی هم ناکارا هستند که باعث می شود مقرراتی را تصویب و اجرا کنند که با افزایش کارایی همگام نباشد. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "پس از تو" ▪️پس از تو اثر دیگری از جوجو مویز نویسنده و روزنامه‌ نگاری انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمان‌ مشغول است. پس از تو ادامه کتاب من پیش از تو است. اگر کتاب من پیش از تو را نخوانده‌اید، ممکن است مطالعه این مطلب برخی از ماجراها و قسمت‌های مختلف کتاب من پیش از تو را آشکار کند. 💢 خلاصه داستان کتاب "پس از تو" ▪️لوئیزا کلارک دختر پرستاری که درِ دنیای بزرگتری به رویش گشوده شده است، می‌رود تا زندگی را از سر بگیرد و آهنگی دیگر از بودنِ خویش بنوازد. که اینک تحول عظیمی در او رخ داده است با تجربه‌ی جدیدی روبه‌رو می‌شود و شرایط به گونه‌ای رقم می‌خورد که یک بار دیگر در آزمون زندگی شرکت می‌کند و بر سر دوراهی می‌ایستد. در نهایت مجبور می‌شود انتخابش را بکند و این شاید بزرگترین تصمیم زندگیش باشد که… 💢 جملاتی از متن رمان "پس از تو" ▪️حالا که روزمرگی‌مان را از دست داده بودیم، احساس می‌کردم. هفته‌ها طول کشید تا دست‌هایم که دیگر بدنش را لمس نمی‌کردند، احساس بی‌کفایتی نکنند؛ پیراهن لطیفش که دکمه‌اش را می‌بستم، دست‌های گرم و بی‌حرکتش که به آرامی می‌شستم، موهای ابریشمی‌اش که هنوز می‌توانستم لای انگشت‌هایم حسش کنم. دلم برای صدایش تنگ شده بود، برای برخورد تند و خشکش، خنده‌هایش که به سختی می‌توانست بخندد، کمرش که با انگشتم لمس می‌کردم، حالت پلک چشمانش وقتی خواب‌آلود می‌شد و روی هم می‌افتاد. ← (صفحه ۳۷) ▪️وقتی آدم درگیر قضیه‌ی فاجعه‌آمیزی می‌شود که زندگی‌اش را تغییر دهد، یک نکته این وسط مطرح می‌شود. در این گونه مواقع، آدم خیال می‌کند حتماً باید با حادثه‌ی فاجعه‌آمیزی که زندگی‌اش را تغییر داده، رودررو شود؛ گذشته؛ شب‌های بیخوابی، موضوع دائم توی ذهنتان می‌پیچد و از خودتان می‌پرسید آیا کار درستی کرده‌ام؟ آن چه را که باید به خودتان بگویید، می‌گویید. آیا اگر جور دیگری برخورد می‌کردید می‌توانستید حتی یک ذره هم شده تغییری در اوضاع ایجاد کنید؟ ← (صفحه ۵۳) ▪️می‌توانم بگویم از زندگی خودم تقریباً راضی بودم. این قدر در جمع‌هایی بودم بفهمم باید از زندگی هم خوشحال بود. سلامت بودم. دوباره خانواده‌ام را داشتم. کار می‌کردم. اگر هنوز با مرگ ویل کنار نیامده بودم، دست کم حس می‌کردم کم کم دارم از زیر سایه‌اش بیرون می‌آیم. ← (صفحه ۱۷۷) ▪️مدت‌ها بود که لذت زندگی کردن را از یاد برده بودم، لذت گم‌شدن در موسیقی، وسط ازدحامی از جمعیت، شور و هیجانی ناشی از تبدیل شدن به موجود زنده‌ای که قلبش می‌تپد. برای چند ساعت، در لحظاتی جانانه و رازگونه، خودم را از همه‌چیز رها کردم. مشکلاتم مثل بادکنک گازی از من دور شدند؛ شغل وحشتناک، و درجا زدن‌ها. حالا چیز دیگری بودم، زنده، در جنب‌وجوش و شاد. ← (صفحه ۲۰۴) ▪️چرا باید بگذاری یک کلِ زندگی‌ات را تغییر بدهد. ← (صفحه ۳۷۸) ▪️وقتی عزیزی را از دست می‌دهیم، کسی که عاشقش هستیم، ظاهراً دیگر توان برنامه‌ریزی نداریم. گاهی افراد حس می‌کنند دیگه هیچ اعتمادی به آینده ندارند، گاهی هم می‌شوند. ← (صفحه ۳۹۵) ▪️کسی ی یک بت نمی‌تواند رشد کند. ← (صفحه ۴۰۸) ▪️با این که من خودم مادر نبودم، ولی چیزهایی درباره‌ی دستگیرم شده بود؛ هرکاری می‌کردی، احتمالا اشتباه بود. اگر سنگدل باشید، بی‌توجه یا غافل، به روح و روان بچه‌ای که تحت مسئولیت شماست، زخم‌هایی می‌زنید که هرگز التیام نمی‌یابند. اما اگر دلسوز و همدل باشید، مهربان و فداکار، اگر مایه‌ی دلگرمی آن‌ها باشید و به خاطر کوچک‌ترین موفقیتی که به دست می‌آورند، تشویقشان کنید، آن‌ها را به شکل دیگری به تباهی می‌کشانید و نابود می‌کنید. ← (صفحه ۴۳۳) ▪️گاهی به دور و اطرافم نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم آیا سرنوشت ما انسان‌ها مقدر بر آن است که لطمه بخوریم و آسیب ببینیم. ← (صفحه ۴۵۱) www.modiryar.com @modiryar
📖 نامه ۳۱ ۞ صُحْبَةُ الأَخیارِ تَکسِبُ الْخَیرَ، کالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّیبِ حَمَلَتْ طیب. ۞ همنشینی با نیکان، نیکی می آورد، مثل باد که وقتی به بوی خوش گذر می‌کند، با خود بوی خوش می آورد. ▪️توضیح: رنگ‌پذیری انسان از محیط و اطرافیان، خصلت اوست. هم معاشرت با افراد صالح، تأثیر مثبت بر انسان می گذارد، هم همنشینی با اشخاص آلوده اندیشه و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. انتخاب دوست شایسته، شریک پاک و همسر متعهد، در انسان شایستگی می آفریند و هوای زندگی را معطر می سازد. قرار گرفتن در فضای معطر آدمی را خوشبو می سازد. همچنان که عبور باد از لجنزار نسیم را بدبو ساخته و مشام را آزار می دهد و عبور نسیم از یک گلستان معطر مشام را نشاط می بخشد، خلق و خوی انسان‌ها نیز چنین است. همنشینی با افراد، انسان را در حال و هوا و فضای همان خلق و خوی قرار می دهد. تا می توان با پاکان و خوبان رفاقت و دوستی کرد، چرا همدمی و همنشینی با آلودگان؟! www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "قلعهٔ حیوانات" ▪️مزرعهٔ حیوانات که در ایران به نام قلعهٔ حیوانات مشهور است، رمانی پادآرمان‌شهری به زبان انگلیسی است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعه اش فراری می‌دهند تا خود ادارهٔ مزرعه را به دست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعه خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوک‌ها به‌دست دارند، ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به اسم ناپلئون همچون آقای جونز به بهره کشی از حیوانات مزرعه پرداخته و هرگونه مخالفتی را سرکوب می‌کنند. 💢 جملات زیبایی از متن کتاب "قلعه حیوانات" ▪️بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید. ریشه گرسنگی و بیگاری برای ابد خشک می شود. بشر یگانه مخلوقی است که مصرف می کند و تولید ندارد. نه شیر می دهد. نه تخم می کند. ضعیف تر از آن است که گاوآهن بکشد و سرعتش در دویدن به حدی نیست که خرگوش بگیرد. معذلک ارباب مطلق حیوان است. اوست که آنها را به کار می گمارد و از دسترنج حاصله فقط آنقدر به آنها می دهد که نمیرند. و بقیه را تصاحب می کند. ▪️چطور ما با این نکبت زندگی می کنیم؟ علتش اینست که تقریباً تمام دسترنج ما به دست بشر ربوده می شود. رفقا به یاد داشته باشید که هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود. هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد، هیچ گاه به کسانی که می گویند انسان و حیوان مشترک المنافعند یا ترقی یکی منوط به پیشرفت دیگری است اعتماد نکنید! این حرف ها دروغ محض است. بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد، در این مبارزه باید بین ما حیوانات رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد. بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند. ▪️ فوراً رای گرفتند و با اکثریت چشمگیری تصویب شد که موش ها از دوستانند. فقط چهار رای مخالف بود: سه سگ و یک گربه. بعد معلوم شد گربه علیه هر دو رای داده است. نه کسی دزدی می کرد و نه کسی از سهم جیره اش شکایتی داشت، از نزاع و گاز گرفتن و حسادت که از عادات زندگی ایام گذشته بود تقریبا اثری نبود. ▪️بنیامین الاغ پیر. بعد از انقلاب کوچکترین تغییری نکرده بود. کارش را با همان سر سختی و کندی دوران جونز انجام می داد. نه از زیر بار کار شانه خالی می کرد و نه کاری داوطلبانه انجام می داد. هیچگاه درباره انقلاب و نتایج آن اظهار نظر نمی کرد و وقتی از او می پرسیدند: مگر خوشحال تر از زمان جونز نیست. فقط می گفت: خرها عمر دراز دارند. هیچ کدام شما تا حال خر مرده ندیده اید. و دیگران ناچار خود را به همین جواب معما آمیز قانع می ساختند. ▪️اسکوئیلر به صدای رسا گفت: رفقا. امیدوارم تصور نکرده باشید که ما خوک ها این عمل را از روی خودپسندی یا به عنوان امتیاز می کنیم بسیاری از ما خوک ها از شیر و سیب خوشمان نمی آید و من بشخصه از آن ها بدم می آید. تنها هدف از خوردن آن ها حفظ سلامتی است شیر و سیب شامل موادی است که برای حفظ سلامتی خوک کاملا ضروری است. ما خوک ها کارمان فکری است. تمام کار تشکیلات مزرعه بسته به ماست ما شب و روز مواظب بهبود وضع همه هستیم صرفاً به خاطر شماست که ما شیر را می نوشیم و سیب را می خوریم. ▪️اسکوئیلر: رفقا تصور نکنید رییس بودن لذت‌بخش است درست برعکس. کاری است بسیار دقیق و پرمسئولیت. هیچ کس به اندازه رفیق ناپلئون به تساوی حیوانات معتقد نیست. او بشخصه بسیار خوشحال هم می شد که مقدرات شما را به خودتان واگذار کند اما چه بسا ممکن است که شما به غلط تصمیمی اتخاذ کنید ▪️ناپلئون: رفقا می دانید مسئول این قضیه کیست؟ آیا دشمنی را که شبانه آمده و آسیاب ما را واژگون ساخته می شناسید؟ اسنوبال! اما وقتی موریل فرمان را خواند. این چنین بود: هیچ حیوانی بدون علت حیوان کشی نمی کند. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "كشتی خود را هدايت كن" ▪️اين کتاب برای افرادی نوشته شده است که می خواهند محيطی برای مشارکت ساخته، و احساس ارزشمندی در ديگران ايجاد کنند. 🛳 کتاب راهنما و تمرينِ پياده‌سازی رهبری هدف‌مدار. 🛳 a workbook for implementing intent-based leadership in your organization, 2015. 💢 بخش‌هایی از کتاب "كشتی خود را هدايت كن" ▪️همه ما يک داريم. هرچند در بيش تر موارد، به دليل ترس، احساس ناامنی و بوروکراسی، هرگز اين قهرمان پا به صحنه نمی گذارد. ▪️آينده ی درخشان جهان ما، توسط افرادی ساخته می شود که فهميده اند رهبری، هنر است. ▪️ممکن است بتوانيد بدن کسی را با ، يا با استفاده از قدرت و مقاوم، و يا ايجاد ترس، تسخير کنيد: اما هوشمندی، اشتياق، وفاداري و خلاقيت، تنها به صورت داوطلبانه بروز مي کند. ▪️از آن جا که تفکر، هوشمندی، اشتياق، وفاداری و خلاقيت را نمی توان اجبار نمود، به کارگيری سبک های رهبری که با هدف اجبار افراد به انجام کارها طراحی شده اند، بايستي خاتمه يابند. ▪️بايستی مطمئن شويد که ارزش ها و اصول راهنما، تنها تابلوی تزئينی روی ديوار نيستند. ▪️بدون ديدگاه بلند مدت، هيچ‌گاه نمی توانيم برای ارزشی قائل شويم. ▪️مهم‌ترين چيزی که شما برای خود فراهم می آوريد، ايجاد محيطی است که بتوانند در آن برجسته باشند. ▪️در قرن اخير، تغيير بنيادينی رخ داده است، تغيير از اجبار افراد به انجام کارها، به سوی واداشتن آنان به تفکر. بنابراين، ما نيز بايستی همسو با اين تغيير، روش خود را از نو بنيان کنيم. ▪️ وقتی ایجاد می شود که همه فکر کنند. اگر شما رهبر تیم هستید، باید بدانید که اگر دیگران را در تمرینات مشارکت دهید، بیشتر فکر می کنید، بیش تر یاد می گیرید، بیشتر تغییر می کنید و بیشتر پیشرفت می کنید. ▪️برای این‌که محیطی خلق کنیم که افراد پیش از آن که کار کنند، فکر کنند، باید بدانیم که بزرگ ترین دستاورد انسان‌ها بر مبنای دستور نبوده است و بنابراین برای رسیدن به دستاوردهای بزرگ، بایستی سبک خود را تغییر دهیم. www.modiryar.com @modiryar
خطای اثر مقایسه ای 📔 عنوان: 🔺 نویسنده: 🔻 ترجمه: 💢 در کتاب خود، تاثیر، داستان هری و سید، دو برادر را نقل می کند که؛ ▪️در دهه  ۱۹۳۰ میلادی یک مغازه ی پوشاک را در امریکا اداره می کردند. سید مسئول بخش فروش بود و هری مسئول بخش خیاطی. هر وقت سید متوجه مشتری اش می شد که مقابل آینه ایستاده و از لباس خوشش آمده، یکباره شنیدن جملات کمی برایش سخت می شد. سید به برادرش می گفت هری قیمت این کت و شلوار چقدر است؟ ▪️هری از کنار میز برش خود نگاهی می کرد و با فریاد جواب می داد (قیمت آن کت و شلوار نخی زیبا ۴۲ دلار است.) سید وانمود می کرد جواب را نشنیده: چقدر؟ هری دوباره فریاد می زد؛ ۴۲ دلار! سید سپس به مشتری رو می کرد و می گوید ۲۲ دلار. مشتری به سرعت پول را روی میز می گذاشت و با کت و شلوار از مغازه بیرون می رفت، قبل از آن که سید بیچاره متوجه اشتباه خودش بشود. 💢 اثر مقایسه‌ای تصور غلط و متداولی است: ▪️برای ماشین جدید خودت صندلی های چرمی سفارش می دهی، چون قیمت سه هزار دلاری آن در مقایسه با قیمت شصت هزار دلاری ماشین ناچیز به نظر می رسد. تمام صنایعی که امکان ارتقا را فراهم می کنند از این تصور باطل سوء استفاده می کنند. ▪️اثر مقایسه ای در جاهای دیگر هم وجود دارد. آزمایش ها نشان می دهند مردم حاضرند برای ده دلار صرفه جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه بروند. اما همان مردم اصلاً حاضر نیستند برای ده دلار صرفه جویی در یک دست کت و شلوار هزار دلاری، ده دقیقه بیشتر راه بروند. یک رفتار غیرمنطقی؛ چون ده دقیقه، ده دقیقه است و ده دلار، ده دلار. به صورت منطقی یا باید در هر دو مورد این مسافت بیشتر را بروی یا در هیچ کدام نروی. 💢 بدون ، تخفیف دادن در تجارت کاملاً توجیه ناپذیر خواهد بود؛ ▪️محصولی که قیمت آن از صد دلار به هفتاد دلار کاهش پیدا کرده، به نظر ارزش بیشتری نسبت به محصولی دارد که قیمت آن همیشه هفتاد دلار بوده. قیمت اولیه نباید هیچ نقشی داشته باشد. یک روز سرمایه گذاری به من گفت (این سهام ارزش بالایی دارد، چون پنجاه درصد پایین تر از قیمت اوج خودش است.) من سرم را تکان دادم. قیمت یک سهام هیچ وقت پایین یا بالا نیست. همان چیزی است که هست و فقط این مهم است که از آن نقطه بالا می رود یا پایین می آید. ▪️وقتی با مقایسه ها روبه رو می شویم، واکنش مان مثل پرنده در برابر شلیک گلوله است؛ به بالا می پریم و زود حرکت می کنیم. نقطه ضعف ما: متوجه تغییرات کوچک تدریجی نمی شویم. با بمباران تبلیغاتی که سوپر مدل ها در آن ها نقش آفرینی می کنند، حالا افراد زیبا را فقط تا حدودی جذاب می بینیم. اگر دنبال همسر هستی، هیچ گاه در کنار دوستان سوپر مدلت بیرون نرو، بقیه مردم تو را کمتر از آن چه هستی جذاب می بینند. تنها برو یا حتی، بهتر از این، دوست زشتت را با خودت ببر. www.modiryar.com @modiryar
‌ 🔴 تعویق تصمیمات (پروکراستینیشن) ‌ 🔴 ‌ ▪️تعلل یا درنگ کردن در تصمیمات و به تعویق انداختن مداوم کارها را می گویند. این عمل ساز و کاری است که فرد وظایف خود را به طور متوالی به زمان و روز دیگری معوق می‌کند و به جای انجام آنها به امور دیگر می‌پردازد. برخی عواملی که برای ، برشمرده‌اند عبارتند از: ‌ ➊ : ‌ وقتی کسی از خود توقع دارد کاری که انجام می دهد بهترین و کامل ترین باشد و به نتیجه دلخواه نمی رسد، ممکن است این احساس به او دست دهد. ‌ ➋ : ‌ بعضی انسان ها قادر به دیدن افق های دور دست نیستند و تنها زمان کوتاهی از عمر خود را می بینند. انگار همه چیز برای آن ها امروز است و فردایی وجود ندارد. ناگفته نماند که افراد دم بین، در امر دنیا هم موفق نخواهند بود؛ چرا که تنها مزد امروز را می خواهند و به آینده و فردا بی توجه اند. ‌ ➌ : ‌‌ کسانی که به زندگی خوش بین ترند، تحمل ناملایمات زندگی برایشان آسان تر است و کار برای آن ها رنج آور نیست. در مقابل افراد بد بین دست به کاری نمی زنند و منتظر می‌مانند برایشان اتفاق بیافتد. ‌ ➍ : ‌ کمال گرایی و دقت برای خوب انجام گرفتن کار لازم است، اما کمال گرایی وسواس گونه که هر چه را که انجام می دهد ناکافی ببیند، راه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست. ‌ ➎ : ‌ لذت جویی آنی و بی تابی در رسیدن به خوشی، نوعی کوته بینی است. راه رهایی از این بیماری، روی آوردن به لذت جویی دراز مدت است. ‌ ➏ : ‌ اگر شما کاری کنید که آن را نادرست بدانید، در خود احساس شرمساری می کنید. این هیجان می تواند باعث عقب انداختن کار بشود. مثلا وقتی کار را دیر به مدیر تحویل می دهید و شرمنده می شوید، کار بعدی را با سردی بیشتری انجام می دهید. برای درمان این آفت تلاش کنید از خطاهای پی در پی جدا پرهیز کنید تا احساس شرم، اضطراب و هیجان در شما پایدار نشود. ‌ ➐ : ‌ اضطراب در نتیجه ی ترس از عدم موفقیت در آینده به وجود می آید. شخص می ترسد که در کارش موفق نشود. این ترس و اضطراب باعث به تعویق انداختن کارها می شود. پذیرش ریسک که اقتضای زندگی است، خود می تواند نوعی درمان به حساب آید. ‌ www.modiryar.com@modiryar
🔺در دنیای کسب و کار؛ 🔻فوتبال را دوست دارید یا والیبال؟ ✍ کانال مدیریت استراتژیک ⚽️ عده ای از شرکت‌ها دوست دارند که همیشه با رقبا درگیر شده و آنها را پشت سر گذاشته و به اهداف شان برسند و از برخورد و اصطکاک با رقبا لذت می برند؛ بعنوان مثال اگر رقیب‌شان محصول جدیدی به بازار عرضه کند، این دسته از شرکت‌ها تلاش می کنند که به نوعی جواب این معرفی محصول از سوی رقیب را داده و محصولی با همان ماهیت و کارکرد ، تولید و سریعا به بازار عرضه کنند؛ 🏐 اما عده ای دیگر از شرکت‌ها هیچ علاقه ای به درگیری و چالش با رقبا ندارند و سعی می نمایند شرایطی را فراهم آورند که کمترین اصطکاک و برخورد را با محیط فعالیت رقبا داشته باشند؛ این دسته از شرکت‌ها با تمرکز بر نقاط قوت داخلی شرکت خودشان سعی می کنند با رقبا به رقابت بپردازند و دوست دارند در فضایی بدور از برخورد های رقابتی، به رقابت با رقیب بپردازند؛ 🔴 استراتژی شرکت شما فوتبالیست یا والیبالی؟ ⚽️ اگر از دسته اول هستید، پس به در عرصه کسب و کار علاقه دارید. 🏐 اگر از دسته دوم هستید، پس به در عرصه کسب و کار علاقه دارید. www.modiryar.com @modiryar
🔴 زندگی مگس وار 💢 حکایت مگسی در خانه: ◾️دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام می‌گشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی می‌کردیم. شب‌ها که دیر می‌خوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار میشدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود. 💢 در گشت و گذار اینترنتی متوجه شدم که؛ ▪️عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است. با خودم شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد. به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم. ▪️غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر میکرده «دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام! شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد. ▪️من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته. ▪️شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته و می‌گفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم. شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند. ▪️شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند. شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند. ▪️مگسی را یادم می‌آید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید اینکه روزی درها باز شود و به خانه همسایه مهاجرت کند، ▪️مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته بود. تو گویی که فکر می‌کرد با برخاستن از سقف، سقوط خواهد کرد. یا شاید از ترس اینکه بیرون این اتاق بسته محبوس، جهنمی برپاست… 💢 بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم: ▪️کاش می‌دانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است. ▪️کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی. ▪️کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمی‌کردی. ▪️کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمی‌شدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی. 💢 آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که: ➊ «عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر مگس نیز کوتاه‌تر است. دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. پس نباید بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.» ➋ نمی‌خواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ. بزرگ‌تر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان می‌دهد.» www.modiryar.com @modiryar
افراد باهوش‌تر از خودتان استخدام کنید❗️ ✍ ▪️شما می‌خواهید کارکنانی که صادق، پر انگیزه و باهوش هستند را استخدام کنید. اگر کسی که می‌خواهید استخدام کنید باهوش‌تر از شما باشد، دیگر خیلی بهتر است! در این مطلب چهار دلیل می‌آوریم که چرا باید افراد باهوش‌تر از خودتان را استخدام کنید: ➊ افراد باهوش می‌دانند چگونه از توانمندی‌های خود در شرکت استفاده کنند: • آن‌ها پیش‌تر تجربه‌هایی داشتند که می‌تواند در شرکت شما مثمر ثمر باشد. افراد باهوش چون توانمند هستند و قوت‌های زیادی دارند همواره روش‌های بهینه‌ای را برای انجام کارها پیدا می‌کنند. ➋ افراد باهوش، کارآمد و فعال هستند: • این افراد تقریباً بیش از میانگین بقیه افراد کار می‌کنند و از ساعات کاری حداکثر استفاده را می‌کنند. آن‌ها فعالانه در کار به دنبال ارتقای کارایی سازمان هستند و از ابزارهای موجود در سازمان به بهترین نحوی استفاده می‌کنند. ➌ افراد باهوش خودشان را محدود به شرح شغل‌شان نمی‌کنند: • موفق‌ترین کارکنان در شرکت کارکنانی هستند که صرفاً مشغول انجام وظایفی که در شرح شغل‌شان آمده است، نیستند بلکه طوری کار می‌کنند که انگار در شغل بالاتر از شغل خودشان مشغول هستند. • این کارکنان معمولاً نیازهای مدیر را پیش‌بینی و با این کار خود را لایق ترفیع می‌کنند. افراد باهوش مهم‌ترین شغل‌شان را کمک به شرکت در موفق‌تر شدن می‌دانند، پس برای آن‌ها فرقی ندارد کجای سلسله مراتب سازمانی مشغول به کار هستند. ➍ افراد باهوش رئیس‌شان را به چالش می‌کشند: • از این چالشی که میان رئیس و این افراد ایجاد می‌شود، شرکت بهره‌مند می‌شود. افراد باهوش با پرسیدن سؤال‌های چالشی و تلاش در یافتن پاسخ این سؤال‌ها شرکت را در بهتر شدن کمک می‌کنند. 🔚 کلام آخر: ▪️بنابراین به عنوان مدیری موفق، هیچگاه از استخدام کسانی که مستعدتر و باهوش‌تر از خودتان هستند، نترسید و برعکس، فعالانه دنبال یافتن و استخدام این افراد باشید. www.modiryar.com @modiryar
🔴 "خودرضامندی"؛ دشمن تحول سازمانی 📔 عنوان: 🔺 نویسنده: 🔻 انتشارات: ▪️از قدیم گفته‌اند گام اول درمان، است. بسیاری از شرکت‌ها در مرحله قبول درد دچار مشکل می‌باشند. تغییرات محیطی، فرصت‌ها و تهدیدها را می‌آفرینند. اما سازمان آن‌چنان غرق در رضایتمندی دروغین خویش است که از این تحولات به‌آسانی می‌گذرد. دیری نمی‌پاید که شرکت‌های رقیب، مزیت‌های رقابتی شرکت را محو می‌کنند. ▪️گام بعدی از آنجا شروع می‌شود که ترازهای مالی دچار مشکل می‌شوند و مدیران شرکت با اضطراب و بدون توجه به استراتژی شروع به اقدامات کاهش هزینه می‌کنند. فرآیندها و اقدامات توانمند ساز مختل می‌شوند و باسیاست‌های کاهش هزینه تعدیل می‌شوند. کارکنان ارزشمند شروع به ترک سازمان می‌کنند. وقتی شرکت به این مرحله رسید احیاء مجدد آن بسیار دشوار می‌باشد. ▪️بارها در محل کار خود بخصوص وقتی ارتقاء شغلی گرفته‌اید، با مشکلات و فرصت‌هایی مواجه می‌شوید که نسبت به آن‌ها بی‌توجه است. همان‌که بخواهید تغییر و تحولی در سازمان ایجاد کنید، وراج‌های حرفه‌ای دست‌به‌کار می‌شوند و با انواع استدلال‌ها جلوی شما را خواهند گرفت، با جملاتی نظیر؛ • این "درست است ما مشکلاتی داریم اما ما کارمان را به‌خوبی انجام می‌دهیم" ، • "ما مشکلاتی داریم اما همه شرکت‌ها از این مشکلات دارند". ازاین‌رو، بیشتر در نطفه خفه می‌شوند یا آن‌چنان کند پیش می‌روند که دیگر اثربخشی لازم را ندارند. 🔚 کلام آخر: ▪️من ۲۵ سال سابقه مشاوره و مدیریت پروژه‌های تحول را دارم. به نظر من چاره کار مبارزه با ایجاد اضطرار می‌باشد: • بین و تفاوت قائل شوید. "اضطرار" ایجاد نارضایتی از وضعیت موجود و "اضطراب" تشویش بی‌ثمر در تصمیم‌گیری و نگرانی در دل کارکنان می‌باشد. • پیشنهاد می‌کنم، پیش از آغاز هر پروژه متحولانه ای، حس اضطرار در سازمان ایجاد شود تا در سازمان تقویت گردد. www.modiryar.com @modiryar
🔴 خارخاسَکیسم و سلاطین اقتصاد ایران عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی 💢 گیاه خارخاسک: ▪️پدر عزیزم قریب سی سال پیش حدود یک هکتار سیب‌زمینی در زمین‌های پدری‌اش کاشته بود که سراسر آن‌را خارخاسک گرفته بود. گیاه خارخاسک – که در منطقه فراهان اراک آن‌را پِیکُل می‌نامند - علی‌رغم این‌که گیاه دارویی مفیدی است، ولی برای سیب‌زمینی آفت جدی است. شاخه‌های پِیکُل به سرعت روی زمین دراز می‌شوند (اصطلاحاً دستک می‌زنند) و عرصه را بر گیاهان کشت‌شده تنگ می‌کنند. خارهای مخوف و قدرتمندی هم دارد که گاه از زیره کفش هم عبور کرده و مزرعه‌دار را آزار می‌دهند. موقع برداشت محصول با دست هم آزاردهنده‌اند. ▪️من در آن سنین نوجوانی، عاشق گذران تابستان در روستا بودم و وجین کردن پیکل‌ها بهانه خوبی برای ماندن در مصلح‌آباد بود. صبح می‌رفتم سر زمین، شُل‌کاری و تفریحی، دو سه ساعتی پیکل‌ها را با بیل می‌زدم و روی هم پشته می‌کردم. ▪️چند روز طول می‌کشید تا به ته زمین برسم. پِیکل‌ها را می‌زدم، نوبت آب زمین رسیده بود. آب می‌گرفتیم، زمین گل می‌شد و چند روزی نمی‌شد پا در زمین گذاشت. زمین که خشک می‌شد، دوباره پیکل‌ها سرتاسر زمین روییده بودند. روز از نو، روزی از نو. بهانه خوبی برای تفریح، گرفتن ژست کار کردن و گذراندن تابستان بود. 💢 یک مقایسه‌: ▪️این خاطره به چه کار می‌آید؟ ایران سرزمین سلاطین شده است. سلطان شکر، سلطان سکه، سلطان مرکبات و اخیراً سلطان خودرو نام‌هایی است که بیشتر شنیده‌ایم. سلاطین دیگری هم شاید باشند که هنوز آشکار نشده‌اند. داستان این سلاطین درست عین همان پیکل‌ها (خارخاسک‌های) مزرعه سیب‌زمینی پدرم شده است. سلطانی اعدام می‌شود و مدتی بعد سلطانی دیگر می‌روید. چند شباهت بین دو داستان هست. پیکل مفید است اگر در زمین کشت گیاهان دارویی بروید. سلاطین هم آدم‌های ریسک‌پذیری هستند که برای فعالیت اقتصادی کارآفرینانه پرریسک مفیدند، اما این ریسک‌پذیری‌شان در زمین اقتصاد مستعد فساد ایران و انباشته از توزیع رانت‌های غیرمولد، بلای جان جامعه، اقتصاد و در نهایت خودشان می‌شود. پیکل‌ها خارهای محکم آزاردهنده‌ای دارند که به پای مزرعه‌دار می‌روند و گیاهانش را نابود می‌کنند. سلاطین هم همین گونه‌اند، انسان خاردارند، خارشان به چشم اقتصاد، جامعه و مشروعیت حکومت می‌رود. زمین مستعد رویش پیکل را هر قدر وجین کنید، با اولین آب، دوباره می‌رویند و نشو و نما می‌کنند. سلاطین هم این گونه‌اند. یکی را اعدام می‌کنند، با بالا زدن اولین بحران بعدی در اقتصاد – ناشی از عود کردن‌های دوره‌ای مشکلات ساختاری، عین آب دادن‌های دوره‌ای به زمین – سلاطین رشد می‌کنند. حکمران و قوه قضائیه عین زارع بیل به دست، برخی سلاطین را وجین می‌کند (احتمالاً فقط برخی)، اما اعدام یکی تمام نشده، دیگر سلاطین روییده‌اند. ▪️من یک تابستان پیکل وجین کردم و هیچ وقت از خودم نپرسیدم مزرعه‌های دیگر چرا این‌قدر پیکل ندارند. البته نوجوان بودم و پیکل بهانه خوبی برای ماندن در روستا و ادای کار کردن درآوردن بود. ▪️سیاست‌گذار هم ظاهراً از خودش نمی‌پرسد چرا سلاطین در آلمان، کره جنوبی، ژاپن و ... رشد نمی‌کنند؟ ممالکی که اصلاً مجازات اعدام در آن‌ها وجود ندارد، چگونه بی‌سلطان شده‌اند؟ زمین اقتصاد مملکت ما چیست که سلطان بار می‌آورد؟ آیا دانش سلطان‌زدایی در جهان وجود دارد؟ این دانش همان علم اقتصاد یا علوم حکمرانی متداول در عالم نیست؟ ▪️حکمرانان از خودشان نمی‌پرسند ما انقلاب کردیم تا سلطان نداشته باشیم، پس چرا سلاطین داریم؟ عباراتی مثل «این سلاطین محصول نگاه لیبرالی، غرب‌گرای، اشراف‌زده ... (صدای بوق) ... است» را بارها شنیده‌ایم، اما این سلاطین در مهد لیبرالیسم اقتصادی و خود غرب و کانون‌های ثروت و قدرت جهانی به شکل سلاطین وطنی وجود ندارند. فکر نمی‌کنید مشکل چیزی دیگری است؟ ▪️من نوجوانی بودم از سر تفریح و وقت‌گذرانی تابستانی در روستا، کل وقتم را هم که پیکل وجین می‌کردم به جایی بر نمی‌خورد، چهار تن سیب‌زمینی مزرعه پدر هم سه تن می‌شد، خیلی اهمیت نداشت. کار حکومت اما این نیست که دائم سلطان پیدا کند. اعدام کردن آدم‌های ریسک‌پذیری که می‌توانسته‌اند احتمالاً کارآفرین خوبی هم باشند خوب نیست. ▪️شیوه فعلی مقابله با «سلطان»‌ها را می‌توان «خارخاسکیسم» یا «پِیکُلیسم» نامید. سلطان‌خیزی پی‌آمد ناگزیر پِیکُلیسم است و به قیاس راه‌ها به سوی خدا که به عدد خلق‌الله است، به عدد کالاهای مهم هم سلطان از خارخاسکیسم و پیکلیسم برمی‌خیزد. لاجرم، پیکل وجین کردن من برای پدرم فایده نداشت، اعدام سلاطین هم فایده ای ندارد. این حکمرانی اقتصادی هر چه نیست، پیکلیستی هست. www.modiryar.com @modiryar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه اُردک زشت 🦢 من هرگز آدم مهمی نبوده و نیستم که با پشت چشم نازک کردن ها و ادا و اطوارهایت به هم بریزم. اصلاً می دانی چیست؟ من خودم را حتی از آن چه تو در موردم فکر می کنی هم کمتر می دانم پس دیگر چه چیزی را می خواهی به رخ من بکشی؟ صفر را در هر عددی ضرب کنی صفر می شود و تقسیم و تفریق کردن اش معنایی ندارد پس لطفاً تلاش بیهوده مکن! کسی که در اعماق زمین ایستاده را نمی توان زمین زد و آدمی که خودش آوار شده را نمی توان خراب کرد پس واقعاً دنبال چه می گردی؟ من رها کردن، گذر کردن، نادیده گرفتن و از همه مهم تر سوختن و نابود شدن را خوب بلدم، بارها تجربه کرده و هزینه اش را پرداخته ام. اما آیا تو تا به حال چیزی در مورد ققنوس ها شنیده ای؟ 🦢 حتم دارم که چیزی نمی دانی و نشنیده ای که اگر می دانستی این گونه سعی در آتش زدن گندم زار احساساتم نداشتی. با هر بار سوختن دوباره متولد می شوم و اوج می گیرم، تا نهایتِ عشق پرواز می کنم و به همان جایی می رسم که دست تو و امثال تو که بویی از عاطفه و محبت نبرده اید هرگز به آن جا نمی رسد. من به تکلیف خود عمل می کنم و در مسیر عاشقانه هایم پایدارم و تو به دنبال لجبازی های کودکانه خودت باش تا روزی که مشخص شود "جوجه اردک زشت" همان قوی زیبایی است که سرزنش ها را می شنود و دم نمی زند، بزرگ است و در بازی فرومایگان وارد نمی شود و در تنهایی می میرد ولی همنشین هر کس و ناکسی نمی گردد. @modiryar
اتاق کارهای باز: جذاب و احمقانه❗️ ▪️تصویری که در فیلم‌ها یا آگهی‌های تبلیغاتی از محیط‌های کاری خلاق و پرطراوت می‌بینیم، معمولاً فضایی بزرگ را نشان می‌دهد که همۀ کارمندان آنجا پشت میزهایشان نشسته‌اند و در حین کار با یکدیگر همفکری و خوش‌وبش می‌کنند. فقط مدیران بداخلاق‌اند که خودشان را در اتاق‌هایشان حبس می‌کنند و در را روی خودشان می‌بندند. اما واقعیتِ اتاق‌کارهای باز و شلوغ چیز دیگری است: • عدم تمرکز، • ناتوانی در کنترل محیط، • نداشتن فضایی خصوصی، • سروصدا و مزاحمت‌های بی‌پایان. واقعاً اتاق کارهای باز فایده‌ای هم دارند؟ ▪️ اولین‌بار در دهۀ ۱۹۵۰ توسط گروهی از طراحان هامبورگی در آلمان به‌منظور تسهیل ارتباط و تبادل ایده‌ها طراحی شد. اما مجموعه‌ای روبه‌رشد از قرائن نشان می‌دهد که اتاق کار باز دقیقاً اهدافی عکسِ ارتباط و تبادل دارد. ▪️در سال ۲۰۱۱ روان‌شناس سازمانی، به مرورِ بیش از صد پژوهش دربارۀ محیط‌های اداری پرداخت. او دریافت که هرچند دفاتر باز معمولاً حسی نمادین از مأموریت سازمانی را می‌پرورند و این احساس را در کارمندان القا می‌کنند که بخشی از یک مجموعۀ آرام‌ و خلاقانه هستند، اما این نوع اتاق کارها به دامنۀ توجه، بهره‌وری، تفکر خلاق و رضایت کارکنان ضربه می‌زند. این کارمندان در مقایسه با کارمندانی که در دفترهای سنتی کار می‌کردند، دارای تعاملات کنترل‌نشدۀ بیشتر، استرس بالاتر و تمرکز و انگیزۀ پایین‌تر بودند. ▪️به‌لحاظ روان‌شناختی باعث بهبود عملکرد شغلی می‌شود. اتاق کارهای باز عنصر کنترل را نیز از میان برمی‌دارند که این خود باعثِ حس درماندگی می‌شود. در سال ۲۰۰۵، پژوهشگران دریافتند که توانایی کنترل محیط تأثیری چشمگیر بر انسجام تیمی و رضایت شغلی دارد. وقتی کارکنان نتوانند ظاهر محیط را تغییر دهند، نور و دما را تنظیم کنند و نحوۀ برگزاری جلسات را به میل خود انتخاب کنند، روحیه‌شان به‌شدت کاهش می‌یابد. ▪️محیط باز حتی شاید بر سلامت هم تأثیر منفی داشته باشد. اخیراً و همکارانش، در مطالعه‌ای دریافتند که با افزایش تعداد افرادی که در یک اتاق کار می‌کنند، تعداد افرادی که مرخصی استعلاجی می‌گیرند نیز به‌سرعت افزایش می‌یابد. کارکنان اتاق‌های دونفره بیش از ۵۰درصد بیشتر از کارکنان اتاق‌های تک‌نفره مرخصی استعلاجی می‌گیرند؛ و کسانی که در اتاق کارهای کاملاً باز کار می‌کنند به‌طور متوسط ۶۲ درصد بیشتر از مرخصی استعلاجی خود استفاده می‌کنند. ▪️اما شاید بتوان گفت مشکل‌سازترین جنبۀ اتاق کار باز فیزیکی است، نه روان‌شناختی: سروصدا. در محیط‌های آزمایشگاهی، بارها و بارها ثابت شده که سروصدا باعث تضعیف عملکرد شناختی می‌شود. روان‌شناس، که تأثیر صدا را بر نحوۀ تفکر ما مطالعه می‌کند، دریافته که هیاهوی اداره باعث می‌شود کارکنان به‌خوبی نتوانند اطلاعات را به یاد آورند یا حتی حساب‌وکتاب‌های ساده انجام دهند. گوش‌دادن به موسیقی برای دفع صداهای مزاحم داخل اداره هم چاره‌ساز نیست: پرهم دریافت که حتی گوش‌دادن به موسیقی نیز تیزهوشی ذهن را مختل می‌کند. ▪️همچنین و ، روان‌شناسان دانشگاه کرنل، در مطالعه‌ای دریافتند کارمندان اداری‌ای که سه‌ساعت در معرض سروصدای اتاق کار باز قرار دارند، دچار افزایش سطح اپی‌نفرین می‌شوند، یعنی همان هورمونی که آن را غالباً با نام آدرنالین می‌شناسیم و با پاسخ جنگ یا گریز مرتبط است. اِونز و جانسون همچنین دریافتند افرادی که در محیط‌های پرسروصدا کار می‌کنند، تغییرات ارگونومیک کمتری نسبت به محیط‌های خصوصی انجام می‌دهند که این امر موجب افزایش فشار جسمی بر آن‌ها می‌شود. ▪️شاید چنین به‌نظر برسد که اتاق کارهای باز برای کارکنان جوان مناسب‌تر باشد، چرا که اکثرشان در بیشترِ طول دوران کوتاه کاریشان به چندکارگی مشغول بوده‌اند. در سال ۲۰۱۲، پژوهش‌گران دریافتند که نیز به اندازۀ همتایان سن‌بالاترِ خود از بعضی سروصداها مثلِ صدای گفت‌وگو و خنده بیزارند و آن را باعث حواس‌پرتی می‌دانند. ▪️کارکنان جوان نداشتن و ناتوانی در کنترل محیط را نیز ناخوشایند می‌دانستند. اما معتقد بودند که این بده‌بستان نهایتاً ارزشش را دارد، چون اتاق کار باز منجر به القای حس رفاقت می‌شود؛ آن‌ها برای زمانی که به معاشرت با همکاران می‌گذراندند ارزش قائل بودند و همکارانشان را دوست خود می‌دانستند. اما این افزایش رضایت فقط باعث پنهان‌کردن این نکته می‌شود که کارکنان جوان نیز از اتاق کارها باز ضربه می‌خورند. www.modiryar.com @modiryar
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید ... www.modiryar.com @modiryar
نه دل بردار دارد نه دل بگذار! ⛱ نه دل بردار دارد نه دل بگذار، نه سر رفتن دارد نه پای ماندن، نه رها می‌کند نه دو دستی می‌چسبد، نه محبت می‌کند نه طاقت بی‌توجهی دارد، با دست پس می‌زند و با پا پیش می‌کشد، در وصال یار حقش را ادا نمی‌کند و در فراقش تاب نمی‌آورد، سر دسته بی‌خیال‌هاست و بی‌توجهی ببیند بغض می‌کند، همواره طلب‌کار است و هیچ‌گاه خودش را بدهکار نمی‌داند ... ⛱ می‌خواهد معشوقی بی‌همتا باشد و دلربایی نکند، ناز بفروشد و نازی نخرد، سرد بگوید و گرم بشنود، درد دل‌هایش را بی‌محابا بگوید و سنگ صبور نباشد و خلاصه دلش می‌خواهد یک بام باشد با دو هوا، گاهی طوفانی و ابری، گاهی فرح بخش و آفتابی. آدم نمی‌داند درون او چه می‌گذرد و چه می‌خواهد؛ عاشق است یا فارغ، مهربان است یا نامهربان، سرد است یا گرم ... ⛱ این روزها رسم عاشقی عوض شده است؛ آدم‌ها دلشان می‌خواهد از آب رد شوند و تر نشوند، بخرند و بهایش را نپردازند، گُل بشنوند و گُل نگویند، بگیرند و نم پس ندهند، زندگی خودشان شیرین باشد و فرهاد در به در کوه‌ها. تو گویی زندگی همچون اتوبان یک‌طرفه تنها برای آن‌ها قرق شده که با هر سرعتی دلشان خواست بتازند و به احدی توجه نکنند ... ⛱ عجب روزگار سختی شده برای مهربان‌ها! همان هایی که محبت و عاطفه درونشان می‌جوشد و آن را حراج دلخوشی دیگران می‌کنند، خودشان پناهِ عاطفی و دلگرمی ندارند اما در مهرورزی و مهربانی کم نمی‌گذارند، می‌بخشند و دریافت نمی‌کنند، تلخ می‌بینند و دم نمی‌زنند و با سرشت پاکی که دارند وفا می‌کنند و ملامت می‌کشند و شک ندارند مهر ثابت و عشق پایدار خدای مهربان می‌بیند و جانشین همه نداشته هایشان می‌شود. @modiryar
📖 ، آیه ۶۷ ۞ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ ۞ مردان و زنانِ منافق، از يكديگرند (از يك قماشند)، به منكر فرمان مى‌دهند و از معروف نهى مى‌كنند و دستهاى خود را (از بخشش و انفاق) مى‌بندند. خدا را فراموش كرده‌اند، پس خداوند نيز آنان را فراموش كرده است. همانا منافقان، همان فاسقانند. 💢 نکته‌ها: ⇦ خداوند كه فراموشى ندارد، «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» پس اين آيه كه مى‌فرمايد: خداوند آنان را فراموش كرد، به چه معنايى است؟ نسبت دادن فراموشى به خداوند، مجازى است، يعنى خداوند با آنان مثل فراموش شده‌ها عمل مى‌كند (نه آنكه فراموششان كند). ⇦ امام رضا(ع) فرمود: كيفر كسى‌كه خدا وقيامت را فراموش كند، آن است كه خود را فراموش كند. ⇦ حضرت على(ع) فرمود: فراموش كردن خداوند آن است كه آنان را از خير محروم كند. www.modiryar.com @modiryar
‌‌‌ ✍ منتشر کرد: ‌‌‌‌‌ 📔 کتاب پردازش و جمع‌آوری اطلاعات ‌ 🔺نویسنده: 🔻طراح جلد: سعید معتمدراد ‌‌ ارتباط با ناشر جهت تهیه نسخه های صوتی، دیحیتال و چاپی کتاب‌ها: ‌ ۰۲۶ - ۳۴۲۱۱۴۹۶ www.ketablet.com@modiryar
دوران "دیکتاتوری دل" به پایان رسیده است ⛱ اگر می خواهید همه چیز درست شود برای مدتی هر چند کوتاه "دل" را زندانی کنید. او محکوم است به زندان با اعماق شاقه در سلولی انفرادی، با پنجره های بسته که هیچ راهی به بیرون ندارد و هیچ نوری به آن نمی رسد. سپس بنشینید روبروی عقل؛ با او مهربان باشید، به سخنانش گوش فرا دهید و به او اعتماد کنید. شاید برای شما حرف هایی دارد که به دلیل هوچی گری هایِ دل بیتاب تان هرگز بدان گوش نداده اید. وقتی به اندازه نوشیدن یک فنجان چای تلخ همنشین "عقل" باشید خواهید دید که رنگ و بوی خیلی چیزها تغییر می کند؛ برخی افراد کاملاً از چشم شما می افتند، عده ای را هرگز دوست نخواهید داشت، نسبت به برخی افراد و برخی کارها نگاه تان تغییر می کند و شاید باشند کسانی که ناخواسته برایتان عزیزتر شوند و دریابید که باید بیشتر قدرشان را بدانید. ⛱ اینجاست که حس می کنید گاهی اشتباهی کاسه داغ تر از آش بوده اید، یا بیخودی وقت ارزشمند خود را صرف افرادی کرده اید که برایتان تره هم خرد نمی کنند، یا شاید محبت را به عده ای که لایق آن نبوده اند هدیه داده اید. دیگر بس است! دوران دیکتاتوری" دل" به پایان رسیده است. همان فرمانروای ستمکاری که همواره با شلاق احساسات پیکر نحیف شما را آماج شدیدترین بی رحمی ها قرار داده و همیشه از وجود ارزشمند شما یک قربانی ساخته است. اکنون دوران سیاه حکومت او به پایان رسیده است پس مجسمه های غرورش را پایین بکشید و قلمروی فرمانروایی اش را با عقل تقسیم کنید تا شما هم بتوانید گاه گاهی در ساحل آرامش قدم بزنید و صدف ها و گوش ماهی هایِ لذت زندگی را بشمارید. اینک شمایید و رهایی از هر آنچه می خواهد شما را اسیر کند. آزادی تان مبارک! @modiryar
درنگ در ۴۰ سالگی (حرف‌هایی برای نزدن) ➊ امروز‌، ام است. اصولاً اعتقادی به برگزاری جشن تولد ندارم، چرا که به نظر من، جشن و گرامی‌داشت بابت چیزی که کوچک‌ترین نقشی در خلق آن نداشته ام، موضوعیت هم ندارد؛ نه انتخاب من بوده که به آن ببالم و نه دستاوردم که به آن مباهات کنم. ➋ اعتراف می‌کنم در این چهل سال، گاهی برای رسیدن به اهدافم، ام را پایین آورده ام و گاهی ترتیب و وزن اولویت‌ها را جابجا درک کرده ام. به دنبال احیای «معدل زندگی» ام هستم؛ به نظرم «در کنار خانواده بودن» و «در لحظه زندگی کردن» می تواند (دست‌کم برای من) این معدل را بالا ببرد. ➌ با این‌همه، هرگز را نمی‌خورم، چرا که اعتقاد دارم حسرت زندگی را کسی می خورد که به اندازه سن و سالش زندگی نکرده باشد؛ که من کرده ام. ➍ به شدت اعتقاد دارم که بودن، موجب بهتر دیدن زندگی می شود؛ به همین شدت، از مرگ اندیشی لذت میبرم (اکیس الناس؛ اکثر هم للموت ذکرا). ➎ تاکنون کمتر درسی به این مهمی آموخته ام که انسان چقدر در به غل کشیدن یاغی اش ناتوان است. به‌راستی، یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکردن (تکرار می‌کنم به هیچ چیز) چقدر دشوار است. پیشنهاد می‌کنم امتحان کنید و یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکنید (به هیچ چیز)؛ تا ناتوانی بنی بشر (که انواع و اقسام فتوحات را در اوج آسمان و قعر دریا انجام داده) در کنترل یک دقیقه از افکار خودش را دریابید. ➏ شدیداً به اعتقاد دارم و قانون‌مند بودن جهان هستی را با ذره ذره وجودم احساس می کنم و مهم اینکه ایمان به این قانونمندی آرامش عجیبی به من می دهد. ➐ به چهل سال گذشته که می نگرم، بالاترین چیزی که می توانم به آن مباهات کنم، و به بچه های مردم بوده و تازه می‌فهمم صحبت‌های معلم دوران دبستانم (را که می گفت: خدمت به خلق، بالاترین مرتبه وجودی انسان است)، چقدر مقرون به صواب است. ➑ معتقدم هر انسانی برای انجام رسالتی پا به عرصه وجود گذاشته است؛ نیافتن آن ، «لولیدن بیخود دور خود» و «جزع و فزع کردن الکی» است. این تکلیف، «مالایطاق» نیست و هر انسانی می تواند آن را دریابد و محقق کند. او باید بداند که کدامین رشته از این فرش هستی قرار است با دستان او بافته شود. این رسالت (ماموریت) احتمالا همان دلیلی است که قرار است مردم ما را به «خاطر» آن، به «خاطر» بیاورند. www.modiryar.com @modiryar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ بغض گلوی مرا می‌فشارد ولی تو گریه می‌کنی ⛱ تو بَد می کنی ولی من عذرخواهی می کنم، تو مقصری ولی من کوتاه می آیم، تو می شکنی ولی من تاوان پس می دهم، تو قیل و قال می کنی ولی حق با من است، تو مظلوم نمایی می کنی ولی من مظلوم واقع شده ام، تو گریه می کنی ولی بغض گلوی مرا می فشارد و این داستانِ وارونگیِ زندگی سر دراز دارد. ⛱ حکایت من نه این است که غرور نداشته باشم یا نفهمم چه می شود و چه می کنی و نه آن که ضعیف باشم و نتوانم جوابت را بدهم. این داستانِ راستانِ اهل وفاست که می رنجند ولی دم نمی زنند، بغض می کنند ولی گریه نمی کنند، خود می شکنند ولی آسیب نمی رسانند، جفا می بینند ولی بی وفایی نمی کنند و خوب می دانند نوایِ بینوایی حریف ندارد. ⛱ ما از تباری هستیم که بر سر عهد خود ثابت قدم می مانند، تکلیف شان را مقدم بر آرزوهایشان می دانند، چشم خود را نمی بندند، هر چه به دهانشان رسید نمی گویند، به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش نمی کشند، خرِ مراد خویشتن را بر اسب سفید آرزوهای دیگران ترجیح نمی دهند و خانه خود را روی آوار زندگی دیگران بنا نمی کنند. ⛱ و چه زیباست آن گاه که دستی فراتر از دست همگان از آستین زمانه در می آید، بر سر انسان دست نوازش می کشد و در گوش هایش حرف محبت زمزمه می کند که ای عزیز من! آرام باش، سرت را روی شانه هایم بگذار، خودم تو را کفایت می کنم، هستم، می بینم، هوایت را دارم، تاج کرامت بر سرت می گذارم و دانه دانه گندم هایی که بر سر راه پرندگان ریخته ای را می شمارم. @modiryar
مسابقه بین‌المللی عکاسی موسوم به BigPicture، از جمله رویدادهای معتبر در جهان است که با محور طبیعت‌نگاری به شکل سالانه برگزار می‌شود. عکس‌های برگزیده این رویداد مهم در رقابت سال ۲۰۱۹ را ملاحظه نمایید. www.modiryar.com @modiryar