eitaa logo
فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
174 فایل
🌸اگر کسی فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام را نقل کند خداوند گناهان زبان او را می بخشد🌸 💠تعجیل در فرج قطب عالم امکان صلوات💠 خادم : @Alisafaei72 🌷درمحضراستادشجاعی @jalasate_ostad
مشاهده در ایتا
دانلود
فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام🇵🇸
✔️تحلیل گفتمان ادبی خطبه های حضرت زینب (س) #بخش_پنجم 🔘ویژگی های ساختاری خطبه حضرت زینب(س) در کوفه
✔️تحلیل گفتمان ادبی خطبه های حضرت زینب (س) 🔘ویژگی های ساختاری خطبه حضرت زینب(س) در کوفه ✔️همانطور که بیان شد حضرت زینب(س) با به کارگیری اسلوب قرآنی و استفاده از صنعت های ادبی در گفتار خود از جمله تشبیه؛ جهت بیدارگری کوفیان پرداخته است. 🔰تشبیه: ▪️او کمرعی علی دمنة أو کفضّة علی ملحودة. ➖[شما مانند گیاهان مزبله ها هستید که قابل خوردن نیستند و مانند نقره ای هستید که زینت قبورند.] 📎زینب کبری(س) برای بیان شخصیت حقیقی کوفیان و پرده برداشتن از باطن زندگی ایشان، که ظاهرش مخالف باطن آن است؛مثال دیگری بیان نموده و کوفیان را به سیزه هایی تشبیه کرده است که در جاهای کثیف و غیربهداشتی روییده باشند، آن حضرت فرمود: «أو كمرعى على دمنه» یا همچون سبزههایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی دارد.» 🔘«مرعی» به سبزه زارهایی که چراگاه احشام است گفته می شود. «دمنه» نیز به محل انباشته شدن فضولات حیوانات همراه با خاک در محل های نگهداری این حیوانات گفته می شود که در اثر ریخته شدن فضولات بر روی خاک و بول کردن آنها بر روی این مخلوط به مرور زمان حالت گل به خود می گیرد و در اثر وجود رطوبت کم کم گیاهانی از آنها می رویند که رنگی سبز و ظاهری زیبا دارند اما در حقیقت، ریشه آنها در در محلی کثیف و انباشته از میکروب قرار دارد. 🔘مردم کوفه نیز چنین بودند آنان ظاهری آراسته و تمدنی ریشه دار داشتند، اما حقیقت و باطن آنان زشت و قبیح و مشتمل بر خباثت، خیانت، دروغ، نفاق، تجرّی بر خدای متعال، پایمال کردن ارزشها و عدم تخلق به اخلاق فاضله بوده است؛ فضایلی که از بارزترین مصادیق آن وفای به عهد و مقدم داشتن مصالح دینی بر هر چیز دیگر است. ♦️توجه به این نکته ضروری است که در کوفه آن روز جمع بسیاری از اخیار و مؤمنان پاک نیز بودند اما اشرار این شهر با همدستی حاکمان فاسد، این تصویر زشت و آوازه ناهنجار را برای همه ساکنان این شهر به وجود آوردند. @mola_amiralmomenin_as
✔️تاکتیک های نظامی، تبلیغی در 🔘روش هاى روانى، تبليغى روش هايى كه از سوى سيد الشهدا «ع» در طول نهضت و در روز عاشورا، و نيز توسّط‍‌ خانوادۀ او به كار گرفته شد، هم مايۀ ماندگارى نهضت و مصونيّت چهرۀ آن است، هم عامل روحيّه بخشى به ياران شركت‌كننده در آن حماسه، كه امام را با همۀ هستى يارى كردند، و هم مايۀ تزلزل در انگيزۀ سپاه كوفه و موجب ضعف يا رسوايى يا خنثى شدن تبليغات دشمن گشته است، كه به برخى از آنها اشاره مى‌شود: ١-«نامشروع دانستن خلافت يزيد»: امام حسين «ع» با اين موضع، در افكار هواداران يزيد، ايجاد تزلزل كرد و با امتناع آشكار از بيعت و اعلان آن، جوّ سكوت را شكست. ٢-«شهود صحنه»: با همراه بردن زنان و كودكان در سفر كربلا، به عنوان عاملان ثبت وقايع و شاهدان زنده كه همۀ صحنه‌ها را ديده‌اند، از تحريف و مسخ چهرۀ واقعه جلوگيرى كرد. به علاوه حضور زنان و كودكان در قافلۀ حسينى، تأثير عاطفى و برانگيزندۀ افكار بر ضدّ امويان در طول سفر داشت؛ حتى پس از شهادت و در دوران اسارت. ٣- نامه‌نگارى و پيام‌رسانى: به بزرگان كوفه و بصره و سران قبايل و اعزام نماينده به كوفه و تماس با پايگاه هواداران به عنوان يك كار تشكيلاتى. ٤-«سنجش افكار»: محاسبۀ زمينۀ اقدام در كوفه، از راه اعزام مسلم بن عقيل به آنجا و ارزيابى وضعيّت هواداران و نويسندگان دعوتنامه‌ها و درخواست از مسلم براى گزارش دقيق از اوضاع كوفه و ميزان تعهّد و وفاى مردم. ٥-«مشروعيّت نهضت»: آن حضرت، حركت سياسى خود بر ضدّ حكومت را به تكليف شرعى و امر به معروف و نهى از منكر و احياى سنت پيامبر «ص» پيوند داد، تا ضمن مشروعيت بخشيدن به قيام خود، تعريضى به نامشروع بودن خلافت و تعارض آن با سنّت نبوى داشته باشد. 📓فرهنگ عاشورا، نوشته جواد محدثی، صفحه 100 @mola_amiralmomenin_as
✔️ ⁉️فناء و حلول چه تعريفى دارند؟ 🔘(فناء) به معناى از بين رفتن، بى اثر شدن و حلول بمعناى ورود و جذب شدن است و اين دو در باطن و فضاى روح و جان صورت مى‌گيرد و لذا اين تعبيرها به جهان مادى و ظاهرى مربوط‍‌ نمى‌شوند بلكه مراد اينست كسانى كه با تمام وجود همراه با عشق و محبت شديد مطيع خدا گرديده و چنان تسليم خالص يافته‌اند كه در همه احوالاتشان فقط‍‌ خدا را نشان مى‌دهند و خود را با تمام امكاناتشان در اين اعتقاد محو ساخته اند كه روح و جانشان و تمام اعضاى بدن، اعم از آرزوها و اميدها، سعى و تلاشها، تحصيل و تدريس و تعليم‌ها و ... همه را به خدا و خشنوديش بذل كرده‌اند. ديگر خود را چيزى حتى ذره هم نمى‌دانند و نمى‌بينند و به مقام تسليم محض رسيده‌اند اين را (فناء) گويند: مثلاً حضرت اميرالمومنين (ع) در خدا چنان فانى شده با اينكه مى‌دانست تروريست‌هاى قريش به منزل پيامبر(ص) حمله مى‌كنند تا او را بكشند بخاطر مرضات خدا در رختخواب پيامبر(ص) خوابيد و خود را در تيررس شمشيرها و نيزه‌ها قرار داد و تا جان جانان را خطر نرسد يا عمروبن عبدود را بر زمين زد و بعد او را رها كرد وقتى كه از علتش پرسيدند فرمود: او بر صورتم آب دهان انداخت احساس كردم چه اگر در آن لحظه او را بكشم بخاطر خدا نباشد چون ناراحت بودم چند قدم فاصله گرفتم تا اخلاصم بخدا در انجام هر عملى صدمه نخورد، نمونه‌هاى زياد در اين زمينه وجود دارد به هر حال ياران امام حسين(ع) چنان در ايشان فانى شده بودند كه با هيچ بهانه و توجيهى دوست نداشتند از حضرت جدا شوند در شب عاشورا حضرت همه را آزاد گذاشت و فرمود دست زنان و بچه‌ها را بگيريد و در دل شب از مسيرهاى مطمئن بسوى وطن و زندگى خويش برويد و من هيچ توقعى از شما ندارم و در روز قيامت شكايتى نخواهم كرد و ... اگر كسى دنبال بهانه و توجيهات مشروع و معقول بود قطعاً زمينه فراهم شده بود چون كه امام زمانشان با رضايت كامل آنها را آزاد گذاشت ولى چرا نرفتند و از توجيهات مشروع و معقول استفاده نكردند؟ چرا بياد خود و زندگى دنيوى نشدند؟ و چرا براى ماندن و شهيد شدن اشك مى‌ريختند؟ و چرا از حضرت مى‌خواستند آنها را پيش خود نگهدارد؟ و چرا مى‌گفتند اگر صد بار هم كشته و زنده شويم باز هم دوست نداريم از شما جدا شويم و اصلاً ما زندگى و حيات را بدون وجود شما نمى‌خواهيم‌؟! ✔️اين معناى (فناء) است كه ياران امام حسين(ع) بر همگان تعريف كردند و نبايد غير از اين معنا را در تعريف فناء قبول كرد. @mola_amiralmomenin_as
فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام🇵🇸
🔘ويژگى‌هاى #خوارج #بخش_هشتم 5️⃣كج‌فهمى و بدفهمى 🔘خوارج در رويكرد به قرآن و حوادث گرفتار كج‌فهمى
🔘ويژگى‌هاى 6️⃣جهالت و نادانى(1) 🔘 مردمانى جاهل و نادان بودند كه به جهالت و نادانى خويش آگاه نبودند، و گمان مى‌كردند كه همه چيز را بهتر از ديگران مى‌فهمند، و اين تلقّى نادرست از خويش، امكان اصلاح خود را از آنان مى‌گرفت، و بسيار سخت راه به درك درست امور مى‌بردند. ◀️امام على(ع) در اين‌باره، در بيانى والا، فرمود: 💠 «همانا نادان كسى است كه به خاطر ناآگاهى از دانش، خويش را عالم مى‌شمارد، و به نظر خود بسنده مى‌نمايد. از عالمان دورى مى‌جويد و عيبجويى‌شان مى‌كند، و هر كه با وى مخالفت نمايد، او را خطاكار مى‌داند، و دانشورى را كه به برخى امور علم و شناخت دارد، گمراه‌كننده مى‌شمارد. و هرگاه چيزهايى مطرح شود كه نمى‌داند، آن را منكر مى‌شود و تكذيب مى‌كند و به خاطر نادانى‌اش مى‌گويد: «اين را نمى‌شناسم»، و «فكر نمى‌كنم كه چنين باشد»، و «گمان نمى‌كنم كه چنين باشد» و «گمان نمى‌برم كه وجود داشته باشد» و «كجا چنين چيزى است‌؟». همه اين‌ها به علّت اعتماد به نظر خود و ناآگاهى از مقدار جهالتش است، و به علّت مشتبه شدن كار، از آن‌چه معتقد است، جدا نمى‌شود و بهره نمى‌برد و حق را منكر مى‌گردد و در نادانى متحيّر مى‌ماند و از دانش‌جويى سر بر مى‌تابد.» ◀️خاستگاه آنان نيز، و بود، و ايستادن آنان در برابر امام على(ع) بر اين مبنا بود. آنان از سر جهالت و نادانى، به نام دين و ديندارى در برابر وى ايستادند و مصيبت‌ها به بار آوردند، چنان‌كه امام(ع) دربارۀ آنان و نيز كسانى كه از روى آگاهى و از سر دانايى بى‌پروايانه كمر به نابودى حق و عدالت بستند، فرمود: ♦️دو كس پشت مرا شكستند: عالم بى‌پروا، و نادان پايبند به شريعت. 📓کتاب "دامگه شیطان"، اثر مصطفی دلشاد تهرانی. @mola_amiralmomenin_as
🔰 جوان ايرانى در اُحد از اين فرد، تنها در غزوه احد (سال سوم) ياد شده و اطلاعى در دست نيست كه اين ايرانى چگونه و در چه زمانى به مدينه رفته است. همچنين به طور دقيق مشخص نيست كه او مولاى چه كسى بوده است. برخى اين جوان ايرانى را از موالى «بنى‌ معاوية بن مالك بن عوف» از طايفه‌هاى انصار، و برخى ديگر از موالى «بنى‌هاشم» يا مولاى «جبير بن عتيك» از قريش دانسته‌اند. در برخى منابع مدخلى به نام «ابوعقبة الفارسى» به وى اختصاص داده شده و در آن آمده است: در نبرد احد، يك جوان ايرانى كه جزء نيروهاى پيامبر (ص) بود، پس از آنكه ضربتى به دشمن حواله كرد، از روى غرور فرياد برآورد كه «خُذها و انا الغلام الفارسي» ؛ «اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يك جوان ايرانى». در اين هنگام رسول خدا (ص) احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصبات ديگران را بر خواهد انگيخت. ازاين‌رو به او فرمود: «چرا نگفتى من غلام انصار هستم؛ زيرا مولاى هر قومى از آنها محسوب مى‌شود». از اين روايت درمى‌يابيم كه برخى ايرانيان موالى «اوس» و «خزرج» بودند كه پس از مسلمان شدن، انصار خوانده شدند. براساس نقل قولى، نام اين غلام ايرانى، رشيد بوده است. 📚الاستيعاب، ج 4، ص 1716. «واقدى» نقل مى‌كند: رشيد فارسى، برده بنى‌معاويه [از تيره‌هاى انصار]، مردى از مشركان قبيله بنى‌كِنانه را [در نبرد احد] ديد كه سراپا پوشيده در آهن بود و شعار مى‌داد: «من ابن‌عويم هستم!» رشيد آهنگ او كرد و چنان ضربتى به او زد كه زره او را پاره كرد و دو نيم ساخت و گفت: «بگير كه من غلامى فارسى هستم!» پيامبر (ص) او را ديد و گفتارش را شنيد، پس فرمود: «تو گفتى بگير كه من غلامى انصارى‌ام!» و در اين موقع، برادر مقتول، همچون سگى دويد و راه را بر رشيد بست و گفت: «من ابن‌عويم هستم!» رشيد ضربتى بر سر او زد كه مغفر و سرش را به دو نيم كرد و گفت: «بگير كه من غلامى انصارى‌ام!» پيامبر (ص) لبخند زد و فرمود: «آفرين اى اباعبدالله!» با آنكه او در آن موقع فرزندى نداشت، رسول خدا به او كنيه دادند. 📚المغازى، ج 1، ص 261. در برخى منابع ديگر اين روايت از قول «عبدالرحمان» فرزند «ابوعقبه» از پدرش نقل شده كه بيانگر فرزنددار شدن اين صحابى، پس از نبرد احد است. 📚الاصابه، ج 7، ص 337. @mola_amiralmomenin_as
فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام🇵🇸
#مبانى_قرآنى_خطبه_فدكيه ✔️پرتو اول 🔘فلسفه خداشناسى ♻️مشرق حمد فاطمى (3) حضرت فاطمه عليها السلا
✔️پرتو دوم ♻️و لَهُ‌ الشُّكْرُ عَلى مَا أَلْهَم فاطمه عليها السلام پس از حمد و ستايش خداوند، زبان به شكر خداى سبحان مى‌گشايد و مى‌گويد: «وَ لَهُ‌ الشُّكْرُ عَلى مَا ألْهَمَ‌». اگر چه ميان واژه حمد و شكر تفاوت‌هايى موجود است، از اين رو كه: شكر به معناى سپاسگزارى در مقابل كفران است و چنان كه كفران صحيح نيست مگر از كسى كه استفاده از نعمت نموده و از آن بهره‌مند شده است و در مقابل نافرمانى كرده و از آن قدردانى نكرده است، شكر و سپاس نيز بر نعمتى صحيح است كه به شخص سپاسگزار رسيده باشد برخلاف حمد كه ستايشى است در برابر مطلق نيكويى. بنابراين به جاى «أَلْحَمْدُ لِلّهِ‌» الشكر للّه نمى‌توان گفت، چون شكر، سپاس نعمتى بود كه به خود سپاسگزار رسيده است، فاطمه عليها السلام با بيان شكر، پس از حمد مى‌خواهد بيان كند از نعمتى مى‌گويم كه همه در آن شناوريم و پرتو آن بر همه‌ى ما تابيده است. تفاوت ديگرى نيز در ميان اين دو واژه مشهود است و آن اين كه حمد مختص ذات حضرت حق است، محمود حقيقى، فقط‍‌ خداى سبحان است. ♻️و اگر خداوند، حمد مقام صالحان كرده و در بيان على عليه السلام اين فروغ مى‌درخشد آن حضرت مى‌گويد: «فَرَضِىَ‌ سَعْيَهُمْ‌ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ‌» . على عليه السلام چشم‌اندازى را فرا روى درك و خرد مردمش مى‌گشايد و گرنه در يك تحليل و جمع‌بندى نهايى غير خداوند سهمى در حمد نداشته بلكه خداى سبحان حامد و ستايش‌گر كمال خويش است. او با فعلى از افعال خود ستايشگر فعل ديگرى است. بارى براساس توحيد افعالى و ربوبيت مطلق خداى متعال، اعمال صالح و سعى مشكور بندگان خدا چيزى جز ظهور و تجلّى فعل خدا نمى‌باشد و حمد نسبت به آن در حقيقت حمد و ستايش فعل خداست. از سوى ديگر حمد خدا از مقام صالحان، نيز نعمتى از خداوند است كه در برابر آن حمد خدا لازم است. بنابراين، كسى كه در ديد و نظر ابتدايى محمود خداست، به نگاه نهايى به خاطر اين كه محمود خدا بوده، بايد حامد خدا باشد و خدا را ستايش كند. 📓برگرفته از کتاب «مبانی قرآنی خطبه ی فدکیه»؛ اثر غلامعلی عباسی فردوئی @mola_amiralmomenin_as