eitaa logo
ملایی
189 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
34 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حجت الاسلام و المسلمین سوال پرسیدند که چرا بعد از فارابی و ... بحث های حکمت عملی در سنت فلسفی ما منقطع شد و ادامه پیدا نکرد؟ آیا نیازی نبود؟ پاسخ های جالب ایشان را درباره تاثیر حکمت در حکومت و ضرورت های احیای حکمت عملی در ابعاد علمی، حکومت، اجتماع و تمدن سازی بشنویم. از حدود 140 دقیقه این 9 دقیقه رو براتون گلچین کردم، از دستش ندید. منبع : http://hekmateislami.com/?p=6175
خب الحمدلله کتاب از استاد بالاخره چاپ شد، مقدمه ی فارسی بسیار خوبی هم استاد بر این کتاب نوشته اند، بخشی از مقدمه به شرح زیر است: «فیلسوفان مسلمان، علم النفس فلسفی را به دلیل ظرفیت های والای آن، دالان ورود به شناخت عمیق انسان و سعادت مخصوص او و نیز مسائل معاد و نبوت و امامت دانسته اند و از این طریق به عمق و ظرافتِ مباحث شریعت در این زمینه دست یافته اند. از سوئی چنین علم النفسی را پایه و اساس ورود به حکمت عملی و شعب آن یافته اند؛ حکمت عملی به حقیقت دانشی پرظرفیت برای کنش درست انسانی در سطح فردی و اجتماعی است و از این رو از اهمیت ویژه ای برخوردار است. امروزه علوم انسانی نیز می بایست پایه ها و اساس خود را در علم اکتشافی و حقیقی مربوط به انسان جستجو کنند تا اساسی به غایت درست و عمیق پیدا کنند.» برای این کتاب در موارد زیر با مولف همکاری داشتم: تقریبا تمام مقابله کتاب، بخشی از پیاده سازی، تعدادی از مصادر و آدرس ها و اندک پیشنهاداتی در تقویت محتوا. @nafahat_eri
در کتاب روش شناسی علم اصول ادعا شده است که ما بر اساس دیدگاه های امام و علامه و آقای سبحانی می فهمیم که علم اصول دانشی کاملا عقلایی است که دلیل عقلی هیچ جایی در آن ندارد و روش فلسفی هیچ جایی در علم اصول ندارد زیرا علمی اعتباری است نه حقیقی. (ص 294) برخی دلایل ایشان مانند عبارات زیر است: امام : أنّ الخلط نشأ من إسراء حكم الحقائق إلى الاعتباريات التي لم تشمّ و لن تشمّ رائحة الوجود حتّى يجري عليه أحكام الوجود. و لعمري إنّ ذلك هو المنشأ الوحيد في الاشتباهات الواقعة في العلوم الاعتبارية. تهذیب ج1 ص 318 همچنین عبارت علامه در حاشیه کفایه ص 10 و 11 که آمیخت نادرست علوم حقیقی و اعتباری را منشاء برخی اشتباهات اصولیون می دانند. در کتاب پیش فرض های فلسفی علم اصول،74 قاعده ی فلسفی بیان می شود که برای هر کدام، تعدادی از استناد های آخوند خراسانی ذکر می شود مثلا آخوند حداقل 6 بار از استحاله ترجیح بلامرجح استفاده کرده است و همین طور بقیه ی قواعد فلسفی با آدرس دقیق بیان می گردد. پس حذف فلسفه از اصول مانند جدا کردن مادر از فرزندش است. قضاوت با شما! اما اگر نظر من رو می خواید باید عرض کنم آینده ی حوزه را کسانی رقم خواهند زد که روشی صحیح برای آمیخت قواعد علوم حقیقی و اعتباری ارائه دهند. ملاک درستی آن این است که بتوان طبق آن با هدایت عقل از محکمات اصول دین به محکماتی که در فروع دین داریم برسیم. کشف این راه بدون جامعیت در علوم اسلامی و تقوای لازم شدنی نیست. گوهری گران بهاست. رزقنا الله و ایاکم ان شاء الله.
افرادی مانند حجت السلام مهدی صرامی (مسئول موسسه راهبردی فقه حکومتی) اصرار دارند که باید در و حتی در مانند فقه پزشکی، نگاه متعبدانه داشت و استنباط فقهی را صرفاً بر اساس معذریت و منجزیت پیش برد، نه بر اساس نگاه های کارکرد گرائی که دنبال عقلانیت سر صحنه و اثر وضعی هستند. ایشان در 3 ساعت صحبتی که در این نشست داشتند مدام از نگاه تعبدی محض دفاع می کردند و کسانی که به دنبال تنظیم فقه نظام، طبق ثمر بخشی آن بر اساس غایات و اهداف بودند را با عباراتی مانند "تکنوکرات" و ... برچسب می زدند: https://eitaa.com/Warathah/29 درحالی که رهبر انقلاب در در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی فرمودند: "بچه‌های ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند. جوانهای ما واقعاً سؤال میکنند. این سؤالهائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم." http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23898 پس ما باید رو به رشد را عامل خوشبختی بدانیم، نه نشانه ی عدم اعتقاد به قدرت خدا در اصلاح احکامِ اصول عملیه ای یا در اصلاح و معجزه برای ماست مالی احکام ظاهری ای که خلاف حکم واقعی است! مگر این که شما مانند مجلس شورای ان شاء الله اسلامی، قائل به تصویب (اشعری یا معتزلی؟) حکم و قانون باشید نه تخطئه! یادش به خیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) گله داشتند که چرا می گویید قوه مقننه و مجلس قانون گذاری، مجلس مجلس برنامه ریزی است: https://b2n.ir/556192 از بیانات دیگری که امروزه درجدایی فلسفه و اصول شایع شده، این هست: آیت الله سبحانی: "باید در مبانی اصول فقه تجدید نظر شود، از زمان صاحب فصول، مسائل فلسفی، پایه بخشی از مسائل اصول فقه شده است، در حالی که مسائل فلسفی مربوط به علوم حقیقی و تکوینی است و اصول فقه، یک علم اعتباری و قانونی است. بهره گیری از قوانین تکوینی در علوم اعتباری چندان صحیح نیست ... مرحوم علاّمه طباطبایی کراراً اصرار میورزند که هر علمی را باید با مبانی خود علم به پایان رساند و لذا در حاشیه خود بر کفایه از این مبنا بهره می گیرد." hawzahnews.com/news/872662 برای این نکته دو پاسخ عرض می کنم، اول از زبان مبارک رهبری و پاسخ دوم نمونه های واضح کار های فلسفی علامه در حاشیه بر کفایه ! (پست بعدی ان شاء الله) امام خامنه ای: "این که ما بگوئیم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همه‌اش یکی است، یک هدف دارد. [اما در] مسئله‌ی امتداد [های حکمت باید عرض کنم] ، فلسفه‌های مضاف - مثل فلسفه‌ی علوم انسانی، فلسفه‌ی روان‌شناسی - خوب و لازم است؛ اینها همان چیزهائی است که امتداد حکمت ما محسوب میشود؛ منتها تکیه‌ی اساسی را باید بگذارید روی مسائل کلان جامعه‌ی اسلامی؛ مثل حکومت. ما وقتی به فلسفه‌های غرب نگاه میکنیم، می‌بینیم مسائلی مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان، طبق نظرات آنها، حل میشود. اینها مسائل بنیادی شاخه‌های اصلی زندگی و جامعه است؛ اینها باید در فلسفه پاسخ پیدا کند.واقعاً برویم ببینیم بر اساس فلسفه‌ی ما، شکل جامعه، بنیان سیاسی جامعه، حکومت در جامعه، به چه شکلی خواهد بود؛ یعنی ما برای مسئله‌ی حکومت، در فلسفه چه پاسخی داریم. نمیشود بگوئیم آقا فلسفه ذهنیات محض است و به مسائل زندگی و جامعه ارتباطی ندارد؛ این معنی ندارد. به نظر من بخش عمده‌ای از جاذبه‌ی فلسفه‌ی غرب، مربوط به این است. همچنین مسئله‌ی اقتصاد. بنابراین به طور کلی جهان‌بینی اسلام تبیین شود. مواد اصلی جهان‌بینی اسلام را مشخص کنید - مسئله‌ی انسان، مسئله‌ی خدا، مسئله‌ی ارتباط انسان و خدا، مسئله‌ی تکلیف - در فلسفه‌ی اسلامی روی اینها کار شود. البته اینها پاسخهای روشنی هم دارد، در فلسفه‌ی ما خیلی از اینها مسائل مبهمی نیست؛ اما باید این پاسخها منعکس شود، گفته شود." http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23898 جالب است که رهبری می فرمایند تکلیفِ "مسئله ی تکلیف" و حکم الهی را فلسفه باید روشن کند! یعنی تبیین جهان بینی اسلام درباره احکام شرعی که زیر بنای کار فقهی است، بر عهده ی حکمت است. حقیقت حکم، اقسام حکم و ... همچنین تا زمانی که آثار حکم شرعی (خصوصاً نسبت به رابطه انسان و خدا) را حکیم معین نکند، فقیه نمی تواند درک درستی از «تنجز استحباب»، «تفاوت استحقاق عقاب و مفسده»، «نحوه ی تاثیر قبح فاعلی در عقاب» و امثال این موارد داشته باشد. در نتیجه استنباط اش همیشه با یک سردرگمی و عدم قطعیت همراه است و چه بسا در برابر بحث از احکام و عقاب های گناه های جوانحی، دست خود را به نشانه تسلیم بلند کرده یا به بهانه ی اخلاقی بودن از آنها فرار کند!
در مطلب قبل عرض کردیم که آیت الله سبحانی ادعا فرموده بودند که علامه طباطبایی در حاشیه کفایه بارها گفته اند که قواعد فلسفی چون مربوط به علوم تکوینی اند و اصول فقه علمی اعتباری است پس باید هر علمی را با مبانی خودش به پایان رساند؛ وعده داده بودیم از همین کتاب حاشیه بر کفایه علامه طباطبایی نمونه هایی از کارهای فلسفی علامه در اعتباریات! ارائه دهیم و اثبات کنیم که توجیه آقای مصطفی همدانی در کتاب «روش شناسی علم اصول» درست نیست. آقای همدانی برای توجیه مواردی که علامه بحث فلسفی مطرح کرده اند می گوید: «اگر در علم اصول لازم شود بحثی را با روش فلسفی حل کنیم، آن بحث اصولی نیست و فلسفی است که به مناسبت یا به جهت طرح توسط دیگران در علم اصول، درباره آن بحث می شود؛ از این رو گاهی حضرت امام یا علامه در مباحث اصولی خود با روش فلسفی بحث کرده اند» منبع: همین کتاب، جمع بندی نهایی ص 294 نمونه اول: اگر چه علامه حقیقت وضع را این طور تعریف می کنند: «فاللفظ نفس المعنا، و دلالته علیه دلالة الشیء علی نفسه، لکن فی ظرف الاعتبار و بحکم الوهم» ولی درباره وضع حروف با محقق اصفهانی مخالفت کرده، معتقدند الفاظ حروف برای معانی حرفی ای وضع شده اند که وجود های رابط هستند و «ان الموجودات الامکانیه - و هی التی وجوداتها فی انفسها من الجواهر و الاعراض- وجودات رابطة بالنسبة الی الواجب تعالی ... فالوجود الواحد الامکانی بعینه متحیّث بالحیثیّتین جمیعاً و هما حیثیتان صحیحتان حقیقیتان. و هذا الذی اشرنا الیه برهان تام لایدخله الشک ... فالحق ان یقال: ان معنی الحرفی ما ینتزع من وجود فی غیره و الفظ الدال علیه حرف» بعد نتیجه می گیرند که بیان محقق اصفهانی مبنی بر این که در حروف وضع عام و موضوع له خاص است اشتباه است : «وجه الفساد: ان الاحکام العارضة للمعانی الحرفیه انما هی بعرض الوجودات الغیریة التی فی الخارج بإزائها، فهی احکام تلک الوجودات بالذات و احکام المعانی بالعرض...» همانطور که مثل روز روشن است علامه طباطبایی در بحث وضع که همه قبول دارند اعتباری است از برهان فلسفی بهره بردند و نشان دادند که بیان محقق اصفهانی برای اثبات «وضع عام موضوع له خاص» در حروف درست نیست. نمونه دوم: صحت و فساد به عنوان دو حکم وضعی در علوم اعتباری ای مانند اصول فقه و فقه بسیار پرکاربرد هستند. در بحث صحیح و اعم، آخوند می گوید صحت یعنی تام الاجزاء و الشرایط. علامه تعریف صحت به تمامیت را درست ندانسته و بر اساس بحث فلسفی «وحدة الحقیقیة» تعریف دیگری از صحت و فساد را بیان می کنند. علامه می فرمایند: «و اما الصحة و يقابلها الفساد فليس يصح وضع الفساد موضع النقص بل انما نصف الشي‏ء بالفساد بعد فرض تمامه أي تحقق وحدته الحقيقية فالشي‏ء انما يتصف بالصحّة و الفساد من حيث وحدته الحقيقية بخلاف التمام و النقص فانما يتصف بهما من حيث اجزائه فالصحة و الفساد يغايران التمام و النقص فيئول الأمر إلى كون الصحة هي كون الشي‏ء بحيث يترتب عليه الآثار المطلوبة منه و الفساد خلاف ذلك‏» در نگاه آخوند معنا ندارد عملی تام الاجزاء و الشرایط باشد و در عین حال فاسد باشد ولی در نگاه علامه کاملا معنا دار است. و از آنجا که می دانیم تعریف صحت و فساد در اکثر ابواب عبادات و معاملات تاثیر گذار است، اهمیت بحث بسیار جدّی می گردد! [ ولی کو محقّقی که دست از لوث تقلید شسته باشد؟ 😔] منابع: حاشیه کفایه ج1 ص27 و 39 و نهایة النهایة ج1 ص 243 و نهایة الحکمة مرحله 7 فصل 2 را مطالعه بفرمائید. نتیجه: از این نمونه ها در حاشیه کفایه زیاد است اگر کسی همین دو مورد را دقیق بررسی کند به وضوح متوجه می شود که آقای همدانی متوجه دستگاه فکری علامه در نشده است! قبلاً گفتیم که از نظر رهبر انقلاب فقه و فلسفه، همه اش یکی است، یک هدف دارد. الحمد لله در 24دی98 هم آیت الله اعرافی بر این مسئله تاکید کردند: http://hekmateislami.com/?p=10272 و این عین عبارات استاد امینی نژاد در نشست دولت سازی اسلامی است: «اگر عقلانیت امام نبود نظریه ولایت فقیه شکل نمی گرفت. عقلانیت حِکمی پشت صحنه است زیر بناست معنا نداره بیاد سر صحنه. عقلانیت حکمت اسلامی است که جای کار به فقه می دهد. اگر در اینجا [ایران] عقلانیت غربی پا بگیرد فقه باید خداحافظی کند. فقه وسط میدان است اما چه کسی می گوید ما چه نیاز هایی داریم شما بیا نیازهای ما را برطرف کن؟حکمت، خصوصا حکمت عملی ... فرآیند اجتهادی در حوزه انسان شناسی، امکان ندارد با اصول فقه کنونی ما درست بشود. اصول فقه ما ممحض برای حوزه قانون است نمی تواند مسئله توحید و ولایت را با مبانی انسان شناسی حل کند. هنوز اصول اجتهادی ما مبتنی بر داده های کلامی بزرگان متکلم ما در قرن چهارم و پنجم است. این که بگوئیم دین فقط همان چیزی است که قدمای از فقها فهمیدند و لا غیر، این ظلم در حق دین است.» https://eitaa.com/Warathah/36
یکی از مشکلاتی که برای طلاب رشته فلسفه وجود دارد این هست که گاهی نمی دانند ثمرات و اثرات مباحث فلسفی شان چیست؟ و از آنجایی که شهریه یا مدرک به درد بخوری هم در کار نیست بی انگیزه می شوند. خود من اوائل که بدایه می خوندم، برام سوال بود که حالا مقولات ده تا باشند یا چهارده تا یا پنج تا چه فرقی داره؟ اراده صفت ذات باشه یا صفت فعل چه فایده ای برای ما داره؟ چه نفعی داره بفهمیم حرکت قطعیه است یا توسطیه؟ و ... 🤯 از طرفی در روایات داریم: اللهم انی اعوذ بک من علمٍ لا ینفع! ⛔️ بنده از اساتید بدایه و نهایه استدعا دارم همان ابتدا برای طلاب برخی ثمرات و اثرات جدیِ امتداد های فلسفه را بیان کنند. به طلاب بگویند که: ✅ 1) شبیه همین که صورت شریکة العله است برای ماده، انسان کامل هم شریکة العله است برای وساطت فیض به عالَم، نه علت معده نه علت فاعلی استقلالی، بلکه شبیه علت صوری است. ✅2) با اصالت وجود و خصوصا اتحاد عاقل به معقول می توان برخی نگاه های سوبژکتیویته ی کانت یا دکارت را پاسخ داد، بلکه در سفر سوم از اسفار اربعه مرز بین هستی شناسی و معرفت شناسی برداشته می شود. ✅3) تشکیک خاصی ای که صدرا در متن وجود مطرح می کند بعد از اثبات وحدت شخصیه ی وجود بی ثمر نمی شود بلکه همانند آن در تشکیک خاص الخاصی در نفس رحمانی پیاده می گردد. ✅4) قاعده ی الواحد از فروعات اصل علیت است و انکار آن به انکار علیت و هرج و مرج می انجامد بلکه با همین قاعده می توان اثبات کرد که در هر عصری فقط یک انسان کامل بالفعل هست و به همین راحتی می توان برخی از عرفان های کاذب (که در کنار امام زمان عج قطب سازی می کنند) را ابطال کرد. ✅5) رابطه ی وجود و ماهیت بسیار نزدیک به رابطه ی حق و خلق است. ✅6) وجود های ربطی دارای ماهیت های حرفی هستند! و پذیرش این مبنا در بسیاری مباحث اصول فقه اثر گذار است: در حروف، در هیئات، در خطابات، در احکام خمسه تکلیفیه و ... که گفته شده معانی حرفیه ای هستند که از نسب فی غیره اتخاذ شده اند؛ همه این ها دارای ذات می گردند،حکم بردار خواهند بود، میتوان درباره محمول های آنها بحث کرد و آثار واقعی آنها را مورد تحقیق قرار داد. علاوه بر این که در بسیاری از بحث های ثبوتی اصول (نه اثباتی که نیازمند به بررسی ادله روایی و نقلی هستند) کاملاً قواعد تکوینی و فلسفی جاری می شوند. 7) و و و الی ماشاء الله ! اصلا این بحث ارزش این را دارد که یک کتاب مجزا «امتداد ها و ثمرات فلسفه اسلامی» نوشته و تبلیغ گسترده شود.
! در در بحث دو قول، جدی تر هست: یکی قول مشهور و آخوند و علامه طباطبایی و بنده حقیر است که برای وجوب پیدا کردنِ مقدمه ی واجب نیازی نیست که آن مقدمه، موصِل به ذی المقدمه شود. قول دیگر نظر صاحب فصول و محقق اصفهانی و امام راحل و سید یزدی است که می گویند آنچه مطلوب شارع است ذی المقدمه است پس وجوب و طلبِ غیریِ مقدمه بدون تحقق ذی المقدمه معنا ندارد، گویا وجوب مقدمه یک شرط متأخری دارد که اگر ذی المقدمه امتثال نشد کشف می شود که از اول مقدمه مطلوب و واجب نبوده است. مثال: اگر مکلف مستطیع شد و عمداً عصیاناً ثبت نام حج نکرد ولی قبل از رسیدن ذی الحجه وفات کرد؛ در این صورت مشهور می گویند عصیان کرده است ولی قائلین به مقدمه موصله می گویند با وفات ایشان معلوم می شود که اصلا ثبت نام حج تمتع بر ایشان واجب نبوده است و تنها تجری کرده است. در کفایه این بحث طولانی و با کش و قوس فراوان همراه است ولی به نظر می رسد اگر یک حد وسط واضح رو از و کلام می آوردند روشن می شد که قول صاحب فصول مشکل دارد. آن حد وسط همین است که عقاب شدن و نشدن شانسی نیست ! اگر قول قائلین به مقدمه موصله این باشد که موصله بودنِ مقدمه ی واجب، شرط وجوب مقدمه است ولی شرطی متأخر بر وجوبش است یعنی اول مقدمه واجب می شود بعد می نشینیم ببینیم آیا ذی المقدمه می آید یا نه؛ بنابراین کسی که ثبت نام حج نکرده و بدون توبه ناگهان وفات کرده به نحو کاملا شانسی و اتفاقی دیگر استحقاق عقاب ندارد، بله یک ذمّی فحشی چیزی به خاطر تجرّی اش بهش می دهند و خلاص. توضیح: اگر خداوند او را فقط یک ذمّ کند، باید برای رعایت عدالت بقیه ی مستطیع هایی که عمداً حج نرفته اند را نیز عقاب نکند، همه حداکثر فقط یک ذمّ خشک و خالی و تمام ! و التالی باطل فالمقدم مثله. توضیح عرفی محاوره ای: طبق نظر قائلین به مقدمه موصله مکلف باید تمام مقدمات را بیاره و در طول این مدت مدام خدا خدا کنه که مبادا مانعی پیش بیاد و همین طور منتظر باشه تا ببینه آیا ذی المقدمه بالاخره محقق می شه یا نه؛ اگر شد که الحمد لله ولی اگر نشد ... دیگه ای دادِ بیداد ! مکلف میگه وقتمون تلف شد ثوابی هم نبردیم، ای خدا شانس هم نداشتیم، شارع هم جواب میده خب بابا، اول گفتیم مقدمات واجب اند بعد که مانع نگذاشت ذی المقدمه حاصل بشه دیدیم ای وای! شرطش نیست! حالا مکلف جان میگی چه کار کنم ؟ باشه یک بارِک الله هم به خاطر انقیادت بگیر برو دیگه حرف نباشه. 😁 محترمانه حرف بزنم؟ عبارت علامه طباطبایی در حاشیه کفایه رو ببینید: « و لعمری لو کان وجوب المقدمة - و هو غیری - قبل تحقق ذی المقدمة شنیعاً فما هو بأشنع من تحقق وجوب الواجب قبل نفسه ». این هم پذیرایی علامه از کسانی که میگن علم اصول علمی اعتباری است پس شرط متأخر در اصول و فقه اشکالی نداره! این همون علامه ای است که می گفتند قائل است به این که قواعد فلسفی رو نباید در اصول بیاریم ! 🤭 : مطلقا باطل است و تمام مواردی که ازش استفاده شده باید اصلاح بشه مثلا وجوب غسل جنابت قبل از طلوع فجر برای صحت روزه ماه رمضان را نباید با شرط متاخر مشهور درست کرد بلکه باید با راه حل محقق عراقی درست کرد: روزه تقیّد دارد به طهارت از حدث و این مقارن با طلوع فجر است و کاملا هم اختیاری است و اگر کسی در سحر از غسل کردن امتناع کرد الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار! 👌 در بیع فضولی و جاهای دیگه هم باید بررسی کنیم راه حل صحیح (مثلا کشف حکمی شیخ انصاری) رو پیدا کنیم. نتیجه : این حد وسط در بسیاری از مباحث اصولی و فقهی کاربرد داره مثلا در بحث مصلحت سلوکیه حتما اثر داره، شاید در بحث تجری هم اثر داشته باشه. دیگه کجا ؟ نظرات تون رو بفرستید، با دقت می خونم: @MohammadRezaMollaei
اسلامی را یا دقیق بخوانید یا اصلا ... !! در این مطلب متأسفانه می خواهم اندکی به بعضی عزیزان ایراد بگیرم! 1) استاد حسینی نسب در این فایل: گفته اند که استاد فیاضی معتقدند: «ماهیت بالتبعِ وجود، هست و احکام آن حقیقی است (حیثیت اندماجی) مانند صفات ذاتی خداوند» در حالی که نظر استاد فیاضی این است که ماهیت من حیث هی هی به حیثیت تقییدیه موجود است (بالعرض) و هیچ واقعیتی ندارد مگر در ظرف اعتبار، و ماهیتِ موجود به حیثیت تعلیلیه (علیت تحلیلی) موجود است (بالتبع). و در هیچ جایی (نه جستار ها نه حاشیه نهایه نه ...) من ندیدم ایشان ماهیت من حیث هی هی را به حیثیت اندماجی موجود بدانند. درباره صفات ذاتی حق تعالی نیز نظر استاد فیاضی باز هم اندماجی نیست بلکه در جستار ها ج1 ص 210 تصریح به حیثیت تعلیلیه می کنند «ذات خداوند علت تحلیلی صفات حقیقی اوست». ضمن این که انتساب قول «حیثیت سرابی وجودی» به علامه حسن زاده نیز درست نیست ولو در حاشیه ی منظومه آمده باشد، عبارات کتب دیگر ایشان نیز باید ملاحظه میشد که نشد! من به استاد حسینی نسب عزیز که استاد کفایه ی بنده بوده اند کاری ندارم دلم برای بعضی شاگردان ایشان سوخت که هرچه ایشان (در این فایل) گفت را ساده لوحانه قبول کردند. 2) استاد سید احمد مددی در این فایل دقیقه 49 به بعد ، می گویند چون خیلی روی قرآن فکر کرده اند به این نتیجه رسیده اند که «فلسفه سینوی و صدرایی سر و ته ندارد، اصلا قرآن فضا فضای دیگری است ما اصلا از قرآن می فهمیم که نفس نورانیة الذات است نه جسمانیة الحدوث یا روحانیة البقاء! اصلا به وجودش کاری نداریم. به حدوث و بقائش کاری نداریم. این «الله نور السموات و الارض» معناش این هست». بعد از این نیز به شدت به خواجه نصیر حمله می کنند که این چه فلسفه ای است که با شراب خوردن سازگار است! درحالی که اولا اگرچه خواجه نصیر گفته «اگر ضعيف شراب بود اندك خورد يا ممزوج كند يا از مجلس برخيزد سبكتر» ولی بلافاصله قرینه بر تقیه آورده است «اگر پيش از آنكه بمقام احتياط رسد حريفان مست شوند جهد كند تا از ميان ايشان بيرون آيد» یا «اگر ضرورت افتد زود بيرون آيد و البته در مجلس سفهاء نرود و اگر وقتى از مستى خائف باشد و ندماء اقتراح (چيزى از كسى بحكم درخواستن) اقامت كنند شايد كه بتساكر و يا حيلتى ديگر از مجلس بيرون آيد» و به ویژه «و هرچند اين نوع از حد متجاوز باشد و بحسب اوضاع و اوقات مختلف شود، اما بر عاقل فاضل كه قوانين اصول افعال جميله ضبط كرده باشد رعايت شرايط و دقايق هركارى بجاى خويش و بوقت خويش دشوار نبود». و ثانیا این که خواجه در اخلاق ناصری درباره آداب شراب خوردن حرف زده است اگر مذموم است ذم خواجه یا اخلاق است به فلسفه ابن سینا و صدرا چه ربطی دارد؟! و ثالثا درباره این که از آیه «الله نور السموات و الارض» به این نتیجه رسیده اند که ما اصلا به وجود و حدوث و بقاءِ نفسِ انسانی کاری نداریم بلکه نفس نورانیة الذات است؛ قاعدتا منظور ایشان مبنای شیخ اشراق نیست چرا که حکمت اشراق را قبول ندارند و اگر مبنای دیگری است که نفس انسانی چه مومن چه کافر نورانی است چون الله نور السموات ... ، باید با شرمندگی عرض کنم: فقط متأسفم!😖😔 ایشان در دقیقه ی 48:58 تصریح می کنند که متوجه اند کلام شان دارد ضبط می شود در عین حال باز این طور به اصل فلسفه اسلامی و خواجه حمله می کنند! عزیزانی که در کانال بنده هستند حقیر را راهنمایی کنند چه کنم وقتی سخنانِ غلط بنیان برافکن از بزرگانی می شنوم که توقع ندارم ؟! مقابله به مثل کنم؟ سکوت کنم؟ محترمانه جواب بدم؟ (که الان خیر سرم سعی کردم این بشه) یا بگذارم در تاریخ و طول زمان حذف شود؟ به هر حال، بار الها ما را لحظه ای به خودمان وا مگذار. نعوذ بالله من شرور انفسنا ومن سيئات اعمالنا.🙏