🔻ایمنى از تلخى جان کندن
🌱فرد صالحى به عیادت بیمارى رفت ، او آخرین لحظات زندگانى اش را مى گذارنید، به او گفت : دوست من ! آیا جان کندن تلخ است ؟
بیمار گفت : من جز شیرینى و خوبى نمى بینم : و هیچ گونه تلخى را حس نمى کنم .
آن شخص صالح متعجب شد؛ زیرا او مى دانست که دل کندن از این دنیا و جان دادن بسیار ناگوار و تلخ است .
🌱شخص بیمار چون تعجب او را دید، به او گفت : تعجب مکن ؛ زیرا من حدیثى از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شنیده بودم که : هر کس زیاد بر من صلوات بفرستد، از تلخى جان دادن در امان است . از آن پس من به فرستادن صلوات مداومت نمودم و بسیار صلوات فرستادم . اینک تو علت جان دادن راحت مرا فهمیدى .
#داستان
#صلوات
👳 @mollanasreddin 👳
🔻استشمام بوها
🌾محی الدّین عربی میگوید: جماعتی از کسانی که علوم را از بوها و با قدرت پویایی ادراک میکنند، دیدهام. آنها را در مکّه، بیت المقدّس و اشبیلیه دیدهام.
🌾مصاحب من ابوالبدر گفت: «ابن قائد که برای خود در طریقت حظ و بهرهای میدید، نزد عبدالقادر جلیلی آمد، عبدالقادر سه بار او را بویید؛ سپس به او گفت: من تو را نمیشناسم.»
📚آیینه سالکان، ص 160 فتوحات مکیه، ج 2، ص 392
#داستان
#بو
👳 @mollanasreddin 👳
🔻شب بخیر
غریب و عاشقم بر من نظر کن
✨
به نزد عاشقان یک شب گذر کن
ببین آن روی زرد و چشم گریان
✨
ز بد عهدی دل خود را خبر کن
ترا رخصت که داد ای مهر پرور
✨
که جان عاشقان زیر و زبر کن
نه بس کاریست کشتن عاشقان را
✨
برو فرمان بر و کار دگر کن
سنایی رفت و با خود برد هجران
✨
تو نامش عاشق خسته جگر کن
ولیکن چون سحرگاهان بنالد
✨
ز آه او سحرگاهان حذر کن
#سنائی
#شعر
#شب_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح بخیر
🌼
سریر عدل و عطوفت ارض در انتظار اجلال جلوس موعود منتظران اسـت و هستی، نام غریب زمین و آشنای آسمان رابا نای نیاز، زمزمه میکند.
#صبح_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻فکر قیامت
شبی، شخصی شتابان به خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیه آمد و عرض کرد: فاطمه جان! علی علیهالسلام از دار دنیا رفت .
فرمودند: چه دیدی؟ عرض کرد: علی (ع) را در میان نخلستان دیدم که خدا خدا می کرد تا این که به روی زمین افتاد و از دنیا رفت .
حضرت زهرا (س) فرمود: تو یک بار علی (ع) را این گونه در نخلستان دیده ای . علی (ع) هر شب این چنین می میرد و زنده می شود.
(امام اینگونه نگران قیامت و نگهداری از اعمال خویش بودند)
#امام_علی
#مرگ
👳 @mollanasreddin 👳
🔻من آنم که خود میدانم
يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.)
شخصم به چشم عالميان خوب منظر است
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پيش
طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق
تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش
🦚🦚🦚
حکایتهای #سعدی
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻 شعر از بابا طاهر
🌼خوشا آنان که الله یارشان بی
🌼بحمد و قل هو الله کارشان بی
🌼خوشا آنان که دایم در نمازند
🌼بهشت جاودان بازارشان بی
#شعر
#بابا_طاهر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻 صبح است نه شام
روزى دوستان يحيى بن معاذ، از هر درى سخنى مىگفتند و يحيى، مىشنيد و هيچ نمىگفت .
يكى از آن ميان گفت: دنيا چون به مرگ آلوده است و عاقبت آن گور است، به جوى نيرزد.
آن يكى مىگفت خوش بودى جهان گر نبودى پاى مرگ اندر ميان
يحيى به سخن آمد و گفت: خطا گفتيد.
اگر مرگ نبود، دنيا به هيچ نمىارزيد. گفتند: چرا؟
گفت: مرگ، پلى است كه دوست را به دوست مىرساند .
كسى خواهد كه تا ابد در فراق باشد و روى دوست نبيند؟ حسرت مردگان آن نيست كه مردهاند؛ حسرتشان آن است كه زاد با خود نياوردهاند . مرگ، تو را از چاهى، به صحرا مىاندازد و از تنگنايى به فراخى. آغاز است، نه پايان؛ منزل است نه مقصد؛ صبح است نه شام .
📚 حکایت پارسایان ،رضابابایی
#حکایت
#مرگ
👳 @mollanasreddin 👳
🔻سرکه هفت ساله
رنجوری را سرکه هفت سال فرمودند، از دوستی بخواست
گفت: من دارم اما نمیدهم
گفت: چرا؟
گفت: اگر من سرکه به کسی دادمی سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی😅
#حکایت
#عبید_زاکانی
#لبخند
👳 @mollanasreddin 👳
🔻برای بازیکردن خلق نشدهایم!
💠🌟💠🌟💠
🌟💠
💠
در بین استادانم جوانی بود که «شیخ محمدتقی بهجت» نام داشت. نزد او بخشی از کتاب رسائل شیخ انصاری را خواندم. یادم نمیرود روزی را که بهدلیل خستگی، در جمع دوستان در حرم مطهر نشسته بودم؛ شیخ محمدتقی را دیدم که به سویم میآید. اشارهای کرد تا نزدش بروم. از جا برخاستم و به سویش رفتم. بهآرامی سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: «ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا.» (برای بازیکردن خلق نشدهایم). این کلام چنان دلم را آتش زد که از آن به بعد متحیر و سرگردان شدم و بر اثر آن، انقلابی مضاعف در وجودم بهپا شد.
📚 کهکشان نیستی، داستانی بر اساس زندگی آیت الله قاضی طباطبایی ص ۴۵۵ و ۴۵۶
#داستان
#پند
#بازی
👳 @mollanasreddin 👳
🔻مردان
کار مردان روشنی و گرمی است
کار دونان حیله و بی شرمی است
#مثنوی
#مولانا
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
🔻شیطانی که در کمین توست
🌳پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سالها اذان میگفت. پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم.
🌳پدر پیر میگفت:
فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
🌳از پسر اصرار بود و از پدر انکار!
روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
🌳وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت:
فرزندم من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. میدانم صدای تو دلنشینتر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند.
🌳من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
🌳آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد، نفسی کشته و پیر میخواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیانگر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن!
🌳بدان همیشه همهٔ بالارفتنها بهسوی خدا نیست. چهبسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد.
#داستان
#پیر
#جوان
👳 @mollanasreddin 👳
🔻شب بخیر
♦️♦️♦️♦️♦️♦️
این جهان و آن جهان و در نهان
آشکارا در نهان و در عیان
هم عیان و هم نهان پیدا توئی
هم درون گنبد خضرا توئی
#شعر
#عطار_نیشابوری
#شب_بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
🌸فرماندهٔ عشق، یار محبوب تویی
🍃معبود تویی، کمال مطلوب تویی
🌸ای نام تو بهترین سرآغاز مرا
🍃آرامش جان هر دل آشوب تویی
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
🌺🌺صبحتون بخیر
👳 @mollanasreddin 👳
ازپیرمرددانایےپرسیدند:
تابهشت چقدر
راه است؟
گفت یک قدم.
گفتند: چطور؟
گفت: یک پایتان را
که روےنفس شیطانی
بگذارید پای
دیگرتان دربهشت است
#نفس
#بهشت
👳 @mollanasreddin 👳
🔻عدم امکان جلب رضایت مردم
✨لقمان حکیم برای اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایی بخشد و ضمیر او را از این اندیشه ناشدنی خالی کند، در وصیت خود به وی فرمود:
✨لا تعلق قلبک برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلک لا یحصل و لو بالغ بالانسان فی تحصیله بغایة قدرته؛(295) دلبسته به رضای مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمی شود، هر قدر هم آدمی در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجه قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید.
فرزند به لقمان گفت: معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم برای آن مثال یا عملی را به من ارائه نمایی.
✨پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشی را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت می کرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسی القلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پی خود می برد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدی که سوار بودن من و پیاده بودن تو را بد، تلقی نمودند؟
به فرزند خود گفت: تو سوار شو و من پیاده می آیم.
✨پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولی نکشید که عده ای در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدی است و این چه پسر بدی! اما بدی پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پی اش می رود با آنکه پدر به احترام و سوار شدن شایسته تر است. پدر این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کرده اند.
لقمان گفت: سخن اینان را شنیدی؟
گفت: بلی!
✨فرمود: اینک هر دو نفر سوار می شویم.
سوار شدند. گروه دیگری رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست. این هر دو سوار شده اند، پشت حیوان را قطع می کنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نموده اند.
لقمان به فرزند خود فرمود: شنیدی؟
عرض کرد: بلی!
✨فرمود: اینک مرکب را خالی می بریم و خودمان پیاده راه را طی می کنیم.
عده ای گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده می روند و مرکب را خالی رها کرده اند و هر دو را در این کار مذمت نمودند.
فقال لولده تری فی تحصیل رضاهم حیلة لمحتال؛(1)
✨در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا برای انسان با تدبیر به منظور جلب رضای مردم، محلی برای اعمال حیله و تدبیر باقی است؟
پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشه رضای خداوند باش!
✨لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمی توان با رفتار خویش، رضایت خاطر مردم را جلب نمود، هر طور که قدم برداری، سخنی می گویند. بنابراین برای مدح و ذمّ این و آن میندیش و تنها متوجه رضای حضرت باری تعالی باش که معیار رستگاری و سعادت، خشنودی خداوند است.(2)
📚1) شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج 2، ص 120.
2) تحف العقول، ص 275.
👳 @mollanasreddin 👳
🔻ماجرای معروف بهلول و بوی غذا
📌مردی فقیر چشمش به مغازه خوراک پزی افتاد تکه نانی را بالای بخاری که از سر دیگ بلند می شد، می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کرده ای، باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند و مرد از همه جا درمانده، بهلول را دید و او را به قضاوت دعوت کرد.
📌بهلول به آشپز گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
📌آشپز با تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟
📌بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند
#عدالت
#قضاوت
👳 @mollanasreddin 👳
زندگي تكرار بازي هاي ما در كودكي ست
يك نفر مادر يكي هم باز بابا مي شود
چشم مي بندي كه يعني توي بازي شب شده
پلك بر هم مي زني و زود فردا مي شود
گاه خود را پشت نقشي تازه پنهان مي كني
گاه شيرين است بازي گاه دعوا مي شود
مي شماري تا ده و ديگر كسي دور تو نيست
چشم را وا مي كني و گرگ پيدا مي شود
اين تويي طفلي كه گم كرده ست راه خانه را
مي گريزد هي زمين مي افتد و پا مي شود
گاه بايد چشم بست و مثل يك كودك گريست
چيست چاره؟ لا اقل آدم دلش وا مي شود
تو همان طفلي كه نقاشيش كفتر بود و صحن
ودلت اين روزها تنگ است... آيا مي شود؟...
👳 @mollanasreddin 👳
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام من براتون پیام فرستادم ولی تو کانال نگذاشتید و پاسخگو نبودید.
مگه نباید از همین لینک حرف ناشناس ایتا به شما پیام داد؟
سلام مخاطب گرامی!
قرار نیست پیامهای شما در کانال قرار داده شود. ما بررسی می کنیم اگر نیاز بود مطلبی در کانال بارگزاری شود، می گذاریم. بسیاری از پیامها هم انتقاد یا پیشنهاد یا حتی تشویق است. مطالعه و بررسی می شوند.
👳 @mollanasreddin 👳
🔻اخلاق
🍂(ابوعلى بن سينا) هنوز به سن بيست سال نرسيده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد. روزى به مجلس درس (ابو على بن مسكويه )، دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن .
🌾ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق )، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت :(تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو).
بوعلى از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت (1).
📚داستان راستان جلد 1 و 2
1- تاريخ علوم عقلى در اسلام ، ص 211.
#اخلاق
#تکبر
👳 @mollanasreddin 👳
#حساب_کتاب
✍️ از صبح که چشم باز میکنی، تا شب که چشم فرو میبندی، چند کلمه، خرج میکنی ؟
آری خرج ...
- کلماتی که از ما صادر میشوند، خرج دارند!
ومحل تأمین این هزینه، روحِ ماست ...
کلمات از روح کَنده میشوند ... برای همین هم هست که کلام بعضیها آرامت میکند و کلام بعضیها، منقبضت ...
※ مراقب باش، آنقدر کلمه خرج نکنی،
که روحت، سر سجاده، توانِ بلند شدن نداشته باشد...
یا آنقدر با اظهار نظرهای بیهوده، از روحت هزینه ندهی، که وقت خواب، جانِ پرواز بسمت خوابهای زیبا را از آن بگیری ...
✓ امروز، از همین الآن ... تا شب، #حساب_کتاب کلماتت را داشته باش!
★ هرجایی که میشود حرف نزنی ... نزن!
و هرجا که باید حرف بزنی؛ به کوتاهترین اما نغزترین و پرمهرترین کلام، پاسخت را به زبان بیار ...
موفق باشی دوست من ✋
👳 @mollanasreddin 👳
🔻ملانصرالدین و کفش مجانی
🌱ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راستهی کفش فروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد انتخاب کند.
🌱فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
🌱ملا یکی یکی کفشها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصلهی هر چه تمام به کار خود ادامه میداد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد!
🌱آنها را پوشید. دید کفشها درست اندازهی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. میدانست که باید این کفشها را بخرد از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره میکنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند، چون کفشهای خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
👳 @mollanasreddin 👳
✨✨شفیق بلخی از مردی پرسید: تهیدستانتان چه می کنند؟
🍃🍃گفت: اگر یابند بخورند و اگر نیابند، بردباری کنند.
✨✨شفیق گفت: همه چنین می کنند.
🍃🍃مرد گفت: شما چگونه اید؟
✨✨شفیق گفت: اگر یابیم ایثار کنیم و اگر نیابیم شکر بگزاریم.
#شکر
#ایثار
👳 @mollanasreddin 👳
💥پادشاهی قصری زرنگار بنا کرد و سپس حکیمان و ندیمان را فرا خواند و گفت: آیا در این بنا عیبی می بینید؟
✨همگان زبان به تحسین گشودند و از بی عیب بودن آن کاخ گفتند، تا این که زاهدی برخاست و گفت: قصر نیکویی است اما حیف که رخنه ای در آن دیده می شود که اگر این رخنه نبود این کاخ با قصر فردوس برابر بود.
🤔شاه گفت: کدام رخنه، من رخنه ای نمی بینم. گفت: آن رخنه را فقط عزرائیل می بیند و این رخنه برای عبور او و گرفتن جان شما ساخته شده است.
گرچه این قصر است خرم چون بهشت
مرگ بر چشم تو خواهد کرد زشت
📚برگرفته از منطق الطیر
#دنیا
#عزرائیل
#رخنه
👳 @mollanasreddin 👳
⚡️پند لقمان حکیم
پسرم! دنیا را در حالى که گناهان و شیطان در آن هستند، امن ندان. پسرم! دنیا را زندان خود قرار ده، تا آخرت، بهشت تو باشد.
☘
پسرم! دنیا، دریاى عمیقى است که انسانهاى بسیارى در آن هلاک شدهاند. از عمل در آن، توشه بر گیر، و کشتىاى را بر گیر که مسافر آن، پَروامندى از خدا باشد. سپس سوار بر کشتى، به اعماق دریا برو، تا نجات یابى، و من نگرانم که نجات نیابى.
☘
پسرم! کشتى (نجات) ایمان است، و بادبان آن توکّل، و ساکنان آن شکیبایى، و پاروهایش روزه و نماز و زکات.
☘
پسرم! هر که بدون کشتى وارد دریا شود، غرق مىگردد.
☘
پسرم! سخن اندک بگو، و خداوند عز و جل را در همه جا یاد کن؛ چرا که او تو را بیم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت.
☘
پسرم! از مردم پند بگیر، پیش از آن که تو مایه پند مردم شوى.
☘
پسرم! از (پیشآمد) کوچک، پند بگیر و پیش از آن که بزرگ بر تو وارد شود.
☘
پسرم! هنگام خشم، خود را مهار کن تا هیزم جهنّم نشوى.
پسرم! فقر، بهتر از این است که ستم کنى و سرکشى نمایى.
☘
پسرم! بپرهیز از این که قرض بگیرى و در پرداخت آن، خیانت ورزى.
#پند_لقمان
#دنیا
#بهشت
#فقر
👳 @mollanasreddin 👳