eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی داستان این هفته: ✉️ قسمت دوم با این فکر توی خانه🏠 رفت فتیله چراغ را بالا اورد ، بعد کاغذ دوات و قلم🖋 را برداشت ، چند جمله نوشت ، اما زود از نوشتن پشیمان شد، باز با خودش گفت: نه الان زمان مناسبی نیست، امام علیه السلام تازه زندان ازاد شده هزار جور گرفتاری دارد، بگذار چند روز بگذرد بعد. فتیله چراغ را پایین کشید ، و دوباره در رخت خوابش دراز کشید. صبح با صدای قوقولی قو قو خروس همسایه🐔 بیدار شد، موقع اذان بود، وضو گرفت و به اتاق امد، همسرش را بیدار کرد تا نمازش را بخواند، بعد نمازش را خواند. هوا کمی خنک تر شده بود، رخت خوابش را جمع کرد و به اتاق اورد، احساس گرسنگی کرد، همسرش مقدار نان ، شیر🍞🥛 و خرما در سفره گذاشت، هنوز لقمه اول را دهانش نگذاشته بود ، تَق....تَق....تَق.... در حیاط صدا کرد. همسرش با تعجب پرسید: این موقع کیست که در میزند؟🤔 _نمیدانم شاید یکی از دوستانم باشد، حتما اتفاق مهمی افتاده است.❗️ از جا بلند شد و رفت در حیاط را باز کرد. اه.... چه می دید! خدمت کار بود.🌟 او را خوب میشناخت ، در زندان که بود یکی، دوبار پیغامی برای همسرش اورده بود. هر دو به هم سلام🤚 کردند و یکدیگر را بوسیدند. خدمتکار از زیر پیراهنش کیسه کوچک 💰و نامه ایی ✉️ در اورد و گفت: "توی این کیسه مقداری پول 💰است که امام به شما داده است، و این نامه✉️ هم که برایت نوشته ....‌ " بعد خداحافظی کرد و رفت. مرد به اتاق امد ، همسرش پرسید: کی بود؟ مرد پاسخ داد: خدمتکار امام حسن عسکری علیه السلام همان که دوبار از زندان‌ پیغام مرا به تو رساند، این کیسه پول💰 و این نامه✉️ را برایم فرستاده. بعد با شوق نامه را باز کرد و با صدای بلند خواند: هر وقت نیازمند شدی خجالت نکش و به من بگو!به خواست خدا هرچه به بخواهی، به ان خواهی رسید.💫 اشک در چشمانش جمع شد، به همسرش نگاه کرد و گفت: می بینی چه امام مهربانی داریم.💚 همسرش با خوشحالی کیسه پول 💰را باز کرد، مقداری سکه در ان بود، خندید و گفت: امروز حتما برو و از اقا تشکر کن.😌 _بله میروم، با این پولی💰 که اقا داده ، کمک بزرگی به من کرده،حالا با این پول میتوانم مقداری جنس بخرم و خرید و فروش کنم😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوند در ایه ۲۴، سوره احزاب میفرماید: لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ یعنی: همانا خداوند به راست گویان به خاطر صداقتشان پاداش میدهد در سوره نوشته خدا‌‌ صادق و راستگو باش☺️ چون او به راستگویان میده همیشه پاداش😍 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان این هفته: بابای اسمانی بعضی وقتها شب🌚 زود می اید، و دامن بلندش را زود پهن میکند، اما بعضی خیلی دیر و اهسته اهسته می اید لاله منتظر شب بود، دلش برای بابا خیلی تنگ شده بود،😞 شب 🌚خیلی دیر امد، مثل دایی محمود که پا ندارد و با عصا و خیلی اهسته راه میرود، و خیلی طول میکشد تا از سر کوچه به خانه ما برسد، مادر میگوید پای دایی محمود در جنگ قطع شده، 😔 لاله زیر لب برای دعای محمود و دایی محمد که در جبهه بودند دعا میکرد: خدایا! کمک کن که دایی محمود یک پای تازه و خوب دربیاورد ، ❗️ خدایا کاری کن پای دایی محمد در جنگ کنده نشود،❗️ خدایا مواظب همه دایی و عمو هایی که در جبهه هستند باش❗️ عروسک که حرفهایش را شنید پرسید: جبهه کجاست؟ جنگ چیه؟ لاله گفت : تو نمیدانی ولی مادرم گفته من هم برای تو میگویم؛ جبهه یعنی همان جایی که جنگ هست، جنگ هم یعنی یک دعوای بزرگ، بعضی وقتها ادم بزرگ ها با هم دعوا میکنند، ان هم با توپ و تفنگ ،هواپیما و بمب🚀 عروسک ترسید😟 و گفت: انوقت عروسک ها و لاله کوچولو ها چه میشوند؟. لاله گفت: نترس! خدای بزرگ مواظب انهاست .تازه عمو و دایی ها و بابا ها میروند جلوی دشمن را میگیرند و نمیگذارند بچه ها، عروسک ها و مادر ها بلایی سرشان بیایید.😊 عروسک پرسید: دشمن کیست چرا با ما میجنگد؟. لاله گفت: دشمن ادم های بدی هستند ، انها میخواهند خانه🏠 ما را بگیرند. عروسک به دور و بر خانه نگاه کرد و گفت: خانه ما....،! وای اگر خانه ما را بگیرند ما کجا زندگی کنیم؟😟 لاله گفت: برای همین دایی ها، عمو ها و بابا ها میروند با انها میجنگند و نمی گذارند خانه ما را بگیرد.😇 شب دامن سیاه پولک دارش را در اسمان پهن کرده بود، بابای اسمانی لاله دوباره برگشته بود چقدر دلتنگش بود😌 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️ این قسمت: چه چیزی تو را عصبانی میکند؟! گاهی ممکن است فکر کنی، باید بی عیب و نقص باشی، بعد وقتی می بینی نمیتوانی کاری را به خوبی دیگران انجام دهی ، عصبانی 😡میشویی! دیگران ممکن است کاری انجان دهند یا چیزی بگویند که تو عصبی شویی، حتی با وجود اینکه چنین قصدی ندارند🙃 گاهی هم اوضاع درست و مناسب پیش نمیرود، و تقصیر کسی هم نیست و همین تو را عصبانی😠 میکند. خیلی خوب میشود اگر بفهمی چه چیزی دقیقا سبب خشم تو شده است، 🤔 چون ممکن است بدون اینکه خودت متوجه باشی، بخاطر چیزی که در مدرسه اعصابت را بهم ریخته است، در خانه بد رفتاری کنی 🙂 ... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_660641.mp3
5.28M
های خاله نبات 📚عنوان: بابا نور الله💫 🎬قسمت: دوم 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍄🍃🍄🍃🍄🍃 🌟🌺 امشب همراه خاله نبات باشید تا یکی دیگر از داستانهای جذاب و شنیدنی که برا شما دردونه ها آماده کردیم رو با هم بشنویم😉😊 فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟 📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱مادرم میگوید یک نفر در راه است☺️ از صدای پایش دل من اگاه است😌 وقتی او می اید قاصدک می خندد😍 راه های غم را بر همه می بندد🌺 ابرها 🌧می بارد چشمه ها🌊 می جوشد هر درختی در باغ رخت نو می پوشد مادرم می گوید روی ماهش زیباست‌😍 گر چه از او دوریم او همیشه با ماست☺️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐 صبحتون بخیر😍 روز روز زیارتی عزیزمون هسته💚 پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان این هفته: 🍃 ابرهیم تعجب کرد، او قبل از ان به کسی چیزی نگفته بود، پس چگونه و چه کسی خبر امدنش را به امام علیه السلام داده است🤔 _سلام ای امام عزیز....!😍 (ع) با مهربانی از او پذیرایی کرد از حال و روز زندگیش پرسید ، حتی او را با اسم‌ صدا زد.😇 ابراهیم خیلی تعجب کرد، او تا ان روز نمیدانست که (ع) از حال و روز شیعیان خبر دارد، اسم انها را بلد است و انها را به خوبی میشناسد. 💚 نگاه او به کودکی افتاده که کنار امام نشسته بود، اما حرفی نمیزد. ابراهیم کمی با (ع) حرف زد و از نیشابور و شیعیانش گفت، بعد با خودش گفت: " یادم باشد از امام که خداحافظی کردم خیلی زود از سامرا فرار کنم، چون ممکن است ماموران خلیفه دستگیرم کنند، انوقت مرا اسیر و دست بسته به نیشابور بفرستند و تحویل حاکم سنگدل نیشابود بدهند، ای وای....! اگر حاکم👑 بفهمد که من شیعه هستم و به سامرا امده ام حتما مرا اعدام میکند 😞" ابراهیم نگران شد و سر به زیر انداخت، ناگهان کودکی که در کنار امام بود به ابراهیم گفت: ای ابراهیم! از این جا فرار نکن ، خداوند ان حاکم را از بین خواهد برد!😊 ابراهیم غرق در تعجب شد، حالا غیر از امام ان کودک هم از حال و روز ابراهیم خبر داشت. او فوری از (ع) پرسید: اقا جان! این کودک کیست که از راز دل من خبر دارد؟! امام جواب داد: 🌟پسر من است و بعد از من جانشینم خواهد شد، 🌻 ابراهیم خوشحال شد.😀 او بعد از ان دیدار ، چند روزی مخفیانه در ماند، تا ان که برایش خبر اوردند: حاکم نیشابور کشته شده است!😌 ابراهیم یاد حرف کودک امام افتاد و گفت: مهدی عزیز مثل خود امام یازدهم دانا دانشمند است😇 @montazer_koocholo
قسمت: ۴۰ ✨ سلام سلام گلایِ نازنین☺️آیه ی مهدوی امروز رو حتما بخونید👇 ✨این هفته:آیات ۱۵-۱۶ سوره تکویر 📖فَلَآ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ {پس سوگند به ستارگانی كه باز می‌گردند، ستارگانی كه به سرعت می‌روند و پنهان می‌شوند} 🌱در روایتی از امام باقر (علیه السلام) این آیه اشاره به غیبت امام زمان و ظهورشان دارد‌ 👈بچه ها جون بعضی ستاره ها🌟 تو آسمون وجود دارن حتی اگر ما نتونیم با چشممون اونهارو ببینیم گاهی هم ظاهر میشن و ما میبینمشون...پس ستاره ها هستن حتی اگر ما نتونیم ببینیمشون...خدا هم‌تو قرآن به وجود امام زمان اشاره کردن که مثل بعضی ستاره ها🌟 از چشم ها پنهونن. 👌امام زمان علیه السلام✨ در کنار ما انسانها هستن و زندگی میکنن و وجود دارن حتی اگر ما مثل ستاره ها با چشممون نتونیم ایشون رو نگاه کنیم...اما یه روزی امامِ مهربونمون با اجازه خدای عزیز❣کنارِ خونه ی خدا(کعبه) ظهور میکنن🤗 اون موقع هست که ما با چشم هامون ایشون و یارانشون رو میبینیم😍 .@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا