eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
. داستان این هفته :غیبت هود پیامبر حضرت نوح علیه السلام🌟 هنگام رحلت (فوت) به پیروان خود بشارت داد: بعد از من غیبتی طولانی رخ خواهد داد ،در این مدت انسان های ستمگر زیادی حکومت میکنند و ستم های زیادی به مردم می نمایند. 😞 بعد از رحلت مومنان و پیروان او در انتظار بودند اما غیبت هود طولانی شد ، بسیاری از انها ناامید شدند و به بت پرستی روی اوردند و تعداد کمی باقی مانند.😔 در این زمان حضرت هود ظهور کرد .😇 قوم عاد ( قوم حضرت هود) مردمی تنومند و ثروتمند💰 بودند که تمدن پیشرفته ایی داشتند، انها که در ناز و نعمت بودند به ثروت خود مغرور شدند😏 و تصور کردند هیچ قدرتی نمیتواند با انها مقابله کند ، قوم عاد غرق در ظلم و ستم شده بودند.😣 با ظهور حضرت هود اشراف و بزرگان قوم مانع میشدند که مردم به سوی او بروند ، 😟 حضرت هود با صبر و پایداری دعوت خود را آغاز کرد و بدون هیچ ترسی از ظالمان تمام سعی خود را برای هدایت مردم به کار گرفت.👌 اما با این حال تنها عده کمی به او ایمان اوردند، قوم عاد تا ان جا پیش رفتند که از هود پیامبر خواستند: اگر راست میگویی عذابی را که وعده میدهی بیاور😏 خداوند متعال باد بسیار شدیدی💨 فرستاد و به مدت هفت شبانه روز بر انها وزید ، طوری که همه انها را قطعه قطعه کرد ، حتی یک نفر از انها زنده نماند.😞 تنها کسانی نجات پیدا کردند که در غیبت هود علیه السلام صبر کردند ، در ایمان خود ثابت قدم بودند و نا امید نشدند.😊 ✨پیام اخلاقی داستان: یاران امام زمان (عج) باید مثل یاران خوب حضرت هود در زمان غیبت ایشون صبر کنند، و ایمانشون رو حفظ کنند.
داستان این هفته: 🌟 یکی از پیامبران خدا بود. او بسیار تلاش کرد تا مردم بت پرست سرزمین خود را به خدا دعوت کند. اما بسیاری از مردم به هدایت او توجه نکردند.😒 پادشاه👑 ستمگری در زمان ادریس علیه السلام حکومت میکرد. ادریس و پیروانش با پادشاه مخالفت کردند. و پادشاه هم انها را دشمن خود اعلام کرد.😟 روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان مشغول شکار بودند. که به زمین سرسبزی رسیدند. پادشاه پرسید: صاحب این زمین سبز چه کسی است⁉️ اطرافیان گفتند: یکی از پیروان ادریس. شاه صاحب زمین را خواست و به او گفت: این ملک را به من بفروش. او گفت: اصلا! من فرزندان زیادی دارم، و به این زمین محتاج ترم تا تو!🙃 شاه بسیار خشمگین 😡شد، و با همسرش نقشه ایی کشید ، همسرش گفت: من فکری کردم که هم تو صاحب زمین شویی ، هم مردم با تبلیغات وارونه، خام شوند😏 زن عده ایی از اطرافیانش را فرستاد، تا صاحب زمین را به قصر 🏰بیاورند. و همه اطرافیان شهادت بدهند که ان مرد ایین پادشاه را ترک کرده و یاور ادریس شده. شاه پس از کشتن صاحب زمین، زمین او را غصب کرد. 😞 حضرت ادریس از ماجرا اگاه شد، و پادشاه اعتراض کرد که اگر از کار خود توبه نکنی ، به زودی عذاب الهی تو را فرا خواهد گرفت. و من پیام خداوند را به تو رساندم.‼️ همسر شاه چهل نفر را مخفیانه مامور کشتن حضرت ادریس کرد، ولی ادریس علیه السلام توسط ماموران خود از ماجرا اگاه شد و به غاری پناه برد و به روزه داری و عبادت مشغول شد، 😇 بیست ساله حضرت ادریس شروع شده و بالاخره عذاب قحطی، کشور شاه را فراگرفت.😞 مردم بعد از بیست سال نتیجه گرفتند که باید به خدای ادریس ایمان بیاورند.🙂 مردم توبه کردند. و خداوند به ادریس دستور داد به میان قوم خود برگردد. غیبت بیست ساله ادریس پایان یافت و او به میان قوم خود برگشت.😊 @montazer_koocholo
داستان این هفته: وقتی قوم عاد به دلیل گناهانشان عذاب شدند، خداوند سرزمینشان را به قوم ثمود داد اما انها نیز مثل قوم عاد در خوشگذرانی و گناه غرق شدند. انها خدا را فراموش کردند و به پرستش هفتاد نوع بت مشغول شدند😒. قوم ثمود در این سرزمین پر از نعمت کاخ های محکم 🏰 و با شکوه ساختند و میان کوه خانه هایی از سنگ تراشیدند تا از حوادث و بلا ها در امان باشند.🙃 خداوند که از اقوام خود انان بود بر انان مبعوث کرد . حضرت صالح علیه السلام انها را به پرستش خدا دعوت کرد اما انها قبول نکردند و به او تهمت های فراوان زدند.😞 صالح پیامبر سالهای زیادی را برای نجات قومش تلاش کرد اما نتیجه چندانی ندید.😕 در اخر قرار شد حضرت صالح از بت ها چیزی بخواهد و اگر انها بتوانند درخواست او را اجابت کنند او از میان قوم انها برود و اگر مردم از خدای صالح چیزی خواستند و او اجابت کرد مردم به او ایمان بیاورند.😊 در روز و ساعت تعیین شده بت پرستان به بیرون شهر کنار بت ها رفتند و خوراکی ها و نوشیدنی🥤 های خود را به عنوان تبرک به بت ها نهادند سپس ان خوراکی ها را خوردند و نوشیدند و به بت ها به راز و نیاز و التماس پرداختند.🙃 بعد به صالح علیه السلام گفتند: انچه تقاضا داری از بت ها بخواه! صالح علیه السلام تقاضایش را از بت بزرگ خواست اما بت جوابی نداد. بت های دیگر هم جواب صالح علیه السلام را ندادند. با وجود التماس و اصرار بت پرستان به بت ها انها کاری نکردند.😀 این بار صالح علیه السلام از مردم خواست تا خواسته خود را به بت ها بگویند. هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود گفتند: ای صالح! ما تقاضای خود را به تو میگوییم ، اگر پروردگار تو تقاضای ما را بر اورده کرد تو را به پیامبری می پذیریم و از تو پیروی میکنیم و با همه شهر با تو بیعت میکنیم 😊، از خدا بخواه تا در همین لحظه شتر 🐪سرخ رنگی که پر رنگ و پشم است و بچه ایی ده ماه در شکم دارد از کوه بیرون اورد. با دعای صالح علیه السلام کوه شکافته شد و ناگهان شتری ماده از ان بیرون امد و برزمین ایستاد 😍بت پرستان از این معجزه حیرت زده شدند و از صالح علیه السلام خواستند اگر خدایش قدرت دارد بچه شتر را نیز به دنیا بیاورد ، چیزی نگذشت که بچه شتر هم بدنیا امد.🤩 ان هفتاد نفر ایمان اوردند و همراه صالح به سمت قوم ثمود حرکت کردند اما هنوز به قوم نرسیده بودند که شصت و چهار نفر از انها گفتند : انچه دیدیم سحر و جادو و دروغ بود .😏 قرار شد یک روز شتر از اب بنوشد و روز دیگر اب برای قوم ثمود باشد ، شتر هم یک روز اب میخورد و روز دیگر از خوردن اب باز می ایستاد‌. این ماجرا عده زیادی را به خود جلب کرد انها این کار را نشانه ایی از قدرت خدای صالح میدانستند.😊 اما این کار اشراف را به وحشت انداخت انها تصمیم گرفتند شتر 🐪را بکشند، حضرت صالح به انها فرمود : ای قوم! چرا پیش از توبه ، برای رسیدن به عذابی که خداوند برای شما وعده داده، عجله میکنید...!‼️ انها عاقبت شتر صالح را کشتند و خداوند انها را عذاب کرد و از بین برد فقط صالح و پیروانش جان سالم به در بردند اما این پایان عذاب انها نبود.😞 صالح از میان انها غایب شد و سالها پس از غیبت به میان قومش بازگشت او بعد از سالها غیبت چهره اش تغییر کرد پیروانش او را نشناختند به همین دلیل گروهی او را تکذیب کردند😒 ،گروهی تردید داشتند و قبول نکردند او پیامبر است🙁 و فقط گروه سوم بر دین خود ثابت قدم مانند. 😇 امام صادق علیه السلام میفرماید: مَثل حضرت مهدی عج 🌟در هنگام ظهور ، مَثل حَضرت صالح علیه السلام است، یعنی مردم سه دسته میشوند: گروهی قبول نمیکنند،گروهی دچار شک و تردید میشوند و گروهی هم ایشان را میپذیرند 📚 قصه های ادم تا خاتم، ص ۱۷۳ شیخ صدوق کمال دین ، ج ۱، ص ۲۷۳ @montazer_koocholo
داستان این هفته: السلام حضرت شعیب علیه السلام 🌟پیامبر قوم مَدیَن بود.مردی خوش اخلاق و مهربان که با قومش نرم و شیوا سخن میگفت.💚 و به همین دلیل به خطیب النبیا معروف شد.😇 مَدیَن شهری از نواحی شام بود و بر سر راه کاروان های بازرگانی قرار داشت ، برای همین قوم مَدَین به تجارت و بازرگانی مشغول بودند. انها ثروت خود را راه کم فروشی بدست اورده بودند، ظلم و ستم میکردند و به خدا ایمان نداشتند. 😞 خداوند شعیب علیه السلام🌟 را از میان انها انتخاب کرد و برای هدایت به سویشان فرستاد. شعیب مهربان انها را به پرستش خدا و دوری از ظلم و ستم و کم فروشی دعوت کرد. 🌻 حضرت شعیب قومش را از عذاب الهی با خبر ساخت و قوم مَدیَن به نبی خدا گفتند: ای شعیب! بسیاری از چیز هایی که میگویی نمیفهمیم و ما تو را ضعیف میبینیم و اگر به خاطر قبیله کوچکت نبود تو را میکشتیم و تو در برابر ما قدرتی نداری😒. انها بر سر راه کسانی که نزد شعیب علیه السلام می امدند مینشستند و انها را ازار میدادند.😔 اما تلاش شعیب علیه السلام برای هدایت انها نتیجه نداشت ، پیامبر مهربان نگران انها بود اما فقط تعداد کمی به او ایمان اوردند.🙁 شعیب علیه السلام به انان گفت: شما به دو دسته تقسیم شده اید : یک دسته به خدا ایمان اورده اید و دعوت مرا پذیرفته اید و دسته دوم دعوتم را تکذیب کرده اید و من این مسئله را نزد خدای سبحان میبرم تا او در میان من و شما داوری کند!‼️ مردم سخن حضرت شعیب را به تمسخر گرفتند و گفتند: ایا نمازت باعث شد که ما را از پرستش بت هایی که پدرانمان میپرستیدند و از تصرف اموال ان طور که دلمان میخواهد ، ممنوع کنی؟ تو که انسان بردبار و دانایی بودی چرا این کار را کردی😟 اما در همین حال هم شعیب علیه السلام نگران قوم خود بود، و به انها میگفت: ای مردم! اختلافی که بین من و شماست باعث نشود که شما بر بت پرستی پافشاری کنید ، چون ان بلایی که بر سر قوم نوح و صالح علیه السلام امد، بر سر شما هم می اید ، از سرنوشت انها عبرت بگیرید تا بلایی که بر سر انها امد بر سر شما نیاید .‼️ از خدا بخواهید تا گناهانتان در گذرد ، زیر پروردگار توبه کننده گان را دوست دارد‌😊 شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا خواند تا اینکه پیر شد و استخوان هایش باریک شد . مدتی از قوم خود غایب شد تا اینکه به دستور خداوند نزد انها برگشت 😊 قومش گفتند: وقتی پیر بودی سخنت را باور نداشتیم،امروز که جوانی چطور باور کنیم!.🙃 انها همچنان در کفر خود باقی ماندند و حضرت شعیب و پیروانش را ازار دادند تا اینکه شعیب و یارانش از شهر بیرون رفتند و به دستور خدا زلزله و رعد و برق شدیدی⚡️ شهر را گرفت و اهل شهر نابود شدند.😞 🌟پیام اخلاقی داستان این هفته: همان طور که گفتیم حضرت شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد تا اینکه عمرش طولانی شد و از چشم انها غایب شد ، بعد به صورت جوانی به سوی انها برگشت، 🌟 هم با وجود عمر طولانی به صورت جوانی ظاهر میشود که کمتر از چهل سال دارد.💚 @montazer_koocholo
داستان این هفته: نامش "تالیا" بود ولی به او به او میگفتند چون هرجا که مینشست یا نماز میخواند زمین زیر پایش سبز و خرم میشد.😍 پدرش مال و نعمت زیادی داشت اما دوست دار حکمت بود و به راهنمایی انسان های بیچاره میپرداخت . وقتی به پیامبری رسید مردم را به سوی خدا دعوت کرد. ✨ روزی حضرت خضر از یکی از بازار های بنی اسراییل عبور میکرد ، فقیری از او کمک خواست ، خضر علیه السلام گفت: ای مرد با ایمان! چیزی ندارم که به تو بدهم ‌. فقیر گفت: اثار نورانیت در چهره تو میبینم ، تو را به ابروی خدا قسم به من کمک کن! .😌 خضر علیه السلام گفت: مرا به ابروی خدا قسم دادی، چیزی ندارم ، پس مرا به عنوان غلام در این بازار بفروش و پولش💰 را برای خودت بردار. فقیر پرسید: ایا چنین کاری شایسته است؟⁉️ خضر گفت: من نمیتوانم نام خدا را نادیده بگیرم، مرا بفروش. فقیر حضرت خضر را به مبلغ چهار صد درهم💰 فروخت و ان پول را برای خود برداشت و رفت. خضر علیه السلام نزد اربابش ماند، ولی دید اربابش کاری به عهده او نمیگذارد. روزی به اربابش گفت: تو مرا برای خدمت خریده ایی ، دستور بده تا کاری برایت انجام دهم. 😉 تاجر گفت: تو مرد سالخورده ایی هستی، دوست ندارم به زحمت بیفتی😊 خضر علیه السلام گفت: نه کار برای من زحمت نیست.☺️ تاجر سنگ بزرگی در گوشه خانه اش را نشان داد و از خضر علیه السلام خواست تا ان را بیرون ببرد، برای بیرون بردن ان شش کارگر نیاز بود، اما خضر علیه السلام ان را به تنهایی جا به جا کرد.😊 تاجر باور نمیکرد که خضر علیه السلام بتواند ان کار را به تنهایی انجام دهد. پس از مدتی تاجر تصمیم گرفت به مسافرت برود او خضر علیه السلام رابه عنوان امین در خانه گذاشت و از او خواست مقداری خشت درست کند تا او بر گردد. تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتی بازگشت باور نمیکرد که حضرت خضر علیه السلام ساختمان خانه او را محکم و عالی درست کرده باشد. 👏 تاجر به او گفت: تو را به ابروی خدا قسم میدهم بگو کیستی و کارت چیست؟ خضر علیه السلام گفت: تو مرا به ابروی خدا قسم دادی، من خضر هستم که نامم را شنیده ایی، فقیری از من درخواست کمک کرد، چیزی نداشتم به او بدهم، اما چون مرا به ابروی خدا قسم داد، از ناچاری خود را غلام او نمودم او من را به تو فروخت و پولش💰 را گرفت و رفت. تاجر از اینکه او را نشناخته بود معذرت خواهی کرد و گفت: پدر و مادرم به فدایت. اختیار من با توست ، میخواهی تو را ازاد کنم تا هرجا میخواهی بروی!😇 خضر گفت: دوست دارم ازاد باشم تا به عبادت خدا بپردازم.😇 پس تاجر او را با احترام ازاد کرد و خضر علیه السلام گفت: سپاس خدایی که توفیق بندگیش را به من عطا کرد و مرا از گناه نجات داد‌ در این مدت که خضر علیه السلام در خانه تاجر بود، از میان قومش شده بود و کسی او را نمیشناخت. در روایتی از امام رضا علیه السلام داریم که میفرماید: که حضرت خضر علیه السلام از اب حیات خورده و زنده است او پیش ما می اید و به ما سلام🖐 میکند ولی ما او را نمیبینیم. پیام اخلاقی این هفته: حضرت خضر علیه السلام مونس تنهایی است‌‌.💚 امام صادق میفرماید: چون خداوند اراده فرموده عمر طولانی به عنایت کند و بسیاری از بندگان به طولانی بودن عمر طولانی ایشان اشکال خواهند گرفت، به همین دلیل عمر بنده خوب خدا حضرت خضر را طولانی کرده است ، تا تشبیهی برای عمر طولانی باشد🌟 @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت سلیمان پیامبر علیه السلام🌟 سلیمان نبی فرزند داوود پیامبر بود. حضرت داوود علیه السلام در اواخر عمرش به دستور خداوند حضرت سلیمان را به جانشینی خود انتخاب کرد ، اما سلیمان جوان بود و به همین خاطر مردم به حضرت داوود اعتراض کردند که چرا در قومی که پیران زیادی دارد نوجوانی را به پیامبری انتخاب کرده است🙃 خداوند به حضرت داوود وحی کرد و قرار شد سلیمان و پیران قوم بنی اسراییل نامشان را بر عصایی بنویسند ، در اتاقی بگذارند و درش را ببندند ، پیامبر کسی است که عصایش تا صبح برگ 🍃و میوه 🍎دهد . تا صبح همه عصا ها در خانه داوود علیه السلام قرار گرفت و مردم برای مراقبت و نگهبانی دور ایشان جمع شدند. صبح فردا مردم با دیدن عصای سبز شده حضرت داوود به خلافت او راضی شدند ، اما خداوند تقدیر دیگری رقم زده بود، او میخواست قوم بنی اسراییل را ازمایش کند برای همین حضرت سلیمان علیه السلام را از میان قومش ساخت. ✨ قوم حضرت سلیمان با او دچار مشکلات ، سختی و فتنه های بسیاری شدند .😞 غیبت حضرت سلیمان علیه السلام چندین سال طول کشید اما حتی همسرش نمیدانست او کیست و چه مقامی دارد. 😊 مدتی پس از ازدواج همسر او خواست که برای گذران زندگی کار کند . حضرت سلیمان علیه السلام پس از این که دو روز دنبال کار گشت، با صیادی اشنا شد و برای صید ماهی🐟 به دریا🌊 رفت . سلیمان نبی از دل دریا انگشتری پیدا کرد که نشانه خلافتش بود ، او مامور شد که به غیبت خود پایان دهد و مُلک و پادشاهی به ارث رسیده از پدرش را به دست گیرد. حضرت سلیمان به خانه امد و از همسر و فرزندان خود پرسید: ایا مرا میشناسید؟ انها گفتند: نه. ولی به خدا به غیر از خیر از تو چیزی ندیده ایم😇 سلیمان نبی انگشتر را از جیب خود در اورد و ان را به انگشت کرد . در این هنگام ماهیان دریا🐟 و باد ها 🌬به غُرّش در امدند . به این ترتیب خلافت سلیمان نبی در میان مردم اشکار شد. سلیمان نبی سالها حکومت کرد او زبان پرندگان🐧 و حیوانات را میدانست و جن و اِنس در اختیار او بودند . در زمان او تمام نقاط زمین مردم در اختیارش بودند و به دین او ایمان اوردند .😌 او هر وقت برای سخن گفتن می رفت ، جن و انس و همه پرندگان در برابرش به صف می ایستادند‌، باد 🌬هم تحت فرمان او بود، سلیمان نبی قصر با شکوهی ساخت و از طلا و جواهرات فراوانی ان را تزیین کرد ، وقتی زمان مرگ او فرا رسید "آصف ابن بَرخیا" را جانشین خود خود قرار داد‌. 🌟 پیام اخلاقی هفته: حضرت سلیمان و شباهت های زیادی با هم دارند: خداوند به حضرت سلیمان علیه السلام مُلک و حکومتی عطا کرد که قبل و بعد از ان به کسی نداده بود ، تمام جن، پرندگان و حیوانات تحت حکومت او بودند.🌺 خداوند به حضرت مهدی عج هم مُلک و حکومتی خواهد داد که تاکنون ،از اول تا اخر همانندی نداشته است🌺 . مُلک سلیمان نمونه کوچک شده، از مُلک عظیم خداوند در زمان ظهور است🌸 خداوند باد 🌬را به تسخیر حضرت سلیمان علیه السلام قرار داده بود، خداوند می فرماید: پس باد را به تسخیر او در اوردیم تا به هر کجا خواهد به فرمان او جریان یابد. خداوند باد 🌬را در اختیار قرار میدهد. حضرت سلیمان علیه السلام مدتی در میان قوم خود غایب شد، غیبت از غیبت سلیمان نبی طولانی تر است.😔 آفتاب🌝 برای حضرت سلیمان علیه السلام بازگشت، نیز آفتاب🌝 و ماه🌛 را میخواند و انها او را پاسخ میدهند. @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت یوسف پیامبر حتما درباره زندگی یوسف پیامبر علیه السلام چیزهای زیادی خوانده اید یا شنیده اید . برادرانش به دلیل حسادت او را در چاه انداختند😒 و بعد به کاروانی فروخته شد و به مصر رفت . یوسف در خانه عزیز مصر رشد کرد و زلیخا همسر عزیز مصر عاشق او شد و بعد... زندانی شدن یوسف و تعبیر خواب پادشاه مصر بعد عزیزی مصر بالاخره ماجرای یوسف بر ملا شد ؛ برادرانش برای خرید گندم به مصر امدند و یوسف خودش را به آنان معرفی کرد .😌 ان وقت بود که فراق یعقوب علیه السلام پایان یافت😇 و چشم هایش که بخاطر بیست سال چشم انتظاری و گریه برای یوسف نابینا شده بود ، با پیراهن یوسف شفا پیدا کرد.🤩 🔖نتیجه گیری داستان این هفته:میان قصه یوسف پیامبر و شباهت های زیادی هست: شیخ صدوق میگوید: غیبت یوسف علیه السلام بیست سال طول کشید؛ از این مدت سه روز در چاه بود، چند سالی را در زندان و بقیه را نیز در سِمَت پادشاهی مصر حکمرانی میکرد ، او در مصر بود و یعقوب علیه السلام در فلسطین ، بین این دو سرزمین نُه روز فاصله بود . ‌🙃 او در دوران احوال متفاوتی داشت: مدتی برادرانش او را به قصد نابودی به چاه انداختند ، پس آن او را به بهای کمی به کاروانی فروختند ، در مصر نیز به دام فتنه عزیز مصر افتاد و چند سالی را در زندان گذراند ، خداوند او را حاکم مصر ساخت ، و با پدرش دیدار کرد و خوابش تعبیر شد. شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایتی می اورد که در ان حضرت فرموده است: یعقوب علیه السلام میدانست که یوسف زنده است و میدانست که خداوند بعد از مدتی پنهانی او را تمام میکند پس به فرزندانش گفت: من چیز هایی را میدانم که شما نمیدانید ، اما فرزندانش او را سرزنش کردند.😏 به قول شیخ صدوق مَثَل کسانی که در زمان ما به وجود 🌟 اطمینان دارند مَثَل یعقوب علیه السلام است که به یوسف علیه السلام و غیبتش اطمینان داشت ، و به همین ترتیب مَثَل کسانی که به امام زمان عج جاهل هستند ، مثل برادران یوسف است که پدرشان را سرزنش میکردند، و میگفتند: تو همان گمراهی سابق را داری!😞 این حدیث از امام محمد باقر علیه السلام هم شنیدنی است: در قائم ال محمد صلی الله و علیه و ال و سلم💚 شباهت هایی با پنج پیامبر وجود دارد: یونس، یوسف، موسی عیسی و محمد صلی الله علیهم اما شباهت او با یوسف علیه السلام: غیبت او از عام و خاص است، با این که مسافت کوتاهی بین یوسف علیه السلام با پدرش بود، امکان دیدار وجود نداشت. در واقع کسی جز یعقوب علیه السلام واقعی حضرت یوسف علیه السلام‌ نبود ،غیر از حضرت یعقوب علیه السلام کسی زنده بودن یوسف را باور نداشت . حضرت یعقوب علیه السلام هرگز باور نکرد که یوسف را گرگ🐺 خورده است‌. حالا دست ماست که باور کنیم یوسف زهرایی وجود دارد ، یا باور نکنیم و بگوییم: انها گمراه هستند و اشتباه میکنند ! جز کدام دسته هستیم یعقوب پیامبر یا برادران یوسف⁉️ @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت عیسای پیامبر 🔗سالها از ظهور موسی و دین یهودیان میان قوم بنی اسرائیل میگذشت عیسی نجات دهنده با کتاب 📖 امده بود تا دینی که پیامبران گذشته اورده بودند کامل تر کند او رسالت خود را به مردم اعلام کرد و خواست که از دستورات خدا پیروی کنند😊 سالها پیش از امدن او حضرت موسی علیه السلام ظهورش را وعده داده بود ولی وقتی او ظهور کرد بسیاری از یهودیان با او مخالفت کردند😒 ، حضرت عیسی و دستورات دینی اش منافع افراد ستمگر را به خطر انداخته بود برای همین عده کمی از او اطاعت کردند ..😞 بزرگان یهود وقتی دیدند عیسی علیه السلام تلاش میکند با کارهایش انها را رسوا کند از او خواستند تا پیامبری خود را ثابت کند ، عیسی به اراده خداوند معجزات زیادی برای انها اورد و از گِل پرنده ساخت ، سپس در ان دمید پرنده به اراده خداوند به پرواز در امد. 🤪 کور مادرزاد را بینا کرد، مردگان را زنده کرد ، و از انچه در خانه هایشان ذخیره داشتند خبر داد.👌 عیسی علیه السلام پس از تلاش های بسیار برای هدایت مردم فهمید که انها بر گمراهی و دشمنی خود اصرار دارند😟 .او برای هدایت مردم به سرزمین های زیادی رفت تا انها را به سوی خدا دعوت کند برای همین مدت زیادی از قومش غایب بود و فقط میدانست او کجاست و چه میکند 😉 وقتی اذیت و ازار قوم بنی اسرائیل بی نتیجه ماند، قیصر روم را تحریک کردند و گفتند: اگر این وضع ادامه پیدا کند سلطنت👑 تو نابود خواهد شد پس تو چاره ایی جز کشتن عیسی نداری‼️ حضرت عیسی علیه السلام از توطئه دشمن خبر دار شد ، و به همراه یاران مخصوصش در باغی🌳 پنهان شد ، اما یکی از حواریون با گرفتن مقداری نقره مخفیگاه حضرت عیسی را به دشمن نشان داد.😠 ولی معجزه بزرگی اتفاق افتاد با اراده خداوند یهودی خیانت کار به شکل حضرت عیسی درامد ماموران او را دستگیر کردند و کشتند.🙃 حضرت عیسی علیه السلام به اسمان عروج کرد ولی پیش از ان یکی از حواریون با وفا خود به نام را جانشین خود قرار داد ، حضرت شمعون غیبتی نداشت اما همه جانشینان پس از او در بودند تا زمانی که 🌟به پیامبری برگزیده شد اوضاع مردم در این پانصد سال بسیار اشفته بود .😞 شیخ صدوق دوران سخت مردم را ۲۵۰ سال دوم غیبت میداند و میگوید: "گرفتاری ها بزرگ شد و دین کهنه گردید ، حقوق ضایع شد و واجبات الهی از میان رفت و مردم حقی را از باطل نمیشناختد‌ و..."😟 پیام اخلاقی هفته: حضرت عیسی علیه السلام در زمان ظهور 🌟از اسمان پایین می اید و او را یاری میکند ، او پشت سر نماز میخواند و بسیاری از مسیحیان با وجود ایشان به میپیوندند امام صادق علیه السلام درباره شباهت غیبت حضرت عیسی و میفرماید: و اما غیبت عیسی علیه السلام، یهودی و نصاری گفتند او کشته شده است، اما خدا متعال فرمود که انها به اشتباه افتادند و شخص دیگری را به جای او کشتند و قائم علیه السلام نیز چنین است زیرا امت به وسیله طول مدتش ان انکار میکنند پس گوینده ایی میگوید: او مُرده است و گوینده ایی دیگر میگوید: روح قائم در جسد دیگری سخن میگوید @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت حضرت ابراهیم ماجرای غیبت حضرت ابراهیم از پیش از بدنیا امدنش شروع شد. ستاره شناسان به نمرود خبر دادند که قرار است پسری بدنیا بیایید که تخت و تاج👑 او را نابود کند.😏 نمرود فکر کرد میتواند مانع اراده خدا شود ، برای همین زنان باردار را زیر نظر گرفت و بچه هایشان را کُشت. مادر ابراهیم فرزندش را مخفیانه بدنیا اورد و او را در غاری پنهان کرد.😊 او هر روز به ابراهیم سر میزد و به فرزندش رسیدگی میکرد. ابراهیم مدتی درون غار زندگی کرد ،تا اینکه به داخل شهر امد، هیچکس فکر نمیکرد ابراهیم همان کودک باشد. دوره اولین غیبت ابراهیم تمام شده بود و هیچکس از این ماجرا خبر نداشت.😉 قوم ابراهیم ماه و خورشید☀️ و بت میپرستیدند و این برای ابرهیم خوش اخلاق و مهربان سخت بود😔 ابراهیم علیه السلام مردم و نمرود را به پرستش خدا یکتا دعوت کرد ، اما مردم که به پرستش ماه🌜 و ستارگان ⭐️عادت کرده بودند ، دعوت او را نپذیرفتد و او را تهدید کردند. نمرود خود را خدا مردم میدانست، 😒 ابراهیم مردم را با خوش خلقی به خدای یکتا دعوت کرد اما نتیجه ایی نداشت تا اینکه یک روز وقتی همه مردم به مراسم دینی رفته بودند به بهانه بیماری تنها در شهر ماند. وقتی شهر خلوت شد به بُت خانه رفت و همه بت ها را شکست و تَبر را بر دوش بُت بزرگ گذاشت . وقتی مردم برگشتند فهمیدند که کار ابراهیم است برای همین به سراغ او رفتند. آنان از ابراهیم پرسیدند که تو بت ها را شکستی ؟! ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: این کار بت بزرگ است، اگر قبول ندارید از خودش بپرسید 😉 مردم گفتند: ولی بت ها که نمیتوانند حرف بزند ‼️ ابراهیم که به هدف خود رسیده بود گفت: ایا خداوند را گذاشته اید و این بت های بی جان و سود را میپرستید، ایا فکر نمیکنید چیز هایی که را که به دست خودتان میتراشید ، میپرستید و حاضر نیستید خدایی که خالق همه شماست را بپرستید ⁉️ این حرفها در دل مردم گمراه تاثیری نداشت مردم تصمیم گرفتند برای حمایت از خدایانشان ابراهیم را در آتش🔥 بسوزانند، ، اما به اراده خدا اتش گلستان🌸 شد و ابراهیم سالم و زنده بیرون امد☺️ اما با وجود این معجزه فقط عده کمی به او ایمان اوردند🙃 ، ابراهیم بعد از این ماجرا هم برای هدایت مردم بسیار کوشید اما نتیجه چندانی نداشت ، نمرود او را از شهر بیرون کرد ابراهیم به همراه همسرش ساره و برادر زاده اش لوط سرزمینش را ترک کرد و برای همیشه شد. او به شهر های زیادی سفر کرد اما مردم نفهمیدند چه نعمت بزرگی را از دست داده اند.😞 پیام اخلاقی هفته: غیبت ولی خدا خسارت بزرگی است که فقط دل های اماده میتوانند ان را درک کنند‼️ به راستی ایا خسارت بزرگ نبود را درک میکنیم⁉️ @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت موسای پیامبر قسمت اول 🔹حضرت یوسف علیه السلام 🌟 هنگام وفات خود پیروان و خاندانش را جمع کرد و خبر بزرگی را به انها داد: 📍تا سالهای سال میان بنی اسرائیل پیامبری نبود و انها در سختی و بلا گرفتار میشدند. 😞این بلا ها تا ظهور یک موعود ادامه می یافت. 📍پیامبری از نسل لاوی بن یعقوب که قرار بود انها را نجات دهد ، مردی بود گندم گون و بلند قامت به نام موسی ابن عمران. از ان به بعد بنی اسرائیل در انتظار موعود خود ماندند و به امید ظهور هرچه سریع تر نام پسرانشان را "عمران" گذاشتند و انها هم پسرانشان را "موسی" نامیدند اما تا چهار صد سال خبری از موعود نشد.🙁 🔖در این زمان پنجاه نفر ادعا کردند که موسی ابن عمران هستند اما نشانه های موعود برای بنی اسرائیل گفته شده بود. خبر موعود بنی اسرائیل به فرعون رسید ، کاهنان پیش بینی کردند که موسی علیه السلام در این سالها بدنیا خواهد امد و حکومت را از بین خواهد برد.😌 فرعون دستور داد که زنان باردار 🤰را زیر نظر بگیرند و سر از تن نوزادان پسر جدا کنند😟 اما قابله ایی که موسی علیه السلام را به دنیا اورد تولد او را از ماموران فرعون مخفی کرد. ولی مادر موسی علیه السلام هنوز می‌ترسید که فرعون و مامورانش از بدنیا امدن موسی با خبر شوند. 😞 برای همین خداوند به او وحی کرد صندوقی بسازد و کودک را در ان بگذارد و شبانه به رود 🌊بیندازد . مادر موسی نگران بود اما خداوند دل او را آرام کرد.☺️ اتفاق های بزرگی در راه بود. اسیه همسفر فرعون به تفریحگاه خود کنار رود نیل🌊 رفته بود، صندوق را یافت و در ان کودکی زیبا و شیرین👼 یافت ، آسیه که فرزندی نداشت به کودک دل بست و به زحمت فرعون را راضی کرد تا او را نکُشد😇 فرعون و اسیه ، موسی موعود را به فرزندخواندگی پذیرفتند. 😊 قرار شد زنی به حضرت موسی شیر دهد، اما موسی شیر هیچ زنی را نخورد .😉 مادر موسی به قصر 🏰 رفت و خود را به عنوان دایه معرفی کرد ، به این ترتیب موسی علیه السلام در دامن مادرش در قصر فرعون بزرگ شد... ... @montazer_koocholo
داستان این هفته: غیبت موسای پیامبر قسمت دوم: بنی اسرائیل هم چنان در انتظار منجی خود بودند، به انها خبر رسید که منجی متولد شده و نشانه های ظهورش اشکار گشته ، 😇 وقتی فرعون👑 ماجرا را فهمید بیش از گذشته به بنی اسرئیل سخت گرفت و به بهانه های مختلف انها را شکنجه و ازار داد 😞 سالها گذشت و مصیبت های قوم بنی اسرائیل انها را به ستوه اورد. 😣 قوم دست به دامن عالمان خود شدند ، عالم انها را به صحرایی برد و شروع به وصف منجی و قیامش کرد،😊 موسای نوجوان که برای تفریح از قصر فرعون🏰 بیرون امده بود از انجا با اسب گذشت. عالم از روی نشانه های موسی او را شناخت و خود را به پای او انداخت و گفت: سپاس خدایی را که مرا از دنیا نبرد و تو را نشانم داد. 🤩 بنی اسرائیل دانستند که او موعود است و سجده شکر کردند اما موسی علیه السلام به انها چیزی نگفت جز اینکه گفت: امیدوارم خداوند فرج شما را نزدیک گرداند.‼️ سپس موسی غایب شد و نزد شعیب پیامبر رفت. در این غیبت دوم که بیش از پنجاه سال طول کشید گرفتاری و مصیبت های قوم بنی اسرائیل بیشتر شد 😒 وقتی از عالم خبر موعود را گرفتند گفت: خداوند به من وحی کرده است که چهل سال دیگر انتظار شما به پایان میرسد. ‼️ بنی اسرائیل انقدر به درگاه خدا دعا🤲 کردند تا خداوند این سالها را بر انها بخشید.😊 موسی علیه السلام به جمع انها وارد شد مصیبت ها و گرفتاری های چهار صد ساله انها داشت پایان می یافت 😊 بنی اسرائیل چهار سال بعد به رهبری موسی علیه السلام از دست فرعون ستمگر 😥نجات پیدا کرد و فرعون در رود نیل🌊 غرق شد. اما این تنها غیبت موسی علیه السلام نبود ، حضرت موسی غیبت دیگری هم داشت. بعد از هلاکت فرعون👑 در رود نیل🌊 و نجات قوم ،موسی علیه السلام از خداوند کتابی📖 خواست تا پیروانش به ان عمل کنند . خداوند به او دستور داد که به دامنه کوه طور⛰ برود ، سی روز روزه بگیرد و خدا را عبادت کند. موسی علیه السلام را به جانشینی خود انتخاب کرد و به قوم خود فرمود: برادرم هارون را در میان شما میگذارم و برای سی روز از میان شما غیبت میکنم و به کوه طور🏔 میروم تا احکام شریعت را برای شما بیاورم . ...
داستان غیبت موسی پیامبر قسمت: سوم او به کوه طور 🗻رفت سی روز در آن جا ماند و خدا را عبادت کرد🤲 وقتی سی روز تمام شد خدا به او فرمان داد برای کامل شدن عبادتش ده روز دیگر را هم روزه بگیرد و عبادت کند🤲 بعد از کامل شدن چهل روز خداوند با پیامبر خود سخن گفت و شرایع و قوانین📝 خود را بر او نازل کرد و فرمود: ای موسی! من تو را برای اینکه پیغام مرا به خلق برسانی برگزیدم و برای هم صحبتی خویش انتخاب کردم ❗️ پس انچه را برای تو فرستادم کاملا فرا گیر و شکر و سپاس الهی را به جا اور.😇 حضرت موسی علیه السلام چهل روز مهمان خداوند بود و غذا🍚 و امکاناتش از طریق غیر عادی تامین میشد ، و او با هیچ انسان دیگری ارتباط نداشت و کسی او را نمیدید😊 غیبت چهل روز حضرت موسی باعث یک فتنه بزرگ در میان قوم بنی اسرائیل در میان انها شد😟 غیبت ده روزه موسی علیه السلام باعث شد، که مردم بگویند او به وعده ایی که به ما داد عمل نکرد😒 مردی به نام "سامری" از این فرصت نهایت استفاده را کرد ، او بخشی از زر و زیوری که زنان بنی اسرائیل با خود از مصر اورده بودند از انها گرفت و در اتش ذوب🔥 کرد و به شیوه خاصی گوساله ایی🐄 ساخت که هرگاه در ان دمیده میشد صدایی مانند صدای گوساله🐄 از خود بیرون می اورد 😒 سامری به مردم گفت: موسی علیه السلام دروغ گو است و هرگز پیش شما بر نمیگردد.🙄 سامری مردم را به پرستش گوساله🐄 دعوت کرد و بسیاری از او پیروی کردند😕 هارون هرچه انها را نصیحت کرد به سخنش اعتنا نکردند و حتی نزدیک بود او را بکشند ‌.🗡 خداوند ماجرای گمراهی قوم را به موسی وحی کرد موسی با خشم😠 و اندوه فراوان از کوه طور برگشت و به انان گفت: آیا پروردگارتان به شما وعده شایسته نداد تا تورات📖 را به شما عنایت کند که هدایت و نور✨ در ان است ایا وعده او طولانی شد یا خواستید کاری ناروا انجام دهید و موجب خشم و غضب 😠پروردگارتان شوید⁉️ موسی سامری که باعث گمراهی مردم شده بود به شدت بازخواست کرد و گفت: از نزد من برو! خداوند تو را به گونه ایی عذاب دهد که هرکس نزدیک تو شود همواره بگوید با من تماس نگیرید و به من دست نزنید ‼️ بنا بر روایتی خداوند سامری را به بیماری مرموز و واگیر دار 🤒 مبتلا ساخت تا زنده بود کسی نمیتوانست با او تماس بگیرد او تا اخر عمر سر به بیابان گذاشت و همچنان گرفتار نفرت جامعه بود تا به هلاکت رسید🙄 سپس موسی گوساله 🐄را سوزاند و به دریا🌊 انداخت بنی اسرائیل از کار خود پشیمان شدند و توبه کردند اما کاری که انها انجام دادند همیشه درتاریخ ماند🍃 @montazer_koocholo