eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
342 دنبال‌کننده
130 عکس
62 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خوش به حال اونی که خودش نیاز داره ولی ایثار می کنه 💢مهمترین کارمان اجاره کردن یک خانه مناسب بود. حمید نظرش این بود که یک خانه بزرگ اجاره کنیم، دوست داشت بهترین ها را برای من فراهم کند. ✔️اولین خانه‌ای که رفتیم حدود ۱۲۰ متر بود. خیلی بزرگ و دلباز با نورگیر عالی. بهم قیمتی که بنگاه گفته بود با پس انداز حمید جور بود. 💢تقریبا هر دو تامون آن را پسندیده بودیم. خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم. هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت. صحبتشان که تمام شد، متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است. وقتی پرس و جو کردم، گفت: خانم! میخوام یه چیزی بگم. چون تو باید در جریان باشی. اگر راضی بودی، اون موقع انجام بدیم. ✔️یکی از رفیقام الان زنگ زد. مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده. پول لازم داشت. اگر تو راضی باشی، ما نصف پس اندازمون رو به دوستم قرض بدیم، با نصف بقیه اش یه خونه کوچکتر رهن کنیم تا بعداً که پول دستمان رسید یه خونه بزرگتر اجاره کنیم. 💢پیشنهادش را که شنیدم، جاخوردم. این پا و آن پا کردم. می دانستم با پولی که می ماند خانه چندان خوبی نمی توانیم اجاره کنیم. پیش خودم دوتا چهارتا که کردم دیدم در یک خانه کوچک محله های پایین شهر هم می شود خوش بود. از آنجایی که واقعا این چیزها برایم مهم نبود، برای همین خیلی راحت همان‌جا را قبول کردم می‌دانستم بیشتر خرج عروسی و اجاره خانه روی دوش حمید است. نمی‌خواستم اول زندگی تحت فشار باشد. 📚یادت باشد ( خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔@myar97
✅آیا فرشتگان از مشرکان شفاعت می کنند⁉️ 🌹"يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون"🌹 🌹"آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند، و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند و خود از بيم او هراسانند."🌹 💠جمله "وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى" یکی از اعتقادات مهم مشرکان را رد می کند و آن شفاعت فرشتگان برای دیگران است. 💢برخی از آنان فرشتگان را می پرستیدند تا از آنها شفاعت کنند و آنها را به خدا نزدیک نمایند. 🌀در این آیه خداوند این اعتقاد فاسد را رد می کند و می فرماید:شفاعت فرشتگان شامل کسانی می شود که خدا از دین آن ها راضی باشد و کسی که دین او شرک یا ضد با توحید است، شفاعت فرشتگان شامل حال او نخواهد شد. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅شستن دستشویی های مسجد 🌀یک بار وارد مسجد شدم. می‌خواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند: چاه دستشویی گرفته. برای نماز به خانه می رویم. من هم خواستم برگردم. همان موقع ابراهیم رسید. 💢وقتی ماجرا را شنید، آستینش را بالا زد و رفت توی زیرزمین. داخل محل دستشویی شد و در را بست! 🌀یک ربع به بعد در را باز کرد. چاه دستشویی را باز و همه جا را شسته و تمیز کرده بود. بعد هم مشغول شستن دست خودش شد. 💢ابراهیم در مقابل خدا برای خودش شخصیتی نمی دید. هرکاری می توانست، برای رضای خدا انجام می‌داد. خودش را در مقابل خدا کوچک می دید و افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم، به او عظمت عجیبی داد. به قول شاعر ✍"افتادگی آموز اگر طالب فیضی" 📚سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅حل مشکل مالی توسط ابراهیم هادی 💠یک روز ظهر بود که ابراهیم به مقابل منزل ما آمد. صدایم کرد. آمدم دم در و دعوتش کردم داخل. گفت: "کار دارم. فقط یه مقدار پول برای کار خیر می‌خواستم، یعنی منتظر برگشت پول نباش" 💢با هم شوخی داشتیم. نگاهی به صورتش کردم و با خنده گفتم: چی شده داداشی؟!!! به گدایی افتادی؟!!! ♨️خندید و گفت اگه حالش رو داری بیا باهم بریم ببین برا کی می خوام. آن روز من ۱۰۰ تومان دادم. بعد رفت و ۱۰۰ تومان از مصطفی، ۱۰۰ تومن از امیر، و ۱۰۰ تومان از سعید و . . . در حدود هزار تومان جمع کرد. 🌀با هم رفتیم جلوی کمیته خراسان. یک جوان حدود ۲۰ سال، دم در نشسته بود. ابراهیم گفت: مشکل شما حل شد؟ جوان با ناراحتی گفت: من چیکار کنم؟ 💠ابراهیم رفت داخل و چند دقیقه بعد برگشت. یک جعبه چوبی نسبتاً بزرگ را با خودش آورد. داخل آن جعبه نوار کاست چیده می‌شد. فهمیدم که این جوان عنوان فروش دوره گرد است و نوارهای غیرمجاز فروخته. ابراهیم جوان را به کناری برد و جعبه را به او داد. 💢بیشترین نوارهایش را خرد کرده بودند. جوان نگاهی به داخل جعبه کرد. فقط چند نوار ته جعبه داشت. تمام سرمایه اش از بین رفته بود. ♨️ابراهیم از نگاه جوان همه چیز را فهمید و گفت: داداش جون! آدم باید کاسبی حلال داشته باشه. با پول حرام به هیچ جایی نمی رسی. بعد پرسید: چقدر سرمایه داشتی که از بین رفته؟ گفت: حدود ۱۰۰ تا نوار بود هر کدوم ۵ تومان پولش بود. ابراهیم دست کرد توی جیبش و گفت این هزار تومان پول حلال.برو با این کار و کاسبی حلال راه بنداز! 🌀جوان داشت بال در می آورد. از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه. صورت ابراهیم را بوسید. اومد بره که ابراهیم فرصت را غنیمت شمرد و گفت داداش جون تمام علما گفتند صدای زن تک خان حرامه. موسیقی حرام، آدم را بی دین می کنه. پولی که از فروش این وسایل حرام به دست میاد، برکت نداره. تو هم دنبال این چیزها نرو. از خدا بخواه کمکت کنه. 💠جوان گفت: چشم، به خدا ما هم به پول حلال اعتقاد داریم من نمیدونستم این نوارها حرومه. من نوکرتم. مطمئن باش دیگه این کار رو نمی‌کنم. 💢جوان باقی مانده نوارها ریخت توی سطل و از ما دور شد همین طور برمی‌گشت و نگاه می کرد. ابراهیم با اخلاص او را راهنمایی کرد و من یقین داشتم که تأثیر خودش را می‌گذارد. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅بهترین راه برای تعجیل ظهور 🔷 زنى به خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض كرد: پسرى دارم كه مدتى است به سفر رفته و سفرش طولانى شده و من مشتاق ديدارش هستم شما دعا كنيد برگردد. 💢امام عليه السّلام فرمود: صبر كن! زن چند روزى صبر كرد و بار دوم به حضور امام عليه السّلام رسيد. دوباره همان تقاضا را مطرح کرد. امام عليه السّلام باز هم او را دعوت به صبر کردند. چند روز گذشت. آن زن براى بار سوم خدمت امام عليه السّلام رسيد و عرضه داشت سفرش طولانى شده و من نگران او هستم. 🌀آن حضرت فرمود: مگر تو را به صبر دعوت نكردم؟ عرض كرد: چقدر صبر كنم؟ دیگر صبری برایم نمانده! ♨️حضرت فرمودند: به خانه برگرد، كه فرزندت را خواهی دید. آن زن به خانه بازگشت و دید فرزندش از سفر بازگشته. زن با خوشحالى به خدمت امام عليه السّلام رفت و عرض كرد: آيا پس از پيغمبر باز هم وحى نازل مى شود؟ 🔷فرمود: وحى نازل نمی شود اما پيامبر (ص) فرمود: هر گاه صبر انسان تمام شود،‌ نوبت فرج مى شود و چون تو اظهار بى قرارى كردى، فهمیدم كه خدا فرج تو را با رسیدن فرزندت مى رساند. 🔶 🌹جاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ ابْنِي سَافَرَ عَنِّي وَ قَدْ طَالَتْ غَيْبَتُهُ وَ قَدِ اشْتَدَّ شَوْقِي إِلَيْهِ فَادْعُ اللَّهَ لِي فَقَالَ لَهَا عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَمَضَتْ وَ أَخَذَتْ صَبْراً وَ اسْتَعْمَلَتْهُ ثُمَّ جَاءَتْ بَعْدَ ذَلِكَ فَشَكَتْ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهَا عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَاسْتَعْمَلَتْهُ ثُمَّ جَاءَتْ بَعْدَ ذَلِكَ فَشَكَتْ إِلَيْهِ طُولَ غَيْبَةِ ابْنِهَا فَقَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكِ عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَمِ الصَّبْرُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ فَنِيَ الصَّبْرُ فَقَالَ ارْجِعِي إِلَى مَنْزِلِكِ تَجِدِي وَلَدَكِ قَدْ قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَمَضَتْ فَوَجَدَتْهُ قَدْ قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَأَتَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ وَحْيٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ قَدْ قَالَ عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ يَأْتِي الْفَرَجُ فَلَمَّا قُلْتِ قَدْ فَنِي الصَّبْرُ عَرَفْتُ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَّجَ عَنْكِ بِقُدُومِ وَلَدِكِ.🌹🔶 📚إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 150 ؛ وسائل الشيعة، ج15، ص: 264 ✍ فرج ، دو گونه است: فرج شخصی و فرج عمومی. هر فرجی نیز وابسته به بی تابی و انقطاع است. اگر فرد به این بی قراری رسد ،‌با فرج شخصی قرارش می دهند و اگر جامعه قرار ملاقات می خواهد ، باید از صف انتظار بیرون زند و مصرانه در بکوبد. ✍ تا وقتی چشم به دست این رییس خارجی و آن مدیر داخلی داریم ، تاب بازی کودکانه داریم. باید بی تاب شد ، بی تاب . این مهم ترین قاعده ظهور است. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅گذشت از دنیا به خاطر خدا ♨️اوایل انقلاب بود. هنوز جنگ آغاز نشده بود. ابراهیم در یکی از ادارات دولتی کار می کرد. من هم مدتی بود که در حراست صدا و سیما فعالیت داشتم. آن ایام در حوالی مسجد محمدی و خیابان زیبا سکونت داشتیم. 🌀یک روز عصر، توی کوچه ایستاده بودم که ابراهیم از سر کار برگشت. این بار با دفعات دیگر فرق داشت. سوار بر یک ماشین مدل بالا بود. یک خودروی سواری تویوتای صفر کیلومتر را جلوی منزل پاک کرد و پیاده شد. چشمانم از تعجب، گرد شده بود. جلو رفتم و گفتم: عجب ماشینیه! کجا بوده؟ چند خریدی؟ 💢ابراهیم در ماشین را قفل کرد و رفت به سمت خانه. دنبال ابراهیم وارد خانه شدم و در حضور خانواده شروع کردم از ماشین ابراهیم تعریف کردن . . . بعد گفتم: سویچ ماشین رو بده یه دور بزنیم. 💠ابراهیم ساکت بود و حرفه ای نمی زد. کمی که گذشت، گفت: "نه! این ماشین به درد ما نمی خوره! می ترسم ما رو زمین بزنه!" ♨️گفتم: مگه موتوره که بخوری زمین؟ ابراهیم دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت: همین ماشین می تونه ما رو بزنه زمین. می تونه مارو از همه چی دور کنه، از خدا، از مردم و . . . همین فردا ماشین را میدم به یکی دیگه. 🌀گفتم: به کی؟ اصلا از کجا آوردی؟ گفت: این ماشین رو یکی از آقایون توی اداره به من هدیه کرد، اما به درد من نمی خوره. گفتم: عیبی نداره! بزار باشه من ازش استفاده می کنم. لااقل مامان و بچه ها جایی خواستن برن . . . گفت: نه، به درد ما نمی خوره. 💢فردا بدون ماشین به محل کار رفت. عصر بود که صدای زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم دم در. یه آقایی پشت در ایستاده بود. سلام و علیک کردیم. ایشان در حالی که به ماشین نگاه می کرد، گفت: اومدم سویچ ماشین رو بگیرم.منزل آقای هادی؟ درست اومدم؟ با تعجب گفتم: بله، شما؟ گفت: آقا ابراهیم فرستاده، شما باید عباس آقا باشید. 💠با نشانه‌هایی که داد مطمئن شدم. سویچ را دادم و ایشان هم با ماشین رفت. آن شب خیلی با ابراهیم حرف زدم. آخر این چه وضعیه؟ یه ماشین هم برای خودت نگه نمی داری؟ چرا هرچی به دستت می رسه می بخشی؟ بابا خودت هم آینده داری، خونواده داری و . . . ♨️ابراهیم طبق معمول لبخند می زد. بعد فقط یک جمله گفت: "خیلی بهتر شد که این ماشین رفت". 🌀فردای آن روز فولکس آقای حسین جهانبخش که از دوستانش بود را گرفت و گذاشت پشت درب خانه! گفت: اگه جای خواستی بری ماشین هست. من هم با بی اعتنایی از کنار فولکس درب و داغون رد شدم و رفتم توی خانه. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅جو زمین سپر محکم دفاعی 🌹"وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا ۖ وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُون"🌹 🌹"و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و[لى‌] آنان از [مطالعه در] نشانه‌هاى آن اِعراض مى‌كنند."🌹 ✍ منظور از آسمان در این آیه، جوی است که گرداگرد زمین را گرفته و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان، صدها کیلومتر است. ✍ این قشر به ظاهر لطیف، که از هوا و گازها تشکیل شده، به قدری محکم و مقاوم است که هر موجود مزاحمی از بیرون به سوی زمین بیاید، نابود می شود و زمین را در برابر بمباران شبانه روزی شهاب سنگ ها حفظ می کند. ✍ علاوه بر آن اشعه آفتاب دارای قسمت های مرگباری است که جو زمین آن ها را تصفیه می کند. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅راز اذان های شهید ابراهیم هادی 💢شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم، اذان می گویی؟!!! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن!!! 🌀این سوال در ذهن بسیاری از افراد بود. ولی شتید جرات نمی کردند بیان کنند. همه منتظر جواب بودند. ♨️ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت. تمام افراد جواب خودشان را گرفتند. 💠ابراهیم گفت: "مگه تو کربلا امام حسین علیه السلام محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و جلوی دشمن نماز خواند؟" بعد مکثی کرد و گفت: "ما برای همین اذان و نماز با دشمن می جنگیم." 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
🌹فهرست مطالب🌹 ✅ حل اختلاف بین زوجین 👉 https://eitaa.com/myar97/12 ✅ خاطره چلوکبابی ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/29 ✅ بخشش حقوق ماهانه توسط ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/28 ✅ همدردی با دردمندان 👉 https://eitaa.com/myar97/25 ✅ ورود ممنوع 👉 https://eitaa.com/myar97/23 ✅ آیا اگه بشارت ربیع رو بدهم، بهشت بر من واجب میشه⁉️ 👉 https://eitaa.com/myar97/22 ✅ جالب ترین آیه در رد پارتی بازی بودن شفاعت 👉 https://eitaa.com/myar97/17 ✅نجات از رابطه مخفیانه 👉 https://eitaa.com/myar97/42 ✅آیا در روز نهم ربیع، گناهان انسان نوشته نمی شود؟؟؟؟ https://eitaa.com/myar97/46 ✅معنای حق و باطل چیست؟ https://eitaa.com/myar97/54 ✅شاید صاحبش راضی نباشد https://eitaa.com/myar97/52 ✅خوش به حال اونی که خودش نیاز داره ولی ایثار می کنه https://eitaa.com/myar97/59 ✅آیا فرشتگان از مشرکان شفاعت می کنند https://eitaa.com/myar97/61 ✅شستن دستشویی های مسجد https://eitaa.com/myar97/62 ✅حل مشکل مالی توسط ابراهیم هادی https://eitaa.com/myar97/68 ✅بهترین راه برای تعجیل در ظهور https://eitaa.com/myar97/70 ✅گذشت از دنیا به خاطر خدا https://eitaa.com/myar97/79 ✅جو زمین سپر محوم دفاعی https://eitaa.com/myar97/80 ✅راز اذان های شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/myar97/81 ✅احترام به اسیر با اقتدا به حضرت امیر https://eitaa.com/myar97/83 ✅تاخیر سفر برای مداوای سگ https://eitaa.com/myar97/87
✅🌹احترام به اسیر با اقتدا به حضرت امیر🌹 💠در ارتفاعات کوره موش، در عمان روزهای اول، چهار اسیر گرفتیم. ما در یکی از خانه‌های ابتدای شهر مستقر بودیم. همراه با ابراهیم، این چهار اسیر را به خانه آوردیم تا چند روز بعد به پادگان ابوذر منتقل شوند. ♨️آن سوی حیاط، یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد کردند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم و دربش را قفل کنیم. ابراهیم قبول نکرد. گفت: "این ها مهمان ما هستند." گفتم: آقا ابرام! چی میگی؟ این ها اسیر جنگی هستند. یه وقت فرار می کنند. ابراهیم گفت: نه! اگه برخورد ما صحیح باشه، مطمئن باش هیچ کاری نمی کنند. 🌀دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفره ناهار پهن شد. نان و کنسرو را آوردم. تعداد کنسروها کم بود. با تقسیم بندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو را خوردیم، اما به اسرای عراقی، هر نفر یک کنسرو دادیم. 💢عراقی ها زیر چشمی شاهد این اتفاقات بودند. می دیدند که قرار بود آن ها را زندانی کنیم، اما حالا در بهترین حالت در کنار ما هستند. آن ها می دیدند همان چیزی که ما می خوریم حتی بهتر از آن را برای اسرا می آوریم. 💠دو روز گذشت. ابراهیم به من گفت: حمام رو روشن کن. من هم آبگرمکن را روشن کردم و حمام آماده شد. ♨️ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و یکی یکی اسرای عراقی را به حمام فرستاد تا تمیز شوند. 🌀عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار ما آمد. اسرای عراقی گریه می کردند و نمی رفتند. مرتب هم اسم ابراهیم را صدا می کردند. 💢با بی سیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او دست و روبوسی و خداحافظی کردند. آن ها التماس می کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه ای به ما نمی داد. 💠آن ها سوار خودرو شدند و ماشین حرکت کرد. تا چند دقیقه نگاه آن ها به ابراهیم بود. گویی نمی خواستند از او دور شوند. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅تاخیر سفر برای مداوای سگ 💠یک روز قرار شد که با ابراهیم، از گیلان غرب به کرمانشاه و از آنجا به تهران بیاییم. سوار مینی بوس و راهی کرمانشاه شدیم. 🌀همین که ماشین از شهر خارج شد، یک دفعه ترمز کرد و صدایی آمد. انگار یک چیزی به ماشین خورد. راننده لحظه ای توقف کرد و به حرکتش ادامه داد. ♨️ابراهیم از شیشه نگاه می کرد و متوجه شد که این توقف به خاطر برخورد ماشین با یک سگ بود. من هم دیدم که پای آن سگ آسیب دیده بودو لنگان لنگان به آن سوی جاده می رفت. 💢ابراهیم به راننده گفت: نگه دار ببینیم چی شد. راننده گفت: چیزی نیست. سگ بود. ابراهیم بلندتر گفت: نگه دار، من میخوام پیاده بشم. 💠ماشین ایستاد. ابراهیم کرایه دو نفر را داد و پیاده شدیم. رفتیم به سراغ آن سگ. حیوان زبان بسته قادر به حرکت نبود. 🌀ابراهیم جلو رفت. کمی به حال و روز حیوان نگاه کرد. یک تکه چوب برداشت و با مقداری پلاستیک که کنار جاده افتاده بود، پای سگ را آتل بست. خلاصه آن سگ هم از محبت ابراهیم بی نصیب نماند. ♨️یکی از کردهای محلی که از دور شاهد این صحنه بود، جلو آمد. به کار ابراهیم خیره شده بود. از این کار خیلی خوشش آمد و تشکر کرد. 💢ابراهیم کمی پول به آن شخص داد و گفت: مراقب این زبان بسته باش. اگر شد کمی استخوان برایش تهیه کن. 💠ساعتی بعد همراه ابراهیم سوار مینی بوس بعدی شدیم. در راه به کارهای او فکر می کردم. شخصیت‌ او واقعا عجیب بود. به خاطر یک سگ، سفر خودش را به عقب انداخت و خودش را این گونه به سختی کشید. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97