زمانی که کودکی میخندد، باور دارد که تمام دنیا در حال خندیدن است، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پای در می آورد، گمان می برد که خستگی سراسر جهان را از پای درآورده است.
چرا ناامیدان دوست دارند که نا امیدی شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟
چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟
چرا پوچ گرایان ، خود را ، برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن می جنگیم، پاره پاره می کنند؟
آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری شان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بی حساب ایشان نیست؟
من هرگز نمی گویم که در هیچ لحظه یی از این سفر دشوار گرفتار ناامیدی نباید شد. من می گویم:
به امید بازگردیم. قبل از آن که ناامیدی، نابودمان کند.
#جرعهای_کتاب
📘 یک عاشقانهی آرام، #نادر_ابراهیمی
@nebeshtan
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هبچ کس نبود
این فراز را همه شنیدین که توی زبان فارسی، قبل از گفتن داستان و برای بیان اینکه این اتفاق مال خیلی وقتها پیش بوده، به کار میبرن و همه قصهها را ما معمولا با این جمله آشنا شنیدیم:
《یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود》
حالا جالبه که ببینیم توی زبانها و فرهنگهای مختلف، چه جملههایی را برای شروع قصه گفتنهاشون به کار میبرند.
توی هر زبانی یه اصطلاح دارن ولی جالب تر از همه بنظرم کرهایه. کرهایها میگن:
《وقتی ببرها هم سیگار میکشیدن》
ظاهرا هم علتش این بوده که زمانهای قدیم از پیر و خردسال و غنی و فقیر توی کره سیگار میکشیدن. تا اینکه سلسلهی«چوسان؛ اشراف زادهها» این عادت رو منع کردن و این عادت رو مختص افراد ثروتمند قرار دادن!
بخاطر همین این اصطلاح که بیانگر زمانهای خیلی دور هست، استفاده میشه.
تو زبان کاتالانی میگن 《زمانی که هیولاها حرف میزدن و آدما ساکت بودن》.
توی آلمانی میگن: 《پشت هفت کوه و هفت جنگل》 (هندیا میگن پشت هفت دریا و هفت رودخونه)
جالبه که یکی بود یکی نبود را هم به همین شکل توی رومانیایی، کردی و مالتی بکار میبرن.
توی زبان ترکیه میگن:
《زمانهایی که ککها آرایشگر بودن و شترها دلال》
《وقتی من گهوارهی مادرمو تکون میدادم》
روزی روزگاری، تو کاه های الک شده》
استرالیاییها میگن:
《یک زمانی در زمان رویاها》
Once upon a time in the dreamtime
آذریها میگن: 《بیر واریدی بیر یوخیدی، گودَ بیر بولود واریدی》؛ یعنی: یکی بود یکی نبود تو آسمون یه ابر بود.
#فرهنگ_عامه
@nebeshtan
دربارهٔ زیبایی
این روزها به زیبایی فکر میکنم. به زیبایی زن و به تبلور و شکوفایی آن. نقطه مقابلِ زیبایی، زشتی نیست. نقطه مقابل زیباییِ زن، نداشتنِ زیبایی اصیل است. زیبایی اصیلی که ریشههایش در زنانگی و مادرانگی قوام گرفتهاند، اصالت انکارناپذیری دارد؛ آنقدر که زیرِ بار تبعیت از هیچ الگو و ساختاری نمیرود. این زیبایی اصیل اما ویژگی مهمی برای عیانشدگی دارد که همیشه از آن غافل بودهایم.
این زیبایی اصیل را مرد در زن شکوفا میکند. نه هر مردی. این زیبایی بدون نسخه، در کنار مردانگی است که خودنمایی میکند. نه هر مردانگیای. زیبایی زنان در مواجهه با خردمندی، اندیشمندی و ذکاوت مردانه است که سبکبالانه رُخ مینماید تا جهان را از زمختی و روزمرگی نجات بدهد.
در قحطیِ زیبایی اصیلی که تماماً زنانه و براساس طبیعت ذاتی باشد، باید چشم بگردانیم و پیِ فهمِ اسبابِ بیرونقیِ خردمندی، فراست و هوشمندیِ مردان باشیم.
زیبایی زن در مواجهه با هوش و درایت مردان است که به عالم راه پیدا میکند تا جهانِ انسانی را سر به سر، مشتاقِ تماشا کند. مردانِ روزگارِ ما خواسته و ناخواسته، نسبت به گذشتگانشان، اندیشمندیشان را به حاشیه بردهاند. از این روست که بَر و رو و نسخههای پرتکرار را با زیبایی اشتباه میگیرند.
برای بازگشت به روزگار آن زیباییِ متکی بر طبیعت و زنانگی، باید برای برگرداندن رونقِ دوبارهٔ اندیشیدن و خردگرایی آستین بالا بزنیم. زیبایی زن با قوتگرفتن از همین اندیشمندی است که به طبیعت خود برمیگردد و بازار همه زیباییهای عاریهای را کساد میکند.
✍ فاطمه بهروز فخر
@nebeshtan
نالهی سوخته جانان به اثر نزدیک است
دستِ خورشید به دامانِ سَحَر نزدیک است
#صائب
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
✔️ اگه تازه با کانال ما آشنا شدی و یا تازه میخوای نوشتن را شروع کنی، این مطالب را حتما بخون: 👇
فهرست برخی از مطالب آموزشی کانال
پنج نکته برای مهارت ارتقای نوشتن
راهکارهایی برای غلبه بر ترس از نوشتن
عادت یادداشت نویسی
در گوشهی دنج خودت بنویس!
چطور کتاب بخوانیم
ایدهای برای نوشتن ندارم
چطور به نوشتن عادت کنم
در اهمیت یادداشت روزانه
سرمایهگذاری با نوشتن
زمانهایی که نمیتوانم بنویسم
دیگه از من گذشته
#نکات_آموزشی
@nebeshtan
من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمیکنم؛ چراکه میدانم هیچچیز مثل اندوه روح را تصفیه نمیکند و الماس عاطفه را صیقل نمیدهد؛ اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بدلگام.
هرقدر که به غم میدان بدهی، میدان میطلبد و باز هم بیشتر، و بیشتر…
هرقدر در برابرش کوتاه بیایی، قد میکشد، سلطه میطلبد، و لِه میکند…
غم عقب نمینشیند، مگر آنکه به عقب برانیاش، نمیگریزد مگر آنکه بگریزانیاش، آرام نمیگیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی…
غم هرگز از تهاجم خسته نمیشود
و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمیدهد.
و چون پیش آمد و تمامیِ روح را گرفت، انسان بیهوده میشود، و بیاعتبار، و ناانسان و ذلیلِ غم و مصلوبِ بیسبب.
📘 چهل نامهی کوتاه به همسرم
#نادر_ابراهیمی
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
کلاهش پشم نداره!
در گذشته، افراد نظامی به تقلید از نظامیان روسی کلاه پشمی به سر میگذاشتند. از این رو معمولا از کسانی که کلاه پشمی داشته می ترسیدند و امرشان را اطاعت میکردند. زمانی اگر کسی از دور به این افراد نزدیک میشد و نمیتوانستند تشخیص دهند که نظامی است یا غیر نظامی، در ابتدا میترسیدند. اما کمی که نزدیکتر میشدند، به یکدیگر میگفتند: نترسید! کلاهش پشم ندارد! یعنی او نظامی نیست.
بعدها این اصطلاح تبدیل به ضربالمثل شد و هرگاه خواستند که بگویند فلانی بی خطر است یا خیلی ساده لوح است و حرفش اهمیتی ندارد، این ضرب المثل را به کار بردند.
#امثال_نبشتن
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دولتمند خالف هم رفت و خاطره هایش را برای ما به جای گذاشت.
امید که شاه خراسان دستگیرش باشد.
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید نیمه شعبان و سالروز میلاد سراسر نور صاحب العصر والزمان مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف را خدمت تمامی همراهان مدرسه نبشتن تبریک عرض میکنیم
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با برف قصه چتر نميخواست اين هوا
خوش بخت موي من كه كنارت سفيد شد
سهیل مهدیان
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
Afshin Moghadam - Zemestoon.mp3
5.88M
برف، استعارهای قدرتمند
احتمالا این روزها، خیلی هایتان، از کنار پنجره اتاقتان، فنجان چای بر دست، به تماشای رقص دانههای برف نشستهاید و یحتمل پرتاب شدهاید به زیبایی و جادوی روزهای برفی کودکیهایتان. شولای سفید و درخشانی که دنیای بیرون را میپوشاند و دری به دریچه قلبها میگشاید. اما آیا به این فکر کردهاید که یک روز برفی، فارغ از همهی زیباییهایش میتواند به عنوان ابزاری برای بهبود مهارتهای نوشتاری شما باشد؟ و این که چه شباهتهایی بین نوشته و برف میتواند وجود داشته باشد؟
اولین برف فصل همیشه حس شگفتی و هیجان را به همراه دارد. نحوه سقوط دانههای برف با ظرافت از آسمان، که هر کدام از نظر شکل و اندازه منحصر به فرد هستند، مانند استعارههایی است که بر نوشته شما مینشیند. هر واژه با معنا و منظور خاصی گزینش شده و در جای خاصی از نوشته شما قرار گرفته تا زیبایی متننان را دوچندان کند. درست مثل دانههای برف، که هیچ دو کلمهای دقیقاً شبیه هم نیستند.
با پیشروی روز، برف شروع به انباشته شدن میکند و هر سطحی را که در معرض دید است میپوشاند. منظرهای که زمانی آشنا بود اکنون به یک سرزمین عجایب زمستانی تبدیل شده است. این دگرگونی، شبیه راهی است که یک نوشته میتواند ما را به دنیایی متفاوت منتقل کند. تنها با چند کلمه، یک نویسنده میتواند تصویر واضحی را در ذهن خواننده ترسیم کند و او را در فضایی جدید و ناآشنا غرق کند.
سکوتی که همراه با یک روز برفی است، استعارهی بزرگی از قدرت کلمات است. در میان همهی هرج و مرجها و سر و صداهای زندگی روزمره، یک روز برفی، حس آرامش و سکون را به ارمغان میآورد. همانگونه که استفاده از کلمات مناسب میتواند حس آرامش را با یک نوشته به مخاطب منتقل کند. و این چیزی نیست جز کیفیت و تأثیر کلمات بر مخاطب.
در ادامه، همانطور که روز به آرامی به پایان میرسد، خورشید شروع به غروب میکند و برف، درخششی طلایی به خود میگیرد. این تحول نهایی یادآور اهمیت ویرایش و بازنگری در فرآیند نوشتن است. درست مانند یک روز برفی، که در آن نور خورشید عیوب و ایرادات را در برف زمانی کامل نشان میدهد، فرآیند ویرایش به اصلاح و تکمیل یک نوشته کمک میکند.
علاوه بر این مقایسه بین نوشته و یک روز برفی، نوشتن در مورد یک روز برفی هم میتواند به بهبود مهارتهای نوشتاری ما به روشی عملیتر کمک کند. همانطور که سعی میکنیم ماهیت یک روز برفی را در کلمات خود به تصویر بکشیم، مجبور میشویم خلاقانه فکر کنیم و از زبان توصیفی استفاده کنیم. این تمرین به گسترش دایرهی لغات و بهبود توانایی ما در ترسیم تصویری روشن از وقایع، با استفاده از کلمات کمک میکند.
نوشتن دربارهی یک روز برفی، به ما امکان میدهد تا تکنیکهای مختلف نوشتن را تمرین کنیم. و توانایی خودمان را در استفاده از ابزارهای ادبی مانند شخصیتپردازی، تشبیهها و استعارهها و ... به چالش بکشیم. تا نوشتههای خود را زنده کنیم. این یک راه آسان و سرگرم کننده برای کشف و بهبود مهارتهای نوشتاری ماست.
بگذارید اینطور این نوشته را به پایان ببرم، یک روز برفی تنها یک منظره زیبا برای دیدن نیست، بلکه یک استعارهی قدرتمند برای هنر نویسندگی است. یک روز برفی، به ما منحصر به فرد بودن و قدرت هر کلمه، اهمیت ویرایش و بازنگری و توانایی انتقال خوانندگان به دنیای متفاوت را میآموزد. بنابراین، دفعه بعد که توی جملهی «از چی بنویسم؟» گیر کردید، لحظهای به بیرون نگاه کنید و بگذارید زیبایی یک روز برفی، الهام بخش کلمات شما باشد.
#از_نوشتن
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا به ردّ پای باستانیمان در برف
بیا به گذشتههای خیلی دور
برگردیم ...
آنقدر دور
که غصههایمان را
در هیاهوی آمفیتئاترهای یونان
فراموش کنیم ...
@nebeshtan
فاصلهها دلگیرند؛ لطفا نیمفاصله را رعایت کنید
فقط در رانندگی نیست که شما باید حواستان به ماشین جلویی باشد و به اصطلاح فاصله را رعایت کنید. فاصله در نویسندگی هم خیلی مهم است. نه تنها فاصله، بلکه نیمفاصله از آن هم مهمتر است و شاید به جرأت بتوان گفت که نیمفاصله یکی از بزرگترین اختراعات بشری برای نگارش دیجیتال(بفرمایید تایپ) است.
هرچند نیم فاصله اولا و بالذات، متن را قشنگ میکند؛ اما گاهی رعایت کردن یا نکردن نیم فاصله، معنی جمله را هم تغییر میدهد
مثلا: «یک جا خرید کردم» یعنی «رفتم یک جایی و خرید کردم»
اما «یکجا خرید کردم» یعنی «یکباره خرید کردم».
#درست_بنویسیم
#نکته
@nebeshtan
مگر آدمی که خاک میهنش را بیل میزند؛ شعر هم میگوید؟ نمونهاش دیده شده؟ ابداً.
نقد که حتماً نمینویسد. شک نباید کرد. شعر بد گفتن، کار من و شماست که کار نداریم.
نقد بد نوشتن هم کار آنهاست که شعر بد هم نمیتوانند بگویند؛ یعنی خیلی خیلی بیکارند.
📘 ابن مشغله، نادر ابراهیمی
@nebeshtan
درپیشواز قدمهای تو
از اسفند
جز رایحهای نمانده است
بهار،
آغاز فراخوان چشمهای توست
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز حسرت
می گویند اولین صحنه ای که انسان بعد از مرگ با آن مواجه می شود که بزرگ ترین حسرت زندگی اش را به دنبال دارد، زمانی است که با گشوده شدن چشم حقیقت بینش بعد از مرگ و مفارقت از جسم دنیوی، جایگاه واقعی خودش را که بر اساس توانمندی ها و ظرفیت و استعدادها می توانسته به آن برسد به او نشان داده می شود. و حسرت می خورد که چرا برای رسیدن به آن تلاش نکرده است.
زندگی برای هر انسانی، یک فرصت تکرار نشدنی است. انسان، با شناخت توانمندی ها، کسب مهارت، تلاش و استفاده بهینه از سرمایه عمری که در دست دارد، می تواند به جایگاهی که بر اساس ظرفیت وجودی هر شخص در وجود او نهادینه شده است، دست یابد.
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «عمر انسان مانند گذر ابر در آسمان با سرعت در گذر است.»
پس فرصت را غنیمت بشماریم که دیگر تکرار نخواهد شد.
#نکته
#موفقیت
#سخن_بزرگان
@nebeshtan
کافکا، یک سال پیش از مرگش، به دیدن خواهرش الی و سه خواهرزادهی کوچکش در مرکز تفریحی موریتز آلمان رفت. یکی از بچهها سکندری خورد و زمین افتاد. قبل از اینکه بچههای دیگر به اون بخندند، کافکا برای آنکه بچهی زمینخورده به خاطر بیدستوپاییاش نزد بقیه سرافکنده نشود با لحنی تحسینآمیز گفت: «چقدر قشنگ ادای زمین خوردن درآوردی! چقدر عالی بلند شدی!» شاید بتوان امیدوار بود (احتمالا امیدی واهی) که روزی «کسی» این کلمات رهاییبخش را به ما بگوید.
📘یک مرثیه و ده گریز، آلبرتو مانگل
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
Shajarian-Masnavi-Afshari-(320).mp3
12.19M
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
#رمضان
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زائر"
محبوب من!
در دلم
کاروان اشتیاقی به سوی توراه انداختهام
در چشمانم،
زائری لانه کرده است
به انتظار شستشوی بارگاه تو
دخیل بسته ام،
بند بی قرار دلم را
به روشنای ضریح آسمانیت
تا صدای بسته شدن چمدانم
تا باریافتن به آستان کبریائیت
گوشه چشمی
از آفتاب مشرق مهربانیت کافیست.
...............
با سلام و تبریک سال نو
با آرزوی بهترینها برای همه اعضای کانال مدرسه نبشتن، از مشهدالرضا علیه السلام دعای گویتان هستم.
با احترام، جلیلی
@nebeshtan
«به شدّت نیاز دارم به دیدن قدری رنگ آبی، رنگ آبی دریا»
از نامهی ژرژ ساند به گوستاو فلوبر
@nebeshtan
دل را ز شرار عشق سوزاند علی
یک عمر غریب شهر خود ماند علی
وقتی که شکافت فرق او در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی
سالروز شهادت اول مظلوم عالم، مولای متقیان امیرالمومنین امام علی علیه السلام تسلیت باد
@nebeshtan