eitaa logo
نُمود | جواد محمدنیا
46 دنبال‌کننده
12 عکس
13 ویدیو
3 فایل
نُمود محلی برای یادداشت‌های پراکندۀ من دربارۀ آیات الهی، سیاست و ... . در خدمتم: @J_mohammadnia راستی! حساب خرده‌یادداشت‌های من در ویراستی: https://virasty.com/javad_mohammadnia مطالب نوشته شده در ایتا و ویراستی، مشترک نیستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم چقدر می‌دانیم؟ (بخش نخست) پردۀ نخست: نقل تاریخ بگذارید از خبر واحد شروع کنم. دغدغۀ ذهنیم شده. خُب دین است دیگر، همان چیزی که برایمان مهم‌ترین مسئله‌است. برای من هم. ولی برخی برای تبیین دین، از خبر واحد استفاده می‌کنند و چهرۀ دین را مخدوش می‌کنند و خب، مجبور می‌شوند که آن چهرۀ خط‌وخش برداشته را آرایش کنند؛ غلیظ! استدلال من برای «کاشف» نبودن خبر واحد چیست؟ خلاصه‌اش اینکه کاشفیتْ ذاتیِ خبر واحد نیست؛ که اگر بود، ممکن نبود خبر واحد کاذب از آب در بیاید. مانند جسم که سفید بودن، ذاتی‌اش نیست؛ درنتیجه گاهی سفید است و گاهی سیاه و گاهی رنگ‌های دیگر. که اگر سفید بودن ذاتی‌اش بود، ممکن نبود رنگ دیگری داشته باشد. خبر واحد، خبر محفوف به قرینه و خبر مستفیض و... هر چیزی که می‌تواند کاذب باشد، مشمول همین استدلال‌اند. برای اینکه خبر صادق باشد، نیازمند علت است؛ نیازمند چیزی که ذاتی‌آن قطع و کشف باشد. تنها راه آن هم این است که خبر به حد تواتر برسد. خبر متواتر ممکن نیست کاذب باشد؛ ذاتی متواتر کشف است. کسی با تواتر مواجه شود و آن را انکار کند، مشاعرش را از دست داده؛ سوفیسط است؛ یا اینکه بازی با الفاظ می‌کند. مثل تواتر در خبر غدیر، وجوب نماز، وقوع جنگ‌های جهانی و ... . اصلاً آبروی علم تاریخ را همین متواترات حفظ کرده‌اند. شما فرض کنید، متواتری نبود؛ واقعا این علم تاریخ به چه دردی می‌خورد؟ با خودمان رو راست باشیم! تعارف را که کنار بگذاریم، می‌بینید خبر واحد چه اوضاع وخیمی دارند؟ یادتان نرود! منظور از واحد، همان چیزی است که مشمول استدلالی می‌شود که ارائه شد. اصلا تاریخ یعنی همین بنیاد صلب و بی‌تزلزلش؛ تواتر! پردۀ دوم: علوم انسانی من دربارۀ علوم تجربی سخن خاصی ندارم؛ زیاد درگیرش نبوده‌ام، لکن از خود فیلسوفان علم بپرسید! آیا قبول می‌کنند که نظریۀ علمی واقع‌نماست؟ مثلا نظریۀ فیزیک ارسطو، یا نیوتون یا کوانتومی‌ها؟ درجۀ یک‌هایشان واقع‌نُمایی‌ علم را نپذیرفته‌اند. اما برخی از نظریاتشان، رد خور ندارد. مثلاً همین موشکی که دیشب بر سر صهیونیست‌های کُرد اربیل فرود آمد و همۀ ما را از فرط نقطه‌زنی مبهوت کرد. با نظریات علمی به‌دست آوردند؛ شعبده بازی که نکردند. باید بررسی کرد که در علم دقیقاً چه چیزی مانند تواتر در تاریخ وجود دارد که علم را اینقدر محکم و نفوذ ناپذیر کرده‌است. نمی‌دانم فعلاً. هرچه هست، آبروی علوم تجربی غیر انسانی است. هر چه هست، دانشمندان علوم انسانی، با وجود این ابتذال در علوم انسانی، پیدایش نکرده‌اند و باز هم اصرار دارند که بسیاری از گزاره‌های صدمن‌یک‌غازشان علم است. ولی در لابه‌لای همین متون که بگردید، خواهید دید که این‌ها هم گزاره‌های سخت و سلبی دارند که آن علم را سرپا نگه‌داشته‌است. مثلاً در علم سیاست حتماً برایتان بدیهی خواهد شد که اگر قدرت نداشته باشید، شما را می‌بلعند؛ یعنی همیشه افرادی هستند که شما را به بردگی خواهند کشید؛ به هر قیمتی. با این امور بدیهی، پیش بینی می‌کنند که مثلاً اگر قدرتمند نشویم، حتما آمریکا به ما حمله خواهد کرد و این هم بارها اثبات شده‌است و ردخور ندارد. کسی این گزارهای محکم را قبول نداشته باشد، انگار که اخبار متواتر را قبول ندارد؛ مشاعرش کار نمی‌کند یا اهل لفاظی است. اگرچه تعداد این گزاره‌ها کم‌اند، همانطور که اخبار متواتر کم هستند، ولی، ولی، ولی زندگی در بستر آن‌هاست جریان دارد‌. بقیه، کف روی آب‌اند. علم سیاست هم اگر آبرویی دارد از همین تک‌گزاره‌هاست. و الا در وقایع این روزها، یک نفر را پیدا کنید که درست پیش‌بینی کرده باشد؛ بر اساس علمی که در سیاست آموخته! این قطعه از برنامۀ شوکران یادم نمی‌رود که مجری از دکتر هرمیداس پرسید که شما به‌عنوان پدر علم سیاست، چطور حتی یک پیش‌بینی درست نداشته‌اید؟! سایر علوم وضع بهتری از علم سیاست ندارند. مثلا از روانشناسان بپرسید، اساساً اوضاع چند درصد از مشتریانشان بهتر شده؟ آمارها، خنده‌دار هستند. اصلاً هیچ دلالتی بر مفید بودن کارهایشان ندارد! جامعه‌شناسان هم و هر علم انسانی دیگری که بعدها تولید شود. آن گزاره‌هایب که کاراست، کم است، و مثل علم سیاست، بسیار کلی است؛ اما بسیار بسیار مهم. (برای مطالعۀ بخش دوم، ضربه بزنید)
چقدر می‌دانیم؟ (بخش دوم) (برای مطالعۀ بخش نخست ضربه بزنید) پردۀ سوم: فلسفه فکر نکنید چون خودم فلسفه‌خوانم، قرار است برای تک‌تک گزاره‌ها سینه سپر کنم و بگویم اوضاع فلسفه خیلی بهتر از دیگر علوم است! آبروی فلسفه چند گزاره‌است. اصل علیت، استحالۀ عدم تناقض و شاید یکی دو گزارۀ دیگر. اصلاً عقلْ عقل است، چون این‌ها را قبول کرده‌است. مگرنه توهم بود، نه، اصلاً معلوم نبود که چه بود؟! البته همین‌ها هم کار می‌کنند، مثلا ازطریق آن‌ها می‌توانیم خدا را اثبات کنیم. بگوییم کسی که عالم را پدیده می‌داند و باز خدا را قبول ندارد، واقعاً بی‌عقل است؛ یا اینکه نه، می‌خواهد به‌خاطر اهدافی، مثل اینکه بی‌شریعت باشد، با ما لفاظی کند. خلاصه اینکه: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» (اسراء: ۸۵)؛ با گوشت و پوست و استخوانم، با تک‌‌تک سلول‌های بدنم، با چشمم، با قلبم، با زبانم و با دست‌هایم و در پس هزاران سال تجربۀ بشری، شهادت می‌دهم که «صدق الله العلی العظیم». الحمد لله العلیم
پدر جان، سلام! جان من ارزانی شما! پدر و مادرم فدای شما! فرزندانم به قربان شما! آبروی اسلام! آبروی ما! آبروی انسان! اگر نبودید چه می‌شد؟ اگر نبودید، ما هم با داعشی‌ها و طالب‌های سابق مشغول دریدن فرزندان رسول‌الله بودیم! مثل سعودی‌ها، بالای سر زنان و کودکان در خون غلطیدۀ غزه، با رقاصه‌ها پای‌کوبی می‌کردیم! مثل اردوغانی‌ها، به داد سگ‌های صهیونیست می‌رسیدیم. پدرجان ما! اگر نبودید، از زحمات مقتدای شما، رسول‌الله چیزی مانده بود؟ آقا جان اگر چه زیارت شما را از خدا می‌خواهم، ولی بیشتر از خدا می‌خواهم تا در راه شما که راه اصیل رسول‌الله است قربانی شوم! تا مردم بیشتری، میان سیاه‌رویان تاریخ و در ظلمت‌کدۀ عصر ما، روی سپید و چهرۀ نورانیتان را ببینند. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام 🌺🌺🌺میلاد با سعادت مولی‌الموحدین را خدمت تمام دوست‌دارانشان تبریک عرض می‌کنم
بسم الله الرحمن الرحیم توقع ما! (به مناسبت روز پدر) چهار شنبه، یعنی دو روز پیش، توفیقی شد میان جمعی از روایان دفاع مقدس حضور پیدا کنم. با ماشین یکی از دوستان به آنجا رفتیم. دوست من، که خودش یکی از همین عزیزان بود و هر ساله دست‌کم یک‌بار در مناطق حضور پیدا می‌کرد، باید تعدادی از افراد را به گردهم‌آیی می‌رساند. من (که راوی نیستم و صرفا توفیق حضور داشتم) و یکی از راویانِ یادگارِ جنگ. آن راوی بزرگوار، وقتی می‌خواستند سوار ماشین شوند، عصا زنان به سمت ما آمد؛ فهمیدم، جانباز هم هستند. به‌هرحال در طول راه، با تندی، از زمین و زمان شکایت می‌کردند. هرطور بود به گردهم‌آیی رسیدیم! هنگام برگشت، باز همین بزرگوار همراه ما بود و با همان تند مزاجیشان همه را به توپ می‌بستند، از نظام (غیر از رهبری) تا روحانیت (خودشان روحانی بودند)! رفته‌رفته متوجه شدم فرزند ایشان بسیاری از این شبهات را با همین تندی به پدرشان تزریقی می‌کنند. فرزند پزشکی (که احتمالا با سهمیۀ پدرشان وارد دانشگاه شدند) که حتی از پدرش متوقع است و می‌گوید: شما (روحانیت و سپاه و اهل جنگ و ... که همه در پدرش جمع بود!) مملکت را به فنا داده‌اید! این فسادها به خاطر شماست و ... آخر هم گفتند آنقدر این مملکت بی‌پدرومادر شده که حتی نمی‌توانم پاسخ فرزندم را بدهم. راننده اینجا بود که گفت خوابم می‌آید و جواد تو بیا رانندگی کن! من رفتم سراغ رانندگی (در کنار آن جانباز بزرگوار که جلو نشسته بودند) و تازه آنجا فهمیدم ایشان فقط ترکش نخورده‌اند، پایشان از زیر زانو قطع است و با پای مصنوعی به اموراتشان می‌رسند. گفتم حاجاقا کجا مجروح شدید؟ فرمودند در عملیات الف (من اسم عملیات ها به یادم نماند و لذا با الف و ب و ج خواهم گفت) پایم قطع شد، در عملیات ب موجی شدم و در عملیات ج شیمیایی! خوش‌وبشی کردیم و در ادامه با یک حالت آزرده‌ای پرسیدند: شما دهۀ شصت هفتادی‌ها، به‌طور کلی نسل جدید، چه انتظار و توقعی از ما دارید؟ من که از خودم راضی نیستم و کم‌کاری کاری کرده‌ام؛ حالا توقعتان چیست؟ با بغض در گلو عرض کردم: حاجاقا، من هیچ توقعی از شما ندارم! گفتند: فکر کنم متوجه نشدید: مثلا مردم از روحانیت یک توقعی دارند، از مسئولین، از حکومت و ... به‌نظرتان چه توقعی از نسل جنگ دارند؟ عرض کردم: ببنید حاجاقا، من سؤالتان را از همان اول فهمیدم و عرض کردم هیچ توقعی ندارم. شما تهِ تهِ انتظاراتی که یک انسان می‌تواند از انسان دیگر داشته باشد انجام دادید؛ آخر شما وقتی جانتان را کف دست‌تان گرفتید و رفتید برای امنیت این مملکت و برای اعتلای اسلام جنگیدید، خُب من با چه عقلی باید از شما توقع داشته باشم؟ آن هم از جانبازی که با سه بار مجروحیت انواع گلوله‌های جنگی را نوش جان کرده! و باز آن هم کسی که دغدغه‌اش حفظ و نشر معارف جنگ است! حالا ممکن است از کسی که از این نام و نشان سوء استفاده کرده، بخواهیم این کار ها را ول کند، ولی دیگر از کسی که کل داراییش یک ماشین و یک خانه مثلا صد متری است، چه انتظاری داشته باشم؟ هیچ حرفی نمی‌زدند و لبخندی ملیح به لب داشتند. احساس کردم نفس راحتی کشیدند و در ادامه نیز هیچ نگفتند. امان از فرزند احمق که پدر به‌معنای واقعی کلمه ایثارگر خود را اینطور به جوش‌وخروش انداخته بود!
بسم الله الرحمن الرحیم اندر مصائب دموکراسی (۱) دموکراسی و تقابل با حکومت مرکزی از خود بپرسیم که من چرا باید رأی بدهم؟ یعنی چه چیزی مرا برمی‌انگیزاند که پای صندوق رأی بروم؟ اگر اوضاع بر وفق مراد باشد و هر آن کس که به‌عنوان نمایندۀ من رأی بیاورد باز هم همان گذشته ادامه خواهد داشت، یا اگر به فلاکت افتاده باشیم و باز هر کس رأی بیاورد اوضاع به همان منوال خواهد گذشت چرا باید رأی بدهم؟ با این اندیشه، برای اینکه مرا به پای صندوق‌ها بکشانند چه باید بکنند؟ باید کسی شعاری بدهد که قرار است گذشته را از هم بپاشاند و جهت جریان سیاست را تغیر دهد. دراین‌صورت است که برای جلوگیری از به هم‌ریختگی یا فراروی از آشفتگی کنونی، پای صندوق خواهم رفت. حال به اوضاع کشورمان نگاه کنیم! جز این است که بسیاری از شهروندان عامل اوضاع نابسامان اقتصادی را، به غلط، سیاست‌هایی می‌دانند که رهبری آن را پیگیری می‌کند؟ یا اینکه بسیاری از آن‌ها در این کشور آزادی نمی‌بینند و برای دست‌یابی به آن راه‌حلی جز ایستادگی در مقابل رهبری را مشاهده نمی‌کنند؟ دراین‌صورت اگر قرار است که این افراد پای صندوق‌های رأی بیایند، نامزد انتخابات چه شعارهایی باید سر دهد؟ جز تقابل و ستیزه‌جویی با رهبری ادعای دیگری می‌تواند داشته باشد؟ باتوجه‌به این آیا دست‌کم در مواقع بحرانی، ابزار دموکراسی و ترویج آن، به‌نفع امنیت و استقرار حکومت مرکزی است یا ویرانی به بار خواهد آورد؟ به‌عنوان‌مثال با آمدن روحانی، در پیچ تاریخی، تاب‌آوری مردم در حمایت از حکومت، در بستر دموکراسی، افزایش یافت یا کاهش؟ الحمد لله
بسم‌ الله الرحمن الرحیم سرنوشتِ انتخاب! چقدر دلم برای مردم اوکراین می‌سوزد؛ اوکراینی که صنعتی‌ترین بخش شوروی سابق و مایۀ فخر و مباهات آن بود؛ با یک انتخاب نادرست، با اطمینان به غرب، زندگیشان سیاه شد؛ در اروپا و آمریکا برای به‌دست آوردن لقمه‌ای نان آواره‌اند؛ در این اوضاع اقتصادی دنیا، به هر کشوری که می‌روند مانند زباله با آن‌ها برخورد می‌شود. زنان به‌دنبال اجارۀ رحم و روسپی‌گری و ... مردان هم به دنبال کارهای فلاکت بار! گاهی دیگر هیچ راهی برای بازگشت وجود نخواهد داشت؛ هیچ راهی. نسل‌ها به خاطر حماقت عده‌ای به تباهی کشیده خواهند شد. الحمدلله هدانا لهذا
بسم الله الرحمن الرحیم اندر مصائب دموکراسی (۲) دموکراسی و انهدامِ انسجام اگر در یک جامعه انسجامی وجود داشته باشد و مردمش نسبتاً هم فکر باشند، چقدر برایشان متفاوت خواهد بود که چه کسی، که از دل خود همین مردم نامزد می‌شود، رأی خواهد آورد؟ به‌تعبیری دیگر، اگر اختلاف من و دیگری، صرفاً سر مواردی بسیار جزئی باشد، چه انگیزه‌ای خواهم داشت که خودْ پای صندوق‌های رأی بروم؟ دراین‌صورت، آیا برای اینکه مجبور شوم سراغ صندوق رأی بروم، برای صاحبان قدرت و برنامه‌ریزان دموکراسی چاره‌ای جز این می‌ماند که شکاف میان مردم را عمیق‌تر کنند تا سازوکار دموکراسی با قدرت بیشتری روی دهد؟ به‌تعبیری، آیا صاحبان قدرت و نامزدهای انتخاباتی، چاره‌ای جز این برای خود می‌بینند که مروِّج دوگانگی در جامعه باشند؟ یعنی اگر شهروند، این را درک نکند که جامعه دچار قطبی شدن شده‌است و برای حفظ قدرت خود در جامعه باید پا به میدان بگذارد، می‌توانیم انتخابات پرشوری داشته باشیم؟ کوتاه آنکه تا وقتی دموکراسی قرار است اثرگذاری شدیدی داشته باشد، قطبی بودن جامعه زنده خواهد بود و ابطال عمیق‌شدن گسل‌های جامعه به ابطال دموکراسی وابسته‌است. الحمد لله
بی‌شک یکی از مهمترین دلایل تداوم جنگ‌های آمریکایی، از روسیه تا غزه، جنگ است. صاحبان کارخانه‌های عظیم تسلیحات، برای فروش تولیدات خود چاره‌ای جز این ندارند که همیشه آتش جنگ را در منطقه‌ای شعله‌ور نگه دارند. حال شما فرض کنید که بانیان روزنامه‌هایی چون دنیای اقتصاد، از سرمایه‌داران بزرگ تسلیحاتی در ایران به شمار می‌رفتند! به‌نظرتان از ابتدای جنگ ، کشور چه تعداد شهید تقدیم کرده بود؟!
به نظرم حتی کسانی که دنبال نابودی و هم هستند می‌توانند با رأی دادن، به این هدفشان نزدیک بشوند؛ با رأی دادن به افراد نالایق، با رأی دادن به بورس بازان و دلار پرستان و ... . کسانی هم که دل در گرو اسلامی دارند، تکلیفشان مشخص است.
یکی از مهمترین کاستی‌های این است که با وجود درک مصائب ، سامانۀ دیگری را به موازات آن، برای مردم سالاری پیش‌بینی و عملیاتی نکرد؛ تا از سویی مردم، عمیق‌تر از سازوکار دموکراسی، خود را موضوع و مسئلۀ حکومت بدانند و از سوی دیگر، دموکراسی بتواند صرفاً در محدودۀ کارایی خود، نقش بهتری را ایفا نماید. به‌ویژه باتوجه‌به اینکه جمهوری اسلامی در طول ۴ دهه از عمر شریف خود، بارها دست به چنین اقدامی زده‌است و طعم شیرین موفقیت خود را چشیده‌است؛ از تشکیل سپاه در کنار ارتش تا جهاد سازندگی. الحمدلله
بسم الله الرحمن الرحیم بعثت نبی اسلام و زندگی امروز ما ۱. بستگی دارد به آدمش! برخی آنقدر عذاب وجدان می‌گیرند که اساساً نمی‌توانند دروغ بگویند؛ اما در برخی دیگر، این عذاب وجدان باعث می‌شود کمابیش دروغ نگویند؛ عده‌ای دیگر نیز حتی اگر دروغ بگویند، اذعان می‌کنند که دروغگویی بد است. البته این برخورد، مختص دروغ‌گویی نیست و با بسیاری از امور زشت دیگر هم در جامعۀ مسلمانان به همین شکل برخورد می‌شود. از ربا تا زنا! ۲. اما اینکه چرا بسیاری از افراد در مقابل زشتی‌ها موضع می‌گیرند و تا می‌توانند نمی‌خواهند به آن آلوده شوند؟ دلیل اصلی افراد جامعۀ ما این است که وجدانشان را با ارادۀ الهی تربیت کرده‌اند؛ از متفکران تا عموم مردم. یعنی حتی اگر هزار دلیل و برهان ارائه می‌شد که زنا ویران‌کنندۀ زن است و ربا ویران‌کنندۀ زندگی اقتصادی، باز هم می‌توانستیم راه دررویی بیابیم و همان مسیری را طی کنیم که غربی‌ها طی می‌کنند و سعی دارد فاصلۀ اخلاقی-رفتاری خود با حیوانات را به کم‌ترین حد خود برسانند! ۳. همانطور که مشاهده می‌کنیم، غرب و شرق عالم، عمیق‌ترین سیر را به سوی حیوان‌بودگی طی کرده‌اند و تنها، مرکز عالم (!)، غرب آسیا، در این مسابقۀ شرمناک، بسیار عقب مانده‌است، از افغانستان و پاکستان گرفته تا قلب تپندۀ جهان اسلام، فلسطین. و باز هم این پرسش را مطرح می‌کنیم که چرا مردم این منطقه کمابیش در مسابقۀ انسانیت پیروز شده‌اند؟ پرسش جزئی‌تر اینکه، مگر انسان‌ها در دیگر نقاط این کرۀ خاکی، ارادۀ الهی را دریافت نکرده‌اند؛ پس چرا چنین بی‌محابا از خطوط قرمز الهی عبور کردند؟ به‌نظر می‌رسد تمایز اساسی میان مردم این منطقه و دیگر مناطق عالم، دریافت دینی است که عمیق‌ترین تأثیر را بر مخاطبین خود گذاشته‌است. ۴. اینکه چرا اسلام عزیز، چنین تأثیر عمیقی بر لایه‌های گوناگون انسانی داشته‌است را از دو جهت می‌توان بررسی کرد: ۱. محتوی ۲. تبلیغ. ۵. معنای اینکه محتوای اسلام اسباب استواری خود را فراهم کرد این است که این دین، هم فطری و مطابق با ساختار انسانی است و هم معقول. فطری است؛ زیرا هم به جنبۀ انسانی انسان توجه کرده‌است و هم به جنبۀ حیوانی آن؛ انسان‌ها را از ازدواج محروم نساخته، تنوع سلیقه‌ها در خوردن و آشامیدن را هیچ نینگاشته و ... و از سوی دیگر، چون سدی محکم، در مقابل افراط می‌ایستد و برای کنترل این انسان سرکش، عذاب این دنیایی را نیز روا می‌دارد. معقول است؛ زیرا خدایی دارد واحد، نادیدنی، از هر جهت عادل و ... . ۶. اما از جنبۀ تبلیغی دین اسلام نیز به‌هیچ‌وجه نمی‌توان چشم پوشی کرد؛ پیامبری که برای نفوذ ارادۀ الهی در جان مخاطبین خود چنان کوشید که خداوند متعال او را دو بار چنین توصیف می‌کند: « شايد تو مى‏خواهى اگر [اين معاندان لجوج‏] به اين سخن [كه قرآن كريم است‏] ايمان نياورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!!» (شعراء: ۳؛ کهف: ۶). این پیامبر پر مهر، در راه محبت‌ورزی به مخاطبان خود آنچنان پیش رفته بود که حتی او را به سخره می‌گرفتند: « و از منافقان كسانى هستند كه همواره پيامبر را آزار مى‏دهند، و مى‏گويند: شخص زود باور و نسبت به سخن اين و آن سراپا گوش است» (توبه: ۶۱) ولی خداوند متعال مدال « و يقيناً تو بر ملكات و سجاياى اخلاقى عظيمى قرار دارى» (قلم: ۴) را به او هدیه داد. ۷. به‌هرحال، این روزها بسیاری از ما از نعمت انسانیت سرشاریم و آن را می‌چشیم؛ همۀ آن به برکت بعثتی است که در سالگرد آن قرار داریم. الحمد لله رب العالمین
بسم‌ الله الرحمن الرحیم آیندۀ جنگ غزه همۀ ما فکر می‌کردیم ارتش کودک کش جرئت ورود به را ندارد یا اینکه اساساً امکان جنگ دو سه ماهه را نخواهد داشت؛ ولی به‌صورت زمینی، غزه را شخم زد و فعلا هم که بیش از صد روز از جنگ گذشته، ول کن ماجری نیست. می‌خواستم بگویم همین صحبت‌ها دربارۀ تقابل این وحشی با حزب‌الله عزیز هم هست. بله، حزب‌الله قوی‌تر است، خیلی قوی‌تر؛ ولی جنگ هم پیچیده‌است، خیلی پیچیده؛ آن هم وقتی که عملاً یک طرف جنگ آمریکاست و نه . ننوشتم تا بگویم قریب به اتفاق پیشبین‌ها کشک‌اند؛ آن که مثل روز، روشن است! می‌خواستم بگویم در این ایام شریف، هیچ روزی بر شما نگذرد مگر اینکه برادرانتان در مرزها را دعا کنید. خدایا! به حق محمد و آل محمد صهیونیست‌ها را به دست عزیزان به خاک مذلت بکشان!