امام خمینی در کتاب طهاره ج 3 ص 348 ایشان هم می فرماید که یعلم ان ما اوجب النهی عن غسالته هو خباثته المعنویه لا النجاسة الصوریه دانسته می شود که نهی از غسل در اب فاضلاب حمام بخاطر خباثت معنوی ولد زناست نه بخاطر نجاست ظاهری ولد زنا. شاهدش این است که در پایان روایت مبالغه کرد و فرمود تا 7 نسل پاک نمی شوند یعنی اثرو خباثت زنا در روح اینها باقی است موید امام هم ایۀ ونکتب ما قدموا و اثارهم است در سورۀ یس. کسی 100 سال مرده هنوزهم که هنوز است برایش گناه می نویسند چون اثاری به جا گذاشته که ان اثار برایش نوشته می شود مثلا زمینی را غصب کرد و ورثه نمی دانند که این زمین غصبی است و نسل در نسل تقسیم می کنند استفاده از غصب حرام است چه کسی باعث این حرام شد؟ قران می فرماید همان را می نویسند. نکتب ما قدموا و اثارهم و ....
در عرفان به ان تب مطبقه گویند. طب محرقه و مطبقه. تب مطبقه فقط بدن گرم می شود و با قرص برطرف می شود اما تب محرقه فقط با استغفارحل نمی شود بلکه باید انچه را از مردم غصب کرده برگرداند. لذا ائمه که تاکید می کنند و می فرمایند و هو شر یا لا یطهر الی سبعة ابائ چون عواقب وخیم گناه را می دانند . روایتی امده که : در موثقه زراره عن ابی جعفر ع یقول : لا خیرفی ولدالزنا می خواهد بفرماید ولد زنا اینقدر خباثت دارد که اعتماد نداریم که ولد زنا انسان خوبی شود. یا کسی که ولد زنا باشد علی ع را دوست ندارد. ولایت اهل بیت را نمی پذیرد.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_فقه_شنبه_97/11/27
#جلسه_76
#فصل_فی_النجاسة_نجاست_کافر
@ostadahadi
ایا ولد تابع احدالابوین است یا نه؟
#مرحوم_سید و بسیاری از فقها تبعیت را پذیرفتند اگر احدالابوین مسلمان باشند فرزند تابع مسلمان است مهمترین دلیل انها قاعدۀ الولد للفراش است منظورازاین قاعده این است که فرزند از پدرو مادر ارث می برد چون فرزند از بستر این دو نفر متولد شد لذا توارث قطعی است و شکی در توارث نیست حال اگر بخواهیم طهارت ولد را ثابت کنیم از این قاعده نمی توان ثابت کرد چون این قاعده مال توارث است نه مال نجاست و طهارت لذا ما تابع ادلۀ نجاست هستیم ادلۀ نجاست فرزند مال جایی است که پدرو مادر هردو کافرباشند ولی اگر یکی از این دو نفر مسلمان بود ادلۀ نجاست، اورا شامل نمی شود از این نظر حکم به طهارت فرزند می کنند از باب اینکه فرزند، تابع احدالابوین مسلمان است اگر ادلۀ نجاست این کودک را شامل می شد، دلیل تبعیت جاری نمی شد و چون این ادله مال ابوین کافرین است قاعدۀ تبعیت جاری می شود
مرحوم سید قیدی را در متن اضافه کرد و فرمود الولد تابع له اذا لم یکن عن زنا ولد تابع احدالابوین است به شرطی که مولود ولد زنا نباشد.
به #نظر_استاد این قید لازم نیست چون زنا در صورتی است که ثابت شود درحالی که کافر به مذهب خودش ازدواج می کند گرچه زن مسلمان حرام می داند ازدواج با کافر را ولی به لحاظ اینکه هر مکتبی و هر فرهنگی عقدی دارند زنا محسوب نمی شود لذا در ادامه فرمود قاعدۀ طهارت جاری است یعنی حتی کودک از زنا متولد شده باشد بازهم طاهراست. عرض ما این است که به جای اذا لم یکن عن زنا نوشته شود حتی اذا کان عن زنا. لاصالة الطهاره. ریشۀ این اصالة الطهاره همان اقرار به شهادتین است وقتی ولد زنا تابع مسلمان شد و اقرار به شهادتین کرد مقتضای قاعده طهارتش است و زنا فقط خبث معنوی وباطنی می اورد لذا باید تحقیقی دربارۀ ولد زنا داشته باشیم که مسالۀ یک را تشکیل می دهد . اجمالا در ولد زنا دو فتوا هست
فتوای اول فتوای مشهور فقهاست بر طهارت ولد الزنا
فتوای دوم برخی از فقهای قدما مثل کلینی و صدوق و علامه حلی بر نجاست ولد الزنا هست
مثلا سید در کتاب الانتصار گوید ان ولد الزنا لا یکون قط طاهرا ولد زنا هیچ وقت طهارت ندارد
یا مرحوم صدوق در من لا یحضر ج 1 ص 8 گوید که لا یجوزالوضو لسور الیهودی و النصرانی و والولد الزنا و المشرک از ظرفی که ....ولد زنا اب بخورد نمی توان وضو گرفت.
دلیل مشهور: ادلۀ مشهور دو چیز است:
1- در مفتاح الکرامه ج 2 ص 39 : سیرۀ متشرعه بر طهارت ولد الزنا است چون عملا ائمه عهم با ولد زنا معاشرت می کردند دست می دادند و غذا می خوردند و مصافحه می کردند اصحاب و صحابه هم همینطور بودند و علمای ما هم همینطور لذا دلیلی بر نجاست ولد الزنا نیست.
#استاد: به نظر ما این سیره درست است
2- ولدالزنای مسلمان دلیلی بر نجاستش نیست همین اندازه که اقرار به شهادتین دارد روایات طهارت براو حکم می شود . چند نمونه از روایت طهارت کافی ج 2 ص 12 و 13. اقرار به شهادتین می شود اسلام که اسلام هم می شود پوشاننده گذشته.
واما ادلۀ قول به نجاست ولد الزنا: چند دلیل دارند عمده دلیل انها روایات است که دو دسته است
دستۀ اول: روایاتی اند که نیم خوردۀ ولد زنا را مکروه می دانند مثلا مثل مرسلۀ وشّاع عن ابی عبدالله ع انه کره سؤر ولد الزنا. این روایت اشکال سندی و دلالی دارد
اشکال سندی این که ارسال دارد ودلالتا کره به معنای نجاست نیست کراهت اصطلاحی هم نیست. کراهت اصطلاحی یکی از احکام خمسه است نهی در کراهت نهی تنزیهی است نهی تحریمی نیست بلکه کرات در اینجا به معنای نا خوشنودی است و همان معنای لغوی است یعنی تبع انسان پاک و سالم از نوشیدن نیم خوردۀ ولد زنا ابا و امتناع دارد این دلیل بر نجاست نیست
دستۀ دوم: روایات غسل است ایا از اب فاضلاب حمام می توان غسل کرد؟
در روایت ابن ابی یعفور از امام صادق ع امده است که لا تغتسل من البئراللتی یجتمع فیها غُسالة الحمام. از چاهی که فاضلاب حمام است استفاده نشود فان فیها غُسالة ولدالزنا و هو لا یطهر الی سبعة آباء چون دراین چاه غسالۀ ولد زنا می ریزد و ولد زنا تا هفت نسل پاک نمی شود
روایت علی بن الحکم عن رجل عن ابی الحسن ع فی حدیث انه قال لا تغتسل من غسالة ماء الحمام فانه یغتسل فیه من الزنا و یغتسل فیه ولد الزنا و الناصب لنا اهل البیت و هو شر این ولد زنا از ناصبی هم بدتر است
می توان این حدیث را ازنظر دلالت حل کرد. صاحب جواهر می فرماید که دلالت حدیث ربطی به نجاست ولد زنا ندارد بلکه اشاره به خاثت درونی و باطنی ولدالزنا دارد کتاب جواهر ج 6 ص 70.
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_فقه_یکشنبه_97/11/28
#جلسه_77
#فصل_فی_النجاسة_بررسی_نجاست_برخی_طوایف_کافر
@ostadahadi
بررسی نجاست چند طایفه از فِرَق:
1) طایفه اول؛ غلات: سید در عروه نوشته است که لا اشکال فی نجاسة الغلاة. همه غلات نجس هستند
باید در غلات هم موضوعی و هم حکمی بحث کنیم. چون غلات، 3طایفه اند باید ببینیم کدامیک از انها مد نظر است.
أ- یک طایفه انهایی هستند که قائل به ربوبیت امام علی ع هستند و منکرربوبیت خداوند هستند این طایفه دو دسته هستند
دسته اول؛ قائل به حلول هستند یعنی خداوند در علی ع حلول کرد و ذات علی ع ذات خدا شد
دسته دوم؛ قائل به الوهیت علی ع هستند و می گویند او خداست مثل عیسوی ها و یهودی ها که قائل به خدابودن مسیح و عزیر شدند. درهرصورت اجماع همه فقها بر نجاست اینها هست.
ب- طایفۀ دیگر منکر الوهیت خدا نیستند ولی قائل به تفویض اند یعنی خداوند تدبیر امور جهان را به علی ع واگذار کرد همانطوری که تدبیر امور مملکت را پادشاه به وزیر اعظم می سپارد. دراینجا هم حکم به نجاست غلات داده شده برای اینکه منکر ضروری دین هستند یکی از ضروریات دین، نظام تشریع و تکوین است این نظام به ید خداهست قل بیده ملکوت کل شیئ. تبارک الذی بیده الملک. و اینها منکراین ضروری دین هستند مالک نظام تشریع و تکوین را امام علی ع می دانند انکار ضروری دین سبب انکار پیغمبر می شود و سبب انکار خداوند می شود و ما قبلا گفتیم که اگرانکار ضروری دین مستلزم انکار رسالت شود باعث نجاست می شود.
(در تفسیر نمونه توجیه کرده چرا حضرت خضر کشتی را سوراخ کردو استاد: این ربطی به نظام تشریع ندارد بلکه مربوط به نظام تکوین است خداوند به ایشان اجازه دخالت در نظام تکوین را داد نه تشریع را.)
ت- این طایفه کسانی اند که علی ع را به حدی بالا می برند که فانی در ذات خدا می کنند مثل لااله الا علی در حالی که معتقد نیست که علی خداست و معتقدبه تفویض هم نیست یا در اشعار چه فارسی یا عربی خیلی علی ع را بالا می برند اگر ما به فتوای صدوق عمل کنیم غلو محسوب می شود چون می گوید که اگر کسی بگوید پیامبر اصلا اشتباه نمی کند این اولین مرتبۀ غلو است ان النفی السهو عن النبی اول درجة الغلو در من لا یحضر ج 1 ص 235 امده. امروز هم اگر کسی بگوید علی ع اصلا سهو ندارد او هم غالی محسوب می شود بر مبنای صدوق. بله اگر علی ع را مظهر صفات خدا بداند وائمه را واسطۀ فیض خدا بداند مثل انچه در زیارت جامعه امده است بکم ینزل الغیث من السماء و ... اینها واسطۀ فیض اند غلو محسوب نمی شوند
به نظر استاد دلیلی بر نجاست طائفه سوم وجود ندارد چون اینها مقر به شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله هستند و مسلمان واقعی اند منتهی عشقشان به ائمه عهم ایجاب می کند سخنانی بگویند که در حد غلو باشد و عاشقانه حرف می زنند مثل فنا که غلو هست ولی نجاست نمی اورد .
نتیجه ای که قدما گرفتند: برخی از غلات به گونه ای غلو می کنند که منجر به کفر یا شر یا انکار ضروری شود نجس می شوند پس نفس غلو عامل نجاست نیست شاهدش این است که امام هادی ع در حق حارث بن حاتم فرمودند که : با ایشان رفت و امد نکنید تکذیبش کنید و ابرویش را ببرید ابعده الله خداوند او را از رحمتش دور کرد ولی نفرمود ایشان نجس است. چون غلو او منجر به انکار خدا یا پیامبر یا ضروری دین نبود.
2) طایفه دوم/ خوارج : دو دسته هستند
دسته اول؛ عده ای که قتل علی ع را حلال می دانند و حتی حکم به کفر ایشان می کنند و بغض او را ترویج می دهند اینها از نظر فقه ما نجس هستند امام باقر ع فرمودند که مردی سرش را تراشیده بود و شکمش هم امام این مرد را روی تشک خودش نشاند امام به او سلام کرد و او را تکریم کرد وقتی بلند شد فرمود هذا من الخوارج راوی گفت ایشان مشرک است فقال ع والله مشرک والله مشرک. اگر مخالفت با علی ع مستلزم شرک شود نجس است در زیارت جامعه هست که ومن حاربکم مشرک
دسته دوم؛ افرادی که دشمن علی ع هستند و با ان حضرت هم جنگیدند ولی بخاطر ریاست طلبی بود مثل طلحه و زبیر که به دنبال جایگاه حکومتی بودند در این صورت نجس نیستند
طایفه سوم؛ نواصب که 6 دسته هستند. در جلسه بعدی.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
2- کسانی اند که خدا را تشبیه به جسم نمی کنندو فقط نام جسم را می گذارند مثلا می گویند انه شیئ لا کالاشیاء معتزلی ها قائل به این نظریه اند چون انها می گویند خداوند قدیم است و قدیم شیئ است ولی مثل اشیاء نیست مرحوم ملا صدرا در ذیل حدیث شیئ لا کالاشیاء در شرح اصول کافی ص 273می گوید اجسام 4 قسم اند
1) مادی که همان مشبهه و مجسمه اند.
2) جسم مثالی : مثل عکسی که در اینه می افتد.
3) جسم عقلی مثل اینکه کلی در ذهن محقق می شود.
4) جسم الهی: این جسم فوق اجسام است و نیازی به ماده ندارد ولی هر4 قسم یک مقسم دارند و ان جسم است. و جسم یعنی طول و عرض و عمق. اینکه ائمه فرمودند شیئ لا کالاشیاء یعنی خداوند نیاز به ماده ندارد و محتاج به ماده نیست و فوق اجسام است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_فقه_دوشنبه_97/11/29
#جلسه_78
#فصل_فی_النجاسة_بررسی_نجاست_برخی_طوایف_کافر
@ostadahadi
دربارۀ ناصبی باید بگوئیم که اینها 6گروه هستند
1- ناصبی همان خوارج هستند کسانی اند که علی ع را رد می کردند و خروج بر امامت و ولایت کردند
مرحوم علامه در کتاب معتبرج 1 ص 98 می نویسد که: النواصب هم الخوارج ملاکش این است که انها علیه علی ع قیام کردند لذا انها ناصبی هستند و از نظرفقهای شیعه نجس و کافرند.
2- مرحوم محقق ثانی در جامع المقاصد می نویسد که ناصبی کسانی اند که نصب عداوت علیه اهل بیت عهم می کنند النواصب الذی ینصبون العداوة لاهل البیت عهم
فقهای ما اینها را هم نجس می دانند
3- طایفه ای اند که تظاهر به بغض اهل بیت می کنند. فوائد الشرایع الذی هی تظاهر بعداوة اهل البیت. این طایفه را هم قسمتی از فقهای ما حکم به نجاست داده اند
4- مطلق مبغضین اهل بیت عهم اند. یعنی چه تظاهر به بغض بکنند و چه تظاهر به بغض نکنند دربارۀ طهارت این افراد شکی نیست و حکم به نجاست نمی کنند
5- کسانی که بغض شیعیان را به دل دارند مثل وهابیون که حکم به نجاست انها نمی شود
6- افرادی اند که جنگ با مسلمین را راه اندازی می کنند مثل تکفیری ها که اینها هم حکم به نجاستشان داده نمی شود
مفتاح الکرامه ج 2 ص 45.
مرحوم امام خمینی به تبع شیخ انصاری تمام این 6 قسم را پاک می دانند هیچکدام را نجس نمی دانند نظرشان سیرۀ متشرعه و ائمه عهم بر طهارت نواصب است چون هم در زمان پیامبر و هم بعد از ایشان و در زمان اصحاب جمل و صفین حتی عموم مردم شام و اکثر مردم مدینه و مکه بغض علی ع و اهل بیت عهم را در دل داشتند. وائمه ما هرگز دوری از این طوائف را حکم نکرده بودند بلکه اصحاب ائمه با نواصب رفت و امد می کردند و مشاوره داشتند در زمان امام صادق به بعد بنی العباس و خلفای جور بودند انها هم مردم را علیه اهل بیت عهم می شورانیدند ولی ائمه عهم حکم به نجاست انها یا به دوری از انها نداده اند پس سیرۀ ائمه و سیرۀ متشرعه بر طهارت نواصب با همۀ 6 طایفه است.
امام و شیخ همان تعابیر مفتاح الکرامه را اورده اند.
صاحب مفتاح الکرامه این سیره را دلیلی بر طهارت نمی داند می فرماید ولعل الاصح لمکان شدة الحاجه لمخالتطهم و وفور التقیه اتفاقا اقای خوئی هم در تنقیح ج 3 ص 71 همین بیان را توضیح فرمودند و قبول کردند. می فرماید: سراینکه اهل بیت عهم امر به کناره گیری از مخالفینشان را نکردند دو چیز است :
1. یکی بخاطران است که در شیعیان در زندگی روزمره تضییق وارد نشود چون بازار دست انها بود و مشارب و ماکل دست انها بود و هرروز در جامعۀ بازار با هم بودند و اختلاط داشتند اگر حکم به نجاست نواصب می دادند زندگی بر شیعیان محدود، تنگ و ضیق می شد.
2. در ان روزها یعنی عصر ائمه عهم دراین 250 سال تقریبا تقیه به طور وفور بود شیعیان تقیه می کردند و جایی که لازم بود اب می کشیدند که دشمن نبیند والا این کار را نمی کردند و تقیه می کردند. اما خود ائمه عهم برای ما معلوم نیست که انها از نواصب دوری نمی کردند حدیثی در این زمینه وارد نشد و قطعا خود اهل بیت از نواصب دوری می کردند واگر در زمان بنی امیه یا بنی العباس و خلفای جور مثل زمان مامون ائمه بر سفرۀ انها می نشستند بخاطر این بود که مثل مامومن تظاهر به محبت اهل بیت می کرد همین تظاهر کافی بود در اینکه اهل بیت از انها دوری نکنند پس از نظرما نواصبی که علیه علی ع خروج کنند یا نصب عداوت کنند تبیلغات دشمنی را علیه انان ترویج کند و یا مستقیما تظاهر به بغض کند نجس هستند چون مستلزم انکار رسالت می شوند درسورۀ مائده فما بلغـت رسالته آمده وقتی پیامبر در تهدید است که می فرماید اگر علی را معرفی نکنی رسالت تو به هم می ریزد قطعا نواصب رسالت را به هم ریختند حتی برخی از نواصب گفته اند ان کان هذاحقا فامطرعلینا حجارة من السماء مرحو علامه طباطبائی در تفسیر معتقد است ه گوینده این حرف ناصبی و منکر ولایت استو رد می کند کسانی را که می گویند گویندۀ این حرف برخی از مشرکین سپاه بدر بودند و می فرماید ربطی به انها نداردو ما هم در تفسیر همین را قبول داریم که در انفال و مائده در هردو جا مربوط به منکرین ولایت است و ربطی به سپاه بدرو مشرکین ندارد.
طایفۀ مجسمه:
این طایفه دو قسم هستند
1- کسانی اند که گرفتار تشبیه اند ولذا انها را مشبّهه هم می گویند مثلا می گویند خداوند مثل انسان دست و پا و چشم دارد و بر بالای سرما روی کرسی پادشاهی نشسته و همه مارا می بیند. کسانی که قائل به تجسیم اند واقعا خدا را جسم می دانند نه اینکه نام جسم را برخدا بگذارند لذا اینها نجس هستند روایات زیادی در نجاست انها هست و ائمه انها را رد کردند.
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_فقه_سه_شنبه_97/11/30
#جلسه_79
#فصل_فی_النجاسة_بررسی_نجاست_برخی_طوایف_کافر
@ostadahadi
نظربسیاری از فقهای عظام دربارۀ نجاست مجسمه و مشبهه این است که اگر عقائد آنها مستلزم انکار یکی از ضروریات دین شود انها نجس اند مثلا همه معتقدیم که خداوند بسیط الحقیقه است اگرقائل به جسمیت خدا شویم و منظور ما از جسمیت جسم مادی و شخصی باشد لازمه اش این است که قائل به ترکیب در وجود خدا شویم ترکیب مستلزم نه تنها تعدد است بلکه مستلزم تولد هو هست چون از مرکب، مولود برمی خیزد نه از بسیط قطعا اینها نجس اند به لحاظ اینکه مشرک اند
اما اگرقول به تجسیم، مستلزم ترکیب یا تعدد نباشد بلکه نظیر عوام مردم که فکر می کنند خداوند دربالای سرماست به دلیل الرحمن علی العرش استوی خدابرروی عرش نشسته است و منظورشان جسم مادی نیست یا مثل ملا صدرا که قائل به جسم الهی است فوق اجسام می داند فوق جوهرو عرض می داند دراین صورت نمی توان حکم به نجاست انها کرد واگردرروایت یاسرخادم، عن الرضا ع قال من شبّه الله بخلقه فهو مشرک و من نسب الیه ما نهی عنه فهو کافَر و نیز روایت حسین بن خالد عن الرضا ع قال: من قال بالتشبیه والجبر فهو کافر مشرک منظور از کفر عدم اسلام نیست بلکه کفردر مقابل مطیع است یعنی مجسمه معصیت کار است و گمراه است و طغیان کرده و متمرد است چون شرک و کفر مراتبی دارند برخی از مراتب کفرنافرمانی و تمرد می باشد و برخی از مراتب شرک ریا می باشد انما المشرکون نجَس هرگز بر مرائی اطلاق نمی شود بلکه شامل عبدۀ اوثان و اصنام می شود (کسانی که بت های جاندارو غیر جاندار را می پرستند ان عبده هستند) و مشرک و نجس می باشند لذا اطلاق ایندو روایت پذیرفته نیست چون اگر اطلاق این دو روایت را بپذیریم لازم می اید که اکثرعوام مسلمین مشرک و کافرباشند و نجس.
اما مُجبره: کسانی که قائل به جبر هستند . جبر 3قسم است
1- جبرتکوینی: مثلا نوزاد در رحم مجبور است که دوران 9ماه را بگذراند یا درخت در زمین مجبور است که ریشه اش به اب برسد . جبرتکوینی مطابق با هدایت تکوینی است خداوند جهان را افرید ثم هدی بعد از افرینش هدایت کرد یعنی به درخت گفت چطور میوه دهد و ... بحثی دراین قسمت نیست
2- جبرتشریعی: این خودش دو قسم است
تارة: نفی اختیار می کند یعنی می گوید که بشر در فعل خود هیچ اختیاری ندارد و هرگناه یا عبادتی که می کند به ارادۀ الهلی است و مجبور و مقهور ارادۀ خداست
اخری: منکر عذاب و ثواب و ....است یعنی می گوید ما، با اختیاری که خدا به ما داد در این دنیا هرمقداری که اختیارکنیم آزادیم ما مستند به اختیار خودمان هستیم ما مستقلیم و استبداد در رای داریم به دلیل لا اکراه فی الدین
اشاعره: قسم دوم را قبول دارند یعنی می گویند که: افعال ما مجبور ارادۀ اهلی است دلیلشان هم ایه قل کل من عندالله است به مردم بگو همه چیز از محضر خدا صادر می شود در عین حال قائل به آیۀ کل نفس ما کسبت رهینه یا لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت هستند و منکر ثواب و عقاب نیستند لذا نجس نیستند. چون نظریۀ انها مستلزم انکار ضروری دین نیست
اما برخی از طوائف مثل کرّامیّه نظر سومی دارند که این نظر را سوسیالیست ها و رئالیسم ها هم قائل هستند. اینها اگر جبرشان مستلزم انکار ضروری دین به حساب اید مثل انکار ثواب وعقاب شود قطعا نجس اند به همان دلیلی که از امام رضا نقل شد.
مفوضه هم همین حکم را دارند که می گویند امور رزق و بیماری وصحت و فقرو غنی را خداوند به بشرواگذار کرده است لازمه اش این است که یا خداوند عاجز از این کارهاست یا خداوند اشتغال دیگری ندارد و بیکاربیکار است که این صریحا مخالف ایات است که می فرماید کل یوم هو فی شان یعنی فی شغل هر لحظه و انی کاری می کند و مشغول است اگر این لوازم را بار کنیم موجب کفرونجاست می شود اما اگر این لوازم را نداشته باشد نجس نیستند لکن هرکاری کنیم بازهم این لوازم هست.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
خارج اصول. ظن. انسداد جلسه82.mp3
8.58M
خارج اصول. جلسه82. چهارشنبه اول اسفند. قرینه برای وثوق به صدور روایت....شناخت کیفیت شهادات امام حسین علیه السلام
خارج فقه نجاست. کافر وحدت وجود جلسه80.mp3
5.36M
خارج فقه. جلسه80 چهارشنبه اول اسفند. نجاست کافر....بحث وحدت وجود...در این زمینه کتاب التنقیح مرحوم خوئی جلد سوم بحث نجاست کافر مساله دوم مطالعه شود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاکید رهبری بر عدم تبعیض
2. اگر این اصول نافیه را جاری کنید لازمه اش مخالفت قطعیه است و خروج از دین لازم می اید
3. علم اجمالی به وجود واجبات و محرمات دارید و علم اجمالی منجز تکلیف است پس حق نداریم اصل برائت جاری کنیم یا استصحاب عدم جاری کنیم بلکه باید امتثال کنیم.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_چهار_شنبه_97/11/10
#جلسه_71
#انسداد_علمی_ _
@ostadahadi
در دو مقام باید بحث شود
1- دربارۀ تمامیت و عدم تمامیت مقدمات انسداد است
2- دربارۀ نتیجۀ مقدمات انسداد است که ایا مطلق ظنون را حجت می کند یا نه؟
اما مقام اول: تک تک مقدمات بررسی می شود. علم اجمالی به وجود احکام در تمامی اطراف شبهات دارید
مرحوم اخوند و خوئی: این مقدمه را بدیهی می دانند به لحاظ اینکه ما مثل بهائم ازاد نیستیم و قطعا مکلف به یک سلسله تکالیفیم یان علم اجمالی منجز تکلیف است ولی باید دو چیز را در نظر بگیریم:
1) یکی: اینکه عمل به این علم اجمالی موجب عسرو حرج نشود و دیگری:
2) اینکه موجب اختلال نظام نشود . به عقیدۀ ما هیچکدام دراینجا پیش نمی اید چون علم اجمالی کبیر به علم اجمالی صغیر و شک بدوی منحل می شود تکلیف ما و وظیفۀ ما منحصر به محدودۀ علم اجمالی صغیر می شود احتیاط در این اطراف موجب عسرو حرج نیست عمل به علم اجمالی موجب اختلال نظام زندگی نیست چون علم اجمالی ما دیگر علم اجمالی کبیر نیست مثل اخوند، دائرۀ علم اجمالی را روایات کتب معتمده می گرفت و مثل مرحوم شیخ، دائرۀ علم اجمالی را روایات صادره در کتب شیعه می گرفت. در هرصورت وقتی علم اجمالی دارم به وجود احکام در این روایات قطعا به موهومات و مشکوکات وتمامی اطراف شبهه عمل نمی کنم بلکه فقط به احکامی که در این روایات امده باشد عمل می کنم لذا ان دو محذور لازم نمی اید نه عسرو حرج و نه اختلال نظام چون دائره اش را تنگ کردم.
مقدمه2/ باب علم و علمی به کثیری از احکام منسد است. ما نسبت به انسداد باب علم قبول داریم ولی انسداد باب علمی را قبول نداریم اما انسداد باب علم در زمان ما بخاطر سه جهت است:
اولا بسیاری از روایات سند قطعی ندارند مثلا متواتر نیستند لا اقل به حد تواتر یعنی استفاضه هم نرسیده اند ثانیا دلالت این روایات ضعیف است مثل دلالت روایات حرمت بیع عذره که بعظا متعارض هم هست لا باس ببیع العذره و دیگری گوید بیع العذره ثمن السحت یا مثل روایات موسیقی . ثالثا جهت قطعی هم نداریم یعنی ممکن است که فلان روایت بخاطر تقیه نازل شده باشد یا فلان روایت بخاطر اینکه مخالف با اهل سنت شود صادر شده است و . .. پس باب علم را منسد می دانم اما انسداد باب علمی را قبول نداریم چون انسداد باب علمی منوط به 4 چیز است
1- عدم حجیت روایات کتب معتبره : اگر برای ما ثابت شود که روایات کتب اربعه حجت نیست دراینجا حکم به انسداد علمی می کنیم یعنی دلیل اعتبار بر حجیت ظن خاص نداریم. این وجه یا بخاطر عدم وثاقت راوی است یا بخاطر اعراض مشهور است یعنی مشهور به روایات کتب معتبره عمل نکرده اند و اعراض کردند در حالی که ثابت شد راویان حدیث ثقه اند و مشهور به روایات کتب امامیه اعراض نکرد مگر در چند مورد خاص پس این انسداد قبول نیست .
2- برخی از بزرگان مثل سید مرتضی انسداد باب علمی قائل است به اعتبار اینکه وثوق به راوی را کافی نمی داند بلکه وثوق به صدور روایت از معصوم را از راه قرائن قطعیه لازم می داند در حالی که قبلا بحث کردیم که روایات ما ثقه را کافی می داند مثلا امام صادق ع فرمودند یوسف بن عبدالرحمن ثقتی اخذ معالم دینی یا از امام رضا ع پرسیدند به شما دسترسی نداریم تکلیف ما چیست فرمود به زکریا ابن ادم مراجعه کنید فانه ثقة مامون . علاوه براینکه سیرۀ عقلائیه بر حجیت خبر ثقه است لذا انسداد باب علمی قبول نیست
3- سلسلۀ علم رجال را حجت ندانیم مثلا شیخ طوسی در الفهرست یا شیخ عباس قمی در جامع الرواة یا مرحوم کشی مثلا فلانی را توثیق کردند. ما این توثیقات را قبول نداریم چون علم رجال شناخت موضوعی است و توثیق یا خبر از موضوعات حجت نیست مثلا شیخ مفید بگوید زراره موثق است این خبر در موضوعات است و حجت نیست . در علم رجال ثابت شد که اِخبار عن حس حجت است انچه حجت نیست اِخبار عن حدس است و ما در وسائط خبر اشکال را کاملا جواب دادیم .
4- عدم حجیت ظواهرنسبت به مردم عصرما چون عده ای قائل اند که ظواهر قران برای مقصودین به افهام حجت است و برای ما که در ان عصر نبودیم حجت نیست لذا قائل به انسداد باب علمی هستیم چون ظواهر داخل در ظن خاص هستند.
این را هم قبول نداریم و این بحث گذشت. پس قائل به انسداد باب علمی نیستیم.
مقدمه3./ اهمال در احکام شرعیه جایز نیست پس برما واجب است که کلیۀ احکام شرعیه را امتثال کنیم گرچه یقین به ان حکم شرعی نداشته باشیم
مرحوم شیخ در رسائل ج 1 ص 388تا 396به این بحث پرداخت ایشان می فرماید دلیل این مقدمه 3 چیز است
1. اجماع قطعی بر عدم جواز اجرای اصل برائت یا استصحاب عدم. یعنی کسی حق ندارد در مواردی که شبهه وجوبیه است اصل برائت جاری کند یا شبهه تحریمیه است استصحاب عدم جاری کند چنین حقی ندارد بلکه اجماع بر امتثال است
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/11/27
#جلسه_78
#ظن _مطلق_وجوب_شکر_منعم_وجوب_معرفت_خدا
@ostadahadi
دلیل دوم؛ بر وجوب معرفت خداوند و رسول خدا و اصول عقائد : قاعدۀ وجوب دفع ضرر محتمل است می دانیم که مبدأ این جهان خداست واحتمال می دهیم در ترک معرفت خدا و پیامبر و ائمه عهم ضرریعنی عقاب اخروی باشد هرکجا احتمال ضرر بدهیم عقا مستقلا حکم به وجوب دفع ضرر محتمل می کند پس تحصیل معرفت اصول عقائد واجب است گرچه وجوبش نفسی نیست بلکه وجوبش لاحتمال دفع ضرر محتمل است در عین حال برما واجب است به اصول عقائد معرفت پیدا کنیم و بیگانه و لاابالی نشویم
جواب ما این است که وجوب دفع ضرر محتمل از احکام عقلیه نیست بلکه از فطریات است و از جبلیات نفوس است هرذی شعوری گرچه از صاحبان عقل نباشد در فطرتش به صورت جبلی ثبت است که از ضرر فرار کند چنانکه در حیوانات مشاهده می کنیم پس فرار کردن از ضرر کی امر ذاتی است و در نفس هر حیوانی هست لذا حکم عقلی نیست بلکه یک قانون تکوینی است و با حیوان خلق می شود نظیراینکه کودک تازه متولد شده پستان مادر را می مکد. مکیدن در ذات کودک افریده شده و معلمی نمی خواهد . مرحوم محقق اصفهانی در نهایه الدرایه و بقیه به این بحث اشاره کرده اند
خلاصه اینکه: معرفت اصول عقائد وجوب غیری دارد نه وجوب نفسی چون خود معرفت شکر نیست بلکه معرفت مقدمه شکراست اما شکر، عمل به دستورات خداست اطاعت از واجبات و مخالفت محرمات الهی است. (رساله سطح 4 ایا وجوب شکر منعم می تواند دلیل معرفت خدا بشود یانه. قائلیم نه .)
چند سوال
1/ ایا علم به اصول عقائد باید از روی استدلال و برهان باشد یا از روی اجتهاد باشد یا تقلید کافی است؟
جواب: معیاردر باب اصول عقائد علم و یقین است خواه از راه برهان به این علم برسید یا از راه اجتهاد یا از روی تقلید. معیار ان علم و یقین است. ایه سه سوره مبارکه بقره است خاصیت وجوب غیری معرفت این است که نفس یقین و علم واجب نیست بلکه معرفت از هر راهی به دست اید کافی است
دلیل دیگر ما برعدم وجوب معرفت از راه برهان و استدلال این است که تکلیف مالایطاق و عسرو حرج لازم می اید در صورتی که برعوام جامعه تحصیل استدلال را واجب کنند پس عوام جامعه اگر از راه تقلید به یقین و علم برسند کافی است ظن اعتباری ندارد چون ظن از نظرما معرفت نیست وامارات ظنیه قائم مقام علم نمی شوند لذا نفس علم و یقین عنصر اصلی وجوب معرفت اصول عقائد است. ما در بحث اصول عقائد جاهل قاصر نداریم چون هرکسی به اندازه خودش به مبدا و معاد اعتقاد دارد
2/ ایا جاهل قاصر در حق معرفت خدا صادق است؟
جواب: خیر. چون در فطرت تمامی انسانها معرفت توحیدی نهفته است بله، نسبت به امام یا پیامبر جاهل قاصروجود دارد کسانی هستند که نسبت به نبوت و امامت تقصیری ندارند و جهل انها جهل قصوری است اینها معذورند به شرط اینکه عناد نداشته باشند البته احکام فقهی مثل نجاست و عدم توارث و عدم جواز مناکحه برجاهل قاصرباقی است.
3/ ایا ظنون حاصله از راه تواریخ حجت است یا نه؟
جواب: سه صورت دارد
1- تاریخی که اثر شرعی دارد: وجوب یا حرمت یا مستحب را بیان می کند. در اینجا این تارخ حجت است در صورتی که اسناد تارخ معتبرباشد و ناقلش ثقه باشد. واگر انسدادی هستیم باید از راه مقدمات انسداد وارد شد
2- تاریخی که نقل وقایع و حوادث باشد: مثل حادثۀ کربلا و ... دراینجا هرمقدارظنی که به دست امد بطوری که احتمال خلاف را ملغی می کند حجت است اما اگر ظنی به دست اید که احتمال خلاف الغا نشود حجت نیست مثلا گفتند سیدالشهدا را به رو خواباندند و 12 ضربه زدند اینجا احتمال خلاف نمی رود لذا حجت است اما انچه مورد شک و تردید واقع می شود مثل انچه شهید مطهری و بقیه در برخی امور گفتند برای ما حجت نیست بحث کاشفیت نیست
3- تاریخ در اصول عقائد چه حکمی دارد؟ بسیاری از فقهای ما تاریخ در اصول عقائد را کافی نمی دانند مثلا در اثبات تجرد روح یا تجسم اعمال یا تناسخ و امثال انها تاریخ موثراست و مانعی ندارد اما در اثبات اصل وجود خدا و امامت و نبوت تاریخ موثرنیست پس در چگونگی توحید و امامت تاریخ موثراست تناسخ چگونه است و تجرد چگونه است و برزخ چگونه است اینها موثراست. مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء در ج1 اصول عقائد است ج 2و3 استدلالات فقهی است و ...به این بحث پرداخته است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__یکشنبه_97/11/28
#جلسه_79
#ظن_مطلق_جبران_ضعف_سند_ظن_غیر_معتبر
@ostadahadi
درخاتمه دو امربیان شد
امر دوم از اموری که در خاتمه بخش دوم کفایه است لکن به ان توجه نشده است. وان اینکه:
ایا ظن غیر معتبر جبران ضعف سند یا ضعف دلالت می کند یا نه؟
مثلا شهرت فتوائی مطابق با روایت ضعیف السندی بود ایا جابر ضعف سند می شود یا نه؟
مناسب برای رساله سطح 4)
مرحوم اخوند درکفایه ظن غیر معتبر را دو قسم کرد :
1- قسم اول؛ ادلۀ خاصه بر بطلان این ظن و عدم اعتبارش داریم مثل قیاس دلیل داریم که ان الدین اذا قیس محقت. دین اگر قیاس شود نابود می شود یا مثل استحسان یا مرسلات اهل سنت.
2- قسم دوم؛ دلیلی برعدم اعتبار ظن غیر معتبر نداریم ولی دلیل بر اعتبارش هم نیست مثل شهرت فتوائی یا اولویت ظنیه یا استغراق لذا باید در دو مقام بحث کنیم :
مقام1/ جایی که دلیل بر اعتباریا عدم اعتبارش نیست: مثل شهرت فتوائی و اولویت ظنی و استغراق. مثلادرحدیث غیر معتبری امده که لا تبل تحت شجرة المثمره زیر درختی که میوه می دهد بول نکنید شهرت فتوائی هم برحرمت بول کنار درخت مثمره نیست بلکه بر کراهت است ایا این شهرت سند را به سمتی می برد که ما از نهی لا تبل کراهت را بفهمیم نه حرمت را؟
سوال: معیاردر جابر بودن چیست؟ ما دنبال معیاریم.
معیار اخوند: هرکجا ظن غیرمعتبر که موافق با حدیث ضعیف السند یا حدیث ضعیف الدلاله می باشد اگرکاری کند که ان حدیث تحت موضوع ادلۀ اعتبارو حجیت برود در آن صورت جابر سند یا جابر دلالت است. مثلا: امام صادق ع خبرثقه را حجتی می داند لذا می فرماید یونس بن عبدالرحمن ثقتی آخذوا عنه معالم دینی یعنی یونس نزد من ثقه است احکام دین را از ایشان بگیرید. اگر شهرت، که موافق با ان روایت ضعیف است کاری کند که ادلۀ حجیت خبرثقه این روایت را شامل شود پس این شهرت جابرضعف است. والا اگر نتواند این خبررا تحت ادلۀ حجیت ثقه ببرد جابر نیست از مجموع کلام ایشان در تحت این مبنا 6 صورت به دست می آید:
1. صدورروایت برای فقیه مفروغ عنه نیست ولی موضوع دلیل اعتبار، خبرمظنون الصدور است و راوی در سند روایت موثق نیست اما شهرت فتوائی موافق با مظنون خبراست پس خبرمظنون الصدور می شود موثوق الصدور می شود. لذا این خبر مندرج تحت دلیل اعتبار خواهد شد و ظن غیر معتبرجابر ضعف سند شد.
2. حال اگر فرض کردیدکه جمیع روات در سلسلۀ سند باید عادل باشند و دلیل اعتبار، مظنون الصدور را نمی گیرد بلکه راویان روایت باید عادل باشند در اینجا شهرت فتوائی نمی تواند جابر ضعف سند باشد چون موضوع دلیل اعتبار، خبرعادل است نه هر خبری.
3. اگر دلالت روایتی ضعیف بود ظن غیر معتبرنمی تواند جابر ضعف دلالت شود چون موضوع دلیل اعتبار، حجیت ظهور است و شهرت فتوائی ظهور درست نمی کند چون ظهور قالبیت لفظ برای معنای عرفی است و ظن خارجی قالبیت نمی سازد
4. اگرسندتمام باشد مثلا اسناد روایت ثقه است ولی شهرت فتوائی برخلاف حدیث است دراینجا موجب وهن سند نمی شود چون این خبر، از اول تحت دلیل اعتبار بود مثلا روایت یونس بن عبدالرحمن به ما رسید و امام صادق او را تایید کرد تایید امام صادق اطلاق دارد یعنی چه ظن غیرمعتبر بر خلافش باشد یا نباشد عمل به خبر یونس کنید
5. اگردلالت حدیث تام بود و ظن غیرمعتبربرخلاف دلالت حدیث بود، بازهم موجب وهن حدیث نمی شود چون موضوع دلیل حجیت، ظهورات است و ظهور،قالبیت عرفیه لفظ برای معناست و شهرت فتوائی یا ظن غیرمعتبرنمی تواند قالبیت عرفیه را ساقط کند و بردارد
6. تعارض خبرین: اگر شهرت فتوائی با یکی از این دو خبر موافق بود و با دیگری مخالف بود مبنای اخوند این است که مرجحات، تمیز حجت از لا حجت است مبنای شیخ این است که مرجحات یکی از دو حجت را بر حجت دیگر، برتری می دهد ولی ممیزیت نیست بلکه صرفا برتری است در هردو صورت اگر ظن غیر معتبر، موافق با یکی از دو روایت باشد باعث مرجحیت یا ممیزیت نمی شود مگر اینکه ان روایت را تحت ادلۀ اعتبار ببرد در ان صورت مقدم داشته می شود.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__دوشنبه_97/11/29
#جلسه_80
#ظن_مطلق_جبران_ضعف_سند_ظن_غیر_معتبر
@ostadahadi
بحث ما این بود که ایا ظن غیرمعتبرجابرضعف سند هست یا نه؟ مرحوم اخوند فرمودند که اگر ظن غیرمعتبر روایت ضعیف را مندرج کند تحت ادلۀ حجیت خبر در ان صورت حکم به جابر بودن می کنیم والا فلا
اشکال استاد احدی: از یک طرف ایات ناهیه مارا از عمل به خبر ضعیف نهی می کند چون عمل به ظن غیرمعتبر حرام است از سوی دیگر خود ظن غیرمعتبرمثل شهرت و اولویت ظنیه و استغراق و ...هم منهی عنه هستند اجازۀ عمل به اینها را به ما نداده اند چطور می شود که انضمام ظن غیر معتبر به ظن غیر معتبرموجب شود ادلۀ حجیت خبر، اورا حجت کند؟ این امکان ندارد. یعنی دوتا لا حجت وقتی ضمیمه شوند حجت می شود؟! معلوم است که نه.
مبنای مرحوم نائینی: 3امر را مطرح می کند
1- امر اول؛ توثیقات رجالی: در اینجا ما بحثی نمی کنیم چون مربوط به رجال است.
2- امر دوم؛ وهو العمده: شهرت 3قسم است روائی و عملی و فتوائی. شهرت روائی و عملی را موجب جبر سند و دلالت حدیث می داند ولی شهرت فتوائی را جابر ضعف سند نمی داند
اما شهرت روائی: دلیلش این است که این روایت را چند نفر از بزرگان فقها نقل کرده انداین خبر ضعیف را صدوق و طوسی و مفید و ابن ابی عقیل عمانی و ...نقل کرده اند خود این نقل قدما بخاطراینکه نزدیک به عصر ائمه عهم اند قرینه می شود براینکه این روایت ضعیف از امام معصوم صادر شده است
واما شهرت عملی مربوط به استناد است یعنی قدما این خبرضعیف را مستندخودشان قراردادندواستناد، قوی تر از نقل است لذا کاشف از صدورحدیث می شود
ان قلت: روش قدما هرگز استناد به روایات ضعیف نبوده است بلکه روش متاخرین استناد به روایات ضعیف بوده است منظور ایشان از متاخرین علامه و محقق است
قلت: اگرقدما برخلاف اصل وقاعده فتوا دهند ولی در مورد ان فتواخبرضعیفی باشد از یک طرف این فتوا مطابق با قاعده نیست از سوی دیگر موافق با روایت ضعیف است نفس همین کشف می کند که قدما استناد به خبر ضعیف دارند چون اگر خبر ضعیف در دست نبود هرگز مخالف اصل و قاعده فتوا نمی دادند
3- امر سوم؛ اعراض قدما موجب وهن سند می شود چون اعراض قدما کشف می کند که یا این روایت از امام صادر نشده بود و یا اگر صادر شده بود جهت صدورش فرق می کرد مثلا برای تقیه صادر شده است لذا با وجود اعراض قدما ادلۀ حجیت خبراین حدیث را شامل نمی شود (خلاصه شهرت روائی و عملی باعث می شود که روایت ضعیف دلالتش قوی شود و اعراض موجب وهن می شود )
استاد: چند ابهام و مشکل هست
1) شما فرمودید که قدما این حدیث ضعیف را نقل کرده اند واین نقل قرینه بر صدور حدیث می شود ما می گویم که شاید نقل این حدیث از باب ضبط و حفظ احادیث باشد چون قدما تلاش می کردند که آثار اهل بیت مندرس نشود و از بین نرود روایات ضعیف و قوی را نقل می کردند و املا می کردند نظیر کاری که مجلسی در بحارالانوار کرده است.
2) ملاک وثوق، شخصی است نه نوعی: شاید ان قرینه اگر نزد ما باشد برای شخص ما وثوق پیدا نشود چون وثوق قدما، انهم چند نفرمثل کلینی وطوسی و ..دلیل نمی شود که ماهم به صدور ان روایت ضعیف وثوق پیدا کنیم
3) ایا حجیت نزد انها، حجیت نزد ماست؟ هرگز. چون ما نمی دانیم که انها به چه جهت اعتماد به روایت می کنند لذا حجیت انها حجیت ما محسوب نمی شود شاهدش این است که در مقدمۀ کافی کلینی نوشت که تمامی روایات ما در این کتاب صحیح السند است در حالی که الان در قرن اخیر بسیاری از فقها روایات ضعیف از کتاب کلینی استخراج کرده اند. پس معلوم می شود که حجیت انها با حجیت ما متفاوت است. مثلا ممکن است ایشان به ابن ولید اعتماد کند در حالی که کشّی به ایشان اعتماد نمی کند و ...
البته امام راحل مبنایش این است که : در الرسائل ج 2 ص 70 می فرماید شهرت فتوائی جابر ضعف سند است و ان حدیث خذبمااشتهر علیه فانه مجمع علیه را می فرماید منظورش شهرت فتوائیه است و اعراض قدما را هم موجب وهن حدیث می داند البته این را در کتاب البیع ج 3 ص 595 می فرماید. ذیل حدیث عروه بارقی امده و انرا رد می کند چون قدما از ان اعراض کرده اند و همین اعراض باعث ضعف ان می شود.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
ابن بابویه در من لایحضر گوید قال الشیخ علامه مجلسی می فرماید منظورابن بابویه از شیخ، خودابن بابویه است چون این لقب شیخ را امام زمان به ابن بابویه داد و می خواست واما بنعمة ربک فحدث را یاد اوری کند و می فرماید من وقتی این کتاب را خواستم شروع کنم 245عنوان کتاب داشتم بعد شروع کردم به نوشتم.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__چهارشنبه_97/12/1
#جلسه_82
#ظن_مطلق_جبران_ضعف_سند_ظن_غیر_معتبر
#نظر_فقها
@ostadahadi
مورد هفتم که از متون فقها مرحوم محقق در کتاب معتبردر مساله خبر افراط و تفریط شده است
اما افراط : عده ای از علما گویند مابه هر خبری که منسوب به امام ع باشد عمل می کنیم حتی اگر راوی خبر سنی باشد.
اما تفریط: عده ای دیگر از فقهای ما کل اخبار آحاد را رد کرده اند چون مفید ظن اند و مشمول آیات ناهیه عمل به ظن است درحالی که ما به روایاتی برخورد می کنیم که راوی ان مورد جرح و طعن واقع شده ولی مشتمل برقرائنی است که اطمینان به صدور روایت پیدا می کنیم و موجب وثوق به صدور روایت می شود
مورد هشتم؛ شهیداول: نزد قدما عمل به خبرثقه یا صحیح نبوده چون مدارعمل به خبرثقه نزد انها فقط ثقه بودن نیست ویا منحصر به صحیح بودن نیست دائرۀ عمل به خبر نزد قدما منحصر به ثقه ی صحیح نبوده است بلکه اوسع از این مطالب بوده است مثلا به روایاتی که مندرج در حاشیۀ شرائع ابن بابویه بود عمل می کردند چون معیارشان قطع به ورود روایت از معصوم است وقطع به روایت یا به نقل متواتر است یا به ضم قرائن است اتفاقا صاحب معالم هم سخن پدرش را در معالم نقل می کند که پدرمن نگاهش به روایت بسیار نگاه وسیعی بود تنگ نظر نبود. فقط نمی گفت ثقه یا صحیح.
مجموعۀ قرائن برای اثبات صدور: 10 قرینه ارائه شده است
1- موافقت روایت ضعیف از نظر مضمون ومحتوا با روایات موثقه یا صحیحه . مثلا لاضررولا ضرار فی الاسلام مرسله است ولی با موثقۀ زراره و ابی عُبیده حذاء موافق است لذا برای ما اطمینان به صدور این حدیث پیدا می شود.
2- وجود راوی از اصحاب اجماع: یعنی اگریکی از اصحاب اجماع ازمردضعیفی روایتی را نقل کند قرینه بر صدور روایت می شود مثل علی بن حمزۀ بطائنی غالبا از موسی بن جعفر ع نقل روایت می کند ولی ایشان ضعیف است اما ابن ابی عمیر که از اصحاب اجماع است روایت ایشان را نقل می کند خودش دلیل براین می شود که این روایت از ائمه صادر شده است یا اساسا مشایخ ثلاثه هم از ایشان نقل می کنند
(از امام صادق ع پرسیدند که حواریون عیسی بالاتراند یا حواریون شما اهل بیت؟ حضرت فرمودند: حواریون ما بالاتراند چراکه حواریون عیسی شکنجه نشدند اما حواریون ما شکنجه شدند و به پای ما ایستادند بحارج 14)
3- کثرت نقل راویان از خبر ضعیف یکی دیگر از قرائن محسوب می شود مثلا صفار در بصائر الدرجات ، کلینی در کافی مفید در امالی مثلا قاعده لا ضرر را نقل کرده اند و ماجرای رجل انصاری که درختی داشت را نقل کرده اند
4- کثرت روایت در یک موضوع مثلا در قتل ابی عبدالله ع کیفیت شهادت ایشان که از قفا بریدند خیلی روایت وارد شده است یا دربارۀ زدن اطفال یا در بحث حجاب و . . .
5- کثیرالروایه بودن (در مکتب ما نه اهل سنت ): مثلا حکم ابن مسکین مردی ضعیف است ولی کثیرالروایه است و روایات مقبوله هم دارد و امثال ابن ابی عمیر از ایشان نقل می کنند و کثیرالکتاب هم هست (فرق بین اصول و مصنفات چیست؟ مصنفات یعنی حفظ حدیث حتی در یک نوشته شده نگذارید احادیث مندرس شوند)
6- ادعای اجماع علمای متقدم نسبت به وثاقت راوی
7- مدح رجالیون
8- سعی مستنبط برای جمع اوری قرائن و دقت در نقل
9- گفتن رحمت الله علیه یا رضی الله عنه در برخی از نقل های روائی مثلا صدوق گوید فلانی رضی الله عنه یا ...البته این به تنهایی کافی نیست لکن یک قرینه هست.
10- متون روائی: مثل حدیث لوح جابرابن عبدالله انصاری. در سند حدیث لوح شخصی به اسم بکربن حبیب است نه تنها توثیق ندارد بلکه تضعیف هم شده ولی همه این حدیث را قبول کرده اند . در این حدیث پیامبر به جابر نشان داد که اسم 12امام در این لوح امده است و به همه نگو بلکه به افراد خاص بگو در اولین دیدارش با امام باقر هم ان حضرت روایت را از حفظ خواند و جابر سینه امام را بوسید و گفت حقا که شما معدن علم هستید.
( مثلا جاحظ در باره جهاد سخنرانی کرد بعد ابن ابی الحدید گوید که هرگز این سخنان قابل مقایسه با سخنان علی ع دربارۀ جهاد نیست )
{مرحوم شهید مدنی امام جمعه تبریز در حالات ایشان امده که ساواک خیلی از دست او اسیر بود فردی فقیه بود او را بیش از 10 جا تبعید کردند و هر شهری که می رفت انقلاب برپا می کرد حتی اورا بین اهل سنت فرستادند اهل سنت هم مرید او شدند ایشان در مسجدشیخ طوسی نجف وقتی عالم ان شهر حضور نداشت ایشان نماز را اقامه می کرد چنین شخصیتی ایا مصداق ارحم خلفائی نمی شود؟ این ارحم خلفائی 3 مولفه دارد1/ حب دنیا نداشته باشد 2/ اکثر شب بیدار است و به عبادت مشغول است3/ جامع معقول و منقول است . علمای ما اینگونه هستند لذا مصداق ارحم خلفائی هستند و نائب امام زمان هستند.}