eitaa logo
پرتو اشراق
781 دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
14.2هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 فرازی از #زیارت_حضرت_رسول(ص) ▪شهادت مي‌دهم كه تو رسالت خويش را انجام دادى، و نماز را بپا داشتى، و زكات را پرداختى، و به معروف امر نموده، و از منكر نهى كردى. 🌐 @partoweshraq
🌹 (ص) بر مردم 🕯کسی به اندازه پیامبر اکرم(ص) به بشر خدمت نکرده است. چه خدمتی بالاتر از این که راه هدایت را به روی بشرِ گمراه گشوده است. انسان ها را از تاریکی و ضلالت نجات بخشیده و پیامبر و الهی شد. ☪ تا قیام که بر تمام جهان حکم فرما می شود، همه انسان ها مدیون رسول اکرم(ص) هستند. او واسطه فیض الهی و سعادت بخش سرنوشت نهایی بشر در این عالم است و در این راه بیشترین سختی ها و مصائب را تحمل کرد. خیرخواه مردم بود اما آن ها نه تنها حقش را ادا نکردند، بلکه بدترین رفتار را در حقش روا داشته اند. ⁉ مگر پیامبر(ص) از مردم چه درخواستی داشت؟! 🌹به آن‌ها می گفت: به خدای عالم بیاورید، را باور کنید، را برای شما می خواهم به نروید، با یکدیگر باشید و به هم کنید، نخورید، نکنید، یکدیگر نباشید! 🔥در مقابل، عده ای جواب این را با می دادند، بر سر مبارکش می ریختند و او را به می گرفتند. [١] ☪ رعایت حق پیامبر(ص) به این است که حرمت دین او نگه داریم، حدود الهی را رعایت کنیم و مسلمان زندگی کنیم. 📖 با کتاب خدا بیگانه نباشیم، مبادا! روز قیامت از ما شکایت کند و علیه ما شهادت دهد که ارتباطمان را با آن قطع و مهجورش کردیم؛ مبادا! روز قیامت در برابر دیدگان اهل محشر، وقتی پیامبر(ص) از ما بپرسد: ❓«آیا حق مرا ادا کرده ای؟»، پاسخی برای گفتن نداشته باشیم، شرمساری تمام وجود ما را بگیرد که این سرافکندگی و خجالت از عذاب جهنم دردناک تر است. 🌙 اگر حضرت (ع) از ما بپرسد: ❓«من در راه چنان کرده ام، شما چه کاری کرده اید؟» در جواب چه خواهیم گفت؟! 🌷 اگر این سوال را و دفاع_مقدس از ما بپرسند، چطور؟ ❓به ما بگویند: «ای مردم! ما برای حفظ دین شما، عظمت شما و حفظ مملکتتان از تمام دنیایمان گذشتیم، از پدرو مادر، همسر و فرزند و از تمام تعلقاتمان دل کندیم و در این راه ایثار جان کردیم. آیا شما حرمت خون ما را حفظ کردید؟ شما برای دین و انقلابتان چه کرده اید؟» 🇮🇷 (ره) فرمود: 🎙بعضی ها ننشینند بگویند، برای ما چه کار کرده، شما برای انقلاب چه کرده اید؟ [٢] 📚 پی نوشت‌ها: [١]. الکافی: ١/ ۴۴٩؛ سیرة النبویه: ٢/١۵٧. [٢]. صحیفه امام خمینی (ره): ۶/٣٠٨. 📗مطالب فوق برگرفته شده از کتاب: حسنات و سیئات، نوشته . 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5983348081410704779.mp3
4.6M
🎧 | دلنشین 🎼 اسم حسن یه عمره برکت زندگیمه... 🎤 کربلایی 🏴 (ع) 🌐 @partoweshraq
4_5895212041076998460.mp3
3.93M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌷 شخصیت (علیه السلام) 🎙حجت الاسلام دکتر 🌐 @partoweshraq
📜 فرازی از (علیهم السلام) ▪شهادت می‌دهم كه شما دعوت كرديد، ولى اجابت نشديد، و دستور داديد، ولى اطاعت‌تان نكردند، شما ستون‌هاى دين و پايه‌هاى زمين هستيد. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕑 💠🌹💠 🏴 سالروز حضرت (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و شهادت (علیه‌ السلام) تسلیت باد. ⚜ حضرت (قدس‌سره): 🎙پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مظهر صفت خاصه رحمت حضرت حق تبارک‌ و تعالی و «بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رحِیمٌ؛ نسبت به مؤمنان بسیار مهربان و دلسوز» و آیینه‌دار جمال حق است که نور رحمت در او به ظهور پیوسته و از او به دیگران می‌تابد. 📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ٣٠٩. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 ⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜ 💐 سفارش هایی جهت زیاد شدن روزی و سهولت ازدواج ❓سئوال: جوانی هستم که به ‌علّت نداشتن شغل، هنوز اقدام به ازدواج نکرده‌ ام، البته می ‌دانم که خداوند متعال رزاق است، ولی به علّت نداشتن شغل، خجالت می ‌کشم این امر را مطرح کنم. 🔅و هرجایی هم که برای ازدواج بروم، قبل از هر چیز می ‌پرسند: شغلت چیست؟! از سوی دیگر، هیچ‌ کسی را هم جهت ازدواج در نظر ندارم، ولی دوست دارم که خداوند متعال همسری را نصیبم کند که مؤمن و زیبا و هم دارای خانواده‌ای مؤمن و پاک باشد. 🔅لطفاً ضمن دعا برای این حقیر، در صورت امکان ذکر یا دستورالعملی را نیز مرقوم نمایید که با انجام آن، خداوند رحمان، همسری نیکو نصیبم کند. ✍🏻 پاسخ حضرت (مدّظله): 💝 1️⃣ آیۀ شریفۀ «رَبِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ» [انبیاء، ۸۹] را ذکر خود قرار دهید و آن را مرتّب بخوانید. 💝 2️⃣ دستور قرآن کریم به شما، فعلاً استعفاف است: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[ نور،۳۳]. 👌🏻اگر طبق دستور قرآن عمل کنید، خداوند متعال از فضل خودش شما را غنی می ‌فرماید و ازدواج خوبی برای شما فراهم می‌کند. ان ‌شاء الله. 💝 3️⃣ اگر همسر مؤمن و پاک می‌خواهید، خود پاک و مؤمن باشید و با رعایت تقوا و اجتناب جدّی از گناه، از خداوند متعال بخواهید مشکل ازدواج شما و سایر جوانان را حل کند. 📘 منبع: پاسخ به پرسش های ازدواج و خانواده، س ۳۲. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺 لرستانی ناجا شب گذشته به رسید؛ او در سال ٨٧، در منطقه لار استان ، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله گروهک تروریستی عبدالماک قرار گرفت و حدود ١٠ سال در کما به سر ‌برد... 🌷 شادی روحشان صلوات: 🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 🌐 @partoweshraq
🌷 ده سال پیش موقع درگیری با گروهک گلوله خورد و به کما رفت. 💻 دخترش ایسنتاگرامی داشت که از بزرگ شدن و مراقبت از پدرش می‌نوشت. کارنامه‌هاش رو می‌گذاشت و... . دیشب نوشت بابام شهید شد. 📡 هیچوقت یادم نمیره دائم با ریگی مصاحبه می‌کرد و می‌گفت مظهر خواسته‌های مردم ایرانه. ✍ امیر علی صفا 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔺 لحظه مجروح شدن  تکاور نیروی انتظامی و فرمانده یگان تکاوری زاهدان، در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ هنگام درگیری با گروه جندالشیطان به رهبری عبدالمالک 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و چهارم 🌳🏣🌴ظرف‌های صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن آشپزخانه بودم و چه نسیم خوش رایحه‌ای در این صبح دل‌انگیز پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون خانه می‌دوید که روحم را تازه می‌کرد. 🗓 حالا تعطیلی این روز جمعه فرصت مغتنمی بود تا ٩ آبان ماه سال ١٣٩٣ را در کنار همسر نازنینم سپری کنم. 🏭 دو ماهی می‌شد که مجید سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در پالایشگاه برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که دریافت می‌کرد، زندگی‌مان جان تازه‌ای گرفته بود. 👌🏻خیلی به آسید احمد اصرار کردیم تا بابت زندگی در این خانه، اجاره‌ای بدهیم و نمی‌پذیرفت که به قول خودش این خانه هیچگاه اجاره‌ای نبوده و دستِ آخر راضی شد تا هر ماه مجید هر مبلغی که می‌تواند برای کمک به نیازمندانی که از دفتر مسجد قرض می‌گیرند، اختصاص دهد. 💴 حالا پس از شش ماه زندگی شاهانه در این خانه بهشتی، نه تنها هزینه‌ای بابت پول پیش پرداخت نکرده که حتی بهای اجاره را هم به دلخواهِ خودمان صرف امور خیریه می‌کردیم و از همه بهتر، همسایگی با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر مهربانتر بودند و برای من که مدتی می‌شد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای نخست زندگی لذت حضور پدر و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا می‌خواست هر چه از دست‌مان رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند. 🏻هر چند هنوز پریشانیِ جان من به آرامش نرسیده که پس از چند ماه، همچنان از پدر و ابراهیم بی‌خبر بودیم و نمی‌دانستیم در قطر به چه سرنوشتی دچار شده‌اند و بیچاره لعیا که نمی‌دانست چه کند و از کجا خبری از شوهرش بگیرد. 📺 از آتشی که با آمدن نوریه به جان خانواده‌ام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و برادرم بود، آهی کشیدم و از آشپزخانه خارج شدم که دیدم مجید روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به مراسم عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) دارد. 🏴 ششم محرم از راه رسیده و خانه آسید احمد چه حال و هوایی به خودش گرفته بود که همه حیاط را سیاه پوش کرده و حتی داخل خانه خودشان را هم کتیبه زده بودند، ولی به قدری نجابت به خرج می‌دادند که از این جمع شیعه، هیچکس از من نخواست تا در خانه‌ام پرچمی بزنم و خودم هم تمایلی به این کار نداشتم که فلسفه این عزاداری‌ها همچنان برایم نامشخص بود. 🏻مجید از اول محرم پیراهن سیاه به تن کرده، ولی من هنوز نمی‌توانستم به مناسبت شهادت امام حسین (علیه‌السلام) در چهارده قرن پیش، رخت عزا به تن کنم و به مصیبت از دست دادنش، مثل مجید و بقیه، اشک بریزم که هر چند اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برایم عزیز و محترم بودند، ولی نمی‌توانستم در فراق‌شان گریه کنم که من هرگز ایشان را ندیده بودم تا حالا از دوری‌شان بی‌تابی کنم. 📺 مراسمی که از تلویزیون پخش می‌شد، مربوط به تجمع نوزادان و کودکان شیرخواری بود که همگی به یاد فرزند شیرخوار امام حسین (علیه‌السلام)، پیراهن‌های سبز به تن کرده و در آغوش مادرانشان به ناز نشسته بودند و همین صحنه برای من کافی بود تا داغ دخترم در دلم تازه شده و پرده اشکم دوباره پاره شود. 👁 چشمان کشیده مجید هم از اشک پُر شده و نمی‌دانستم به یاد مظلومیت کودک امام حسین (علیه‌السلام) اینچنین دلش آتش گرفته یا او هم مثل من هوای حوریه به سرش زده که دیگر چشم از چشم کودکان برنمی‌دارد. 💓 شاید هم دل‌هایمان در آتش یک حسرت می‌سوخت که اینهمه نوزاد در این مجلس دست و پا می‌زدند و کودک عزیز ما چه راحت از دست‌مان رفت. 🏻نمی‌خواستم خلوت خالصانه مجید را به هم بزنم که با دست مقابل دهانم را گرفته بودم تا مبادا صدای نفس‌های خیسم را بشنود و همچنان بی‌صدا گریه می‌کردم. 📺 مجری مراسم از مادران می‌خواست کودکان‌شان را روی دست بلند کرده و همچنان برایشان عزاداری می‌کرد و اینهمه نوزاد نازنین، در برابر نگاه حسرت زده‌ام چه نازی می‌کردند که مردمک چشمانم غرق اشک شده و نفس‌هایم به شماره افتاده بود. 🏻می‌ترسیدم که دیگر نتوانم مادر شوم، می‌ترسیدم نتوام بار دیگر باردار شوم و بیش از آن می‌ترسیدم که نتوانم بارم را به مقصد رسانده و دوباره کودکم از دستم برود. 🏻 صورت مجید از جای پای اشک‌هایش پُر شده و قلبش به قدری بی‌قراری می‌کرد که دیگر متوجه حال الهه‌اش نبود. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و پنجم 🎤 بانویی در صدر مجلس روی صحنه رفته و می‌خواست همنفس با اینهمه مادر عزادار، عهدی با امام زمان (علیه‌السلام) ببندد تا تمام این کودکان به مقام سربازی حضرتش نائل شوند و چه شور و حالی داشتند این شیعیان که هنوز نمی‌دانستند چقدر تا ظهور امام زمان (علیه‌السلام) فاصله دارند و از امروز جگر گوشه‌های خودشان را نذر یاری مهدی موعود (علیه‌السلام) می‌کردند تا با دست خودشان پاره تنشان را فدای پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) کنند. 📺 خانمی که روی صحنه بود، شوری عجیب بر پا کرده و کودک شیر خوار امام حسین (علیه‌السلام) را با عنوانی صدا می‌زد که چهارچوب بدنم را به لرزه افکند: ✋🏻یا مسیح حسین! یا علی‌اصغر ادرکنی... 🏻نمی‌فهمیدم چرا او را به این نام می‌خواند و نمی‌خواستم صفای فضای خانه را به هم بزنم که صدایم در نیامد و همچنان به یاد دخترم، گریه‌های تلخم را در گلو خفه می‌کردم تا مجید را از اعماق احساسش بیرون نکشم. 🎥 دوربین روی صورت تک تک نوزادانی تمرکز می‌کرد که هر کدام یا در خواب نازی فرو رفته و یا از شدت گریه پَر پَر می‌زدند و به یکباره نوزاد زیبایی را نشان داد که پیراهن سبز به تن کرده و سربند «یا حسین» به سرش بسته بودند و با دل من چه کرد که چلچراغ بغضم در هم شکست و آنچنان ضجه زدم که مجید حیرت زده به سمتم چرخید. 👁 تازه می‌دید که چشمان من در دریای اشک دست و پا می‌زند و نفسم از شدت گریه به شماره افتاده که سراسیمه به سمتم آمد. 🏻بالای سرم ایستاده و همچنانکه به سمت صورتم خم شده بود، پریشان حال خرابم التماسم می‌کرد: ❓چیه الهه؟ چی شده عزیزم؟ 💓 و از حرارت داغی که به قلب گریه‌هایم افتاده بود، فهمید دوباره جراحت حوریه سر باز کرده که با هر دو دستش سر و صورت خیس از اشکم را در آغوش کشید و با صدایی غرق محبت دلداری‌ام می‌داد: 🏻 آروم باش الهه جان! قربونت بشم، آروم باش عزیزم! 💓 و دل خودش هم بی‌تاب دخترش شده بود که با نغمه نفس‌های نمناکش، نجوا می‌کرد: 🏻منم دلم براش تنگ شده! منم دلم می‌خواست الان اینجا بود! به خدا دل منم می‌سوزه! 📺 ولی من لحظاتی پیش نوزادی را دیدم که درست شبیه حوریه‌ام بود و هنوز سیمای معصوم و زیبایش در خاطرم مانده بود که میان هق هق گریه ناله زدم: 🏻مجید تو ندیدی، تو حوریه رو ندیدی! همین شکلی بود، همینجوری آروم خوابیده بود! ولی دیگه نفس نمی‌کشید... و دوباره آنچنان غرق ماتم کودک معصومم شده بودم که دیگر مجید هم نمی‌توانست آرامم کند. 🏻با هر دو دست صورتم را گرفته و از اعماق قلب مصیبت زده‌ام ضجه می‌زدم. 🕰 ساعتی به بی‌قراری‌های مادرانه من و غمخواری‌های عاشقانه مجید گذشت تا طوفان غم‌هایم آرام گرفت و دیگر نفسی برایمان نمانده بود که هر دو در سکوتی تلخ و پژمرده روبروی هم کِز کرده و چیزی نمی‌گفتیم و خیال من همچنان پیش «مسیح حسین (علیه‌السلام)!» جا مانده بود که رو به مجید کردم و با صدایی که هنوز بوی غم می‌داد، پرسیدم: ❓مجید چرا به حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) می‌گفت مسیح حسین (علیه‌السلام)؟» 👁 با سؤال من مثل اینکه از رؤیایی عمیق پریده باشد، نگاهی به صورتم کرد و من باز پرسیدم: ❓مگه حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) هم مثل حضرت عیسی (علیه‌السلام) تو گهواره حرف زده؟ 🏻و ناخواسته و ندانسته جواب سؤال خودم را داده بودم که اینبار نه از غصه حوریه که به عشق دردانه امام حسین (علیه‌السلام)، شبنم اشک پای چشمانش نَم زد و زیر لب زمزمه کرد: 🏻 تو گهواره حرف نزد، ولی کار بزرگتری انجام داد! اگه معجزه حضرت عیسی (علیه‌السلام) این بود که تو گهواره به زبون اومد تا از پاکی مادرش دفاع کنه، حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) تو گهواره خون داد تا از مظلومیت پدرش حمایت کنه... و دیگر نتوانست ادامه دهد که صدایش در بغضی عاشقانه شکست و نگاهش را به پای عزای امام حسین (علیه‌السلام) به زمین انداخت. 🌷 ماجرای شهادت طفل شیرخوار امام حسین (علیه‌السلام) را قبلاً هم شنیده بودم، ولی هرگز چنین نگاه عارفانه‌ای پیدا نکرده بودم که من هم نه به هوای حوریه که به احترام جانبازی حضرت علی اصغر (علیه‌السلام) دلم شکست و حلقه بی‌رمق اشکم دوباره جان گرفت. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 درسوگ نبی جهان سیه می‌پوشد 🏴 در سینه، دل از داغ حسن می‌جوشد 🏴 از ماتم هشتمین امام معصوم 🏴 هر شیعه ز درد، جام غم می‌نوشد 🌐 @partoweshraq #شعر
❣آمد از راه و کشیده است عبا را به سرش ▪وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش ▪همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود ❣آب کرد، آتش آن زهر ز پا تا به سرش 🏴 شهادت حضرت امام رضا (ع) تسلیت باد. 🌐 @partoweshraq #شعر
🕖 💠📚💠 ✝🕎🛐 مباحثات حضرت (علیه السلام) با علمای مذاهب مختلف 🌷 (ره): 🔅 با همه شقاوت و خباثتی که داشت اهل علم و علم دوست و فاضل و درس‌ خوانده بود؛ منطق و فلسفه خوانده بود، حدیث و فقه و کلام خوانده بود و از همه اینها کاملاً اطلاع داشت. این بود که خیلی خوشش می‌آمد که مجالس بحث تشکیل بدهد و در تشکیل این مجالس بی‌غرض هم نبود. 🔅وقتی که حضرت رضا (علیه السلام) به خراسان و به مرو آمدند، مأمون به وزیر خود گفت: حال که علی بن موسی‌ الرضا از مدینه آمده است، دوست دارم مجمعی تشکیل دهی و رؤسا و علمای همه مذاهب را در آن جمع کنی، برای اینکه با علی بن موسی‌ الرضا مباحثاتی بشود. او هم از همه علمای مذاهب دعوت کرد. بعد فرستاد خدمت حضرت رضا(ع)؛ حضرت به حامل پیام فرمودند: به مأمون سلام برسان و بگو من فردا صبح می‌آیم. 🔅مردی به نام که راوی این قضایاست می‌گوید: حضرت به من فرمودند: مأمون بعد خودش پشیمان می‌شود، می‌گوید ای کاش این جلسه را تشکیل نداده بودم؛ چون وقتی دید من در مجلس آنها بر کتب آنها از خودشان مسلّط‌تر هستم و بعد همه اینها در مقابل من مغلوب می‌شوند، نتیجه معکوس می‌گیرد و پشیمان می‌شود، (این سخن، سوء نیت مأمون از تشکیل این جلسات را نشان می‌دهد). 🔅علت پشیمانی‌اش هم این است که در ذهن مردم چنین فکری پیش می‌آید که وقتی در مملکت چنین مردی هست، پس چرا مأمون اینجا نشسته است؟ 📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۷، ص ۱۹ - ۱۷ (با تلخیص). 🌐 @partoweshraq
🌹مقام «رضا» 👳🏻 به (علیه السلام) گفتم: بعضی ها می گویند به پدرت لقب داد وقتی به راضی شد!! ⚜ گفت: دروغ می گویند، پدرم را خداوند «رضا» نامید چون خداوند او را پسندید و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمین از او خشنود بودند. 👳🏻 گفتم مگر بقیه پدرانتان پسندیده خدا و ائمه نبودند؟ ⚜ گفت: چرا؟ 👳🏻 گفتم: پس چطور فقط او رضا شد؟ ⚜ گفت: چون دشمنانش هم او را پسندیدند و فقط پدرم بود که جمع دوست و دشمن از او راضی بودند. 📚 منبع: برگرفته از کتاب آفتاب هشتمین، از مجموعه کتب ١۴ خورشید و یک آفتاب. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5983356722884904068.mp3
10.2M
🎧 زیبای دهاتی 🎼 از سر جاده راه افتاده پای پیاده... 🎤 با نوای حاج محمود 🏴 (ع) 🌐 @partoweshraq
💔 عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا 🕯در میان حجرۀ در بسته، می‌زد دست و پا 🕯گه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صدا 💔 داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست 🌹 #السلام‌علیک‌یاعلی‌بن‌موسی‌الرضاالمرتضی 🌐 @partoweshraq #شعر
4_721038705925555117.mp3
2.93M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👣 آمدم ای شاه پناهم بده! 🕯داستان زیارت (ع) توسط جوان آمریکایی 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام رضا (عليه السلام): ▪ تا سه خصلت در مؤمن نباشد، مؤمن نيست: ▪ خصلتى از پروردگارش، خصلتى از پيامبرش (صلى الله عليه و آله) و خصلتى از ولىّ خدا. امّا خصلت پروردگارش، نهفتن راز است؛ و... 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 #سواد_زندگی 👌لطفاً براي احراز موفقيت، با جمله: ⛔ «نمي توانم اين كار را انجام بدهم»، خداحافظي كن. 🚪اگر موفقيت هيچ ضربه اي به در نمي كوبد، لطفاً در را عوض كنيد. 🏃 🚧 «اما» و «اگر» و «شايد» موانعي هستند كه موفقها از روي آن پريده اند. موفقيت نصيب افرادي مي شود كه بيش از همه استقامت دارند. 👌مي دانم موفقيت هم يك عادت است بايد به موفق بودن عادت كرد. 🌐 @partoweshraq