eitaa logo
پرتو اشراق
819 دنبال‌کننده
28هزار عکس
16.9هزار ویدیو
72 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 جلوگیری از برگزاری نماز عید به شیوه پیامبر(ص) توسط مأمون! 👣 یکی از رخدادهای مهم زندگی (علیه السلام) پس از مسأله ولایتعهدی، حرکت امام به سوی مصلی برای برگزار کردن نماز بوده است. 👌اهمیت این رخداد تا آنجا است که به طور آشکار در برابر آن واکنش نشان می دهد و رازی را که همواره در مخفی نگاهداشتن آن می کوشید، ناخواسته افشا می کند. 👥 دو تن از شاهدان عینی آن رخداد تاریخی - و - واقعه را چنین گزارش کرده اند: 🌙 عید فرا رسید. مأمون به دلیل بیماری یا به دلیل دیگر (١) به (علیه السلام) پیام داد و از وی خواست تا نماز عید را برگزار کند. ⚜ امام بر اساس آنچه قبلاً شرط نهاده بود در مراسم حکومتی نقشی ایفا نکند و اقامه نماز عید زیر نظر حکومت صورت می گرفت، از پذیرش این درخواست امتناع کرد. 🏰 مأمون پیام داد هدف از این پیشنهاد، تثبیت ولایتعهدی است و دوست دارم مردم به این وسیله اطمینان پیدا کنند که براستی ولایتعهدی را پذیرفته ای. علاوه بر این، مایلم مردم به فضیلت وبرتری تو آگاه شوند. 📿 سرانجام در نتیجه پا فشاری خلیفه، امام پیشنهاد وی را پذیرفت، بدان شرط که نمازی همچون جدش رسول الله (ص) اقامه کند. 🌄 مأمون نیز شرط را پذیرفت و دستور داد تا نظامیان، درباریان و توده مردم، صبحگاهان نزدیک خانه امام اجتماع کنند و هنگام خروج از منزل امام، حضرت را به سوی مصلی همراهی نمایند. 👥👥 مردم اطراف خانه امام و در مسیر اجتماعی کردند، عده ای نیز در پشت منازل خود منتظر دیدن حضرت با آن سیره نبوی و هیبت علوی بودند. 👣 امام از منزل بیرون آمدند، در حالیکه خود را خوشبو ساخته، ردایی بر دوش انداخته، عمامه ای از کتان بر سر، عصایی به دست، با پای برهنه، با گامهایی استوار، با طمأنینه و وقار راهی مصلی شدند. ✊ با تکبیر حضرت، فریاد تکبیر مردم در کوچه و خیابان طنین انداخت. سواره نظام ها به احترام امام پیاده شدند و همگان کفشهای خود را از پای بیرون آوردند. 👥👥 فریاد تکبیر از یک سو و گریه شوق مردم از سوی دیگر، فضایی بی نظیر بر شهر حاکم ساخت که تا آن روز سابقه نداشت. 🏰 با دیدن آشفتگی اوضاع، خود را به خلیفه رساند و مأمون را از شرایط موجود و نتایج آن آگاه ساخت و یادآور شد که اگر امام با این وضع به اقامه نماز بپردازد، چنان تاثیری بر مردم خواهد گذاشت که جایگاه خلیفه در نظر مردم بی ارج شده، همه دل ها به علی بن موسی متوجه می شود. 🏇 مأمون بدون درنگ دستور داد تا حضرت را از نیمه راه باز گردانند و چنین کردند. (٢) 👣 در بازگشت به منزل، امام (علیه السلام) با اندوه بسیار می فرمود: 🔅«اللهم ان کان فرجی بالموت فعجل لی الساعه»: 🔅بار خدایا اگر گشایش من از وضعیت کنونی ام به مرگ من است، هم اینک در آن تعجیل بفرما. (٣) 📗 امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) امام رأفت و معرفت ‌- احمد ترابی. ١. کشف الغمه ۳/۸۷؛ الفصول المهمه ۲۶۰. ٢. عیون اخبار الرضا، ۱۵۰ - ۱۵۱؛ کشف الغمه ۳/۱۰۶ و ۱۰۷. ٣. بحارالانوار، ۴۹/۱۴۰. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💞‌ سهولت عفو (ع) 👳🏻 جَلُودی یکی از افسران مشهور و سخت‌گیر زمان خلافت الرشید نسبت به (ص) بود. 🌴 هنگامی که یکی از فرزندان اهل‌بیت(ع) به نام در مدینه قیام کرد، هارون‌ الرشید به دستور داد که اگر محمد بن‌ جعفر را یافت، او را گردن بزند و خانه‌های آل ابی‌طالب را خراب و جامه‌ها و لباس‌های زنان آن‌ها را غارت کند و هیچ‌ یک از ایشان را رها نکند؛ مگر اینکه چنان ایشان را غارت کرده باشد که فقط یک لباس برای پوشانیدن خود داشته باشند. ⚔ جُلودی با لشکری به آمد و با سواران خود به خانۀ امام رضا(ع) حمله کرد. 🏴 در آن زمان حضرت (ع) وفات یافته بود. 🌹 هنگامی که امام رضا(ع) متوجّه چنین وضعیت اسف‌باری شدند، همۀ زنان و اهل‌بیت خود را در اتاقی جمع کرده و بر درِ خانه ایستادند. 👳🏻 اما جلودی با کمال جسارت رو به حضرت(ع) گفت: من باید داخل این خانه شوم و جامه‌ها و زر و زیور این زنان را از آن‌ها بگیرم؛ زیرا که هارون به من چنین امر کرده است!! 🌹 امام رضا(ع) به او فرمودند: من زر و زیور آن‌ها را برای تو می‌آورم و سوگند یاد می‌کنم که هیچ زر و زیوری برای ایشان نمی‌گذارم... 👌 آن حضرت پیوسته از جلودی درخواست و خواهش می‌کردند و سوگند یاد می‌فرمودند؛ تا این‌که بالاخره آن ملعون ساکت شد. 💍 سپس امام رضا(ع) بنا بر وعدۀ خود داخل خانه شده و چیزی برای زنان مظلومه باقی نگذاشتند؛ مگر آنکه همۀ گوشواره‌ها، خلخال‌ها و زیورآلات و جامه‌های ایشان و جمیع آن‌چه را در خانه بود از ایشان گرفتند و به آن بی‌بنیاد دادند. 🐪🐫🐪 پس از آن‌که امام رضا(ع) به مرو منتقل گردیده و [به ظاهر] ولیعهد مأمون شدند، مأمون مجلسی را بر پا نمود و به جلودی و آنان که مرتکب چنین عملی شده بودند، غضب نمود. 🌹در این هنگام امام رضا(ع) [آرام] به مأمون فرمودند: 🔅این مرد پیر را به من ببخش! ✋مأمون عرض کرد: ای سید من! این همان کس است که نسبت به آل پیامبر و دختران رسول خدا(ص) دست به چپاول و غارت زد. 👳🏻 جلودی به حضرت می‌نگریست و حضرت به اصرار می‌کردند که وی را آزاد کند و از ریختن خون او بگذرد؛ اما جلودی با توجه به سابقه جنایاتش به خاندان حضرت، چنین پنداشت که آن بزرگوار بر قتل او اعانت می‌کند... پس به مأمون گفت: ☝یا امیرالمؤمنین! به حق خدا و به حق خدمتی که بر پدرت رشید کرده‌ام، از تو درخواست می‌کنم که قول این مرد را در حقّ من قبول نکنی!! ✋مأمون عرض کرد: یا اباالحسن(ع) جلودی ردّ قول شما را طلب می‌کند و ما قسم او را قبول می‌کنیم... 👳🏻 پس از آن به جلودی گفت: نه؛ به خدا قسم قول وی را در حق تو قبول نمی‌کنم.... 🗡 پس او را بردند و گردنش را زدند». (۱) 🌹آری! امام رضا(ع)، امام رئوف و مهربان خیرخواه جلودی بود؛ حال‌ آنکه جلودی که فردی بدطینت و خبیث بود، خود را از این مهر و رأفت محروم کرد. 🔺آنچه گذشت، تنها از باب اشاره‌ای بود؛ چرا که در نوشتار حاضر مجالی برای پرداختن همه‌جانبه به فضایل و سجایای اخلاقی معصومین وجود ندارد. 📚 پی نوشت: [۱]. عیون اخبار الرضا ۲ / ۱۶۱؛ بحارالأنوار ۴۹ / ۱۶۴ ـ ۱۶۹، ح ۵. 📔 برگرفته از کتاب اسلام دین آسان نوشته . 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {۴} 🎻 خشک شدن دست نوازنده! ⚜ نقل میكند: 🔥 برای رسیدن به هدفش (بد نام كردن حضرت امام جواد (علیه السلام) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد (علیه السلام) به كار برد اما هیچ كدام از آنها برای وی سودی نداشت! 👠 به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش با امام جواد (علیه السلام)، صد كنیز زیبا را انتخاب كرد كه هر یك جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. 👈 مأمون به كنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند!! 👠 كنیزكان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد. 👳 در دربار مأمون مردی به نام كه ریشی بلند و صوتی خوش داشت و عود مینواخت وجود داشت. وی به مامون گفت من توان آن را دارم كه نقشهات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم! 🎻 از این رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز كرد!! 👏👏 كسانی كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. 🎻 هنگامی كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی كرد، امام جواد (علیهالسلام) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وی نهیب زد و فرمود: 🔅«اتق الله یا ذالعثنون»؛ 🔅از خدا بترس ای ریش بلند. 🤙 دست مخارق از حركت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد. 🏰 روزی مامون از بلایی كه بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال كرد. 👳 مخارق پاسخ داد چون امام جواد (علیهالسلام) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .(١) 📚 پی نوشت ها: ١- الكافی، ج ١، ص ۴٩۴ - اثبات الهداة، ج ٣، ص ٣٣٢ - مدینة المعاجز، ج ٧، ص ٣٠٣ - حلیة الابرار، ج ۴، ص ۵۶۵ - الوافی، ج ٣، ص ٨٢٨ - المناقب، ج ۴، ص ٣٩۶ - البحارالانوار، ج ۵٠، ص ۶١. 📗 کتاب سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 پسر نوح با بدان بنشست! 🔗 با دیدن مجرمی که دست هایش را بسته بودند، سرش را از دکان بیرون آورد و از همسایه اش پرسید: - کیست که دست بسته می برندش؟! - به گمانم « »(١) باشد. - زید النار کیست؟ - زید بن موسی، برادر ! - برادر امام رضا؟ - آری! - پس چرا با او چنین رفتار ناشایستی دارند؟ - لابد به دستور این کار را کرده اند. قبلاً مأمون دستور تعقیب و دستگیری او را داده بود. - دکانت را ببند تا برویم نزدیک از اصل ماجرا آگاه شویم. 🌴مغازه دارها، پارچه ای جلوی دکان شان کشیدند که نشان می داد موقتاً تعطیل است و از پی مأموران و زیدالنار به راه افتادند. عمرو پرسید: - علت دستگیری او چیست؟ - من هم نمی دانم، اما شنیده ام در مدینه شورش کرده و دست به کشتار زده است. خانه ی چند نفر را هم به آتش کشیده است. - عجب! نه به علی بن موسی که امام است و نه به زید بن موسی، پدر هر دو یکی است ؛ اما این کجا و آن کجا! ⁉ عمرو از یکی از مأموران پرسید: «کجا می بریدش» و شنید که مأمون دستور داده او را نزد امام رضا علیه السلام ببرند. 🌹حضرت با دیدن زید گفت: - زید! خجالت نمی کشی؟ چرا با آبروی ما بازی می کنی؟ شنیده ای که خداوند به خاطر پاکی و عفت مادرمان زهرا (سلام الله علیها)، آتش را بر فرزندان او حرام کرده است اما اشتباه نکن! چنین نیست که از ذرّیه ی او، آن که از خدا اطاعت می کند و آن که معصیت و نافرمانی می کند، هر دو به بهشت بروند. اگر می خواهی در بهشت جایی داشته باشی باید از خدا اطاعت کنی، نه طغیان! 👳🏻 زید عرض کرد: - من و تو از یک پدر هستیم. درست نیست با من، که برادرت هستم، این گونه برخورد کنی! 🌹تا زمانی برادرم هستی که در خط خدا و اطاعت از او باشی. پسر نوح که پیغمبر زاده بود، به خاطر نافرمانی خدا از خانواده اش اخراج شد و همراه کافران در آب غرق گشت. 👥👥 پس از شنیدن گفت و گوی امام با برادرش، مردان با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و برگشتند. در راه بازگشت عمرو پرسید: - دیدی چگونه رفتار کرد و چه فرمود؟! - آری! اتفاقاً نظر من هم همان بود. - چرا؟ او برادرش بود. می بایست از او حمایت می کرد! - مگر نشنیدی؟ فرمود تا زمانی برادرش است که از دستور خدا اطاعت کند. گناه، گناه است ؛ فرقی نمی کند که از من و تو سر بزند یا از برادر امام. (٢) 📚 پی نوشت ها: ١- زید، برادر امام رضا علیه السلام بود که به علت آتش زدن خانه های مدینه «زید النار» لقب گرفته بود. ٢- بحار الانوار، ج ۴٩،ص ٢١7. 📙 حیات پاکان ۴ (داستانهایی از زندگی امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام)،مهدی محدثی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 زینب کذّابه و درندگان!! 🏛️ در دوران حکومت ، زنی به نام مدّعی بود که از ذرّیّه (علیها السلام) می باشد و با این روش از مؤمنین پول می گرفت و مایحتاج زندگی خود را تأمین می کرد و بر دیگران فخر و مباهات می ورزید!! 🌹وقتی حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیهما السلام) این خبر را شنید، آن زن را احضار نمود؛ و سپس تکذیبش کرد و فرمود: 🔅«این زن، دروغ گو و سَفیه است». 🧕🏽زینب در کمال وقاحت به امام (علیه السلام) گفت: همان طور که تو اصل و نسب مرا تکذیب و ردّ می نمائی، من نیز سیادت و نسب تو را تکذیب می کنم!! 🌹 (علیه السلام) به ناچار، جریان را برای مأمون بازگو نمود و چون زینب کذّابه را نزد خلیفه آوردند، حضرت فرمود: 🔅این زن دروغ می گوید؛ و او از نسل حضرت علیّ و فاطمه زهراء (علیها السلام) نمی باشد. 🔅بعد از آن، اظهار نمود: چنانچه او راست و حقّ می گوید، او را نزد درّندگان بیندازید، تا حقیقت امر بر همگان روشن شود؛ چون درّندگان به نسل زهراء (علیها السلام) گزندی نمی رسانند. 🧕🏽هنگامی که زینب چنین مطلبی را شنید، گفت: اوّل خودت نزد درّندگان برو، اگر حقّ با تو بود که سالم بیرون می آئی. 🌹حضرت بدون آن که سخنی بگوید برخاست و به سمت محلّی که درّندگان در آنجا جمع آوری شده و نگه داری می شدند، حرکت نمود. ⁉️ مأمون به حضرت گفت: یاابن رسول اللّه! کجا می روی؟ 🌹امام (علیه السلام) فرمود: 🔅سوگند به خدا، باید نزد درّندگان بروم تا حقیقت امر ثابت گردد. 🐅🐆 پس هنگامی که حضرت وارد آن محلّ شد و نزدیک درّندگان رسید، تمامی آن حیوانات متواضعانه روی دُم های خود نشستند و حضرت کنار یکایک آن ها آمد و دستی بر سرشان کشید و آن ها را نوازش نمود و سپس با سلامتی خارج گردید. 🌹آنگاه به خلیفه فرمود: 🔅اکنون این زنِ دروغ گو را نزد آن ها بفرست تا دروغ او برای عموم روشن گردد. 👈🏻 و چون مأمون از آن زن خواست تا به سمت درّندگان برود؛ زن ملتمسانه از رفتن به آن محلّ خودداری می کرد، تا آن که خلیفه دستور داد تا او را به اجبار وارد آن محلّ کرده و رهایش نمایند!! 🐆🧕🏽🐅 با ورود زینب به داخل آن محلّ، درّندگان از هر طرف حمله کرده و او را دریدند و بدون آن که خونی بر زمین ریخته شود، نابودش کردند و به عنوان زینب کذّابه معروف گردید! 📚 بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۶۱. 📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۳۱۳. 📚 مدینةالمعاجز، ج ۷، ص ۲۴۰، ح ۱۹۳، همچنین این حکایت را به (علیه السلام) با مختصر تفاوت در إثبات الهداة، ص ۳۵۳ و نیز به (علیه السلام) در ص ۳۷۵، ح ۴۳ نسبت داده اند. 📗چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🤲🏻 مسافری که باید نماز را تمام بخواند! 🐫🐪 دو مسافر به خراسان آمدند، و حضور (علیه السلام) رفتند و پرسیدند: 👳🏽‍♂️👨🏻 ما از فلان جا آمده ایم، آیا نماز ما شکسته است یا تمام؟ 🌹 حضرت رضا (علیه السلام) به یکی از آنها فرمود: 🔅نماز تو شکسته است و به دیگری فرمود: 🔅نماز تو تمام است با اینکه آنها از یکجا آمده بودند، و هیچ گونه فرقی در حد سفر آنها نبود، لذا تعجب کردند که چرا جواب مسئله دو گونه شد؟! 🌹 امام هشتم (علیه السلام) برای آن کس که فرموده بود تو تمام است چنین توضیح دادند: 🔅زیرا تو به قصد دیدار سلطان ظالم آمده ای، بنابراین سفر تو گناه است و سفر گناه موجب قصر و شکسته شدن نماز نمی شود. (۱) 🔅در آستان رضا آنکه قرب و جا ندارد 🔅 به بارگاه الهی یقین که راه ندارد 🔅عبادت ثقلین گر کسی بجا آرد 🔅 بدون مهر ولایش اثر چو کاه و ندارد 📚 پی نوشت: ۱. وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۱۰. - داستانهای شنیدنی، ص ۱۴۹. 📗 داستانهایی از (علیه السلام)، قاسم میرخلف ‏زاده. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌳 تقسیم کننده ی بهشت 🏰 در جلسه هر کس سؤالی داشت می پرسید و او با حوصله و متانت پاسخ را، به اندازه ی فهم و درک پرسشگر می داد. 👳🏻‍♂️ هم خواست سؤالی کند و از قافله عقب نماند؟ پرسید: ⁉️ چرا جدّ تو، ، قَسیم النار و الجنّة (تقسیم کننده ی بهشت و جهنم) است؟! 👥 با آرنج به پهلوی دوستم که کنارم نشسته بود زدم و گفتم: اتفاقاً برای من نیز این سؤال پیش آمده بود. 👌🏻از وقتی مأمون، امام را به خراسان فرا خوانده بود، می خواستم بپرسم، اما فرصتی پیش نمی آمد. خوشبختانه امروز که در این جلسه حضور پیدا کرده ام، به جواب سؤالم خواهم رسید. ⁉️ دوستم گفت: تو فکر می کنی مأمون در پی جواب این سؤال است یا این که نقشه ای در سر دارد؟! - نمی دانم! چه نقشه ای ممکن است کشیده باشد؟ + من که اصلاً خوش بین نیستم. صبر کن ببینم امام چه جوابی می دهد. 👥👥 همه ی نگاه ها به (علیه السلام) دوخته شده بود. نفس عمیقی کشید و فرمود: - مأمون! مگر نشنیده ای که جدّت، عبداللّه بن عباس از جدم پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده که «دوستی با ایمان است و دشمنی با علی کفر»؟! - چرا شنیده ام. - معنای آن را می دانی؟ - اگر بفرمایید، بیش تر استفاده می کنیم. 🌹 امام نگاهی به حاضران کرد و فرمود: - معنی این فرمایش آن است که محبت علی (علیه السلام) ملاک و میزان سنجش اعمال انسان است. 🌳 دوستداران او به بهشت و دشمنان او به دوزخ خواهند رفت. این گونه است که او تقسیم کننده ی و بین افراد می باشد. ✋🏻 با شنیدن این جواب، گروهی از حاضران «آفرین و احسنت» گفتند و از جواب امام رضا به مأمون، خرسند شدند. 👳🏻‍♂️ مأمون که متعجب مانده بود، گفت: - ای علی بن موسی! خدا مرا بعد از شما زنده نگه ندارد! حقا که وارث علم رسول خدایی! 👥 دوباره با آرنجم به پهلوی رفیقم زدم و گفتم: - شنیدی چه گفت؟ + آری اگر این را نگوید، چه چیزی برای گفتن دارد؟! (۱) 📚 پی نوشت: ۱. کشف الغمه،ج ۳، ص ۱۰۳. 📗 حیات پاکان ۴/ داستانهایی از زندگی امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام)، مهدی محدثی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕌 حضور امام زادگان در ایران 🌙 به مناسبت ۵ ذی القعده روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه 🐪🐫 ورود (علیه السلام) به خراسان، حرکت گروهی سادات و شیعیان را به ایران در پی داشت. علویان از موقعیت به وجود آمده برای امام رضا (علیه السلام) در حکومت مأمون استفاده کردند و به صورت گروهی راهی ایران شدند. آنان به شوق دیدار با امام رضا (علیه السلام) از مدینه به سوی مرو می رفتند که در میانه راه شمار زیادی از علاقه مندان امام رضا (علیه السلام) نیز به آنان می پیوستند. شمار این گروه وقتی به دروازه شیراز نزدیک می شد، به چند هزار نفر می رسید. 🏇 مأمون که از فروپاشی حکومتش می ترسید، به حاکم فارس دستور داد از ورود آنان جلوگیری کند. ⚔️ رهبری کاروان با احمد بن موسی (علیه السلام) ( ) و محمد بن موسی (علیه السلام) بود. آنان پس از درگیری با لشکر فارس، به یاران خود دستور دادند لباس مبدل بپوشند و در اطراف پراکنده شوند تا از گزند حکومت در امان باشند. 🕌 به همین دلیل گفته می شود بیشتر امامزادگانی که در شهرهای گوناگون ایران مدفون شده اند، جزء همان قافله هستند.[۱] مردم ایران چون به سادات و آل رسول عشق می ورزیدند، به این گروه پناه دادند و آنان را یاری کردند. حضور آنان در میان عاشقان اهلبیت پیامبر (پیروان شیعه سیاسی) به گسترش تشیع انجامید. 🕌 در این میان، حضور علی بن محمد باقر (علیه السلام) [مقاتل الطالبین، ابوفرج اصفهانی، ص ۳۱۱] را نباید نادیده گرفت که پیش از ورود امام رضا(علیه السلام) به ایران، برای ارشاد مردم به منطقه فین کاشان آمده بود. همین مسأله دلیل آن است که در آن زمان، مردم این منطقه هوادار خاندان رسالت بوده اند. در تواریخ آمده است که ۶ هزار نفر از مردم و حومه به استقبال این امامزاده بزرگوار رفتند. هم چنین با استقرار ایشان در آنجا، مردم و کاشان و روستاهای اطراف در نماز جمعه ایشان شرکت می کردند. 🏰 این موقعیّت ممتاز علی بن محمد سبب شد حکومت وقت، دستور قتل ایشان را صادر کند.[۲] امروزه شیعیان، مراسم را در دوّم مهر ماه هر سال، به یاد ایام شهادت آن بزرگوار برگزار می کنند. 📚 پی نوشت ها: ۱. شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، ج ۱، ص‌ ۱۳۰. ۲. شرح زندگانی و شهادت علی بن باقر، آیت الله مدنی کاشانی، ج ۶، صص ۲۷، ۳۰ و ۳۵ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
⏳ آگاهی امام رضا (ع) از آینده 📚 عیون أخبار الرضا(ع) ـ به نقل از عبد اللّه بن محمّد هاشمی ـ: 🏰 روزی بر وارد شدم. او مرا نشاند و هر که را نزدش بود، بیرون کرد. سپس دستور داد خوراک بیاورند و با هم غذایی خوردیم و عطر زدیم. سپس دستور داد پرده ای بیاویزند. پرده آویخته شد. او به یکی از کسانی که در این سوی پرده بودند، روی کرد و گفت: بر آن که در توس خفته، برای ما مرثیه ای نخواندی! در این هنگام من شروع کردم و چنین خواندم: 🔅سیراب باد توس و آن که در آن اقامت دارد و از خاندان مصطفی است و برای ما اندوه گذارده است! 💧 او گریست و به من گفت: ای عبد اللّه! ⁉️ آیا خانواده من و خانواده تو، مرا سرزنش می کنند که ابو الحسن رضا را به ریاست منصوب کردم؟! ☝🏻به خدا سوگند، به تو حدیثی می گویم که از آن شگفت زده می شوی: 👣 روزی خدمت او رسیدم و گفتم: ✋🏻 فدایت گردم! پدران تو: موسی بن جعفر و جعفر بن محمّد و محمّد بن علی و علی بن الحسین، از آنچه بود و تا روز قیامت خواهد بود، آگاهی داشتند و تو جانشین و وارث ایشان هستی و علم آنها نزد توست. اینک، مرا به تو نیازی افتاده است. 🌹 گفت: «نیازت را بگو!» ✋🏻 گفتم: این «زاهریه» دل مرا ربوده است و هیچ یک از کنیزکانم را بر او مقدّم نمی دارم. او بارها از من حامله شده است؛ ولی هر بار جنین را سقط می کند. او هم اینک، بار دیگر حامله است. مرا به راهی ره نمون کن که او را درمان کند و او سلامت خویش را باز یابد. 🌹 گفت: «از آن نترس. او سلامت خود را می یابد و کودکی می زاید که شبیه ترین مردم به مادر خود است و در دست راستش انگشت کوچک زائدی دارد که آویزان نیست و در پای چپش انگشت کوچک زائدی دارد که آن هم آویزان نیست». 💭 با خود گفتم: گواهی می دهم که خداوند بر هر چیزی تواناست. 👶🏽 ، همان گونه که رضا برای من توصیف کرده بود، فرزندی به دنیا آورد که شبیه ترینِ مردم به مادر خود بود و در دست راستش انگشت کوچک زائدی بود که آویزان نبود، چنان که در پای چپش نیز انگشت کوچک زائدی داشت که آویزان نبود. پس چه کسی مرا برای منصوب کردن او به ریاست، نکوهش می کند؟! 📚 منبع:دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۰، ص ۶۴. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🐟 داستان شگفت انگیز پيدايش ماهى ها در قبر امام رضا علیه السلام 🕯وصیت امام به اباصلت 🍇 پیشگویی امام از نحوه شهادت خویش 📚 شيخ صدوق به نقل از حكايت نموده است: 🌤 روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا (عليهم السلام) به من فرمود: ▪️«اى اباصلت! داخل مقبره هارون الرّشيد برو و قدرى خاك از چهار گوشه آن بياور!!» ✊🏻 اباصلت گويد: طبق دستور حضرت رفتم و مقدارى خاك از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم، فرمود: ▪️«آن خاكى را كه از جلوى درب ورودى آوردى، بده!» 🌹 هنگامى كه آن خاك را گرفت، بوئيد و فرمود: ▪️«قبر مرا در اين مكان حفر خواهند كرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگى بر مى خورند، كه اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمى توانند آن را بشكنند؛ و به هدف حود نمى رسند». 🌹سپس امام (عليه السلام) فرمود: ▪️«اكنون قدرى از خاك هاى بالين سر هارون الرّشيد را بياور». 🌹 وقتى آن خاك را گرفت و بوئيد، اظهار داشت: ▪️«اى اباصلت! همانا قبر من در اين جا خواهد بود و اين تربت قبر من مى باشد، كه بايد تو دستور بدهى تا همين مكان بالين سر هارون را حفر كنند. ▪️و بايد لحدى به طول دو ذراع يك متر و عرض يك وجب تهيّه نمايند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر كه بخواهد، آن را براى من توسعه خواهد داد. ▪️و چون كار لحد تمام گردد، از سمت بالاى سر رطوبتى نمايان مى شود، كه من دعائى را تعليم تو مى دهم، وقتى آن را خواندى، چشمه اى ظاهر و قبر پر از آب شود. 🐟 پس از آن، تعدادى ماهى كوچك نمايان خواهد شد و لقمه نانى را به تو مى دهم، آن را ريز كن و داخل آب بينداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهى بزرگى آشكار گردد و تمام آن ماهى ها را خواهد خورد و سپس ناپديد مى شود. ▪️بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائى را كه به تو تعليم نموده ام بخوان تا آن كه آب فروكش كند و ديگر اثرى از آن بر جاى نماند. ▪️ضمنا تمام آنچه را كه به تو دستور دادم و برايت گفتم، بايد در حضور مأمون انجام گيرد». 🌹 آن گاه (عليه السلام) فرمود: ▪️«اى اباصلت! اين فاجر مأمون عبّاسى فردا مرا به دربار خويش احضار مى كند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانيده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستى از من سؤال كن، ليكن اگر سرم را پوشانيده باشم با من سخن مگو كه توان سخن گفتن ندارم». 🤲🏻 اباصلت گويد: چون فرداى آن روز شد، امام (عليه السلام) در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، كه ناگهان مأمورى از طرف مأمون وارد شد و گفت: ✋🏻 ياابن رسول اللّه! خليفه شما را يه دربار خويش احضار كرده است! 👣 به ناچار امام رضا عليه السلام از جاى خويش برخاست، كفش هاى خود را پوشيد و عبا بر دوش انداخت و به سوى دربار مأمون حركت نمود و من نيز همراه حضرت روانه شدم. 🍇 هنگامى كه وارد شديم، ديدم كه از انواع ميوه ها طَبَقى چيده اند و نيز طبقى هم از انگور جلوى ماءمون نهاده بود؛ و خوشه اى دست گرفته و مى خورد! 👁 چون چشمش به حضرت رضا عليه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظيم كرد. 🍇 و ضمن معانقه، پيشانى حضرت را بوسيد؛ و سپس آن بزرگوار را كنار خود نشانيد و خوشه اى از انگور برداشت و اظهار داشت: ❓ياابن رسول اللّه! آيا تاكنون انگورى به اين زيبائى و خوبى ديده اى؟ 🌹 حضرت (سلام اللّه عليه) فرمود: «انگور بهشت بهترين انگور است». 🍇 مأمون گفت: از اين انگور تناول فرما، امام (عليه السلام) اظهار داشت: ▪️«مرا از خوردن آن معاف بدار». 🍇 مأمون گفت: چاره اى نيست و حتماً بايد از آن تناول نمائى؛ و سپس خوشه اى را برداشت و از يك طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقى آن را تحويل حضرت داد!! 🍇 امام رضا (عليه السلام) سه دانه از آن انگور را ميل نمود و مابقى را بر زمين انداخت و از جاى خود برخاست. ❓مأمون پرسيد: كجا مى روى؟ 🌹 حضرت فرمود: «به همان جائى مى روم، كه مرا فرستادى!!» 👣 و چون حضرت از مجلس مأمون خارج گرديد، ديدم كه سر مقدّس خود را پوشاند. 🥀 و آنگاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: ▪️اى اباصلت! درب خانه را ببند و قفل كن؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غريبى و جاى ظالمان؛ و نيز از شدّت ناراحتى ناله مى كرد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱ اءمالى شيخ صدوق، ص ۵۲۶، ح ۱۷، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام، ج ۲، ص ۲۴۱، ح ۱، ضمنا ادامه داستان در حالات امام جواد عليه السلام مى باشد. 📗 چهل داستان و چهل حديث از امام رضا علیه السلام، عبدالله صالحي 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌙 نماز عيد امام رضا (علیه السلام) ⚔ ، خليفه باهوش و با تدبير عباسى، پس از آنكه برادرش محمد امين را شكست داد و از بين برد و تمام منطقه وسيع خلافت آن روز تحت سيطره و نفوذش واقع شد، هنوز در مرو (كه جزء خراسان آن روز بود) به سر مى برد كه نامه اى به (عليه السلام) در مدينه نوشت و آن حضرت را به مرو احضار كرد. 🌹 حضرت رضا عذرهايى آورد و به دلايلى از رفتن به مرو معذرت خواست. 📜 مأمون دست بردار نبود نامه هاى پشت سر يكديگر نوشت تا آنجا كه بر امام روشن شد كه خليفه دست بردار نيست! 🌴🐪🐫 امام رضا از مدينه حركت كرد و به آمد. 🏰 مأمون پيشنهاد كرد كه بيا و امر خلافت را به عهده بگير. امام رضا كه ضمير مأمون را از اول خوانده بود و مى دانست كه اين مطلب صد در صد جنبه سياسى دارد، به هيچ نحو زير بار اين اين پيشنهاد نرفت! ⏳ مدت دو ماه اين جريان ادامه پيدا كرد، از يك طرف اصرار و از طرف ديگر امتناع و انكار. آخرالامر مأمون كه ديد اين پيشنهاد پذيرفته نمى شود، موضوع ولايت عهد را پيشنهاد كرد. ☝️🏻اين پيشنهاد را امام با اين شرط قبول كرد كه صرفاً جنبه تشريفاتى داشته باشد، و امام مسؤليت هيچ كارى را به عهده نگيرد و در هيچ كارى دخالت نكند. 🔥 مأمون هم پذيرفت! 📜 مامون از مردم بر اين امر بيعت گرفت. به شهرها بخشنامه كرد و دستور داد به نام امام سكه زدند و در منابر به نام امام خطبه خواندند. 🌙 روز عيدى رسيد (عيد قربان) مأمون فرستاد پيش امام و خواهش كرد كه در اين شما برويد و نماز عيد را با مردم بخوانيد تا براى مردم اطمينان بيشترى در اين كار پيدا شود. 🌹امام پيغام داد كه: «پيمان ما بر اين بوده كه در هيچ كار رسمى دخالت نكنم، بنابراين از اين كار معذرت مى خواهم». 🔥 مأمون جواب فرستاد: مصلحت در اين است كه شما برويد تا موضوع ولايت عهد كاملاً تثبيت شود. آن قدر اصرار و تاكيد كرد كه آخرالامر امام فرمود: 🌹«مرا معاف بدارى بهتر است و اگر حتما بايد بروم، من همان طور اين فريضه را ادا خواهم كرد كه رسول خدا و على بن ابيطالب ادا مى كرده اند». 🔥 مأمون گفت: «اختيار با خود تو است، هر طور مى خواهى عمل كن!!» 🌄 بامداد روز عيد، سران سپاه و طبقات اعيان و اشراف و ساير مردم، طبق معمول و عادتى كه در زمان خلفا پيدا كرده بودند، لباسهاى فاخر پوشيدند و خود را آراسته بر اسبهاى زين و يراق كرده، پشت در خانه امام، براى شركت در نماز عيد حاضر شدند. 👥👥 ساير مردم نيز در كوچه ها و معابر خود را آماده كردند و منتظر موكب با جلالت مقام ولايت عهد بودند كه در ركابش ‍ حركت كرده به مصلى بروند، حتى عده زيادى مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و شوكت موكب امام را از نزديك مشاهده كنند. و همه منتظر بودند كه كى در خانه امام باز و موكب همايونى ظاهر مى شود. 👣 از طرف ديگر، حضرت رضا، همان طور كه قبلاً از ماءمون پيمان گرفته بود، با اين شرط حاضر شده بود در نماز عيد شركت كند كه آن طور مراسم را اجرا كند كه رسول خدا و على مرتضى اجرا مى كردند، نه آن طور كه بعدها خلفا عمل كردند، لهذا اول صبح غسل كرد و دستار سپيدى بر سر بست، يك سر دستار را جلو سينه انداخت و يك سر ديگر را ميان دو شانه، پاها را برهنه كرد، دامن جامه را بالا زد و به كسان خود گفت شما هم اين طور بكنيد. عصايى در دست گرفت كه سر آهنين داشت. به اتفاق كسانش از خانه بيرون آمد و طبق سنت اسلامى، در اين روز با صداى بلند گفت: ✋🏻 «اَللّهُ اَكْبَرُ اللّهُ اَكْبَر» 👥👥 جمعيت با او به گفتن اين ذكر هم آواز شدند و چنان جمعيت با شور و هيجان هماهنگ تكبير گفتند كه گويى از زمين و آسمان و در و ديوار، اين جمله به گوش مى رسيد، لحظه اى جلو در خانه توقف كرد و اين ذكر را با صداى بلند گفت: ✋🏻 «اَللّه اَكْبَرُ اللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما هَدانا، اللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ اْلاَنْعامِ، اَلْحَمْدُللّهِِ عَلى ما اَبْلانا». {۱}
پرتو اشراق
🔥 جنايت بزرگ مأمون ⏳بالاخره مأمون عباسى كه از وجود حضرت (ع) بر خود و حكومتش بيم داشت، در پى بهانه اى بود كه به موجب آن از حضرت انتقام بگيرد، گويند كه از بهانه هاى حق گوئى امام رضا (ع) در موارد مختلف و از جمله در مورد زير بوده است: 🏰 روزى مأمون عباسى در مجلس عمومى خودش كه حضرت امام رضا (ع) هم در آنجا تشريف داشتند، بر اريكه حكومت نشسته، و رفت و آمد مردم عمومى بود، در اين ميان به مأمون خبر رسيد كه يك مرد صوفى دست به سرقت زده و دستگير شده است، مأمون عباسى امر به احضار وى كرد، آن مرد را كه آوردند، ديد كه حالتى رقّت بار و ظاهرى بسيار فقيرانه دارد، و اثر سجده بر پيشانيش هست! 🔥 مأمون بدو گفت: آيا تو با اين ظاهر خوب دست به سرقت زده اى؟! 👳🏻‍♂ آن مرد گفت: از روى اضطرار بوده نه اختيار، چون تو از دادن حقّ من خوددارى كرده اى! 🔥 چه حقّى؟ 👳🏻‍♂ حقّ من از بيت المال، چون من ابن السبيل [۱] و فقيرم با وجودى كه قرآن را هم از حفظ دارم! حال از خودت شروع كن نخست حدّ شرعى را بر خودت جارى كن و سپس بر من! 🔥 مأمون كه از سخنان آن مرد به خشم آمده بود به حضرت امام رضا (ع) عرضه داشت: شما چه مى گوئيد؟! 🌹 و حضرت به آرامى فرمودند: او مى گويد كه تو هم دزد هستى...! 🔥 مأمون از فرمايش امام برآشفت و به آن مرد گفت: 🗡 بخدا سوگند دستت را قطع مى كنم. 👳🏻‍♂ آن مرد بى اينكه ترسى به دل راه دهد گفت: چگونه دستم را قطع مى كنى؟! حال آنكه تو بنده من هستى؟! 🔥 واى بر تو از كجا بنده تو هستم؟! 👳🏻‍♂☝️🏻از آنجائى كه پدر تو هارون، مادرت [۲] را از بيت المال مسلمين خريدارى كرده، پس تو برده تمام مسلمين در شرق و غرب دنيا هستى مگر زمانى كه همه آنان تو را آزاد كنند، امّا من هنوز آزادت نكرده ام!! 🔥 مأمون كه از اين گفت و شنود به ستوه آمده بود، مجدداً روى به امام رضا (ع) كرده و عرضه داشت: مى گوئيد با او چه كنم؟! 🌹 حضرت فرمودند: كه دنيا و آخرت با حجّت و برهان قائم است، و من مى بينم كه اين مرد با تو احتجاج كرده و تو پاسخى ندارى. ⏳مأمون عباسى برخلاف اراده اش چون با پاسخ هاى دندان شكنى روبرو شده بود، آن مرد متّهم را آزاد ساخت و چند روزى كناره گرفت، و همين زمان بود كه بر قتل حضرت رضا(ع) تصميم گرفت. [۳] 📚 پی نوشت‌ها: ۱ـ ابن السبيل: به مسافرى گفته مى شود كه در راه سفر خرجى سفرش را به علّتى از دست مى دهد. ۲ ـ لازم به توضيح است كه مادر مأمون كنيزى بدچهره بنام (مراحل) از خراسان بود، و به نقل دميرى در كتاب حيوة الحيوان ماده (اوز) روزى هارون عباسى با همسرش زبيده بازى قمار مى كرد، و بنا بر اين شد كه برنده هر چه بخواهد بتواند به بازنده امر كند، و بازنده بايستى انجام بدهد، اتفاقا در اين بازى قمار زبيده برنده شد، و از هارون كه بازنده شده بود خواست كه بدچهره ترين و زشت ترين كنيزش (مراحل) نزديكى كند، و هارون كه اين كار برايش خيلى دشوار بود از زبيده خواست كه از او چيزهاى ديگرى بطلبد ولى زبيده كه از تعدّد زوجات و كنيزان هارون خشمگين بود نپذيرفت، و با اصرار بر هارون بر همان خواسته اش به عنوان انتقام از هارون بناچار وى را ناگزير ساخت كه به خواسته اش تن دهد، كه نتيجه اين آميزش برخواسته از قمار بسته شدن نطفه مأمون بود، و مأمون كه نطفه اش در اثر شرط قمار منعقد شده، پسر همين زبيده (امين) را به طرز دلخراشى كشت. ۳ ـ مناقب آل ابى طالب، چاپ ايران، جلد ۴، صفحه ۳۶۸. 📗 نقش رهبري حضرت رضا (علیه السلام)، سيد محمد شيرازی. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq