☀ مي گویند
روزی را
صبحِ زود
تقسیم می کنند
💚 هر جا که هستی
«سهمِ امروزت»
🌹«یك بغل شادی و آرامش»
🌻سلام، روز خوبی داشته باشید.
🌐 @partoweshraq
#دلنوشته
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓آیا توبه با استغفار متفاوت است؟
✅ پاسخ:
📚 گروهی معتقدند که فرقی میان استغفار و توبه نیست.
👌برای آنکه استغفار و توبه یکی است و توبه تاکید استغفار است.
📚 ولی گروهی دیگر میان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت که استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به این معناست که انسان باید خود را از گناهان پاک سازد و سپس خود را به اوصاف الهی بیاراید.
⛔ بیاییم تا دیر نشده از اعمال ناپسند گذشته به طور جدی پشیمان شویم و تصمیم جدیتری برای ترک گناه بگیریم، آنچه حق الناس به گردن داریم ادا کنیم، و همه ی اعمال و عبادات و واجبات از دست رفته را جبران کنیم و همیشه یادمان باشد آنچه زندگی حربن یزید ریاحی را از ظلمت به روشنایی کشید فقط یک توبه ی واقعی بود.
⛔ در واقع استغفار، توقف در مسیر گناه و شستشوی خویشتن است و توبه بازگشت به سوی اوست که وجودی است بی انتها.
🚿استغفار به معنای شستشو است و توبه به معنای کسب کمالات است، مانند شخص آلوده که باید اول لباس چرکین را از تن بیرون بیاورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاکیزه به تن کند. یا باید ابتدا جاروب کند، سپس زمین را فرش کند.
🔰 تفاوت های اصلی استغفار و توبه:
1⃣ بین توبه و استغفار، نسبت عموم و خصوص مِنْ وجه است، زیرا از جهت این که عزم برترک گناه از ارکان یا شرایط توبه است، اما شرط استغفار نیست، پس استغفار اعم از توبه است.
👌از سوی دیگر استغفار وابسته به لفظ است اما در توبه نیاز به لفظ خاصی نیست، پس توبه اعم از استغفار است.
🔅در جایی که توبه و ندامت با استغفار اظهار شود و با عزم بر ترک گناه توأم گردد، هم استغفار است و هم توبه.
2⃣ استغفار نوعی دعا است، چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅«استغفار جامع ترین دعاها است» در حالی که توبه، از مقوله دعا به شمار نمی رود.
📚 بحارالانوار، ج ٩، ص ٢٨٣.
3⃣ توبه تنها از شخص تائب (توبه کننده) صورت می گیرد و نیابت بردار نیست اما استغفار (طلب آمرزش) از طرف دیگری به نحوه نیابت نیز ممکن است، همان طور که یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد و یا فرشتگان برای مومنان و پیامبر و اولیای الهی برای پیروان خود طلب مغفرت و بخشش می کنند.
4⃣ استغفار یک عمل مستحبی محسوب می شود، اما توبه واجب و فریضه است.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🎙افشاگری #آیت_الله
_مکارم شیرازی علیه مدیران_فاسد
🌐 @partoweshraq
#مفسد_اقتصادی
#برخورد_قاطع
#مطالبه_گری
❓دیروز کدام تحریمها بازگشت؟
🔺موعد نود روزه ترامپ پس از خروج از برجام فرا رسید. مرحله اول تحریمها که از دیروز اجرایی شد، شامل تحریمهای مرتبط با خرید و یا دریافت دلار امریکا؛ تجارت طلا و فلزات گرانبها؛ فروش و عرضه فلزات خام و نرم افزارهای مورد استفاده درصنعت؛ خرید و فروش یا نگهداری حسابهای بانکی هنگفت به ریال ایران و همچنین تحریمهای مرتبط با صنعت خودرو میباشد.
🌐 @partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت امام رضا(ع) - {۶}
🌹 توسل به حضرت #امام_رضا(ع) مرا نجات داد!
👳🏻 ابوبكر حمامى كه در نيشابور از اصحاب حديث بود مى گويد:
💰بعضى از مردم مالى را به من امانت دادند و من آن را در جايى دفن كردم و جاى دفن را فراموش نمودم، پس از مدتى صاحب امانت آمد و امانتش را از من خواست و من هم جاى دفنش را نمى دانستم، حيران و نگران بودم و صاحب امانت هم مرا متهم به تصرّف در امانت كرد، اندوهگين و ناراحت از خانه بيرون آمد
🐪🐫🐫 گروهى از مردم را ديدم قصد زيارت حضرت امام رضا عليه السلام را دارند، با آنان به سوى مشهد رفتم، امام هشتم را زيارت كردم و در آنجا از خدا خواستم كه جاى امانت را به من بنماياند.
🌌 چنان كه شخص به خواب رفته چيزى در خواب مى بيند، انگار در خواب ديدم شخصى نزد من آمد و گفت:
🌳 وديعه را در فلان موضع دفن كرده اى. به سوى صاحب وديعه برگشتم و او را به همان موضع راهنمايى كردم، در حالى كه خوابم را باور نداشتم!
💰 صاحب امانت به همانجا رفت و امانت خود را با مُهر صاحبش بيرون آورد.
👳🏻 او پس از آن، اين ماجرا را براى مردم مى گفت و همواره آنان را به زيارت آن مشهد شريف تشويق مى كرد.
📘 برگرفته از اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#پندها
#داستان_کوتاه
🎧 #بشنوید | #نواهنگ | #روضه بسیار دلنشین
👣 ماجرای زیارت کشاورز...
🎤 #حاج_حیدر_خمسه
🌹 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌐 @partoweshraq
4_5996783525091607510.mp3
3.9M
🎧 #بشنوید | #نواهنگ | #روضه بسیار دلنشین
👣 ماجرای زیارت کشاورز...
🎤 #حاج_حیدر_خمسه
🌹 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⚠ امان از غیبت کردن حزب اللهی
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
4_5994733739064689516.mp3
3.27M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⚠ امان از غیبت کردن حزب اللهی
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ #آیت_الله_بهجت (ره):
🎙ما باید اهل محاسبه باشیم، هرچند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم، خود محاسبه مطلوب است. اگر بدانیم فلان روز حسینی و فلان روز یزیدی هستیم، بهتر از این است که اصلاً ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی.
🔅سرانجام ممکن است روزی به خود بیاییم و بخواهیم تدارک کنیم.
📗رحمت واسعه، ص ١٧٢.
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
🎥 #ببینید
❓آیا در ایام شهادت مثل روز عاشورا زن و شوهر میتوانند نزدیکی کنند؟
🎙 #استاد_وحیدپور
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
⁉ آقای پزشکیان! خانم زهرا پزشکیان مسئول فاینس شرکت پتروشیمی جم چه ارتباطی با شما دارد؟!
😳 #افشاگری رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس علیه پزشکیان!!
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و هشتاد و چهارم
🚪🛋 از همان روی کاناپه سرم را بلند کردم و دیدم عبدالله از وضعیت به هم ریخته خانه وحشت کرده و نگران حالم شده بود که به سرعت به سمتم آمد.
👨 پای کاناپه روی زمین نشست و آهسته صدایم کرد:
⁉ الهه جان! حالت خوبه؟!
حالا با دیدن برادر مهربانم سیلاب اشکم سرازیر شده و نمیخواستم پدر صدایم را بشنود که از هجوم گریه بیصدایم، چانه ام به لرزه افتاده بود.
👨 عبدالله روی دو زانو خودش را بیشتر به سمت کاناپه کشید و زیر گوشم گفت:
📱مجید بهم زنگ زد گفت بیام پیشت، خیلی نگرانت بود!
تا اسم مجید را شنیدم، پریشان نگاهش کردم و با دلواپسی پرسیدم:
❓حالش خوبه؟
و طاقت نیاوردم جواب سؤالم را بگیرم و میان هق هق گریه، سر دردِ دلم باز شد:
- از اینجا که میرفت حالش خیلی بد بود، سرش شکسته بود، همه صورتش پُر خون بود... عبدالله! مجید تقصیری نداشت...
👨 نگاه عبدالله از حرفهایی که میزدم، تغییری نکرد و ظاهراً از همه چیز خبر داشت که با آرامش جواب داد:
- میدونم الهه جان! الان که اومدم خودم مجید رو دیدم. هنوز پشت در وایساده، بهم گفت چی شده.
👨سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید:
⁉ الهه! مجید خیلی نگران حالته. چرا جواب تلفن رو نمیدی؟!
📞 با نگاهم به سیم بریده تلفن اشاره کردم و با صدایی که از حجم سنگین بغض بالا نمیآمد، جواب دادم:
📱بابا سیم تلفن رو پاره کرده، موبایلم انداخت تو حیاط!!
👨عبدالله نگاهی به در خانه انداخت تا مطمئن شود پدر در راهرو نباشد و با صدایی آهسته گفت: «مجید خیلی نگرانه! من الان بهش زنگ میزنم، باهاش صحبت کن.
و من چقدر مشتاق این هم صحبتی بودم که گوشی را از دست عبدالله گرفتم و به انتظار شنیدن صدای مجیدم، بوقهای آزاد را میشمردم که آهنگ مهربان و دلواپس صدایش در گوشم پیچید:
📱عبدالله! الهه رو دیدی؟ حالش خوبه؟
💓 از حرارت محبت کلامش، قلب یخ زدهام تَرک خورد و با صدایی شکسته جواب دادم:
سلام مجید...
📱و چه حالی شد وقتی فهمید الههاش پشت خط است که شیشه بغضش شکست و عطر عشقش به مشام جانم رسید:
⁉ الهه جان! حالت خوبه؟!
و من با همه دردی که به جانم چنگ انداخته بود، باز میخواستم دلش را آرام کنم که با مهربانی پاسخ دادم:
- من حالم خوبه! تو چی؟ خوبی؟
📱که آرام نشد و به جای جواب من، باز پرسید:
⁉ الهه جان! به من راست بگو! الان چطوری؟!
💓 چقدر دلم میخواست کنارم بود تا آسمان سنگین غمهایم را پیش چشمان زیبا و نگاه صبورش زار بزنم که نمیشد و نمیخواستم گلایههای من هم زخمی به زخمهایش اضافه کند که به کلامی شیرین جواب دلشورههایش را دادم:
من خوبم عزیزم! الان که صدای تو رو شنیدم، بهترم شدم! تو چطوری؟
👌و باز هم باور نکرد که صدای نفسهای خیسش در گوشم نشست و آهسته زمزمه کرد:
📱الهه جان! شرمندم، خیلی اذیتت کردم، قربونت برم! ای کاش مرده بودم و امشب رو نمیدیدم که انقدر عذاب کشیدی!
👨عبدالله متحیر نگاهم میکرد که چرا اینچنین بیصدا اشک میریزم و من همچنان گوشم به لالاییهای آرامبخش مجیدم بود تا نهایتاً از نوازش نرم نغمههای عاشقانهاش آرام گرفتم و ارتباطمان پایان یافت و باز من در خماری لحظات حضور مجید در این خانه فرو رفتم که میشد امشب هم کنارم باشد و درست حالا که سخت محتاج حضورش بودم، از دیدارش محروم شده بودم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و هشتاد و پنجم
🚪عبدالله با سایه سنگینی از اندوه و ناراحتی، دور اتاق میچرخید و اسباب شکسته را جمع میکرد و من با صدایی که میان هجوم بیامان گریههایم گم شده بود، برایش میگفتم از بلایی که پدر به خاطر خوش خدمتی به نوریه و خانوادهاش، به سر من و مجید آورده بود که نفس بلندی کشید و طوری که پدر نشنود، خبر داد:
👌مجید میخواست زنگ بزنه پلیس. هم بخاطر اینکه بابا سرش رو شکسته، هم بخاطر اینکه تو خونه خودش راهش نمیده. ولی ملاحظه تو رو کرد. نمیخواد یه کاری کنه که تو بیشتر اذیت شی. میخواد یه جوری بیسر و صدا قضیه رو حل کنه.
اشکی را که گوشه چشمم جمع شده بود، با پشت دستم پاک کردم و مظلومانه پرسیدم:
⁉ چی رو میخواد حل کنه؟!!! بابا فقط میخواد نوریه برگرده. نوریه هم تا مجید تو این خونه باشه، برنمیگرده. مگه اینکه مجید قبول کنه که سُنی بشه!
👨از کلام آخرم، عبدالله به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه پرسید:
⁉ مجید سُنی بشه؟!!!
💭 و این تنها تصوری بود که میتوانست در میان این همه تشویش و تلخی، اندکی مذاق جانم را شیرین کند که شاید این آتشی که به زندگیام افتاده، طلیعه معجزه مبارکی است که میتواند قلب پاک همسرم را به مذهب اهل تسنن هدایت کند.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🎧 #بشنوید | #تک بسیار زیبا و دلنشین
🎼 شهید بی سر اومد...
🎤 حاج محمود #کریمی
🌷 به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم، #محسن_حججی(ره)
🌐 @partoweshraq