🗓 📚⏳ #فرازی_از_تاریخ
❓در شب پنجم ربیع الاول، سال ۱۱۷ هجری قمری چه اتفاقی افتاد؟
🕝🕖🕜... #حضرت_سکینه دختر سیدالشهداء علیه السلام، ۵۶ سال پس از واقعهء کربلا، در شب پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ھ۔ق در مدینه وفات یافتند. (۱)
🌹 مادر بزرگوار ایشان حضرت رباب است که با هم در واقعهء کربلا حضور داشتند و همراه با اسراء به کوفه و شام رفتند: آن حضرت با پسر عموی خود جناب «عبدالله بن الحسن»، ازدواج نمود و ادعاهای دیگر در این زمینه مردود است.
➕ لازم به یادآوری است که امام مجتبی علیه السلام چند پسر به نام «عبدالله» داشته که آخرین آنها در کربلا، در قتلگاه به شهادت رسید و این عبدالله برادر اوست. (۲)
🕯️ در روز رحلت این بانو، محمد بن عبدالله (نفس زکیّه)، ۴۰۰ دینار عطر و عود خرید و پیرامون تابوت آن حضرت در مجمره ها سوزانید.
🔥 خالد بن عبدالملک حاکم مدینه که در نظر داشت با به تعویق افتادن تشییع جنازه بر اثر گرمی هوا به بدن مطهر جسارت شود، گفت:
‼️«صبر کنید من برای نمازخواندن بر جنازه می آیم».
🌌 ولی نیامد... لذا جنازهء مبارک آن حضرت تا شب دفن نشد؛ پس از آن یحیی بن الحسن علیه السلام و به قولی محمد بن عبدالله، نفس زکیّه، بر جنازهء آن حضرت نماز خواندند و آن حضرت را با احترام به خاک سپردند... (۳)
📚 پی نوشت ها:
۱ معالی السبطین ۲۱۷/۲.
۲. العقیلة و الفواطم علیهن السلام ص ۱۸۵.
۳. أنساب الأشراف، ص ۱۹۷.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#بانـوے_همـیـشہ
پرتو اشراق
🌷 زبان حال امام حسین (علیه السلام): ▪️«ای پیروان من! هرگاه آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید». 📓 مصبا
🦋 حدیثی که حضرت سکینه (س) از امام حسین نقل کرد!
📓 مرحوم کفعمى در مصباح، از #حضرت_سکینه (سلام الله علیها) #روایت مى کند که چون پدرم کشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم و حالت اغما و بیهوشى برایم روى داد، در آن حال شنیدم پدرم مى فرمود:
▪️«شیعتى ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونى
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى»
▪️«و انا السبط الذى من غیر جرم قتلونى
و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونى»
▪️«لیتکم فى یوم عاشورا جمیعا تنظرونى
کیف استسقى لطفلى فابوا ان یرحمونى»
▪️«و سقوه سهم بغى عوض الماء المعین
یا لرزء و مصاب هد ارکان الحجون»
▪️«ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین
فالعنوهم ما استطعتم شیعتى فى کله حین»
🔰 ترجمه؛
▪️اى پیروان من! هرگاه آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و هرگاه داستان غربت غریبى یا شهادت شهیدى را شنیدید، بر من بگریید.
▪️من نوهی رسول خدا هستم ، مرا بى گناه کشتند و سپس با تاختن اسب عمدا بدنم را خرد کردند.
▪️اى کاش همه شما در روز #عاشورا بودید و مى دیدید که چگونه براى طفل صغیرم آب طلبیدم و آنان از ترحم به من خوددارى کردند.
▪️به جاى آب گوارا تیر ستم را به کودک کوچکم چشانیدند. واى از این مصیبت بزرگ و دردناکى که پایه هاى کوه بلند حجون (در مکه) را به لرزه در آورد.
▪️واى بر آن که قلب رسول جن و انس را جریحه دار کردند! پس اى شیعیان من! همیشه و هر چه در توان دارید آنان را لعنت کنید.
📓 مصباح کفعمی، ص۷۴۱.
📚 شهید کربلا، ج ۱، ص ۱۹۷.
📔 یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲.
📘 دمعة الساکبه، ص ٣۵۰
📚 معالى السبطین، ج ۲، ص ۳۱
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#بانـوے_همـیـشہ
❤️🔥 تقاضای آب از پدر
📚 در بعضى روايات آمده است:
⛺️ #حضرت_سكينه عليها السلام در روز #عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليها السلام باشد) گفت: (بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود).
🌷 #امام_حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد:
▪️(بابا! مانعت نمى شوم. صبر كن تا تو را ببينم).
💞 امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد.
🌹در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه:
▪️«العطش العطش، فان الظما قدا احرقنى»؛ بابا بسيار تشنه ام، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است.
🌷 امام حسين عليه السلام به او فرمود: (كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم)...
🗡 آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت:
🌹«يا ابه اين تمضى عنا؟»؛ بابا جان كجا مى روى؟ چرا از ما بريده اى؟
💞 امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. وقايع عاشورا سيد محمد تقى مقدم، ص ۴۵۵ و حضرت رقيه عليها السلام، تاليف شيخ على فلسفى، ص ۵۵۰.
📓 ستاره درخشان شام حضرت رقيه دختر امام حسين (ع)، حجة الاسلام آقاى حاج شيخ على ربانى خلخالى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#حضرت_رقیه
#داستان_کوتاه
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 #یاسکینهبنتالحسینادرکینا
🥀 پریشان خاطر و قامت کمان بود
❤️🔥 برای داغِ بابا روضه خوان بود
❤️🔥 بمیرم! قاتل جانِ سکینه (س)
🥀 صدایِ ضربه های خیزران بود!
🖊 مرضیه عاطفی
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
🏴 سالروز وفات حضرت سکینه، دختر بزرگوار امام حسین علیه السلام، راوی و روضه خوان واقعه کربلا، بر رهروان راه عاشورای حسینی تسلیت باد
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#شعر_فاطمی
#حضرت_سکینه
پرتو اشراق
🦋 مدینه، شام، کربلا، همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست.
🌴 کربلا:
☀️ ماجرای نیمروز سکینه های حرم، آن وداع تلخ روز واقعه. و حسین که به زیر باران چشمان سکینه می سراید:
▪️سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي؛ مِنْكِ اَلْبُكَاءُ إِذَا اَلْحَمَامُ دَهَانِي
▪️لاَ تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً؛ مَا دَامَ مِنِّي اَلرُّوحُ فِي جُثْمَانِي
▪️وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي ؛ تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ اَلنِّسْوَانِ [۱]
▪️ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت.
▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری.
🚩 به وقت شام:
🐪🐪 کاروان اسیران آل محمد، رستاخیز سرها و قلب شکسته اسیرها، چشمان بی حیا و دوباره قصه معصومیت از دست رفته بنت الحسین ها؛ خدایا مبادا!
👳🏼♂جوانمردی از راه می رسد.
❓بانو شما کیستید؟
🌹سکینه دختر حسین!
👳🏼♂✋🏻 من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده و سخن او را شنیدهام. آیا از من کاری ساخته است؟
🌹«ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما دور کنند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(ص) نگاه کنند». [۲]
🌴 اینک مدینه:
🌷 یادش بخیر، حسین(ع) می فرمود: «به جانت سوگند! خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم». [۳]
🏴 خانه همان خانه مهر است. اما بدون حسین. شام، مدینه، کربلا... همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست.
📚 پی نوشت ها:
۱. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۱۰۹.
۲. خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام، ۱۴۱۸ ق، ص ۶۰- ۶۱.
۳. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج ۱۱ ص ۵۲۰
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کربلا
#عاشورا
#روایت
#داستانک
#حضرت_سکینه
#بانـوے_همـیـشہ
پرتو اشراق
❤️🔥 حال أسفناک اهل بیت امام حسین علیهمالسّلام، هنگام ورود به شام
🌒 روز اول ماه صفر، سالروز ورود اسرای کربلا به شام
🐫🐪 🏰 پس از آنکه قافلهٔ اُسرا به شام رسید، ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﻬﺮ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ زینتی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺁذبن ﺑﻨﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ کسی ﭼﻨﺎﻥ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
🪘 نزدیکِ ﭘﺎﻧﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﺩﻑﻫﺎ ﻭ ﺍﻣﻴﺮﺍﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻃﺒﻞ ﻭ ﺑﻮﻕ ﻭ ﺩُﻫﻞ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩِ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻥ ﺭﻗﺺ ﻛﻨﺎﻥ، ﺑﺎ ﺩﻑ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻭ ﺭُﺑﺎﺏ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ اهالی ﺷﻬﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺧﻀﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ، ﺳُﺮﻣﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎی ﻓﺎﺧﺮ ﭘﻮﺷﻴﺪﻧﺪ.
📔 کامل بهایی، ص ۹۱۵.
⚜ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﻴﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻭﻭﺱ مینویسد:
🏰 ﻛﻮﻓﻴﺎﻥ ﺳﺮ مطهر ﺣﺴﻴﻦ علیه السلام ﺭﺍ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥِ ﺍﺳﻴﺮ ﺑﺮﺩند. ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﺍﻡ ﻛﻠﺜﻮﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺮ ﻛﻪ ﺟﺰﺀ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
🌷 به تو حاجتی ﺩﺍﺭﻡ!
👹 ﮔﻔﺖ: ﭼﻴﺴﺖ؟
🏰 ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ میبرید ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩای ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ ﻛﻤﺘﺮ ﺑﺎﺷد ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺠﺎﻭﻩﻫﺎی ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﻳﺪﻩﺍﻧﺪ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﺷﺪﻳﻢ.
👹 ﺷﻤﺮِ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺩﺭ مقابلهٔ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻧﻮ ﺍﺯ ﻋﻨﺎﺩ ﻭ ﻛﻔﺮی ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻧﻴﺰﻩ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺠﺎﻭﻩﻫﺎ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮﺍﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻨﺪ. ﺗﺎ ﺁنکه ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺩﻣﺸﻖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻠﻪﻫﺎی ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﺑﭙﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. یعنی ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ میﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.
📔 لهوف، ص ۱۷ - بحار ج ۴۵، ص ۱۲۷.
📓 «ﻣﻨﺎﻗﺐ» ﺑﻪ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺯﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﮔﻔﺖ:
🌴🏰🌳 ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﻔﺮی ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻣﺸﻖ ﺷﺪﻡ، ﺷﻬﺮی ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺑﺎﺩﺍنی، ﺩﺭﺧﺘﻬﺎی ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ، ﻧﻬﺮﻫﺎی ﺑﺴﻴﺎﺭ، ﻗﺼﺮﻫﺎی ﺑﻠﻨﺪ، ﺧﺎﻧﻪﻫﺎی بیﺷﻤﺎﺭ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺁذین ﺑﺴﺘﻪﺍﻧﺪ.
🎷 ﭘﺮﺩﻩﻫﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻮﺍﺧﺘﻦ ﺳﺎﺯ و آواز ﺑﻮﺩﻧﺪ.
👳🏼♂ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﺍست! ﺍﺯ ﮔﺮﻭهی ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﻋﻴﺪی ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ نمیدﺍﻧﻢ؟
👥👤 ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍی ﺷﻴﺦ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮیبی؟
👳🏼♂ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﻮﻝ اکرم صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩﺍﻡ.
👥👤 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻌﺠّﺐ میﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧمیﺑﺎﺭﺩ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ نمیﺑﺮد!
👳🏼♂ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ؟
👥👤 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺡ ﻭ ﺷﺎﺩی ﺑﺮﺍی ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮﺍی ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﺪﻳﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ.
👳🏼♂ ﮔﻔﺘﻢ: عجب! ﺳﺮ #امام_حسین ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ میﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﺩی میﻛﻨﻨﺪ؟!!
👳🏼♂ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺍﺯ ﻛﺪﺍﻡ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ میﻛﻨﻨﺪ؟
👥👤 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺳﺎﻋﺎﺕ!
🚩 🏰 🚩 ﻣﻦ ﺳﻮی ﺁﻥ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﺘﺎﻓﺘﻢ، ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺁﻥ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﭘﺮچم های ﻛﻔﺮ ﻭ ﮔﻤﺮﺍهی ﺍﺯ پی ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ میﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭی ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻧﻴﺰﻩای ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺮی ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺒﻴﻪﺗﺮﻳﻦ مردم به ﺭﺳﻮﻝ اکرم صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻮﺩ.
🐫🐫 بعد ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ را بر ﺷﺘﺮﺍﻥ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ میﺁﻭﺭﻧﺪ.
👳🏼♂ ﻧﺰﺩﻳﻚ یکی ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺗﻮ کیستی؟
🌹 ﮔﻔﺖ: ﺳﻜﻴﻨﻪ!
✋🏻 ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺟﺪّﺕ میﺑﺎﺷﻢ، ﺍﮔﺮ حاجتی ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ.
🌹 ﺳﻜﻴﻨﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ کسی ﻛﻪ ﺳﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ میکند ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ مردم ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺭﺳﻮﻝ اکرم ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻜﻨﻨﺪ!
👳🏼♂ ﺳﻬﻞ ﮔﻔﺖ: ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻳﺎ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ میﺁﻭﺭی ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻃﻠﺎ ﺑﮕﻴﺮی؟
👤ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﺖ ﺗﻮ ﭼﻴﺴﺖ؟
👳🏼♂ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻳﻦ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺒﺮی.
👤ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺯﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺍ ﻧﻤﻮﺩ.
📔بحارالانوار، ج ۴۵ ص ١٢٧ و ۱۲۸
📘 ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﻠّﺎﻣﻪ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺩﺭ «ﺟﻠﺎﺀ ﺍﻟﻌﻴﻮﻥ» ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ:
💰 ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻃﻠﺎ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ ﺩﻳﺪ، چون ﺳﻨﮓ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
▪️«ﻭ ﻟﺎ ﺗﺤﺴﺒﻦّ ﺍﻟﻠﻪ ﻏﺎﻓﻠﺎ ﻋﻤّﺎ ﻳﻌﻤﻞ ﺍﻟﻈﺎﻟﻤﻮﻥ» ﻭ ﺑﺮ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﻳﮕﺮ:
▪️«ﻭ ﺳﻴﻌﻠﻢ ﺍﻟﺬﻳﻦ ﻇﻠﻤﻮﺍ ﺃﻱّ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﻳﻨﻘﻠﺒﻮﻥ».
📘 جلاء العیون، ص ۹۸۶
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#ماه_صفر
#داستان_کوتاه
#حضرت_سکینه