🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و شصت و پنجم
🛌 نسیم خنکی به صورتم دست میکشید و باز دلم نمیآمد از این خواب شیرین صبحگاهی دل بکنم، ولی انگار آفتاب هم میخواست بیدارم کند تا ببینم چه روز زیبایی آغاز شده که پیوسته پلکهایم را نوازش میداد تا سرانجام با ترانه خوش آهنگ پرندگان، چشمانم را گشودم.
🚪میان اتاق خواب بزرگ و دلبازی و در بستر نرم و سپیدی که دیشب حاج خانم برای من و مجید تدارک دیده بود، دراز کشیده و احساس خوب یک خواب راحت را خمیازه میکشیدم.
🛏 دستی به چشمان خوابآلودهام کشیدم و سرم را روی بالشت چرخاندم که دیدم جای مجید خالی مانده و در اتاق همچنان بسته است.
🏻روی تشک نشستم و گوشه پرده پنجره بزرگ و قدی اتاق را کنار زدم، شاید مجید در حیاط باشد و چه منظره دل انگیزی پیش چشمانم نمایان شد!
🌳🌴حالا در روشنی روز و درخشش طلایی آفتاب، زیباییِ دلانگیز حیاط این خانه بیشتر خودنمایی میکرد. باغچه میان حیاط با سلیقه کَرتبندی شده و در هر قسمت، سبزی مخصوصی کاشته بودند.
🌴از همان پشت پنجره با نگاه مشتاقم از ایوان پایین رفتم و پای نخلهای کوتاهی که به ترتیب دور حیاط صف کشیده بودند، چرخی زدم، ولی خبری از مجید نبود.
🏻روانداز سبکی را که از خنکای فنکوئل روی خودم کشیده بودم، کنار زدم و خواستم از جایم بلند شوم که کسی آهسته به در زد و با مهربانی صدایم کرد:
❓الهه خانم! بیداری دخترم؟
🚪صدای حاج خانم بود که بلافاصله بلند شدم و در را باز کردم.
☕🍣 با سینی بزرگی که در دستش بود، برایم صبحانه آورده و با مهربانی آغاز کرد:
- ببخشید بیدارت کردم!
👣 سپس قدم به اتاق گذاشت و با لحنی مادرانه ادامه داد:
- الان خستهای، همش میخوابی. ولی بدنت ضعف میکنه. یه چیزی بخور، دوباره استراحت کن!
🏻و من پیش از آنکه از صبحانه لذیذش نوش جان کنم، از طعم شیرین کلامش لذت بُردم و دوباره روی تشک نشستم تا باز هم برایم مادری کند. مقابلم روی زمین نشست و سینی را برایم روی تشک گذاشت.
🍳در یک طرف سینی کاسه بلوری از کاچی مخصوص پُر کرده و در بشقاب کوچکی تخممرغ آبپَز برایم آورده بود.
🍪 بوی نان تازه و رنگ هوسانگیز شربت آلبالو هم حسابی اشتهایم را تحریک کرده بود که لبخندی زدم و از تهِ دل تشکر کردم:
🏻دست شما درد نکنه حاج خانم!
🍣 کاسه کاچی را به سمتم هُل داد و با صمیمیتی سرشار از محبت تعارفم کرد:
- بخور مادرجون! بخور نوش جونت!
👣و برای اینکه با خیالی راحت مشغول خوردن شوم، به بهانه کاری از جایش بلند شد و گفت:
- ما صبحونه خوردیم، تو بخور عزیزم! من میرم، راحت باش!
💓 ولی دلم پیش مجید بود که نگاهش کردم و پرسیدم:
❓شما میدونید همسرم کجا رفته؟
💞 از لحن عاشقانه و نگرانم، صورتش به لبخندی شیرین گشوده شد و پاسخ داد:
☝🏻نگران نباش مادر جون! صبح زود با آسید احمد رفتن اسباب بیارن... سپس به آرامی خندید و گفت:
- اتفاقاً اونم خیلی نگرانت بود! کلی سفارش تو رو کرد، بعد دلش راضی شد بره!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🌷 #شعر | #هر_کسی_لایق_شهادت_نیست
🔅یک روایت بگویم از شخصی
🔅قالَ رزمنده ای که جا مانده:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅به خداوندی خدا سوگند
🔅به زمینی که آفریده قسم
🔅زیر این آسمان چرخ کبود
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅بچه بازی که نیست دادنِ جان
🔅جگری همچو شیر می خواهد
🔅منِ بی عرضه ادعا دارم
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅نیمه شب/مستند/روایت فتح
🔅آلیاژِ صدای آوینی!
🔅با همان لحن خاص می فرمود:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅به دوکوهه رسیدم و دیدم
🔅روی دیوار یادگاری بود
🔅خیره شد چشم من به این جمله:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅حرف من را مجیدِ پازوکی
🔅در تفحص نشاند، بر کرسی
🔅پیکرش روی مین تلاوت کرد:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅دستغیب و سعیدِ طوقانی
🔅مدنی و حسینِ فهمیده
🔅نه به سنِ کم است نه ریشِ سفید
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅سابقه جای خود، خمینی (ره) گفت:
🔅که ملاک حال فعلی فرد است
🔅طیّب و شاهرخ نمونه ی آن
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅به اسیری که آمده گفتند:
🔅ای مهاجر بگو ز احوالت
🔅با دلی خون و چشم گریان گفت:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅سرِ قبری خبرنگاری گفت:
🔅اکبرت رفت، خودت که جانبازی
🔅پدر آن شهید پاسخ داد:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅بین فرزندهای یک خانه
🔅هر گلی دارد عطری و امّا
🔅مادر یک شهید می داند
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅چشم فرزند یک شهید افتاد
🔅جلوی مدرسه به باباها
🔅بهر تسکین درد خود می گفت:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅دشت سمسور و محسنِ سیفی
🔅دهلران دست احمدِ گلبان
🔅حاجیان رفت تا بگوید که
🌷هر کسی لایق شهادت نیست
🔅خنده های شفیعی و عبدی
🔅در کفن آتشی به جانها زد
🔅معنی رفتنش فقط این بود
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅شهرک غرب/فتنه گر/خودرو
🔅یک بسیجی کف زمین له شد
🔅سال هشتاد و هشت فهمیدیم
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅روح پاک علی خلیلی شاد
🔅خون ز رگهای غیرتش پاشید
🔅غرق خون مثل مرد ثابت کرد
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🔅کاروانِ مدافعان حرم
🔅چشم امید من به سوی شماست
🔅آه، یادم نبود این نکته:
🌷 هر کسی لایق شهادت نیست
🌷 مرز مردن و شهادت، خون نیست، خود است...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💚 رفیق صمیمی #امام_حسین (ع)
⚔ امام حسين (عليه السلام) يك رفيق صميمى داشت، ابن زياد با هزار مأمور به دنبال او مى گشت و او را نمى يافت.
👈 مى گفت: هرجا او را ديديد امانش ندهيد، اما پيدايش نمى كرد!
👳🏻 رفيق امام اين را هم شنيده بود كه امام حسين(عليه السلام) به كربلا آمده است... دل او در كربلا بود.
🏰 دروازه ها همه بسته بود، راه ها همه كنترل مى شد. اسم اين شخص و قيافه او را براى مأموران توصيف كرده بودند و او هم تنها بود.
📜 همكارى هاى سنگينى با مسلم بن عقيل داشت و جزء افرادى بود كه نامه هاى ابى عبدالله را امضا كرده بود، جزء افرادى بود كه مردم را عليه ابن زياد مى شوراند. و ابن زياد در به در دنبال او مى گشت و او هم شخص آبرودارى بود. و اعتبار داشت. در آخر نقشه اى كشيد.
👳🏻 گفت: اين طور نمى شود كه ما زير زمين به زير زمين برويم. امام، كربلا باشد و ما نباشيم.
🌄 يك روز صبح بلند شد و خودش به بارگاه ابن زياد آمد.
🏰 به مأمورها: گفت من فلانى هستم. كه در آسمانها دنبال من مى گرديد. مرا نزد ابن زياد ببريد. جشن گرفتند، كه خودش به پاى خودش آمده است.
👣 وقتى او را روبروى ابن زياد آوردند، گفت:
⁉ من در آسمانها دنبال تو مى گشتم. تو را چه كسى به اينجا آورد؟!
👳🏻 گفت: من خودم آمدم!
👤 گفت: براى چه آمده اى؟
👳🏻 گفت: آمدم كه بگويم من از همكارى با مسلم، ارتباط با حسين بن على (عليه السلام) سخت پشيمانم و حق بودن شما براى من ثابت است. به من پول و اسلحه و اسب بده، و با يك گردان كه به كربلا مى رود، مرا هم به كربلا بفرست!!
👣 ابن زياد گفت: جلو بيا. پيشانى او را بوسيد... گفت: آفرين.
👈 گفت: به او حواله اسلحه و حواله لباس و حواله اسب بدهند. و او را با يك گردان به كربلا فرستاد.
🌴 وقتى به كربلا رسيد و خيمه هاى ابى عبدالله (عليه السلام) را كه ديد، به گردان گفت:
👳🏻 اگر زنده برگشتيد به اربابتان بگوييد: تدبير ما از شما شيطان ها خيلى بيشتر است!!
🎪 من ديدم هيچ راهى براى رسيدن به مولايم ابى عبدالله عليه السلام ندارم، جز اين كه خاندان شما پليدان را جلوى چشمتان بياورم.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
#تکیه
👣 #منم_اربعین_کربلام
🌷 جاى «مدافعان حرم»، سينه مى زنم
💚 هر «موكبى» كه بغض مرا، ساز مى كند
💚 هر زائرى به «كرب و بلا»، پا گذاشته ست
🌷 گويي كنار «عرش خدا» ناز مى كند
🌐 @partoweshraq
#شعر
#اربعین
🌸 #یا_صاحب_الزمان
⏳ای شَہ منتظر از منتظران چہرہ مپوش
💓 ڪہ دگر جان بہ لب از مِحنت هجران آمد
💓 همہ گویند ڪہ مفتاح فرج صبر بود
⏳صبر نَتْوان ڪہ دگر عمر بہ پایان آمد
🌐 @partoweshraq
#شعر_انتظار
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👣 #سید_کریم_کفاش و ملاقات با #امام_زمان (عج)
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تشرفات
#حـلقـہ_عشـاق
4_5902026195670665656.mp3
3.73M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👣 #سید_کریم_کفاش و ملاقات با #امام_زمان (عج)
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تشرفات
#حـلقـہ_عشـاق
🌹 #سواد_زندگی
🖐 کاش از انگشتهای دستمان یاد می گرفتیم...
🤘یکی کوچک... یکی بزرگ... یکی بلند و یکی کوتاه... یکی قوی تر و یکی ضعیف تر...
👋 اما هیچکدام دیگری را مسخره نمی کند، هیچکدام دیگری را له نمی کند و هیچکدام برای دیگری تعظیم نمی کند
✋آنها کنار هم یک دست می شوند و کار می کنند...
⁉ چرا ما انسانها اگر از کسی بالاتر بودیم لهش می کنیم و اگر از کسی پایینتر بودیم او را می پرستیم؟!
👌شاید بخاطر همینکه یادمان باشد.. نه کسی بنده ماست... نه کسی خدای ما..
✌آری، باید با هم باشیم و کنار هم... آنگاه لذت یک دست بودن را می فهمیم...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎤 واكنش #قحطان_البدیری (مداح عراقی) به مداحی که #میثم_مطیعی برای خدام #اربعین به زبان عربی خوانده بود.
🌐 @partoweshraq
🇮🇷 #حب_الحسین_یجمعنا 🇮🇶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎥 تریلر فیلم سینمایی The tale of the heaven درباره زندگی #امام_علی علیه السلام که عباس یوسفی کارگردان کویتی آنرا در ایران تولید کرده است.
🌐 @partoweshraq
🌳 بر سر راهی در بیابان، درخت افرایی بلند، قد برافراشته بود - افرای کهن سالی که از بسیاری عمر میانش پوسیده و در آن حفرهیی پدید آمده بود که چون باران فرو میبارید از آب انباشته میشد.
👨🏻باری، روزی ماهی فروشی که تجارت ماهی میکرد و ماهیِ زنده یا نمکسود از شهری به شهری میبرد به کنار افرای پیر رسید.
🌳 لختی در سایهی آن بنشست و چون حفرهی پر آب را در میان درخت بدید به وسوسهی دل، ماهیِ کوچکی از انبان ماهیان خود درآورده در حفرهی درخت افکند و به راه خویش رفت.
🐟 مگر رهگذاری آن ماهی را در حفره بدید و حیرت کرد که لاجرم معجزتی صورت پذیرفته است!!
👥 دیگران نیز چنین گفتند و دیری بر نیامد که از چارجانب،
خلقِ بسیار بر افرای کهنسال گردآمد با نذرها و نیازها.
🌳 آن جایگاه، جایگاهی نامی شد.
👨🏻تا آنکه ماهی فروش از آن سفر که کرده بود به جانب شهر خویش بازگشت و بر آن افرا بگذشت و خلایق بدید و آن ماجرا بدانست!
👨🏻بخندید که: بوالعجب خلقی که شمایید!
🐟 این ماهی من به حفره درافکندم!
🎣 آنگاه قلاب بیفکند و ماهی بگرفت و در انبان نهاد و به راه خویش رفت.
🖊 چوانگ چه نوئو | ترجمه: احمد شاملو
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: آیا در روایات آمده است، مردی که زنش بیحجاب بیرون می رود و او چیزی به زنش نمی گوید و بلکه او را ترغیب به بیحجابی می کند دیوث و جهنمی است؟!
✅ پاسخ: به این نکته در روایات اشاراتی شده است:
⚜ پیامبر گرامی فرمود:
🔅«هر مردی که راضی باشد همسرش خود را بیاراید و از خانه بیرون رود، آن مرد دیوث و بی غیرت است و هر که او را دیوث بنامد گناه نکرده است، هر گاه زن آرایش کنان و عطر زنان از خانه اش خارج شود و شوهرش به این کار او راضی باشد، به ازای هر قدمی که بر می دارد برای شوهر او خانه ای در جهنم بنا می شود».
📚 بحارالأنوار، ج ١٠٠، ص ٢۴٩.
⚜ در روایت دیگر از علی علیه السلام آمده است که فرمود:
🔅«ای مردم عراق خبر دار شده ام که زنان شما در گذرگاه ها با مردان تنه به تنه می خورند آیا شرم نمی کنید!»
📚 الفقیه، ج ٣، ص ۴۴۴.
👌🏻از این رو یکی از صفات پسندیده مؤمن، غیور بودن او معرفی شده است.
⚜ امام صادق علیه السلام فرمود:
🔅«خداوند غیور است و هر غیوری را نیز دوست دارد».
📚 الکافی، ج ۵، ص ۵٣۵.
⚜ و فرمود:
🔅« غیرت داشتن نشانه ایمان است».
📚 الفقیه، ج ٣، ص ۴۴۴.
⚠ و پدران و برادران نیز مخاطب روایات مذکوره هستند و آنان نیز نباید نسبت به بی حجابی دختران و خواهران خود بی تفاوت و احیاناً راضی به آن باشند، اما نباید افراط در این مساله و اعمال زور و ضرب و زدن و مانند آن صورت گیرد، همین اندازه که انسان امر و نهی کند کافی است، و در صورت عدم توجه نوامیس به امر و نهی، تکلیفی بر عهده مردان نمی باشد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
3⃣1⃣1⃣ داستان #ضرب_المثل «حکیم باشی را دراز کنید!»
👌🏻این عبارت مثلی از نظر معنی و مفهوم استعاره ای با ضرب المثل معروف گنه کرد در بلخ آهنگری مترادف است.
❌ مورد استفاده و استعمال آن هنگامی است که قادر زورمندی مرتکب جرم شود ولی ضعیف ناتوانی را مورد مواخذه قرار دهند و از او دیت جرم بستانند!
📖 اما ریشه تاریخی آن:
🏰 کریمخان زند سر سلسله دودمان زندیه مردی تنومند و قوی هیکل بود، «شبها مجلس عیش می آراست و شراب می خورد و اندک می خوابید»...
🍻 همین افراط در شرابخواری و شب بیداریها آن هم در سنین کهولت موجب شد که غالباً اعتدال مزاج را از دست دهد و ضعف و بیماری بر او مستولی شود!
🛌 از قضا روزی بیمار شد و پزشک مخصوص را که لقب حکیم باشی داشت بر بالینش حاضر کردند.
👨🏻 حکیم باشی چون پادشاه را معاینه کرد بیماری را ناشی از امتلای معده تشخیص داد و بر طبق معمول و امکانات آن عصرو زمان برای مریض یعنی پادشاه زند اماله تجویز کرد.
📍اماله ظاهراً وسیله ای بود برای تنقیه و لینت مزاج بود که در ادوار گذشته علی الاکثر درباره اطفال پرخور و شکمباره بخصوص آنهایی که غذاها و تنقلات ناجور می خوردند به کار می رفت، اماله آلتی به شکل قیف و دنباله آن دراز و نوکش کج است که بدان وسیله مایعات و داروهای آبکی را از پایین داخل امعاء و احشاء می کنند تا روده ها پاک شود و یبوست مزاج و هرگونه انتلای معده مرتفع گردد!
🍵 بزرگسالانی که دچار بیماریهای داخلی و یبوست و امتلای معده می شدند بیشتر با فلوس و انواع جوشانده خود را معالجه می کردند و اماله را به هر جهت و سببی که تصور شود خوش نداشتند و آن را بعضاً نوعی تحقیر و تخفیف تلقی می کردند .
👳🏻♂ وکیل الرعایا آن خان لر و متعصب که به همین جهات و ملاحظات، اماله و شیاف و این گونه معالجات را به زعم خویش در شأن مردان سپاهی به ویژه سلاطین و سرداران نمی دانست به شدت برآشفت و با خشونت فریاد زد:
⁉ «کی اماله شود؟!»
👨🏻 طبیب ترسید بگوید شما، گفت:
‼«باید مرا اماله کنند تا خوب شوید!!»
👳🏻♂ کریمخان زند به قدری عصبانی بود که بدون مطالعه «و شاید به منظور تنبیه و مجازات و اسائه ادبی که شده است» دستور داد «حکیم باشی را دراز و اماله کردند!!»
🏰 از قضای روزگار کریمخان زند بهبود یافت و احتیاج به تنقیه و اماله پیدا نکرد زیرا مرض چندان حاد و دشوار نبود و یحتمل همان جوش و خروش و حرارت و گرمی ناشی از ناراحتی اعصاب موجب دفع مرض و بیماری شده باشد.
👌🏻در هر صورت این اقدام و تدبیر خان زند را به فال نیک! گرفتند و از آن به بعد «هر وقت کریمخان زند بیمار می شد طبیب نگون بخت مجبور بود اماله گردد!!» و یا به اصطلاح معروف حکیم باشی را دراز می کردند و این عبارت از آن تاریخ ضرب المثل شد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7