💞باز شدن بخت ازدواج
🖋 هر ڪس آیہ ۴۹ «سوره ذاریات» را بنویسد و برگردن دخترے ببندد ڪہ شوهر نڪرده بہ لطف خدا بہ زودے ازدواج میڪند!
📕 قرآن درمانی روحی و جسمی، ص ۲۲۶.
🌐 @partoweshraq
#ادعیه_و_اذکار
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و هشتاد و سوم
📞 پدر به سمت تلفن رفت، سیم تلفن را قطع کرد و با دهانی که انگار آتش میپاشید، بر سرم فریاد زد:
👈 آهای! سلیطه! اگه پشت گوشِت رو دیدی، این پسره بیشرف هم میبینی! طلاق میگیری، انقدر میشینی گوشه این خونه تا بپوسی!!!
و من همانطور که روی زمین افتاده بودم، از درد شانه و غم بیکسی گریه میکردم و زیر لب خدا را صدا میزدم تا از کودک بیدفاعم حمایت کند تا بلاخره پدر رهایم کرد و رفت.
🚪به هر زحمتی بود، خودم را از زمین کَندم و با قدمهای بیرمقم به سمت اتاق خواب رفتم.
👣 چادرم را از روی چوب لباسی برداشتم و برای دیدار مجید، پاهای ناتوانم را روی زمین میکشیدم تا به بالکن رسیدم.
🌴 از ضرب در زدن های مجید، در بزرگ و فلزی حیاط به لرزه افتاده و شاید حضورم را در بالکن احساس کرد که قدمی عقب رفت و نگاهی به طبقه بالا انداخت.
دستم را به نرده بالکن گرفته بودم تا تعادلم را حفظ کنم و در برابر نگاه منتظر و مشتاقش، لبخند کمرنگی نشانش دادم تا قدری قلبش قرار بگیرد.
✋ با اشاره دستم التماسش میکردم که از اینجا برود و او مدام چیزی میگفت که نمیفهمیدم و دیگر توان سرِ پا ایستادن نداشتم که از چشمان عاشقش دل کَندم و به اتاق بازگشتم.
🚪🛋 با نگاه بیرنگم کف اتاق را میپاییدم تا روی خُرده شیشهها پا نگذارم و بلاخره خودم را به کاناپه رساندم و همانجا دراز کشیدم که دیگر جانی برایم نمانده بود.
🌃 ظاهراً کابوس امشب با همه درد و رنجهای بیپایانش تمام شده و حالا باید منتظر تعبیر فردای این خواب وحشتناک میماندم که پدر برای من و زندگیام چه حکمی میدهد و به کدام شرط از شرایط ظالمانه پدر نوریه راضی میشود.
🛋 به پهلو روی کاناپه دراز کشیده و از درد استخوانهای شانهام ناله میزدم که دیگر کمردرد و سردرد فراموشم شده و تنها به یاد مظلومیت مجیدم، اشک میریختم و باز بیش از همه دلم برای حوریه میسوخت.
میتوانستم احساس کنم که پا به پای من، چقدر رنج کشیده و باز خدا را شکر میکردم که صدمهای ندیده و همچنان با نرمش پروانهوارش در بدنم، همدم این لحظات تنهاییام شده است.
👁 با چشمانی لبریز حسرت به تماشای جهیزیهام نشسته بودم که روزی مادر مهربانم با چه شوق و شوری برایم تهیه کرد و به سلیقه خودش این خانه را برای تنها دخترش آماده کرد و هنوز ده ماه از این زندگی نگذشته، همه اسباب نوعروسانهام بخاطر فتنه نامادریام در هم شکست، همسر عزیزم از خانه خودش اخراج شد و پدرم حکم به طلاق یا طرد همیشگیام از این خانه داد و چقدر خوشحال بودم که مادرم نبود و ندید پدرم بخاطر زن جوان و طنازش، دختر باردارش را چطور زیرِ لگدهای سنگینش میکوبید.
🌴 درِ بالکن باز مانده و من نه از خنکای شب بندر که از هجوم غم و غصه، لرز کرده و توانی برای بلند شدن و بستن در نداشتم که همانطور روی کاناپه در خودم مچاله شده و بیصدا گریه میکردم که بار دیگر صدای در حیاط به گوشم رسید.
گوش کشیدم تا ببینم چه خبر شده که صدای عبدالله را شنیدم.
👨 با پدر کلنجار میرفت و میخواست مرا ببیند و پدر در جواب دلواپسیهای عبدالله، فقط فریاد میکشید و باز به من و مجید ناسزا میگفت.
⏳نمیدانم چقدر طول کشید تا بلاخره صدای قدمهای عبدالله در راه پله پیچید.
🚪چند بار به در زد و همانطور که با نگرانی صدایم میکرد، دستگیره را به سمت پایین کشید که در باز نشد و تازه متوجه شدم پدر در را به رویم قفل کرده است و صدای عبدالله به اعتراض بلند شد:
👨 بابا! چرا در رو قفل کردی؟ کلید این در کجاس؟
🔑 و پدر زیر بار نمیرفت که در را باز کند و عبدالله آنقدر اصرار کرد تا سرانجام کلید را گرفت و در را باز کرد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
🌷✨زمین که لطف ندارد ...
از آسمان چه خبر ؟
خیلی دلم میخواست
آن لحظه که آن خانم...
🌷✨گفت:
برادرت خوب طلبهای بود...
حیف...که رفت...
اگر میماند افتخار اسلام میشد...
کم لطفیِ شما بود، گذاشتید برود...
خیلی دلم میخواست...
آن لحظه بمیرم...
🌷✨چون...
هر چه نگاهش کردم نفهمیدم...
آرمان والای تو را چگونه به او
بفهمانم...
یادم نمیرود اولین بار که
خواستی بروی...
🌷✨گفتم:
تو نیروی فرهنگیِ نظامی...
نظام برای چیز دیگری برایت هزینه
کرده... نرو...
بگذار تا نظامیها هستند...
آنها بروند بجنگند...
یادم نمیرود بُهت توی نگاهت را...
🌷✨گفتی:
تو زهرایی؟
تو خواهر منی؟
نه... زهرایی که میشناسم
محال است طرز فکرش این
باشد...
🌷✨گفتم:
میدانم...
ولی نرو...
تو هنوز خیلی کارها باید
بکنی...
اینهمه سال درس خواندی
🌷✨امین...
بمــــــان...
بیشتر کار کن...
شماها که بروید...
دیگر چه کسی علَم حوزه را
راست نگه دارد...
🌷✨گفتی:
فرض کن بمانم...
بشوم آیت الله العظمی..
یا بشوم فیلسوف قرن...
چه فایده دارد اگر این عمامه
روی سرم بماند و...
حرم بیبی زینب (سلام الله
علیها) در خطر باشد؟
نه این فلسفه را میخواهم
و نه این عمامه را...
🌷✨یادم مانده...
بــــــرادر...
طولِ بلوار را قدم میزدیم...
با حرص میگفتی نباید جلوی
روحانیون را بگیرند...
اشتباه است...
ماها باید با عمامه در خط مقدم
باشیم...
🌷✨گفتم:
امین جان!
فرماندهاند...
صلاحدیدی هست...
آنها از بالا می بینند...
حتما خوب نیست...
🌷✨می گفتی:
نه...
اِلّا و بِلا اشتباه میکنند...
نیرو از روحانیِ توی خط
روحیه می گیرد...
❤️ عزیزم...
در اثبات نظرت همین بس...
که با حضور و دلاوری ات
درست توی خط مقدم...
صد و شصت نفر از قتل عام
نجات پیدا کردند...
✍ #دلنوشته خواهر شهیــــد
🌷 شهید محمــد امین کریمیان
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🚩 #اسلام_اموی!
🇺🇸 #اسلام_آمریکایی!
⁉ ساخت مجسمه طلایی از معاویه در اروپا؟!
🎙یکی از بزرگان آلمان گفته است ما باید مجسمه ای طلایی از معاویه بن ابی سفیان بسازیم و آن را در برلین نصب کنیم زیرا اگر معاویه نبود اسلام تمام اروپا را گرفته بود و ما الان باید مسلمان می بودیم!
📘 به نقل از عالم سلفی محمد رشید رضا، در کتاب الوحی المحمدی، ص ٢٨٢.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
☮ مردم زیادی اعتقاد دارند که بعضی روزها نحس است و بعضی روزها خوش یمن است.
♍ در واقع نوع باور و اعتقاد آنهاست که روزی را خیر یا شر می کند..
☀ روزها، همان روزهای طبیعی است اما اندیشه ما باعث می شود که بر اساس نوع باورمان ما در آن روزها جاذب اتفاقاتی بشویم که برایمان خوشی یا ناخوشی را جذب کند.
💭 این اندیشه ماست که خلق می کند و جذب می کند.
✋روز خوبی داشته باشید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
💞 داماد شیعه اهل عربستان در مراسم عروسی خود اونم در عربستان پر از وهابی!
🎤 از شرکت کنندگان در خواست میکند رو به سمت حرم امام حسین(ع) سلام دهند؛ وسپس دعای سلامتی امام زمان(ع) را می خواند
☀ مي گویند
روزی را
صبحِ زود
تقسیم می کنند
💚 هر جا که هستی
«سهمِ امروزت»
🌹«یك بغل شادی و آرامش»
🌻سلام، روز خوبی داشته باشید.
🌐 @partoweshraq
#دلنوشته
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓آیا توبه با استغفار متفاوت است؟
✅ پاسخ:
📚 گروهی معتقدند که فرقی میان استغفار و توبه نیست.
👌برای آنکه استغفار و توبه یکی است و توبه تاکید استغفار است.
📚 ولی گروهی دیگر میان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت که استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به این معناست که انسان باید خود را از گناهان پاک سازد و سپس خود را به اوصاف الهی بیاراید.
⛔ بیاییم تا دیر نشده از اعمال ناپسند گذشته به طور جدی پشیمان شویم و تصمیم جدیتری برای ترک گناه بگیریم، آنچه حق الناس به گردن داریم ادا کنیم، و همه ی اعمال و عبادات و واجبات از دست رفته را جبران کنیم و همیشه یادمان باشد آنچه زندگی حربن یزید ریاحی را از ظلمت به روشنایی کشید فقط یک توبه ی واقعی بود.
⛔ در واقع استغفار، توقف در مسیر گناه و شستشوی خویشتن است و توبه بازگشت به سوی اوست که وجودی است بی انتها.
🚿استغفار به معنای شستشو است و توبه به معنای کسب کمالات است، مانند شخص آلوده که باید اول لباس چرکین را از تن بیرون بیاورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاکیزه به تن کند. یا باید ابتدا جاروب کند، سپس زمین را فرش کند.
🔰 تفاوت های اصلی استغفار و توبه:
1⃣ بین توبه و استغفار، نسبت عموم و خصوص مِنْ وجه است، زیرا از جهت این که عزم برترک گناه از ارکان یا شرایط توبه است، اما شرط استغفار نیست، پس استغفار اعم از توبه است.
👌از سوی دیگر استغفار وابسته به لفظ است اما در توبه نیاز به لفظ خاصی نیست، پس توبه اعم از استغفار است.
🔅در جایی که توبه و ندامت با استغفار اظهار شود و با عزم بر ترک گناه توأم گردد، هم استغفار است و هم توبه.
2⃣ استغفار نوعی دعا است، چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅«استغفار جامع ترین دعاها است» در حالی که توبه، از مقوله دعا به شمار نمی رود.
📚 بحارالانوار، ج ٩، ص ٢٨٣.
3⃣ توبه تنها از شخص تائب (توبه کننده) صورت می گیرد و نیابت بردار نیست اما استغفار (طلب آمرزش) از طرف دیگری به نحوه نیابت نیز ممکن است، همان طور که یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد و یا فرشتگان برای مومنان و پیامبر و اولیای الهی برای پیروان خود طلب مغفرت و بخشش می کنند.
4⃣ استغفار یک عمل مستحبی محسوب می شود، اما توبه واجب و فریضه است.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🎙افشاگری #آیت_الله
_مکارم شیرازی علیه مدیران_فاسد
🌐 @partoweshraq
#مفسد_اقتصادی
#برخورد_قاطع
#مطالبه_گری
❓دیروز کدام تحریمها بازگشت؟
🔺موعد نود روزه ترامپ پس از خروج از برجام فرا رسید. مرحله اول تحریمها که از دیروز اجرایی شد، شامل تحریمهای مرتبط با خرید و یا دریافت دلار امریکا؛ تجارت طلا و فلزات گرانبها؛ فروش و عرضه فلزات خام و نرم افزارهای مورد استفاده درصنعت؛ خرید و فروش یا نگهداری حسابهای بانکی هنگفت به ریال ایران و همچنین تحریمهای مرتبط با صنعت خودرو میباشد.
🌐 @partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت امام رضا(ع) - {۶}
🌹 توسل به حضرت #امام_رضا(ع) مرا نجات داد!
👳🏻 ابوبكر حمامى كه در نيشابور از اصحاب حديث بود مى گويد:
💰بعضى از مردم مالى را به من امانت دادند و من آن را در جايى دفن كردم و جاى دفن را فراموش نمودم، پس از مدتى صاحب امانت آمد و امانتش را از من خواست و من هم جاى دفنش را نمى دانستم، حيران و نگران بودم و صاحب امانت هم مرا متهم به تصرّف در امانت كرد، اندوهگين و ناراحت از خانه بيرون آمد
🐪🐫🐫 گروهى از مردم را ديدم قصد زيارت حضرت امام رضا عليه السلام را دارند، با آنان به سوى مشهد رفتم، امام هشتم را زيارت كردم و در آنجا از خدا خواستم كه جاى امانت را به من بنماياند.
🌌 چنان كه شخص به خواب رفته چيزى در خواب مى بيند، انگار در خواب ديدم شخصى نزد من آمد و گفت:
🌳 وديعه را در فلان موضع دفن كرده اى. به سوى صاحب وديعه برگشتم و او را به همان موضع راهنمايى كردم، در حالى كه خوابم را باور نداشتم!
💰 صاحب امانت به همانجا رفت و امانت خود را با مُهر صاحبش بيرون آورد.
👳🏻 او پس از آن، اين ماجرا را براى مردم مى گفت و همواره آنان را به زيارت آن مشهد شريف تشويق مى كرد.
📘 برگرفته از اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#پندها
#داستان_کوتاه