پرتو اشراق
🔺۹ مهر ۹۷ | التماس مرد سالخورده برای فروش ۱۲۶ هزار دلار بالای قیمت ۱۴۰۰۰تومان 😐 میگوید خانه اش رافر
📖 مکروا و مکر اللَّه واللَّه خیر الماکرین...
🔺به راستی که چه زیبا مکر احتکارگران #دلار به خودشان بازگشت...
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
⚠ پیش بینی تکان دهنده استاد #حسن_عباسی:
🎙روزی خواهد رسید که علی #لاریجانی، حسن #روحانی و #ظریف به خاطر #برجام لعن و نفرین خواهند شد و...
🌐 @partoweshraq
#بصيرٺ_و_روشنگرے
❓«حاجیجواد»های ایران کجا هستند؟
🏪 هجوم عدهای به بازارها برای خرید غیرلازم و #احتکار_خانگی ناخوشایند اما غیرقابل انکار است. در مورد دلایل روانی و اجتماعی این کار میشود مقاله ها نوشت، کنفرانس ها و سمینارها تشکیل داد، اتاق فکر راه انداخت اما...
👥👥 اما در نتیجه به نظر میرسد تفاوتی ایجاد نمیشود؛ کماکان کسانی به بازارها میریزند و چنان خرید میکنند که انگار قحطی پشت دروازه های شهر است و مثلاً یک قوطی رب گوجه اضافی میتواند آنها را نجات دهد!
👌پیش از شماتت مردم البته که باید مسئولان را نقد کرد که این اتفاقات محصول مدیریت ناصحیح آنهاست. بسیاری از مدیران کشوری که همواره در معرض تهدید بوده و هست چنان مرعوب شدهاند که انگار اهل اوگاندا هستند و یک باره دو متر برف باریده است!
❓انتظاری غیر از این داشتید؟
❓نکند باز هم طبق معمول غافلگیر شدید؟
💸 اما در کنار بی تدبیریها که البته تازگی ندارد فقط ما به آن عادت نمی کنیم، احتکار و سودجویی آزاردهنده است.
💔 هر بار که خبر از کشف یک انبار میرسد قلب آدم میشکند.
❓اینکه چرا ما مردم به هم رحم نمیکنیم؟
❓چرا در روزهای دشوار که بیشتر به هم محتاجیم، از رنج هم نان چرب تر در میآوریم؟
📚 در جلد دوم #کتاب_تاریخ_مشروطه_ایران، نوشته #احمد_کسروی آمده است:
✍ «در این هنگام که نانی به بهای جانی به شمار میرفت، نانوایی در تبریز رادمردی نمود که باید آن را یاد کنم.
👴 حاجیجواد که در میدان انگج دکان نانوایی میداشت روزانه از انبار خود ده خروار نان پخته و به بهای ارزان به بینوایان میداد.
👤مشهدی محمد علیخان میگوید:
⚠ اگر حاججواد این دستگیری رادمردانه را نمیکرد کار شهر به جای باریک میکشید. دشمنان آزادی در شهر کوششهای نهانی کردند و پول گزافی به حاج جواد پیشنهاد کردند که بگیرد و گندم خود را نهانی به آنها واگذارد. حاج جواد قبول نکرد».
📸 هر از چندگاهی عکسی در شبکه های مجازی منتشر میشود که میوه فروش و دستفروش و راننده تاکسی با نوشته ای ذکر کرده که میتوانند میوه رایگان بردارند یا کرایه پرداخت نکنند.
💚 عکسهایی که آدم را امیدوار نگه میدارند که در این کشور هنوز انسانهایی هستند که با همه کوچکی سفره شان، قلب بزرگی دارند اما چرا در سطح کلان چنین چیزهایی نمیبینیم؟
🚗 شرکتهای بزرگ #خودروسازی خودشان پیشقراول افزایش قیمتها ها شدند.
🏭 کارخانههایی که از سوی دولت حمایت میشوند قیمت هایشان را چنان افزایش دادند که باقی خرده کاسبها هم وقتی دیدند متولی امامزاده حرمت آن را نگه نمیدارد به خودشان گفتند ما چرا نگه داریم؟
❓«حاجیجواد»های این سرزمین کجا رفتند؟ چرا از آنها نمیبینیم؟ نمیشنویم؟ چه کردیم با مردان نیکنام کشورمان؟ به آنها که همه به خدا نگاه میکردند و هم به خلق خدا؟
📊 چه شد که روزی حلال جایش را به سودجویی محض داد و «هرکس نداره بره بمیره»! میدانم که آنها درمان این اوضاع نیستند، اما دلخوشی که هستند!
🌹در این سرزمین رادمردانی مثل حاججواد زیستهاند که صد سال بعد یادآوردن شان هم حال ناخوش آدم را خوب میکند.
🇮🇷 آنها ایران را روی دوش شان گرفتهاند و از طوفان ها گذر دادهاند نه کاسیه لیسان و طماعان و فرصت طلبان.
🖥 عصر ایران، دکتر #احسان_محمدی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
پرتو اشراق
⛺️ خیمه گاه مقدس - کربلای معلا
🏴 #عاشورا_در_منابع_اهل_سنت {۶}
🌅 از زمانی که امام حسین علیه السلام کشته شد افق سرخگون گردید.
🔳 وقال علي بن محمد المدائني ، عن علي بن مدرك، عن جده الأسود بن قيس: احمرت آفاق السماء بعد قتل الحسين بستة أشهر، نري ذلك في آفاق السماء كأنها الدم.
قال: فحدثت بذلك شريكا، فقال لي: ما أنت من الأسود؟، قلت: هو جدي أبو أمي قال: أم والله إن كان لصدوق الحديث، عظيم الأمانة، مكرما للضيف.
📚 تهذيب الكمال، المزي، ج ۶، ص ۴۳۲.
📚 تاريخ الإسلام، الذهبي، ج ۵، ص ۱۵.
📚 سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج ۳، ص ۳۱۲.
📚 تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ۱۴، ص ۲۲۷.
🔳 علي بن مدرك از پدر بزرگش اسود بن قيس نقل مي كند كه گفت:
🌄 پهنه آسمان پس از شهادت امام حسين به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود كه ما آن را شبيه خون در آسمان مشاهده مي كرديم، علي بن محمد مدائني از وي سؤال كرد: چه نسبتي با اسود داری؟
👤گفت: او جد مادري من است گفت:
☝🏻به خدا سوگند كه او راستگو و امانتداری بزرگ وميهمان نواز بود.
🔳 وقال عباس بن محمد الدوري، عن يحيي بن معين: حدثنا جرير، عن يزيد بن أبي زياد، قال: قتل الحسين ولي أربع عشرة سنة، وصار الورس الذي كان في عسكرهم رمادا واحمرت آفاق السماء ونحروا ناقة في عسكرهم فكانوا يرون في لحمها النيران.
📚 تهذيب الكمال، المزي، ج ۶، ص ۴۳۴ - ۴۳۵.
📚 تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج ۲،، ص ۳۰۵.
📚 سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج ۳، ، ص ۳۱۳.
📚 تاريخ الإسلام، الذهبي، ج ۵، ص ۱۵.
📚 تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ۱۴، ص ۲۳۰.
🔳 يزيد بن ابي زياد مي گويد:
👳🏻♀من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد و پهنه آسمان قرمز رنگ شد شتری را لشكريان ذبح كردند آتش از گوشتش زبانه میكشيد.
🔳 عن هشام عن محمد قال تعلم هذه الحمرة في الأفق مم هو فقال من يوم قتل الحسين بن علي.
📚 سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج ۳، ص ۳۱۲.
📚 تاريخ الإسلام، الذهبي، ج ۵، ص ۱۵.
📚 تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ۱۴، ص ۲۲۸.
🔳 هشام از محمد نقل مي كند كه گفت:
❓مي داني سرخي افق از چه زماني بوده ؟
🌅 از روزي كه حسين بن علي به شهادت رسيد اين سرخي در افق ديده شد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5816706030385497052.mp3
2.13M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥جوان حرمت محرم، نگه نمیداری حرمت زندگیتو میشکنن، چرا اینقدر جوان مرگی است!
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
#آیت_الله_بهجت (ره):
🎙آیا اوضاع اینها (آمریکا و متحدان) نشان نمیدهد که بهایمند(چارپایند)؟! وگرنه انسان چنین کاری میکند؟ بنابراین، ما نباید تابع آنها باشیم و نباید بر اساس خواستهی آنها عمل کنیم، و نباید آنها را دوست داشته باشیم و نباید با آنها همپیمان شویم.
🇺🇸 مگر همین آمریکا نبود که با داخلهی(هموطنان) خود جنگید؟! ولی ما در مدح و ثنای اینها زیارتنامه درست میکن
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
💆 گاهی موهای همسرتان را شانه بزنید!
💞 ویژگی ذاتی برخی کارها این است که ارتباط نزدیک و صمیمی ایجاد میکند.
💕 و نشانگر محبت خاص و ویژه به همسر است این جنس کارها، آرامش و لذت را به زندگیتان هدیه میدهد.
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و پنجاه و سوم
🚪مجید با دست چپش به سختی در را باز کرد و همانجا در پاشنه در ایستاد که انگار نفسش بند آمده و دیگر نمیتوانست قدمی بردارد.
🏻دوباره رنگ از صورتش پریده و پیشانیاش خیس عرق شده بود که هنوز ضعف خونریزیهای شدیدش جبران نشده و رنگ زندگی به رخسارش برنگشته بود.
👁 از نگاه غمگینش پیدا بود گلایههای عبدالله را شنیده که با لحنی گرفته سلام کرد و باز میخواست به روی خودش نیاورد که با مهربانی رو به من کرد:
❓چقدر وقته برق رفته؟ الان میرم بهش میگم...
🏻از جا بلند شدم و به رویش خندیدم تا لااقل دلش به مهربانی من خوش باشد و گفتم:
- یه ساعتی میشه... و میدیدم دیگر رمقی برای رفتن به طبقه پایین و جر و بحث با مسئول مسافرخانه ندارد که با خوشرویی ادامه دادم:
☝🏻حالا فعلاً بیا تو، ان شاءالله که زود میاد...
🏻از مهربانی بیریایم، صورتش به خندهای شیرین باز شد و با گامهایی خسته قدم به اتاق گذاشت، ولی عبدالله نمیخواست ناراحتیاش را پنهان کند که سنگین سلام کرد و از روی صندلی بلند شد تا برود که مجید مقابلش ایستاد و صادقانه پرسید:
❓از دست من ناراحتی که تا اومدم میخوای بری؟
🏻👨🏻 هر دو مقابل هم قد کشیده و دل من بیتاب اوقات تلخی عبدالله، به تپش افتاده بود که مبادا حرفی بزند و دل مجید را بشکند که نگاهی به مجید کرد و با لحن سردی جواب داد:
👨🏻اومده بودم یه سر به الهه بزنم...
🏻و مجید نمیخواست باور کند عبدالله به نشانه اعتراض میخواهد برود که باز هم به روی خودش نیاورد و پرسید:
❓نمیدونی بابا کجا رفته؟
💔 از این سؤالش بند دلم پاره شد، عبدالله خیره نگاهش کرد و او هم مثل من تعجب کرده بود که به جای جواب، سؤال کرد:
👨🏻چطور؟
💺 به گمانم باز درد جراحتش در پهلویش پیچیده بود که به سختی روی صندلی نشست و با صدای ضعیفی جواب داد:
🏻چند بار رفتم درِ خونه، پول پیش رو پس بگیرم. ولی کسی خونه نیس...
👁 نگاهم به صورتش خیره ماند که گرچه به زبان نمیآورده تا دل مرا نلرزاند، ولی خودش به سراغ پدر میرفته و چقدر خوشحال شدم که پدر نبوده تا دوباره با مجید درگیر شود.
👨🏻عبدالله شانه بالا انداخت و با بیتفاوتی پاسخ داد:
- من که تازگیها خیلی اونجا نمیرم، ولی ابراهیم میگفت یه چند وقتیه با نوریه رفتن قطر!
🏻مجید با دست چپش روی پهلویش را گرفت و با صدایی که از سوزش زخمهایش خش افتاده بود، زمزمه کرد:
❓نمیدونی کِی برمیگرده؟
💓 از اینکه میخواست باز هم به سراغ پدر برود، دلم لرزید و پیش از آنکه حرفی بزنم، عبدالله قدمی را که به سمت در اتاق برداشته بود، عقب کشید و رو به مجید طعنه زد:
👨🏻اینهمه مصیبت کم نیس؟!!! میخوای بری که دوباره با بابا درگیر شی؟!!! این همه تن الهه رو لرزوندی، بس نیس؟!!!
🏻 و مجید انتظار این برخورد عبدالله را میکشید که ساکت سر به زیر انداخت تا عبدالله باز هم عقده دلش را بر سرش خالی کند:
👨🏻بذار خیالت رو راحت کنم! بابا که هیچی، ابراهیم و محمد هم از ترس بابا، دیگه کاری به تو و الهه ندارن!
🏻 مجید آهسته سرش را بالا آورد و نگاه متحیرم به عبدالله خیره شد تا با عصبانیت ادامه دهد:
👨🏻من دیروز هم به ابراهیم زنگ زدم، هم به محمد، ولی هیچ کدوم حاضر نیستن حتی یه زنگ بزنن حال الهه رو بپرسن، چه برسه به اینکه براتون یه کاری بکنن!
💔 از اینهمه بیمِهری برادرانم قلبم شکست و خون غیرت در چشمان مجید جوشید که پیش از آنکه من حرفی بزنم، مردانه اعتراض کرد:
🏻مگه من ازت خواسته بودم بهشون زنگ بزنی و واسه من گدایی کنی؟!!!
👨🏻 عبدالله چشمانش از عصبانیت گرد شد و فریاد کشید:
👈 اگه به تو باشه که تا الهه از گشنگی و بدبختی تلف نشه، از کسی کمک نمیخوای!!!
🏻از توهین وقیحانهاش، خجالت کشیدم که به حمایت از مجید، صدایم را بلند کردم:
⁉ عبدالله! چطوری دلت میاد اینجوری حرف بزنی؟!!! اومدی اینجا که فقط زجرمون بدی؟!!!
👨🏻 و فریاد بعدی را از روی خشمی دلسوزانه بر سرِ من کشید:
👈 تو دخالت نکن! من دارم با مجید حرف میزنم!
🏻 و مجید هم نمیخواست من حرفی بزنم که با اشاره دست لرزانش خواست ساکت باشم، به سختی از روی صندلی بلند شد و دیدم همه خطوط صورتش از درد در هم شکست و خواست جوابی بدهد که عبدالله امانش نداد:
👨🏻میبینی چه بلایی سرِ الهه اُوردی؟!!! لیاقت خواهر من این بود؟!!! لیاقت الهه این مسافرخونه اس؟!!! زندگیاش نابود شد، از همه خونواهاش بُرید، بچهاش از بین رفت، خودش داره از ضعیفی جون میده! اینهمه عذابش دادی، بس نیس؟!!! حالا میخوای اینجا زنده به گورش کنی؟!!! بعدش چی؟!!! وقتی دیگه پول کرایه اینجا رو هم نداشتی میخوای چی کار کنی؟!!!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌷شهید مهدی نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.
🇮🇷 شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید تا اثبات کند که برای او امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکساله اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و شهید بشود!
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی
🌐 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🌹اعتقاد تمام فقهای شیعه در این است که قویترین و بالاترین عملی که عبد را به مقام قرب الهی میرساند زیارت و گریه بر ابی عبدالله است.
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🌟 کراماتی از #حضرت_زینب_کبری (س) - {١}
🕌 خبر حضرت زينب (س) درباره ساختن بارگاه برای سیدالشهدا(ع)
🌹 یکی از موارد اخبار غیبی حضرت زینب کبری (س) پیرامون ساخت بارگاه و حرم برای حضرت سیدالشهدا(ع) و یارانش بود.
💚 ايشان تربيت شدة مكتب حضرت اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س) بود و علوم فراواني را از خاندان وحي فرا گرفته بود. [١]
⚔ بعد از جریان عاشورا و مصائب عظیم آن، از افرادي كه نقش عمده اي در اعتلاي فرهنگ عاشورا ايفا كرد، حضرت زينب كبري (س) بود.
🏴 حضرت زينب (س) بي تابي حضرت سجاد (ع) را مشاهده كرد، به ايشان فرمود:
🔅«چرا اينگونه بي تاب مي شويد، شيعيان و ارادتمندان ما در آينده به اين سرزمين مي آيند و بر بدن هاي شهداي كربلا گنبد و بارگاه مي سازند و در مصائب پدر بزرگوارت اشك می ریزند و اقامة عزا مي كنند». [٢]
🏛 يكي ديگر از اخبار غیبی حضرت زينب(س) در كاخ شام و در برابر يزيد بود.
🌹حضرت به يزيد فرمود:
🔅«ثمّ كد كيدك واجهد جهدك؛ تو با حكومت ظاهري كه در دست داري، بر اساس هوا و هوس، [برادر و خاندانم را به شهادت رساندي] تا آنجايي كه ممکن بود به ما ظلم و ستم كردي»، امّا بدان حكومت تو زمان زيادي طول نمي كشد و شيعيان تا روز قيامت تو را لعنت مي كنند و از خداوند مي خواهند تو را به بدترين عذاب دچار كند. امّا در مقابل، شيعيان تا روز قيامت ما را به نيكويي ياد می کنند و ما را واسطة فيض الهي قرار مي دهند: «ولا تمحو ذكرنا». [٣]
📚 پی نوشت ها:
[١]. حضرت امام سجّاد(ع) به حضرت زینب(س) فرمود: «أنتَ بِحَمدلله عالِمة غیر معلّمة، فهمة غیر مفهمة».
📚 احتجاج، ٢/٣١؛ بحارالأنوار، ۴۵/١۶۴.
[٢]. کامل الزیارت، ٢۶٠ - ٢۶۶؛ «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع)... إِنَّهُ لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِي (ع) وَ قُتِلَ مَنْ كَانَ مَعَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَى الْأَقْتَابِ يُرَادُ بِنَا الْكُوفَةُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ صَرْعَى وَ لَمْ يُوَارَوْا فَيَعْظُمُ ذَلِكَ فِي صَدْرِي وَ يَشْتَدُّ لِمَا أَرَى مِنْهُمْ قَلَقِي فَكَادَتْ نَفْسِي تَخْرُجُ وَ تَبَيَّنَتْ ذَلِكَ مِنِّي عَمَّتِي زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ الْكُبْرَى فَقَالَتْ: مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي فَقُلْتُ وَ كَيْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَى سَيِّدِي وَ إِخْوَتِي وَ عُمُومَتِي وَ وُلْدَ عَمِّي وَ أَهْلِي مُضَرَّجِينَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِينَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِينَ لَا يُكَفَّنُونَ وَ لَا يُوَارَوْنَ وَ لَا يُعَرِّجُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا يَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ كَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَيْتٍ مِنَ الدَّيْلَمِ وَ الْخَزَرِ فَقَالَتْ لَا يَجْزَعَنَّكَ مَا تَرَى فَوَ الله إِنَّ ذَلِكَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ الله إِلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ لَقَدْ أَخَذَ الله مِيثَاقَ أُنَاسٍ مِنْ هَذِه الْأُمَّةِ لَا تَعْرِفُهُمْ فَرَاعِنَةُ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ هُمْ مَعْرُوفُونَ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُمْ يَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَةَ فَيُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَةَ وَ يَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ(ع) لَا يَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا يَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى كُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ لَيَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ أَشْيَاعُ الضَّلَالَةِ فِي مَحْوِهِ وَ تَطْمِيسِهِ فَلَا يَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّاً ....»
[٣]. الاحتجاج، ٢/٣٧؛ بخشی از احتجاج حضرت زینب(س) در کاخ یزید: «ثم كد كيدك، واجهد جهدك، فوالله الذي شرفنا بالوحي والكتاب، والنبوة والإنتخاب، لا تدرك أمدنا، ولا تبلغ غايتنا، ولا تمحو ذكرنا، و لايرحض عنك عارنا، وهل رأيك إلا فند، وأيامك إلا عدد، وجمعك إلا بدد، يوم يناد المنادي ألا لعن الله الظالم العادي».
📕 برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته #استاد_حسین_انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#کرامات
#تکیه
#داستان_کوتاه
#بانـوے_همـیـشہ