🌹 #سواد_زندگی
🌟 وقتی «عزت نفس» داری کینه نمیورزی،
🔅همه را به یک اندازه دوست داری،
🔅خجالت نمیکشی،
🔅خود را باور داری،
🔅خشمگین نمی شوی،
🔅و همیشه مهربان هستی...
🌟 «انسان صاحب عزت نفس»،
🔅حرص نمی خورد،
🔅همه چیز را کافی می داند،
🔅حسد نمیورزد،
🔅و خود را لایق میداند...
🌟 کسی که «عزت نفس» دارد، نیازی به رقص و پایکوبی و تظاهر به خوشی ندارد،
👌زیرا شادکامی را در درون خویش میجوید و مییابد...
🌟 «عزت نفس» باعث می شود، برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید،
👌زیرا خوب می دانید هر انسان تحفه الهی است...
🌟 «انسان صاحب عزت نفس»، همه را دوست خواهد داشت و به همه مهر خواهد ورزید...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎥 #دوربین_مخفی: خانوادهای که از پس کرایه خونه بَر نیومده و اثاثیهشون رو ریختن کنار خیابون!
🔺واکنشهای غیر منتظرهی مردم رو ببینید!!
🌐 @partoweshraq
🏝 مردی بود که هر روز برای ماهیگیری به دریا میرفت یک روز کلاهش را باد برد و بر روی آبهای دریا انداخت.
مرد به آن سمت دریا رفت و کلاهش را برداشت همانجا مشغول ماهیگیری شد.
🎣 یک ماهی صید کرد و به خانه برد، زنش ماهی را پخت هنگامی که مشغول خوردن بودند مرواریدی در شکم ماهی دیدند!
🎣 روزها گذشت و مرد دوباره بر حسب اتفاق به آن قسمت دریا رفت آن روز هم یک ماهی صید دوباره هنگام شام یک مروارید در شکم ماهی پیدا کرد، از فردا آن روز همیشه به آن قسمت دریا میرفت و هر روز یک ماهی یک مروارید!
⁉ تا یک روز پیش خود اندیشید چرا در شکم ماهیهای این قسمت از دریا مروارید هست؟!
🌊 به خود گفت: احتمالا در این قسمت از دریا گنجی از مروارید هست، تصمیم گرفت به زیر آب برود و آن گنج را از دریا خارج کند.
🏊♂ یک روز به همان قسمت دریا رفت خودش را به دریا انداخت به امید گنج مروارید، اما هنگامی که به زیر دریا رسید نهنگی را دید که کنار صندوقی از مروارید بیحرکت است و به همه ماهی ها یک مروارید میدهد.
🐋 در این هنگام نهنگ به سمت، مرد رفت و گفت: شام امشب هم رسید، طمع مردم باعث شده تا من که سالهاست توان شنا کردن را ندارم زنده بمانم، مرد از ترس همان جا خشکش زد!!
🐋 نهنگ به او گفت: من یک فرصت دیگر به تو دادم و گفتم توان شنا کردن ندارم اما تو که توان شنا کردن را داشتی می توانستی فرار کنی و مرد را بلعید!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓آیا در اسلام فرزندخواندگی منع شده؟
❓اگر شده چرا همچنین حکمی داده شده، در حالی که با این کار از یک انسان بی سرپرست حمایت میشه و کار خیرخواهانه ای هست؟
✅ پاسخ:
📚 فرزند خواندگی در اسلام نهی نشده است بلکه در روایات متعددی تشویق و ترغیب های فراوان در مورد سرپرستی یتیمان صادر شده است.
⚜ امام صادق(ع) فرمود:
🔅«هر کس که می خواهد خداوند او را وارد رحمت خودش کند و در بهشت جای دهد ،به یتیم لطف و رحمت کند».
📘 امالی صدوق، ص ٣٨٩.
⚜ پیامبر گرامی فرمود:
🔅«هر کس کفالت یتیمی را بر عهده گیرد و مخارج او را بدهد ،من و او در بهشت ( همسایه یکدیگر) و با هم هستیم».
📗 قرب الاسناد، ص ٩۴.
⚜ امام باقر(ع) فرمود:
🔅«چهار خصلت است که در هر کس باشد خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا می کند؛ کسی که یتیمی را سرپرستی کند، کسی که به ضعیف رحم کند، با والدینش خوب رفتار کند و نسبت به برده اش با رفق و مدارا برخورد کند».
📚 خصال، ج ١، ص ٢٢۳.
👌در این باره روایات فراوانی امده است که جهت اگاهی رجوع شود:
📚 بحارالأنوار، ج ٧٢، ص ١، باب ٣١، تتمه کتاب العشره.
🔰راههایی که برای محرمیت با فرزنده خوانده بیان شده است:
1⃣ اگر کودک، دختر شیرخوار باشد، و شیر یکی از افراد زیر را بخورد، بین او و مرد (پدر خوانده)، محرمیت ایجاد مىشود، که آنها عبارتند از: همسر، مادر، خواهر، دختر خواهر، زن برادر و دختر برادر مرد؛ که در تمام این صورتها با پدر خواندهاش به طور رضاعی محرم میشود.
2⃣ اگر دختر، شیرخوار نباشد یا اگر شیرخوار است، افراد مذکور وجود ندارند مىتوان بهوسیلهی صیغهی نکاح موقت بین دختر و پدر مرد یا پدر بزرگ او محرمیت ایجاد کرد. که در این صورت این دختر، زن باباى مرد مىشود، ولى باید توجه داشت که اگر دختر نابالغ باشد نکاح مذکور باید به اذن ولىّ شرعى او باشد. و در صورت نبودن ولىّ، باید از مجتهد جامع الشرائط اذن گرفت. در هر صورت، نباید صیغهی محرمیت براى دختر بچه مفسده داشته باشد، بلکه رعایت مصلحت او لازم است.
3⃣ اگر کودک، پسر شیرخوار باشد، و شیر یکی از افراد زیر را با شرایط مربوطه بخورد، بین او و زن (مادر خوانده)، محرمیت ایجاد میشود، که آنها عبارتند از:
🔅خود زن یا مادر، خواهر، دختر خواهر، زن برادر و دختر برادر آن زن؛ که در تمام این صورتها با مادر خواندهاش به طور رضاعی محرم میشود.
4⃣ اگر پسر، شیرخوار نباشد یا افراد مذکور برای شیر دادن وجود ندارند، در صورتی که این زن و شوهر دارای فرزند دختری باشند، میتوانند دختر را به عقد دائم یا موقت پسر در آورند که در این صورت مادرخوانده، مادر زن وی بوده و پس از جدایی دختر و پسر باز به او محرم است. یا اینکه اگر پدرِ کودک زنده باشد، پدرخوانده میتواند زن خود را طلاق دهد و پس از گذشت عدّه زن، پدر کودک با این زن ازدواج موقت کند (و لو به شرط عدم دخول) و پس از انقضاى مدت، پدر خوانده، زن سابق خود را به عقد جدید خود در آورد. در این صورت پسر، بر مادر خوانده محرم مىشود، اما دخترِ او بر پسر محرم نمىشود.
⛔ در غیر این صورت، راه قابل ملاحظهاى براى محرمیّت پسر وجود ندارد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
🌍 چگونگی حشر مؤمنین و کافرین
⛈ از حضرت #امام_صادق (علیه السلام) روایت است که چون پروردگار اراده کند که عالم آفرینش را مبعوث فرماید، بر زمین چهل روز باران می بارد قطعات بدن بهم می پیوندند و روی آنها گوشت روئیده می شود.
⚜ سپس آن حضرت فرمود:
🔅جبرائیل نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و دست او را گرفت و به بقیع آورد؛ تا اینکه کنار قبری رسیدند و جبرائیل صاحب آن قبر را صدا زد و گفت:
✨به اذن خدا برخیز!
👤مردی که موهای سر و صورتش سفید بود از میان قبر برخاست و خاک را با دست خود از چهره خود پاک می کرد، و می گفت:
✋ الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ.
✨جبرائیل به او گفت: به اذن خدا دو مرتبه در قبر باز گرد!
⚜ سپس به کنار قبری دیگر آمدند و جبرائیل صاحبش را ندا درداد:
✨به اذن خدا برخیز!
👤 از میان قبر مردی با چهره و سیمای سیاه برخاست و می گفت:
✋یَا حَسْرَتَاهُ! یَا ثُبُورَاهُ!
✨و سپس جبرائیل به او گفت: باز گرد به مکانی که بودی به اذن خدا!
⚜ و پس از آن گفت:
🔅ای محمد! این قِسم مردگان در روز قیامت محشور می شوند.
🌹 مؤمنان میگویند: الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ.
🔥 و دسته دیگر می گویند: یَا حَسْرَتَاهُ، یَا ثُبُورَاهُ...
📗تفسير قمی، طبع سنگی، ص ٥٨١.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#کرامات
#داستان_کوتاه
🎧 #بشنوید | #زمینه دلنشین
🎼 العجل مسیح دنیا العجل قرار...
🎤 #محمد_حسین_پویانفر
🌺 #سه_شنبه_های_مهدوی
🌐 @partoweshraq
4_5970041521108419125.mp3
7.34M
🎧 #بشنوید | #زمینه دلنشین
🎼 العجل مسیح دنیا العجل قرار...
🎤 #محمد_حسین_پویانفر
🌺 #سه_شنبه_های_مهدوی
🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹ماجرای بسیار زیبای حضرت داوود(ع) و مرد کشاورز
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
4_5985650007787701535.mp3
4M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹ماجرای بسیار زیبای حضرت داوود(ع) و مرد کشاورز
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🗽 شیوه تسلط کفار بر اوضاع مسلمانها
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙برادری نکردن مسلمانان با کفار، سبب عزت اسلام و مسلمانها در دنیا و آخرتشان است. در غیر این صورت، آنها آقا بالاسر ما میشوند و ما را اغفال و مغلوب خود نموده و با مال خودمان، ما را به استعباد و نوکری میکشانند؛ زیرا آنها با مال و ثروت خودمان، معادن و منابع ما را کشف میکنند، و در استخراج آن ما را به نوکری و عملگی میگیرند، و برای حمل آن از نیروی انسانی ما استفاده میکنند، و در نهایت اصل بار و حمل را برای خودشان بر میدارند و میبرند!
📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۷۳.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💞باز شدن بخت ازدواج
🖋 هر ڪس آیہ ۴۹ «سوره ذاریات» را بنویسد و برگردن دخترے ببندد ڪہ شوهر نڪرده بہ لطف خدا بہ زودے ازدواج میڪند!
📕 قرآن درمانی روحی و جسمی، ص ۲۲۶.
🌐 @partoweshraq
#ادعیه_و_اذکار
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و هشتاد و سوم
📞 پدر به سمت تلفن رفت، سیم تلفن را قطع کرد و با دهانی که انگار آتش میپاشید، بر سرم فریاد زد:
👈 آهای! سلیطه! اگه پشت گوشِت رو دیدی، این پسره بیشرف هم میبینی! طلاق میگیری، انقدر میشینی گوشه این خونه تا بپوسی!!!
و من همانطور که روی زمین افتاده بودم، از درد شانه و غم بیکسی گریه میکردم و زیر لب خدا را صدا میزدم تا از کودک بیدفاعم حمایت کند تا بلاخره پدر رهایم کرد و رفت.
🚪به هر زحمتی بود، خودم را از زمین کَندم و با قدمهای بیرمقم به سمت اتاق خواب رفتم.
👣 چادرم را از روی چوب لباسی برداشتم و برای دیدار مجید، پاهای ناتوانم را روی زمین میکشیدم تا به بالکن رسیدم.
🌴 از ضرب در زدن های مجید، در بزرگ و فلزی حیاط به لرزه افتاده و شاید حضورم را در بالکن احساس کرد که قدمی عقب رفت و نگاهی به طبقه بالا انداخت.
دستم را به نرده بالکن گرفته بودم تا تعادلم را حفظ کنم و در برابر نگاه منتظر و مشتاقش، لبخند کمرنگی نشانش دادم تا قدری قلبش قرار بگیرد.
✋ با اشاره دستم التماسش میکردم که از اینجا برود و او مدام چیزی میگفت که نمیفهمیدم و دیگر توان سرِ پا ایستادن نداشتم که از چشمان عاشقش دل کَندم و به اتاق بازگشتم.
🚪🛋 با نگاه بیرنگم کف اتاق را میپاییدم تا روی خُرده شیشهها پا نگذارم و بلاخره خودم را به کاناپه رساندم و همانجا دراز کشیدم که دیگر جانی برایم نمانده بود.
🌃 ظاهراً کابوس امشب با همه درد و رنجهای بیپایانش تمام شده و حالا باید منتظر تعبیر فردای این خواب وحشتناک میماندم که پدر برای من و زندگیام چه حکمی میدهد و به کدام شرط از شرایط ظالمانه پدر نوریه راضی میشود.
🛋 به پهلو روی کاناپه دراز کشیده و از درد استخوانهای شانهام ناله میزدم که دیگر کمردرد و سردرد فراموشم شده و تنها به یاد مظلومیت مجیدم، اشک میریختم و باز بیش از همه دلم برای حوریه میسوخت.
میتوانستم احساس کنم که پا به پای من، چقدر رنج کشیده و باز خدا را شکر میکردم که صدمهای ندیده و همچنان با نرمش پروانهوارش در بدنم، همدم این لحظات تنهاییام شده است.
👁 با چشمانی لبریز حسرت به تماشای جهیزیهام نشسته بودم که روزی مادر مهربانم با چه شوق و شوری برایم تهیه کرد و به سلیقه خودش این خانه را برای تنها دخترش آماده کرد و هنوز ده ماه از این زندگی نگذشته، همه اسباب نوعروسانهام بخاطر فتنه نامادریام در هم شکست، همسر عزیزم از خانه خودش اخراج شد و پدرم حکم به طلاق یا طرد همیشگیام از این خانه داد و چقدر خوشحال بودم که مادرم نبود و ندید پدرم بخاطر زن جوان و طنازش، دختر باردارش را چطور زیرِ لگدهای سنگینش میکوبید.
🌴 درِ بالکن باز مانده و من نه از خنکای شب بندر که از هجوم غم و غصه، لرز کرده و توانی برای بلند شدن و بستن در نداشتم که همانطور روی کاناپه در خودم مچاله شده و بیصدا گریه میکردم که بار دیگر صدای در حیاط به گوشم رسید.
گوش کشیدم تا ببینم چه خبر شده که صدای عبدالله را شنیدم.
👨 با پدر کلنجار میرفت و میخواست مرا ببیند و پدر در جواب دلواپسیهای عبدالله، فقط فریاد میکشید و باز به من و مجید ناسزا میگفت.
⏳نمیدانم چقدر طول کشید تا بلاخره صدای قدمهای عبدالله در راه پله پیچید.
🚪چند بار به در زد و همانطور که با نگرانی صدایم میکرد، دستگیره را به سمت پایین کشید که در باز نشد و تازه متوجه شدم پدر در را به رویم قفل کرده است و صدای عبدالله به اعتراض بلند شد:
👨 بابا! چرا در رو قفل کردی؟ کلید این در کجاس؟
🔑 و پدر زیر بار نمیرفت که در را باز کند و عبدالله آنقدر اصرار کرد تا سرانجام کلید را گرفت و در را باز کرد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
🌷✨زمین که لطف ندارد ...
از آسمان چه خبر ؟
خیلی دلم میخواست
آن لحظه که آن خانم...
🌷✨گفت:
برادرت خوب طلبهای بود...
حیف...که رفت...
اگر میماند افتخار اسلام میشد...
کم لطفیِ شما بود، گذاشتید برود...
خیلی دلم میخواست...
آن لحظه بمیرم...
🌷✨چون...
هر چه نگاهش کردم نفهمیدم...
آرمان والای تو را چگونه به او
بفهمانم...
یادم نمیرود اولین بار که
خواستی بروی...
🌷✨گفتم:
تو نیروی فرهنگیِ نظامی...
نظام برای چیز دیگری برایت هزینه
کرده... نرو...
بگذار تا نظامیها هستند...
آنها بروند بجنگند...
یادم نمیرود بُهت توی نگاهت را...
🌷✨گفتی:
تو زهرایی؟
تو خواهر منی؟
نه... زهرایی که میشناسم
محال است طرز فکرش این
باشد...
🌷✨گفتم:
میدانم...
ولی نرو...
تو هنوز خیلی کارها باید
بکنی...
اینهمه سال درس خواندی
🌷✨امین...
بمــــــان...
بیشتر کار کن...
شماها که بروید...
دیگر چه کسی علَم حوزه را
راست نگه دارد...
🌷✨گفتی:
فرض کن بمانم...
بشوم آیت الله العظمی..
یا بشوم فیلسوف قرن...
چه فایده دارد اگر این عمامه
روی سرم بماند و...
حرم بیبی زینب (سلام الله
علیها) در خطر باشد؟
نه این فلسفه را میخواهم
و نه این عمامه را...
🌷✨یادم مانده...
بــــــرادر...
طولِ بلوار را قدم میزدیم...
با حرص میگفتی نباید جلوی
روحانیون را بگیرند...
اشتباه است...
ماها باید با عمامه در خط مقدم
باشیم...
🌷✨گفتم:
امین جان!
فرماندهاند...
صلاحدیدی هست...
آنها از بالا می بینند...
حتما خوب نیست...
🌷✨می گفتی:
نه...
اِلّا و بِلا اشتباه میکنند...
نیرو از روحانیِ توی خط
روحیه می گیرد...
❤️ عزیزم...
در اثبات نظرت همین بس...
که با حضور و دلاوری ات
درست توی خط مقدم...
صد و شصت نفر از قتل عام
نجات پیدا کردند...
✍ #دلنوشته خواهر شهیــــد
🌷 شهید محمــد امین کریمیان
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq