#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
آه از آنروز که در دشت بلا غوغا بود
شورش روز قیامت به جهان برپا بود
خصم چون دایره گرد حرم شاه شهید
در دل دایره چون نقطه پابرجا بود
عرصه دشت چو دیبای منقش از خون
و آنهمه صورت زیبا که در آن دیبا بود
جان به قربان ذبیحی که به قربانگه دوست
با لب تشنه روان میشد و خود دریا بود
تو مپندار که شاهنشه دین درگه رزم
در بیابان بلا بی مدد و تنها بود
انبیا و رسل و جن و ملایک هر یک
جان به کف در بر شه منتظر ایما بود
خون هابیل که شد ریخته از سنگ جفا
گر به عبرت نگری کشته آن صحرا بود
پرده پوشان نهان خانه ملک و ملکوت
همه پروانۀ آن شمع جهان آرا بود
قتل عباس و علی اکبر و قاسم ز ازل
بر فرامین قضایای فلک طغرا بود
ورنه اندر نظر قهر شهنشاه جهان
عدم هر دو جهان بسته به حرف لا بود
علی اکبر به رخ چون گل و با قد چو سرو
فرد و تنها به سوی رزمگه اعدا بود
علم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن
نه بدان بوی صنوبر نه بدان بالا بود
گرد شمع رخ اکبری که صبح وداع
لیلی سوخته پروانه بی پروا بود
زخم بر جسم علی اکبر و لیلی دل خون
خون ز مجنون رود آری چو رگ از لیلا بود
در همه ملک بلا نیست به جز ذکر حسین
قاف تا قاف جهان صوت همین عنقا بود
نیر آنروز که طغرای قضا می بستند
سرنوشت من از این نامه همین طغرا بود
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی
درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی
محکم حصار عشق شما را گرفته ام
دل شور میزند که مبادا رها کنی
درمانمان بکن به همان شیوه ی خودت
درمان شویم اگر به خودت مبتلا کنی
ای دست به خیر طایفه ی دست به خیر ها
آقا نمی شود سفری دست و پا کنی؟
عمری نشسته ام به صف عاشقان تو
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
آقا قلم به دست گرفتم برای تو
من راضیم فقط به خدا با رضای تو
بالاست تا ابد به خدا پرچم شما
جانم فدای جان شما، خاتم شما
تو لطف میکنی که مرا راه میدهی
ای بچه های فاطمه بازهم دم شما
از تو به ما زیاد رسیده ست یا نقی
چیزی کم از زیاد ندارد کم شما
دل را برای پا قدمت ساختم ببین
بر سر درش نوشته شده مقدم شما
من را ز راه عشق خودت تا خدا ببر
جبرییل هم رود ره پیچ و خم شما
از تربت تو ریخته در خاک من خدا
این فخر من شده که شدم آدم شما
یک دم اگر که بغض کنی گریه میکنم
جانم بگیر تا که نبینم غم شما
آقا شنیده ام که کسی حرمتت نداشت
رحمی به سن و سال تو و غربتت نداشت
چون شمع نیمه جان شده سوسو گرفته ای
با آه و غربت و غم خود خو گرفته ای
لاغر شدی، خمیده شدی، آب رفته ای
از پا فتاده دست به زانو گرفته ای
این ارث فاطمه ست به حسن تکیه داده ای
در حجره رفته ای کمک از او گرفته ای
تا تشنه می شوی، صدا میزنی حسین
در حجره ات چو کشتیِ پهلو گرفته ای
خواهی حسن نبیندت و گریه کم کند
این هست علتش که اگر رو گرفته ای
همچون حسین فاطمه دور از وطن شدی
همچون حسین فاطمه، امّا کفن شدی
همچون حسین فاطمه امّا سرت نرفت
در زیر تیغ کند عدو حنجرت نرفت
بالا سرت ز حال، دگر مادرت نرفت
با جمعی از اراذل مست خواهرت نرفت
با دست های بسته شده همسرت نرفت
در زیر نعل مرکبشان پیکرت نرفت
در گوشه ی خرابه ولی دخترت نرفت
در طشت، خیزران، به تنوری سرت نرفت
این ها کنار، دست شما سالم است هنوز
دستت برای غارت انگشترت نرفت
#یاسین_قاسمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_هادی سلاماللهعلیه
هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی
از یادت اما با صفاتر نیست یادی
شادی وصلی هست حتما بعد از این که
در سینه ام درد فراقت را نهادی
آقا به یاد صبح موعودت می افتم
با جلوه ی خورشید از هر بامدادی
گستاخی این چند خط درد دلم را
بگذار روی جهل، روی بی سوادی
هر بار که می خوانمت من حتم دارم
که حرف این آلوده را هم گوش دادی
نام تو را می خوانم و می دانم آقا
هست از سر من این سعادت هم زیادی
تو مهربانی، تو کریمی، تو جوادی
باب الحوائج هستی و باب المرادی
ما میهمان خانه ات هستیم امشب
ای مرثیه خوان مصیبت های هادی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#سامرا
ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی
آیینه اجلال نبی کیست تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست تویی تو
تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آینه ی حسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علیّ ابن جواد ابن رضایی
خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند
تو جانی و در کالبد کلّ وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیّت و تکبیر و قیامیّ و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی
از فیض تو منّت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند
ای گوهر توحید به درج دهن تو
روییده به هر سو گل وحی از چمن تو
انوار خدا در تو و حسن حسن تو
ما جامعه داریم ز فیض سخن تو
زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است
هر جملهی آن جلوه ای از وحی الهی است
از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دل ها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خوان کرمت جمله خلایق
مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه زیبای تو هادی
من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوۀ طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم
هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست
تو حجّت حق، خلق به تأیید تو بنده
توحید و نبوّت به تولاّی تو زنده
جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده
کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت دور تو گشتند هماره
نور تو که از صبح ازل تافته در دل
خاموش نگردد به هزاران متوکّل
هرگز نشود محو، حق از فتنه باطل
آری نرسد بار کج خصم به منزل
قرآن همه را با سخن وحی دهد پند
هر چیز بود فانی جز وجه خداوند
ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آوخ که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصّه بیحدّ و حسابت
افسوس که بردند سوی بزم شرابت
بر خیرگی خصم و به بی شرمی او اف
خاکم به دهن جام مِیات کرد تعارف
تو آیه تطهیری و رجس از تو به دور است
دل جای خدا و دهنت چشمه نور است
وای از متوکّل که چه بی شرم و جسور است
مست می و مست ستم و مست غرور است
با آن شرف و عزّت و اجلال معانی
می خواست که در محفل او شعر بخوانی
خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش
بر خاک فکندی زیر تخت غرورش
گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش
افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش
لرزید ولی در پی اظهار ندامت
می زد همه دم تیشه به طوبای امامت
فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت
افسوس که مسموم شدی چون پدرانت
آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت
سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت
«میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد
باشد که به خاک حرمت چهره گذارد
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
اهل دردم غم هادی دارم
سامرایی است دل بی تابم
زنده ی فیض مدام یارم
مردهی یک نفس سردابم
امشب از خویش برون می آیم
تا به چشمان پر آبش گریم
تا که بر آهِ دلِ شعله ورش
بر تن پر تب و تابش گریم
کینه ی اهرمن تیره سرشت
با مدار طبق نور چه کرد؟!
فتنه ی قوم پلید ابلیس
با جمال پسر حور چه کرد؟
دست تزویر دوباره بی رحم
آتش کینه ی خود را افروخت
در پس پرده ی تنهایی خود
مردی از نسل صلابت میسوخت
رفته رفته اثری سخت نمود
زهر در جان شریف آقا
در تب و تاب شد و سوسو زد
شمع چشمان شریف آقا
خاک بر فرق من از این جمله
همچو بسمل به قفس پرپر زد
پسرش پاره گریبان گریان
در عزاداری او بر سر زد
جگر زهر چشیده یعنی
آب گردیدن گُل در آتش
هر که از نسل علی شد مسموم
ناله زد فاطمه؛ مادر؛ آتش
نا نمانده به تن و دیده پر آب
سینه سوزان و لبش خشک ولی
زمزمه کرد و به سینه کوبید
که فدای تو حسین ابن علی
بر سر پای پسر سر بنهاد
لحظه ی آخر جان دادن بود
از لبش ذکر نمی افتاد و
یاد آن صحنه ی افتادن بود
یاد میکرد از آن ساعت که
از فراز فرس آقا افتاد
تشنه لب با بدن غرق به خون
گوشه ای در دل صحرا افتاد
یاد آن یوسف افتاده به چاه
گرگ ها دور و برش زوزه کشان
گرگ وحشی تری از راه رسید
چنگ زد، بُرد، سرش زوزه کشان
گوش کن مابقی قِصّه ز من
گر چه این روضه دهد آزارت
سر بریدند و دویدند، حرم
این بود معنی قتل و غارت
#مجتبی_روشن_روان
@poem_ahl
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#سامرا
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی
به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید
نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى
بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى
چو شمع از شرر زهر پاک گشت وجودش
گرفت شعله ز سر تا به پای حضرت هادی
چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش
که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی
غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدش
زمین سامره شد کرب و بلای حضرت هادی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
مریض آمده اما شفا نمیخواهد
قسم به جان شما جز شما نمیخواهد
برای پیش تو بودن بهانهای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمیخواهد
دلیل نالهی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمیخواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد؟
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمیخواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمیخواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب، آشنا نمیخواهد؟
ببین به گوشهی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمیخواهد؟
به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»
دلم بدون رضا، کربلا نمیخواهد
خدا مرا به طواف تو مبتلا کردهست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمیخواهد
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمیخواهد
#قاسم_صرافان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذره ناچیز، چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری
پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم
همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم
نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم
به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها
دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم
چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم
که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم
به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم
شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
#علی_ذوالقدر
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مناجات_با_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مشهد
#قم
از کریمان سنگ میخواهیم ما، زر میرسد
در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد
لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است
وقت احسان، پشت آن احسان دیگر میرسد
ای که دستت میرسد کاری کنی، کاری بکن
عمر دارد میرود، دارد اجل سر میرسد
در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن
وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد
شب به شب در میزنم، چون در زدن مال من است
دست سائلها فقط تا حلقهی در میرسد
گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینی است
ورنه دارد ده برابر، ده برابر میرسد
من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد
خادمان آنقدر بی اصل و نسب هم نیستند
نسبت ما یا به فضّه یا به قنبر میرسد
فقر آمد میرود ایمان، ولی پیش شما
میشود ایمان من فقری که از در میرسد
رزق در بین الطلوعین است، بین طوس و قم
رزق از دو سفرهی موسى بن جعفر میرسد
هم به زیر دین قم، هم زیر دین مشهدم
گاه به دادم برادر، گاه خواهر میرسد
فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
فیض قبر مادری از قبر دختر میرسد
نیستند این دو براى من، فقط پیش منند
سر به سرور میرسد، دل هم به دلبر میرسد
پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند
تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد
آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید
میوهی ما هم فقط با گریه بهتر میرسد
پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید
زودتر از شمر آیا به برادر میرسد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مشهد
#قم
خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر
که به سائل می دهند از هر چه بهتر بیشتر
عرض حاجت می کنم آن جا که صاحبخانه اش
پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی می روم
راه می پویم نه با پا بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می کند قم را منوّر، بیشتر
قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد «چِل اختر» بیشتر
قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است
ور نه می گفتم از این معصومه خواهر بیشتر
در مقامش مصرعی می گویم و رد می شوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنت را می کنم این گونه باور بیشتر
مرقدت ضرب المثل های مرا تغییر داد
هر که بامش بیش برفش؟ نه! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسان تر اند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر، بیشتر
از غلامان شما هم می شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا، چون شنیدم که به مادر بیشتر
دوستت دارم نمی دانم که باور می کنی
راست می گویم به ولله از ابوذر بیشتر
#حسین_رستمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
#دو_بیتی
ما را به کسی جز تو نظر عیب بود
کوبیم اگر در دگر عیب بود
با دست تهی آمدنم عیبی نیست
با دست تهی روم اگر عیب بود
#علی_انسانی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم
هنوز طبع گدايي كه داشتم دارم
براي گمشدگان يك چراغ روشن كن
نياز به راهنمايي كه داشتم دارم
بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است
كنار جايِ تو جايي كه داشتم دارم
همان گداي قديمي كه داشتي داري
همان امام رضايي كه داشتم دارم
حرم نگو، عتبات است، تو حسين مني
هنوز كرب و بلايي كه داشتم دارم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl