eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
هشتگ شاعران به ترتیب الفبا •●○●• بروزرسانی میشود •●○●•
صلی‌الله‌علیه‌وآله بوی غم می‌رسد انگار، دلم می‌ریزد اشک از دیدۀ غمبار حرم می‌ریزد از نگاه نگران، برق الم می‌ریزد خوب پیداست که باران ستم می‌ریزد آه آرامش زهراست به هم می‌ریزد یا قرار است که پیغمبر اکرم برود سایۀ خنده از این گلکده کم کم برود مهربانی که برای همه همچون خورشید نور از خندۀ لب ‌های ترش می‌بارید از گرفتاری امّت به جزا می‌ترسید روز و شب در پی ارشاد بشر می‌گردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید در دلم شور عجیبی ست، نمی‌دانم چیست؟ در گلو بغض غریبی ست، نمی‌دانم چیست؟ دخترت زار به سر می‌زند ای وای دلم بر دلم غصه شرر می‌زند ای وای دلم پدرم حرف سپر می‌زند ای وای دلم حرف از داغ پسر می‌زند ای وای دلم دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست بعد تو واسطۀ وحی خدا با ما، کیست؟ این جوان کیست؟ که از دیدن رویش در دل غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل آه یا رب شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل با اجازه بگذارید بیایم داخل با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از صورت پوشیدۀ خود یک سو زد مژده ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است به علی نیز بگو، روز خطر نزدیک است وقت برپا شدن آتش در نزدیک است پدر آمادۀ رفتن به سماوات، ولی نگران است برای غم فردای علی تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد آه از سینۀ افلاک برآمد، فریاد به علی فاطمه را باز امانت می‌داد داشت اما خبر از قصۀ زهرا، ای داد این همه بی کسی، ای وای سرم درد گرفت دل سرشار غم و شعله ورم درد گرفت او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد پر زد و دختر مظلومۀ او بر سر زد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه اهل دردم غم هادی دارم سامرایی است دل بی تابم زنده ی فیض مدام یارم مرده‌ی یک نفس سردابم امشب از خویش برون می آیم تا به چشمان پر آبش گریم تا که بر آهِ دلِ شعله ورش بر تن پر تب و تابش گریم کینه ی اهرمن تیره سرشت با مدار طبق نور چه کرد؟! فتنه ی قوم پلید ابلیس با جمال پسر حور چه کرد؟ دست تزویر دوباره بی رحم آتش کینه ی خود را افروخت در پس پرده ی تنهایی خود مردی از نسل صلابت میسوخت رفته رفته اثری سخت نمود زهر در جان شریف آقا در تب و تاب شد و سوسو زد شمع چشمان شریف آقا خاک بر فرق من از این جمله همچو بسمل به قفس پرپر زد پسرش پاره گریبان گریان در عزاداری او بر سر زد جگر زهر چشیده یعنی آب گردیدن گُل در آتش هر که از نسل علی شد مسموم ناله زد فاطمه؛ مادر؛ آتش نا نمانده به تن و دیده پر آب سینه سوزان و لبش خشک ولی زمزمه کرد و به سینه کوبید که فدای تو حسین ابن علی بر سر پای پسر سر بنهاد لحظه ی آخر جان دادن بود از لبش ذکر نمی افتاد و یاد آن صحنه ی افتادن بود یاد میکرد از آن ساعت که از فراز فرس آقا افتاد تشنه لب با بدن غرق به خون گوشه ای در دل صحرا افتاد یاد آن یوسف افتاده به چاه گرگ ها دور و برش زوزه کشان گرگ وحشی تری از راه رسید چنگ زد، بُرد، سرش زوزه کشان گوش کن مابقی قِصّه ز من گر چه این روضه دهد آزارت سر بریدند و دویدند، حرم این بود معنی قتل و غارت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دست ما نیست اگر دست به دامان توییم فاطمه خواسته که بی سر و سامان توییم تا ببینیم کمی از وجنات نبوی تشنۀ دیدن رخسار درخشان توییم به نگاهی، «به دعایی دل ما را دریاب!» که اسیر کرم و شیوۀ احسان توییم مادر تو اگر امروز مدد فرماید تا ابد ماه علی! بر سر پیمان توییم از دم شعله‌ورت محفل ما شور گرفت همگی سینه‌زن ذکر حسن جان توییم ما شبیه دل زهرای شهیده هرشب بی قرار و نگران دل سوزان توییم زخم شد چشم ترت، گریه نکن، می‌میریم دیده گریان غم دیدۀ گریان توییم هرشب جمعه برو کرببلا با مادر یاد کن از فقرایت، پسر پیغمبر @poem_ahl