#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
ذوالفقار قلب حيدر قوت بازوي من
لرزش بازوي تو افتاده بر زانوي من
خنده همچون گوشوارت بين كوچه گم شده؟!
يك تبسم كن به زينب ماه خندان روي من
التماست ميكنم زهرا بمان، زهرا نرو
همچو شمع رو به خاموشي ببين سوسوي من
زهر شد كام عسل از كينه هاي خيبري
گر چه يعسوبم ولي پاشيده شد كندوي من
آبرويم را بخر نزد حسين و زينبت
كلميني فاطمه! اي بانوي گلروي من
كلميني! با علي حرفي بزن چيزي بگو
اين دم آخر بيا بنشين به گفت و گوي من
آمدم امشب كنارت تا تو آرامم كني
هي از اين پهلو به آن پهلو نرو پهلوي من
كاش من جاي تو بودم كاش خانه در نداشت
كاش مي افتاد هم ديوار و هم در روي من
بعد تو آه علي در چاه پنهان مي شود
زندگي دشوار اما مرگ آسان مي شود
#رضا_جوان_بخت
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بوي بهشت، عطر نفس هاي اطهرت
فردوس حجره اي ست ز بيت منورت
باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت
خوانده پيمبر از همه خلق برترت
مدحت خدا نموده به آيات كوثرت
اين گونه خوانده از همه عالم فراترت
دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي
رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي
وجه خدا عيان شده بر روي صورتت
خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت
مستور در لطافت محض است فطرتت
بي فايده است جستجو از بهر كثرتت
در بازوي عليست تجلاي قدرتت
گشته رضاي حضرت حق در مسرتت
داخل شوند اهل جنان از قفاي تو
زانو به محضر تو زده ماسواي تو
بالاتر از فراسوي باور فقط تويي
با شان و قدر خويش برابر فقط تويي
شان نزول سوره كوثر فقط تويي
جان علي و ام پيمبر فقط تويي
آري دليل خلقت حيدر فقط تويي
تنها سواره در صف محشر فقط تويي
روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو
از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو
خلقت به دست رب جلي آفريده شد
با علم و حکمت ازلي آفريده شد
بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد
گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد
از برکت نبی و ولی آفریده شد
احمد، خودش براي علي آفريده شد
تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد
پيغمبر و امام براي تو خلق شد
غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟
غیر از تو نیست آن که قرار علی شود
چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود
آینه ي تمام عیار علی شود
چون تو تمام دار و ندار علی شود
با جان خویش یاور و یار علی شود
قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي
از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي
حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟
آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟
بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟
رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟
آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟
يار شهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟
در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي
در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي
نوريه اي و صابره و هم كريمه اي
بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي
عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي
رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي
عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای
محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي
ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا
مَكسورُ ضِلعُهايي و "مظلومُ بَعلُها"
اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي!
تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي
با جان خويش جان علي را سپر شدي
گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي
با هيزم جهنميان شعله ور شدي
آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي
تنها تو بين خلق علي باوري و بس
با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس
تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات
از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات
از گريه هاي دخترك چهار ساله ات
تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات
از اولين شهيد علي از سلاله ات
اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات
از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟
كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي!
از بازگشت عصر جهالت به ما بگو
از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو
از غاصبان حق خلافت به ما بگو
از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو
از موسم سكوت جماعت به ما بگو
از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو
حتي اگر سفارش ختم رسل نبود
اين گردباد در رمق برگ گل نبود!
اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن
از بغض مانده در وسط سینهی حسن
از رازهاي مخفي در قلب خویشتن
از دستدوز آخَرَت، آن كهنه پيرهن
اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن
از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن
در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد
بي سرپناه عترت ختمي مآب شد
#رضا_جوان_بخت
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
قاب عكس لبخندت تكيه داده بر ديوار
پشت ميخ پنهان شد دردهاي يك بيمار
جاي ناله هايي كه كرده اي نهان در روز
همره نفسهايت، آه مي كشي هر بار
قد كشيده تر گشته لاله هاي بستري ات
بس كه آبشان دادي ز اشك جامه گلدار
كهكشان چشمانت خالي از ستاره شده
برگ سبز ريحانت گشته ارغوان رخسار
برگ برگِ گلدانت زرد گشت و پژمرده است
ياس چون شقايق شد در ميانهی پيكار
پشتوانهی حيدر! خواهشاً نرو امروز
كار رفتنت را به روز ديگري بگذار
با علي تكلم كن، رحم كن به بي كسي اش
فاطمه جواب بده! خواب هستي يا بيدار؟
شانه هاي زندگي ام زير بار تابوتت
له شده شكسته شده مانده زير اين آوار
مي روي وليكن در قاب باور زينب
قاب عكس لبخندت تكيه داده بر ديوار
#رضا_جوان_بخت
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
گريه از چشم تو نمي افتد
آسمانت چقدر غم دارد!؟
كودكت در بهشت خوابيده است
خانه ات يك ستاره كم دارد
فدكت را گرفت، اما تو
باغي از گل به پيرُهن داري
پر و بالت شکسته اما باز
قصد پرواز و پر زدن داری
زرد و سرخ و بنفش و یا که سياه
مثل رنگين كمان شده رويت
رو مگير از علي كه مي پيچد
درد هربار دور بازويت
مي كني كارِ خانه را اما
لاله رو مي شود گلِ ياست
نان، كسي بعد تو نمي خواهد
شده يكرنگ دست و دستاست
دست داري مدام بر پهلو
از مصافي كه نابرابر بود
كينه اش را مرور كرد و بعد
ياس با دست داس پرپر بود
سرفه هايت نشان از اين دارد
با نفس هاي خود گلاويزي
گاه سردي و گاه مي سوزي
گاه از خيل ناله لبريزي
ماه من! ناله هاي جان كاهت
كرده تاريك روز روشن را
اشك من را اگر كه مي بيني
پس بگير اين دعاي رفتن را
من كنارت به صوت مي خوانم
آيه هايي كه دوست داري را
آيه ي صبر، آيه ي ماندن
آيه هاي اميدواري را
شب رسید و در این سکوت محض
بچه ها خفته اند دل خسته
كلميني عزيز پيغمبر!
با علي درد دل كن آهسته
درد دل كن بگو ز غمهايت
مجتبي از چه زار و غمگين شد؟
بعد آن ماجرا چرا بانو
چشم تو تار و گوش سنگين شد؟
مجتبي خواب كوچه مي بيند
گوش كن تا كه بشنوي، شايد
ناله هاي حزين تر از آهش
خواب ديده مغيره مي آيد
شانه افتاده امشب از دستت
دست تو هم فتاده از شانه
فاطمه! كس نميزند هرگز
موي آتش گرفته را شانه
خواستي تا بگيري از چشمم
جوشش چشمه هاي باراني
دست خود را به سختي آوردي
فاش گرديد راز پنهاني
گرچه زينب شده پرستارت
راز، پنهان ولي نمي داند
خوب اگر مي شوي، تصور كن
ماجرا را علي نمي داند
از غمت آه مي كشم هر شب
دل سنگ آب گشته از آهم
بعد تو همدمي نمي بينم
من دچار غريبي چاهم
#رضا_جوان_بخت
@poem_ahl