eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
هشتگ شاعران به ترتیب الفبا •●○●• بروزرسانی میشود •●○●•
سلام‌الله‌علیها رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او گرچه مانده است بجا خاطره های من و او یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او روزهایی که صمیمانه به من میخندید و عجب حال خوشی داشت هوای من و او ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم و رضا بود خدا هم به رضای من و او بستری بود ولی هم سخن خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او بستری بود ولی نبض دلم دستش بود و مجال نفسی بود برای من و او با همان دست شکسته چه دعایی میکرد مردمی را که نماندند به پای من و او مردمی را که به این مسئله واقف بودند که دو عالم همه هستند گدای من و او هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آنروز بجای من و او... https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها آتش اگرچه صبح عطش پا گرفته بود تازه غروب ، معركه بالا گرفته بود هم خون حق ز حنجر توحيد ميچكيد هم اشك چشم مادر خورشيد ميچكيد از سنگ كينه سينه آيينه چاك بود قرآن ورق ورق شده بر روي خاك بود پروردگار صبر ، شكوهي شكسته داشت حتي اميد ، تكيه به كوهي شكسته داشت وحشت ، صداي هلهله ، آتش و بوي خون اينجا دوروي سكه يكي بود ، روي خون آغشته ميشد آهِ گلويي به خون تير پايان كار بود و كمانها بدون تير بارِ گناهِ گرده شمشيرهاي كند زخمِ عميق خورده شمشيرهاي كند خوناب اشك ديده به لبهاي تشنه داد صورت‌به‌خاك‌وخون زد وگردن به دشنه‌داد صوم و صلات و حج و جهادش تمام شد با سر به ني نشست وَ ركن قيام شد با اينكه عرصه مقتل دلهاي تنگ بود اما به چشم حضرت زينب قشنگ بود گرد و غبار و دود كه كم كم فرونشست روح‌الحجاب آمد و پاي گلو نشست پرسيد اي هويت من گُم شدي چرا؟ آب حيات ، خاك تيمم شدي چرا؟ تسبيح پاره پاره بر خاك ريخته رگهاي خشك حنجرت از هم گسيخته اين سينه شرحه شرحه داغ چه ضربه ايست؟ اين زخم تيغ نيست بگو از چه حربه ايست؟ در طيِّ راه عشق به معراج رفته اي يا كه غنيمتي و به تاراج رفته اي؟ اي واي با بهشت مجسّم چه كرده اند گويا كه گرگها به تنت حمله كرده اند مُردم بيا و نور تجلّي به من بده دستم بگير و باز تسلّي به من بده در اين مجال اندك پيش از اسيري ام برخيز تا دوباره در آغوش گيري ام اي خاتم شكسته ام انگشترت چه شد ؟ پيوست گوشواره خونين كوچه شد؟ شمشيرو نيزه و سپرت را كه برده است ؟ دير آمدم بگو كه سرت را كه برده است ؟ اي غرق خون كه مقتل اشكم مزار توست خاكستر تنور كه چشم انتظار توست ؟ با خون جبيره كن كه سرشكم روان شده حي علي الصلاه عزيزم اذان شده طوفان خون و آه و شراره بهم ببين نا محرمان اشك مرا در حرم ببين حقِّ نماز غيرت چشمت أدا شده روي عدو به اهل خيام تو وا شده آتش زدند نام و نشان قبيله را بردند ساز و برگ يلان قبيله را برخيز و حال اهل حرم را نظاره كن ما جان به لب شديم خودت فكر چاره كن اينها به روي دختركان تيغ ميكشند دارند مادران حرم جيغ ميكشند خنجر شكسته ها و سپرهاي لِه شده از ترس سمِّ اسب ، جگر هاي لِه شده طرح هجوم سرزده و گوشواره ها راه فرار غلغله و گوش پاره ها سوز حجاز آتش و تحرير سوختن صبر مصيبت دل و تقدير سوختن قدّم خميده درد به غايت رسيده است غصّه بريده غم به نهايت رسيده است پروانه‌هاي شعله‌ور از تازيانه ها گل چهره هاي سرخ ز دست بهانه ها دارند مثل شمع عزا پير ميشوند آماده اسارت زنجير ميشوند يا أيُّهاالإمام كمك كن به خواهرت دستي بكش به روي دلم جان مادرت اي خاطرات كودك بيچاره دلم شيرازه بند مصحف صد پاره دلم جان رقيه داغ مرا بيشتر نكن با ساربان و شمر مرا همسفر نكن بي تو خزانم و به شكوفه نميرسم با من بيا وگرنه به كوفه نميرسم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها به امیدی كه بیایی سحری در بر من خاك ویرانه شده سرمهٔ چشم تر من مدتی می شود از حال لبت بی خبرم چند وقت است صدایم نزدی دختر من من همان لاله افروختهٔ خون جگرم كه همین لخته فقط مانده به خاكستر من شب این شام چه سرمای عجیبی دارد تب این سوز كجا و بدن لاغر من دارم از درد مچ دست به خود می پیچم ظاهراً خرد شده ساقه نیلوفر من چادرم پاره شد از بس كه كشیدند مرا لحظه ای وا نشد اما گره از معجر من موی من دست نخورده است خیالت راحت معجر سوخته چسبیده به موی سر من كاشكی زود بیایی و به دادم برسی تا كه در سینه نمانَد نفس آخر من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شرافت مات تشریفات والای علی اکبر تعالی شمّه ای از شأن اعلای علی اکبر معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری قیامت جلوه ای از قد و بالای علی اکبر تجلّی های پیغمبر در این آئینه بی وقفه حرم را می کند محو تماشای علی اکبر هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست خدا آغوش واکرده مهیّای علی اکبر اگرچه حاصل عمر حسین از دست رفت اما به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر غم فرزند سنگین است، تا می شد تحمل کرد ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده به خاک افتاد بین ارباً اربای علی اکبر حسین افتاد از پا موقعی که دید افتاده شکافی بین ابروهای زیبای علی اکبر مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر علی را تکه تکه از تمام دشت آوردند ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش عمو عباس با دیگر عمو های علی اکبر و حالا بین دارالحرب دور عمه ی سادات بنی هاشم همه جمعند، منهای علی اکبر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شده‌ای بی‌سبب نیست که این‌گونه معطر شده‌ای دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی ‏یک‌تنه باغی از آلالۀ پرپر شده‌ای تَنِش تیغ و تنت، کرببلا را لرزاند ‏زخمیِ صاعقه خنجر و حنجر شده‌ای سنگ بر آینه‌ات خورده و تکثیر شده مثل غم‌های دلم، چند برابر شده‌ای مجتبی دست تو را داد به دستم، دیروز ولی امروز، تو مهمان برادر شده‌ای ای به کام تو شهادت ز عسل شیرین‌تر تو در آیین وفا آینه‌باور شده‌ای دست و پا می‌زنی و من جگرم می‌سوزد خیلی امروز شبیه علی اکبر شده‌ای @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ظاهراً جد اطهرش هم بود پدرش بود مادرش هم بود وقتی افتاد روی گونه ي راست بین مقتل برادرش هم بود جای سالم نبود در بدنش زخم تا بود پیکرش هم بود زیر پایِ سنان و نیزه و تیر نه فقط سینه، حنجرش هم بود بی کس و بی پناه از نزدیک سنگ میخورد و خواهرش هم بود خواهرش قبل قاتلش آمد تا نفسهای آخرش هم بود گرچه او را زدند اما چون چادرش بود معجرش هم بود از همه دلخراش تر اینکه دم گودال دخترش هم بود دخترش بود و ذبح را میدید همه دیدند همسرش هم بود آن زمان هم که غارتش کردند به روی دستها سرش هم بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها نه اینکه نشد اشک چشمم دوایت خودت خواستی مرگ باشد شفایت فدای صدای سلام نمازت چرا در نمی‌آید امشب صدایت غریبی نکن با غریب مدینه منم، فاطمه! یار درد آشنایت چه دنیای تلخی است دنیای بی‌تو برای منِ بی‌کس و بچه‌هایت به آتش زدی تا بمیری برایم عزیزم الهی بمیرم برایت بببین حال آشفته‌ام را که زینب تسلّی به من می‌دهد در عزایت برو گرچه شرمنده‌ام تا قیامت از اینکه نشد جانم آخر فدایت برای من و این یتیمان دعا کن اگرچه شکسته است دست دعایت برای دل من که باید ببینم از این پس در این خانه خالیست جایت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آرام جان خسته‌دلان پیکرت کجاست؟ جانم به لب رسیده پدر جان سرت کجاست؟ جسمت اسیر فتنه‌ی یغماگران شده پیراهن امانتی مادرت کجاست؟ از چه جواب دختر خود را نمی‌دهی بابای با محبّتم! انگشترت کجاست در خیمه هر چه بود به تاراج فتنه رفت خاکم به سر عمامه‌ی پیغمبرت کجاست؟ سوز عطش ز خون تنت موج می‌زند ای تشنه‌لب، برادر آب‌آورت کجاست؟ از دود خیمه تربت شش‌ماهه گم شده بابا بگو مزار علی‌اصغرت کجاست؟ ما را میان این همه دشمن نظاره کن دیگر مپرس دخترکم، معجرت کجاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او گرچه مانده است به جا خاطره های من و او یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او روزهایی که صمیمانه به من میخندید و عجب حال خوشی داشت هوای من و او ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم و رضا بود خدا هم به رضای من و او بستری بود ولی هم سخن خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او بستری بود ولی نبض دلم دستش بود و مجال نفسی بود برای من و او با همان دست شکسته چه دعایی میکرد مردمی را که نماندند به پای من و او مردمی را که به این مسئله واقف بودند که دو عالم همه هستند گدای من و او هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آن روز بجای من و او... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نگاه مختصری کن به چشم های ترم که جان سالم از این مَهلَکه به در ببرم لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا نفس بکش علی اکبر، نفس بکش پسرم نفس بکش پسرم تا که من فزع نکنم و پیش خنده یِ این قوم نشکند کمرم دل من از پس این داغ بر نمی آید حریف این همه آتش نمی شود جگرم خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم کنار جسم تو باید به داد من برسند تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ساحل زخم گلویت دل دریای من است موی تو سوخته اما شب یلدای من است آمدی داغ دل تنگ مرا تازه کنی یا دلت سوخته از در به دری های من است خواب دیدم بغلم کرده ای و می بوسی سر تو در بغلم، معنی رویای من است وای بابا چه بلایی به سرت آمده است؟ لبت انگار، ترک خورده تر از پای من است بس که زخمی شده ای چهره‌ی تو برگشته است باورم نیست که این سر، سر بابای من است من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم دیده وا کن به خدا وقت تماشای من است عمه از دست زمین خوردن من پیر شده نیمی از خم شدن قامت او پای من است دست بر بال ملائک زدن از دوش عمو ماجرای سحر روشن فردای من است @poem_ahl