هشتگ شاعران
به ترتیب الفبا
•●○●• بروزرسانی میشود •●○●•
#عرفان_ابوالحسنی
#رضا_ابوذری
#عباس_احمدی
#علی_اخوی_زاده
#احمد_ایرانی_نسب
#مبین_اردستانی
#مهدی_ایروانی
#کامران_اسدی
#محمود_اسدی
#آتش_اصفهانی
#حیران_اصفهانی
#صغیر_اصفهانی
#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی
#مسعود_اصلانی
#امیر_اکبرزاده
#قیصر_امین_پور
#علی_انسانی
#محمدحسین_انصاری_نژاد
#حسین_ایمانی
#احمد_بابایی
#پوریا_باقری
#رضا_باقریان
#عصمت_الله_بخارایی
#محمد_بختیاری
#سیروس_بداغی
#آرش_براری
#سید_حمیدرضا_برقعی
#صامت_بروجردی
#مسلم_بشیری_نیا
#محمدعلی_بقایی
#محمد_بنواری
#حسن_بهاری
#محمدحسین_بهجتی
#عماد_بهرامی
#عمران_بهروج
#کاظم_بهمنی
#محمد_بیابانی
#محمدعلی_بیابانی
#حسن_بیاتانی
#محمدحسن_بیات_لو
#پرویز_بیگی_حبیب_آبادی
#سعید_پاشازاده
#سید_جواد_پرئی
#محمدجواد_پرچمی
#ایوب_پرندآور
#مهدی_پورپاک
#احمدحسین_پورعلوی
#نوید_پورمرادی
#روح_الله_پیدایی
#سعید_تاج_محمدی
#مجید_تال
#صائب_تبریزی
#عابد_تبریزی
#نیر_تبریزی
#حامد_تجری
#امیر_تیموری
#هادی_جانفدا
#داریوش_جعفری
#سید_رضا_جعفری
#صفایی_جندقی
#سید_محمد_جوادی
#رضا_جوان_بخت
#مهدی_جهاندار
#حبیب_الله_چایچیان
#مهدی_چراغ_زاده
#حاج_مرشد_چلویی
#رضا_حاج_حسینی
#حافظ
#علی_حسنی
#سید_میلاد_حسنی
#سید_حسن_حسینی
#سید_رضا_حسینی
#زخم_حسینی
#سید_محسن_حسینی
#سید_محمد_حسینی
#محسن_حنیفی
#علی_حیات_بخش
#احمد_حیدری
#جواد_حیدری
#محمد_خادم
#خاقانی
#حامد_خاکی
#محمد_خاکی
#علیرضا_خاکساری
#سعید_خرازی
#جودی_خراسانی
#عاصی_خراسانی
#مجتبی_خرسندی
#امام_خمینی
#حقیر_خوئی
#سجاد_خودسیانی
#رضا_خورشیدی_فرد
#سید_حسن_خوشزاد
#ناصر_دودانگه
#رضا_دین_پرور
#علی_ذوالقدر
#عالیه_رجبی
#غلامعلی_رجبی
#داوود_رحیمی
#مهدی_رحیمی
#یوسف_رحیمی
#محمدحسین_رحیمیان
#سید_حسن_رستگار
#حسین_رستمی
#رضا_رسول_زاده
#محمد_رسولی
#علیرضا_رشادتی
#علی_رضوانی
#محسن_رضوانی
#علی_رفیعی_وردنجانی
#حمید_رمی
#سجاد_روان_مرد
#مجتبی_روشن_روان
#حسن_زرنقی
#سعدی_زمان
#ابراهیم_زمانی
#جواد_زهتاب
#محمود_ژولیده
#غلامرضا_سازگار
#علی_سپهری
#مریم_سقلاطونی
#علی_سلطانی
#شهریار_سنجری
#محمد_سهرابی
#سید_تقی_سیدی
#احمد_شاکری
#سید_مسیح_شاهچراغی
#عباس_شاه_زیدی
#سید_مجتبی_شجاع
#سید_محمدجواد_شرافت
#سجاد_شرفخانی
#مهدی_شریف_زاده
#مجتبی_شکریان_همدانی
#غلامرضا_شکوهی
#ناصر_شهریاری
#یدالله_شهریاری
#ترکی_شیرازی
#محمدجواد_شیرازی
#وصال_شیرازی
#حسن_شیرزاد
#آرمان_صائمی
#علی_صالحی
#قاسم_صرافان
#محسن_صرامی
#مهدی_صفی_یاری
#محمد_صمیمی
#حسین_صیامی
#پیمان_طالبی
#محمد_رضا_طالبی
#سید_مهدی_طباطبایی
#قادر_طهماسبی
#مرضیه_عاطفی
#محمدعلی_عجمی
#عراقی
#حاج_مرزوق_عرب
#محسن_عرب_خالقی
#میلاد_عرفان_پور
#حامد_عسگری
#مجتبی_عسگری
#وحید_عظیم_پور
#امیر_عظیمی
#احمد_علوی
#موسی_علیمرادی
#آیت_الله_غروی_اصفهانی
#نرگس_غریبی
#محمد_غفاری
#محمدجواد_غفورزاده
#سید_امیرحسین_فاضلی
#امیر_فرخنده
#بهجت_فروغی_مقدم
#ناصرالدین_شاه_قاجار
#محمدرضا_قاسملویان
#رضا_قاسمی
#مجتبی_قاسمی
#مجید_قاسمی
#محمد_قاسمی
#محمدعلی_قاسمی
#وحید_قاسمی
#یاسین_قاسمی
#رضا_قربانی
#مهدی_قربانی
#علیرضا_قزوه
#روح_الله_قناتیان
#مقبل_کاشانی
#مشکات_کاشمری
#علی_کاوند
#محسن_کاویانی
#مظاهر_کثیری_نژاد
#حسن_کردی
#سعیده_کرمانی
#فؤاد_کرمانی
#ایمان_کریمی
#محمود_کریمی
#کسایی
#ولی_الله_کلامی
#محمد_کیخسروی
#ابراهیم_لآلی
#حزین_لاهیجی
#مجید_لشگری
#حسن_لطفی
#علی_اکبر_لطیفیان
#علیرضا_لک
#میثم_مؤمنی_نژاد
#سید_رضا_مؤید
#فدایی_مازندرانی
#طوفان_مازندرانی
#سید_حسن_مبارز
#سعید_مبشر
#مصطفی_متولی
#محمدعلی_مجاهدی
#حمیدرضا_محسنات
#احسان_محسنی_فر
#جواد_محمد_زمانی
#بردیا_محمدی
#جلال_محمدی
#وحید_محمدی
#مرتضی_محمود_پور
#مهدی_مردانی
#یاسر_مسافر
#محمدهاشم_مصطفوی
#حسن_معارف_وند
#علی_مقدم
#مهدی_مقیمی
#محمدحسین_ملکیان
#رحیم_منزوی
#حیدر_منصوری
#محمدجواد_مهدوی
#عبدالحسین_میرزایی
#یوسفعلی_میرشکاک
#سید_محمدجواد_میرصفی
#سید_محمد_میرهاشمی
#علی_اکبر_نازک_کار
#محسن_ناصحی
#سید_نیما_نجاری
#احسان_نرگسی
#رضا_نظاری
#مهدی_نظری
#قاسم_نعمتی
#مرضیه_نعیم_امینی
#محمدعلی_نوری
#حبیب_نیازی
#ژولیده_نیشابوری
#آیت_الله_وحید_خراسانی
#سید_مهدی_وزیری
#یونس_وصالی
#علیرضا_وفایی
#سید_هاشم_وفایی
#سید_پوریا_هاشمی
#جواد_هاشمی_تربت
#نفیسه_سادات_هاشمی
#حسین_هدایتی
#رضا_یزدانی
#علی_اصغر_یزدی
#سید_مرتضی_یعقوبی_آل
#مسعود_یوسف_پور
#محمود_یوسفی
#گروه_یامظلوم
#حیدر_یغما
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#فاطمیه
السلام علیک فاطمیه
کوچه کوچه همیشه غم داری
روزهایش چطور می گذرد
خبر از حال مادرم داری؟
در میان تمام هیئت ها
گریه ی فاطمیه معروف است
چه نیازی به بیت الاحزان است
روضه ی فاطمیه مکشوف است
السلام علیک فاطمیه
بگو از کوچه های غم چه خبر
فاطمیه بگو بدانم، آه
دست سنگین چه می کند با سر
راه رفتن میان این کوچه
به گمانم که درد سر دارد
فاطمیه بگو کسی غیر از
پسرش مجتبی خبر دارد؟
که چه شد بین کوچه که مادر
پسرش را به زور پیدا کرد؟
چقدر بود ضرب سیلی که
گره گوشواره را وا کرد؟
پاره ی پیکر رسول الله
بعد کوچه قدش کمانی شد
چادرش روی خاک افتاد و
صورتش رنگ ارغوانی شد
فاطمیه بعید می دانم
روضه ی باز خواندنی باشد
بعد کوچه بعید می دانم
مادر خانه ماندنی باشد
#وحید_محمدی
@poem1401
#مناجات_با_خدا
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند
در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند
بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام
دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند
غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که
آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند
جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی
آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند
اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش
شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند
دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد
پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند
دست من را بین دست مهدی زهرا گذار
هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند
قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند
روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند
های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین
بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند
#وحید_محمدی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#زبان_حال_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_مسلم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#اسارت
#غارت
#کوفه
#عطش
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
باورم نیست که آوارهی صحرا شده ای
باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای
کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است
کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است
رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم
نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم
نگرانم نکند زینبت اینجا برسد
تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد
چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند
نکند دخترکان معجر نو بر دارند
وعده زیور و خلخال به هم می دادند
وعده غارت گودال به هم می دادند
نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار
آه آقای غریبم کفنت را بردار
چند تا مشک پر از آب بیاور حتما
آه لب تشنه شدم، آب ندادند به من
کوفه در فکر اسیرند چه بد خواهد شد
خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد
کوفه از قهقه ی حرمله ها سرمست است
کمر قتلِ غریبانه ی مهمان بسته است
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی
بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی
ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی
شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی
دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیاش
غم پرور علی چقدر زود می روی
نُه سال از علی تو بدی دیده ای مگر؟
ای همسر علی چقدر زود می روی
بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی
خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر
همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر
آی آقای عزیز ما بیا برگرد که
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر
از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر
دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر
یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر
هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر
قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر
دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه، از در بیشتر
آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
به نام نامی زهرا به نام مادرها
سلام ما به امام تمام مادرها
که فاطمه است همیشه امام مادرها
به لطف فاطمه هستم غلام مادرها
غلام خانه ی زهرا حسابمان کردند
برای نوکری اش انتخابمان کردند
هزار شکر، نوشتند نوکرش باشیم
هزار شکر که گفتند قنبرش باشیم
گدای خانه ی او تا به آخرش باشیم
اجازه داد به ما، حلقه ی درش باشیم
به روی شانه ی خود دست رحمتی داریم
غلام فاطمه ایم و چه عزتی داریم
بهشت زیر قدم های مادرانه ی اوست
بهشت گوشه ی دنجی ز آشیانه ی اوست
بهشت زمزمه های شب و شبانه ی اوست
بهشت گرمی نان و تنور خانه ی اوست
قسم به گردش دستاس و گرمی نانش
نشسته ایم سر سفره های احسانش
تنور عالمیان گرم شد به برکت او
شدند خلق، خلائق همه به علت او
قسم به شوکت زهرا، قسم به عزت او
به عرش و فرش می ارزد فقط دو رکعت او
سلام ما به قیام و قعود و یا رب او
سلام ما به قنوت و به سجده ی شب او
ز نور خنده ی زهرا زمین منور شد
ز عطر نان تنورش زمان معطر شد
به لطف بردن نامش شراب، کوثر شد
به یمن مقدم او حالمان که بهتر شد
خدا به برکت زهرا پناهمان بخشید
به حب فاطمه، مولا گناهمان بخشید
به حب فاطمه اینجا که راهمان دادند
ثواب کوه به یک ذره کاهمان دادند
به زیر چادر زهرا، پناهمان دادند
برات اشک به غم های شاهمان دادند
شدیم گریه کن روضه ی حسین و حسن
یکی بدون حرم شد، یکی بدون کفن
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
بگیر دست مرا تا به آسمان برسم
منم که اهل زمینم، وَ آسمانی تو
کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست
خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو
سه شنبه های توسل، میان زائرها
گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو
دعای پشت سر ما دعای وتر شماست
شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو
چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم
خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو
به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست
به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو
خدا کند که بیایی شبی به این روضه
خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو
بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود:
عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو
عزیز فاطمه، خواهر نداشتی تو مگر
که جای دامن من، دست این و آنی تو
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد
بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد
بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد
دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد
چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد
چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد
از روی تخته ی در، پیکر او بردارید
چند تا خاطره ی سوخته از در دارد
با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد
پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد
لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد
پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوانِ دل من روضه ی اکبر دارد
همه جا را تن صد چاک علی می بینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#اسارت
شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند
شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند
شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند
دوری تو از خانواده بد نبوده
وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند
ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند
آقا خدا را شکر مردم حنجرت را
درگیر با کندی یک خنجر ندیدند
هر چند روی تخته ی در بود جسمت
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند
هم دخترت رنگ اسارت را ندیده
هم خواهرانت غارت معجر ندیدند
هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و
هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند
جانم فدای آن غریبی که به جسمش
جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده
دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده
باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را
آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده
این گناه افتاده به جانم، نجاتم میدهی؟
چشم پاکی مثل چشمان شهیدانم بده
زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت
یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده
از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن
با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده
من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم
لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده
کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط
روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده
یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم
در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده
با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن:
السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مدح_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد
بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد
بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد
دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد
چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد
چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد
از روی تخته ی در، پیکر او بردارید
چند تا خاطره ی سوخته از در دارد
با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد
پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد
لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد
پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوانِ دل من روضه ی اکبر دارد
همه جا را تن صد چاک علی می بینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#ماه_رمضان
#اسارت
هر زمانی در دلم درگیر طوفان می شوم
یا حسینی می نویسم غرق باران می شوم
از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است
آخر از عشق علی یک روز سلمان می شوم
کار من را بیشتر دست کریمان بسپرید
در گرفتاری دخیل یا حسن جان می شوم
من گناهی هم اگر کردم جهالت کرده ام
تا گناهی می کنم فورا پشیمان می شوم
بار سنگینم مرا خیلی خجالت می دهد،
هر زمانی که سر این سفره مهمان می شوم
روزه می گیرم ولی دائم به فکر روضه ام
آب می نوشم دم افطار و گریان می شوم
روضه آب و گریه نان هر شب اهل دل است
دور از این روضه ها، بی آب و بی نان می شوم
جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر
جان تو بی روضه من خیلی پریشان می شوم
مو پریشان...، بعدِ تو زینب پریشان می شود
همسفر با حرمله، با نیزه داران می شود
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#اسارت
هر چند بی پیکر ولی آخر رسیدی
شکر خدا بالا سرم، با سر رسیدی
بابا گمانم با دو تا معجر رسیدی!
اما چرا بی اکبر و اصغر رسیدی؟
رفتی که برگردی، حسابی دیر کردی
دیر آمدی و دخترت را پیر کردی
بابا بگو مویت چرا تغییر کرده
رنگِ سر و رویت چرا تغییر کرده
اینقدر ابرویت چرا تغییر کرده
اصلا بگو بویت چرا تغییر کرده
هم عطر سیب پیکر تو فرق کرده
هم حالت موی سر تو فرق کرده
دیگر برای من جگر باقی نمانده
دیگر برایت بال و پر باقی نمانده
دیگر برایم چشم تر باقی نمانده
دیگر برایت موی سر باقی نمانده
با تو تنور خانه بد تا کرده انگار
زخم گلویت هم دهن وا کرده انگار
پیش خدا رفتی خبر دارم عزیزم
بی من کجا رفتی خبر دارم عزیزم
بر نیزه ها رفتی خبر دارم عزیزم
تشت طلا رفتی خبر دارم عزیزم
تشت طلا رفتی چرا؟ آغوش من بود
بر نیزه ها رفتی چرا؟ آغوش من بود
هم دوریِ این فاصله آزارمان داد
هم زخم های سلسله آزارمان داد
هم پای غرقِ آبله آزارمان داد
هم خنده های حرمله آزارمان داد
این بی حیایِ بد دهن آتش بگیرد
ای کاش مثل موی من آتش بگیرد
هی زیر دست و پاش گفتم دخترم... زد!
گفتم کمی آرام او محکم ترم زد
با آن کمانی که به حلق اصغرم زد،
عمدا همان را چند باری بر سرم زد
دیگر رمق در دست و پایم نیست بابا
دیگر صدایی در صدایم نیست بابا
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
مویم سفید گشته و رویم سیاه شد
رویم سیاه... هر چه که شد از گناه شد
سرمایه ی جوانی ام ارزان فروختم
طی شد جوانی من و عمرم تباه شد
تو اختیار دادی و گفتی که بنده باش
صد حیف از این اراده که خرج گناه شد
یک بار هم شده بزنم ... امتحان بکن
شاید گدای شب به شبت سر به راه شد
رویی برای توبه نمانده است ای کریم
اما دوباره ذکر لبم یا اِلٰه شد
لطف تو بود، فاطمه ما را قبول کرد
اشکم همیشه خرج مصیبات شاه شد
این جمله را به نیت روضه نوشته ام
آقا که رفت، زینب او بی پناه شد
اهل زمین و اهل سما ناله می زدند
شمر لعین که واردِ در قتلگاه شد
«وای از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم»
بعد از غروب نیت شان خیمه گاه شد
یک سو سنان و یک طرف دشت، حرمله
زینب میان قائله بی تکیه گاه شد
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#اسارت
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب، آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
او جوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
من زنده ام اگر چه، ولی زنده نیستم
من بندگی نکرده ام و بنده نیستم
در سایه سار رحمت تو قد کشیده ام
جز با نگاه لطف تو پاینده نیستم
خیلی گناه کرده ام اما هنوز هم
از صبر بی حساب تو شرمنده نیستم
رویم سیاه و نامه ی اعمال من سیاه
شرمنده از سیاهی پرونده نیستم
یادی ز خوف قبر و قیامت نمی کنم
خیلی به فکر توشه ی آینده نیستم
دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است
از عشق خالی ام، ز تو آکنده نیستم
از راه و رسم شیعه فقط حرف می زنم
اصلا به نام شیعه برازنده نیستم
دل بسته ام به فاطمه و بچه های او
اما برای فاطمه زیبنده نیستم
مولا چه دیده بود که هنگام غسل گفت:
من مردِ غسل دادن این دنده نیستم
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
هر زمانی در دلم درگیر طوفان میشوم
یا حسینی مینویسم غرق باران میشوم
از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است
آخر از عشق علی یک روز سلمان میشوم
کار من را بیشتر دست کریمان بسپرید
در گرفتاری دخیل یا حسن جان میشوم
من گناهی هم اگر کردم جهالت کردهام
تا گناهی میکنم فوراً پشیمان میشوم
بار سنگینم مرا خیلی خجالت میدهد؛
هر زمانی که سر این سفره مهمان میشوم
روزه میگیرم ولی دائم به فکر روضهام
آب مینوشم دم افطار و گریان میشوم
روضه آب و گریه نانِ هر شب اهل دل است
دور از این روضه ها، بی آب و بی نان میشوم
جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر
جان تو بی روضه من خیلی پریشان میشوم
مو پریشان...، بعدِ تو زینب پریشان میشود
همسفر با حرمله، با نیزه داران میشود
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟
ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن
چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری
مثل من لبریز از درد دل و درد سری
گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری
با علی حرفی بزن این روزهای آخری
با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم
خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم
چند وقتی هست که حال و هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز... حال بچه هایت خوب نیست
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است
هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه ای کاش اصلا خانه ی ما در نداشت
بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه،
چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه
زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه
از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه
*زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان*
این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد
سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد
چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش
محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود
ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود
با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود
پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود
استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند
کارهای خانه را امروز زینب می کند
با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم
با نفس های پر از آه تو هر دم ساختم
من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم
تا نیفتد... درب را این بار محکم ساختم
تو زمین خوردی علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
"هرچه شد بین در و دیوار شد" یا فاطمه
"خواستم یاری کنم اما نشد" زهرای من
"بند غم از دست هایم وا نشد" زهرای من
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم
از این خراب تر آقا نمی شود حالم
هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون
به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم
گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم
بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم
مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم
ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم
فدای تار عبایت، بگیر دستم را
بگیر دست دلم را، مریض احوالم
به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما
که هیچ نور امیدی نمانده در عالم
میان روضه ی گودال این دلم گیر است
شبیه جد غریبت اسیر گودالم
هنوز هم که هنوز است دل پریشان
صدای نعل جدید و شروع جنجالم
هنوز هم که هنوز است در تب و تابم
هنوز گریه کن روضه های خلخالم
#وحید_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟
ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن
چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری
مثل من لبریز از درد دل و درد سری
گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری
با علی حرفی بزن این روزهای آخری
با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم
خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم
چند وقتی هست که حال هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز... حال بچه هایت خوب نیست
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است
هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه ای کاش اصلا خانه ی ما در نداشت
بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه،
چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه
زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه
از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه
«زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان»
این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد
سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد
چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش
محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود
ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود
با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود
پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود
استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند
کارهای خانه را امروز زینب می کند
با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم
با نفس های پر از آه تو هر دم ساختم
من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم
تا نیفتد... درب را این بار محکم ساختم
تو زمین خوردی علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
"هرچه شد بین در و دیوار شد" یا فاطمه
"خواستم یاری کنم اما نشد" زهرای من
"بند غم از دست هایم وا نشد" زهرای من
#وحید_محمدی
@poem_ahl