#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
وقتش رسیده است، كه سلمان مان كنی
مجذوب چند آیه ی قرآن مان كنی
ما بت پرست كعبه ی عشقیم، یاحسین
قرآن ز نی بخوان كه مسلمان مان كنی
ما ذهن مان به درك مقامت نمی رسد
ای كاش مور ملك سلیمان مان كنی
قدری ز روی نیزه برای خدا بخند
تا آشنا به واژه ی عرفان مان كنی
با صوت جانگداز لب سنگ خورده ات
مانند زلف خویش، پریشان مان كنی
دنبال نیزه ی تو به هر سو دویده ایم
چیزی نمانده بی سر و سامان مان كنی
مجنون تان شدیم و به جای كویر و دشت
می خواستی كه مرد نیستان مان كنی
ما تشنه ایم، حضرت آقا نمی شود؟
مهمان چند قطره ی باران مان كنی
ما را گدای خانه ی خود كن، همین بس است
كی گفته ایم حاجی دكان مان كنی
#وحید_قاسمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر
خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر
نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی
که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر
چه حکمت بوده در آتش، که ابراهیم و زهرا را
یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر؟
شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان
علی چشمش نمیبیند، بتاب ای ماه تابان تر
وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم
ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر
زمین آغوش واکرده، که گنجی را به بر گیرد
دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر
خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که
اگر گنجینه ای داری، نگاهش دار پنهان تر
#سید_تقی_سیدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
از تناقضهای عادت گشته سرشاریم ما
گاه اصراریم ما، گهگاه انکاریم ما
هرکجا پا میگذاریم اشکمان جاری شود
هیئت دیوانگانیم، ابر سیّاریم ما
دست خالی را پر از تسبیح و تربت میکنیم
رونق از نام رضا داریم، بازاریم ما
کعبه مردم شدیم از بس ترک برداشتیم
سینه چاک مرتضی هستیم، دیواریم ما
روضه میخوانیم و خصم روضه، از رو میرود
شکر حق، با قابضالارواح، همکاریم ما
سفره همسایه رنگین میشود از خون ما
مجری امضای طوماریم، خودکاریم ما
چشم ما بر دست زوار است در باب جواد
در بغل سرقفلی باب رضا داریم ما
سهم سقاخانه ما را فزونتر کن ز پیش
گر تصور میکنی امروز هوشیاریم ما
در دل ما دائما نقارهها هو میکشند
مطرب و درویش و شهرآشوب و بیماریم ما
مطرب و درویش و شهرآشوب و بیمار و خراب
الغرض خوبیم یا بد! خیل زوّاریم ما
با کبوترهای تو، پر میکشد دست دعا
چشمِ آهوئیم، یک آمین طلبکاریم ما
گوشهای پای ضریحت دست ما را بند کن
دست ما را بند کن جایی، گرفتاریم ما
کم نمیآید کَرَم، از بس که یارِ ما یکی است
کم نمیآید توقع، بس که بسیاریم ما
شانهات، تابوت ما را تا کجا خواهد کشید؟
بعد مُردن هم تو را ای عشق، سرباریم ما
#احمد_بابایی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
از دلم زنجیر عشق این و آن را باز کن
من به پایان آمده کارم خودت آغاز کن
شوق وصل تو مرا کشته است، بس کن ای حبیب
با دلم بازی نکن اینقدر، در را باز کن
بی نیاز مطلقی اما ز باب عاشقی
گفته ای من می خرم، بنده برایم ناز کن
من صدایم در نمی آید خجالت می کشم
در مناجاتت مرا داوود خوش آواز کن
هر شبم بی ذکر و یادت طی شد و عمرم گذشت
پس بیا و امشبم را یک شب ممتاز کن
من جوانی کرده ام آخر سرم خورده به سنگ
با دو دست همتت قدری سرم را ناز کن
معجزه می خواهد آخر این دل آلوده ام
با ولای مرتضی در سینه ام اعجاز کن
«یا قدیم المنّ و الرّحمه» به مولانا حسین
جلوه ی رحمانیت را باز هم ابراز کن
سینه زن، گیرم که بالت را شکسته معصیت
یک «حسین» از دل بگو تا کربلا پرواز کن
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
لشکری می رسد از راه خدا رحم کند
بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند
از همان دور صدای بدشان می آید
ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند
یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف
یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند
و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است
تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند
حاجی آماده ی قربانی و دَه روز دگر
می رسد آخر شش ماه خدا رحم کند
ارباً اربا شدن یک قد رعنا سخت است
نکند لشکر گمراه...؟! خدا رحم کند
با عمودی که در این لشکر شب می بینم
آخرش می شکند ماه خدا رحم کند
#داوود_رحیمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است
ناله ی العطش من نرسیده به کسی
چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است
صورت خاکی ما را برو از کوچه بپرس
در زمین خوردن ما دست دگر در کار است
علتش چیست که بالا سر من میرقصند
پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟!
نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است
جای این اذیت و آزار فقط بازار است
به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت
از روی اسب بیافتی به زمین دشوار است
جان به قربان تنی که همه اش غارت شد
بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
عالمی تیره شده در نظرم بابا جان
کس نداند که چه آمد به سرم بابا جان
رفتی و دشمنت انگار که فهمید تویی
زخم کاری به روی جگرم بابا جان
لب اگر وا نکنی من ز غمت می میرم
جمله ای حرف بزن ای ثمرم بابا جان
جگرم سوخت ز مرگت به خداوند قسم
قسمت این بود بسوزد جگرم بابا جان
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
چشم وا کن به رویم من پدرم بابا جان
اگر امروز شدی تشنه بدان مثل شما
تشنه کامند همه اهل حرم بابا جان
لب تو منتظر قطره ی آبی بود و
اشک غم ریخت ز چشمان ترم بابا جان
من که خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم
جان زینب ز تو من تشنه ترم بابا جان
هر طرف می نگرم تکه ای از جسم تو را
بینم و داد زنم ای جگرم بابا جان
#اصغر_چرمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
پاییزی است حال و هوای جوانی ات
طوفان غم رسیده كه سازد خزانی ات
تاثیر کرده زهر به اعضای پیکرت
چون لاله ای نموده تو را ارغوانی ات
در هلهله صدای ضعیف تو گم شده
لبخند می زنند به اختر فشانی ات
هرچه کبود می شوی و داد می زنی
می رقصد این شریک تو در زندگانی ات
آبت نمی دهد به خدا دست و پا مزن
رحمی نمی کند به تو و نیمه جانی ات
در لحظه های آخرت ای یاس فاطمه
بوی مدینه می رسد از روضه خوانی ات
از بس که یاد پهلوی بشکسته بوده ای
مویت سپید گشته به اوج جوانی ات
مثل حسن اگر چه ندیدی تو گفته ای
مادر فدای صورت رنگین کمانی ات
#رضا_رسول_زاده
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_جواد سلاماللهعلیه
من جوادم که خدا خوانده جواد
من چه کردم به تو اى بد بنیاد
عوض آنکه مرا یار شوى
بر دل غم زده غم خوار شوى
رفتى و در به روى من بستى
با کنیزان همگى بنشستى
گفتى از آب مرا منع کنند
شادى و هلهله آن جمع کنند
تو که آتش به دلم افکندى
حال استاده اى و میخندى
حجره در بسته و من تنهایم
به خدا من پسر زهرایم
تن بى تاب مرا تاب بده
جگرم سوخت مرا آب بده
بدن زار من تشنه جگر
بعد قتلم به روی بام ببر
تا که لب تشنه به زیر خورشید
جان سپارم چون حسین شاه شهید
شهید #غلامعلی_رجبی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_جواد سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
نوای آب آب از نای مردی خسته می آید
صدای العطش از حجره ی دربسته می آید
بگو با ام فضل بی حیا یک لحظه ساکت باش
ز جنت فاطمه با پهلوی بشکسته می آید
@poem_ahl
#مولودی_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مدح_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_جواد سلاماللهعلیه
ای سائل سائلت، کرامت
مرهون تو جود تا قیامت
ای ثبت به خط و خال و حُسنت
توحید و نبوّت و امامت
خلق دو جهان پی گدائی
دارند به درگهت اقامت
هم کوچک کوچکت بزرگی
هم بندهی بندهات زعامت
مانند نهال در برت خم
خوبان همیشه راست قامت
تا هست خدای را خدائی
تو جود کنی و ما گدائی
تا ماه جمال خود نمودی
از شمس شموس دل ربودی
از غیر خدای چشم بستی
بر ذکر خدای لب گشودی
قرآن ز رخ تو بوسه برداشت
تو آیه به زیر لب سرودی
عالم همگان تو را ستودند
چون تو که خدای را ستودی
تا شام ابد کریم هستی
از صبح ازل جواد بودی
از نور تو ای چراغ بینش
روشن شده چشم آفرینش
ریحانه، محمّدی دگر زاد
یا آمنهای پیامبر زاد
یا بنت اسد علّی دیگر
یا فاطمه نازنین پسر زاد
دریای عفاف گوهر آورد
یا شمسهی برج دین قمر زاد
من هرچه به وصف او بگویم
آن مادر خوب خوب تر زاد
از بهر رضا رضای دیگر
فرزند نگو، بگو پدر زاد
آئینه حسن سرمدی تو
سر تا به قدم محمدی تو
وصف تو کجا ز من برآید
این کار کی از سخن برآید؟
قابل نبود به پات ریزم
گیرم دُرم از دهن برآید
با یاد تو دل قرار گیرد
از شوق تو جان ز تن برآید
لبخند زند به باغ حسنت
هر لاله که از چمن برآید
تو خنده بزن که اشک شادی
از چشم ابوالحسن برآید
ای پای به فرق عالمینت
شهر دل ماست کاظمینت
آبای تو مقتدای عالم
ابنای تو رهنمای آدم
با ماهی کوچکی که مأمون
در دست فشرده بود محکم
میخواست تو را بیازماید
ای آئینه دار راز عالم
تنها نه ضمیر او که گفتی
از ابر و هوا و ماهی و یم
از جاه تو مات، نجل هارون
بر علم تو محو، پور اکثم
کس مثل تو حل نکرده کامل
یک مسأله سیهزار مشکل
عشق آیتی از ولایت تو
دل شیفتهی حکایت تو
منسوخ شود علوم عالم
با یک سخن از روایت تو
در چاه عدم فتد ظلالت
با پرتویی از هدایت تو
در وادی شرم گم شود جود
از بخشش بی نهایت تو
هر کس به تو ظلم کرد آخر
شرمنده شد از عنایت تو
از بسکه کریمی و جوادی
بر دشمن خویش، حرز دادی
ای جود و عنایتت خدائی
کار تو همه گره گشائی
از سلطنت دو عالمم به
در کوی گدای تو گدائی
صد بارم اگر جدا شود سر
به کز تو فتد مرا جدائی
بی مهر تو هیچکس نباشد
از آتش دوزخش رهائی
جز تو که دهد ز لطف و رحمت
پاسخ به نوای بی نوائی
لطفی، کرمی، که بینوایم
هر چند بدم، من از شمایم
ای هستی اولیا ولایت
دل عاشق و روح مبتلایت
شمس نهم و امام هشتم
گفتا پدرم شود فدایت
از صبح ازل جواد بودی
تا شام ابد همه گدایت
دلهای همه خداپرستان
زوّار حریم با صفایت
در چشم رضا خداست پیدا
از آینهی خدا نمایت
هم چشم و چراغ مرتضائی
هم پارهی پیکر رضائی
از ماه گرفته تا به ماهی
بی مهر رخت همه سیاهی
با مهر تو مرگ زندگانی
بی مهر تو زندگی تباهی
دادار و ائمه و نبیّین
دادند به عصمتت گواهی
با مهر تو بر گناهکاران
بخشند مدال بی گناهی
دست من و دامن ولایت
ای حجّت بر حق الهی
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مدح_امام_جواد سلاماللهعلیه
اي کرامت سائل صحن و سرايت يا جواد
اي سلام جود بر جود و عطايت يا جواد
اي که بارد جود از دست گدايت يا جواد
اي صفاي دل حريم با صفايت يا جواد
اي دواي درد مندان خاک پايت يا جواد
دوست و دشمن کند مدح و ثنايت يا جواد
در جمال بي مثالت اي عزيز مرتضي
مي توان روي خدا را ديد با چشم رضا
نيست خالي آني از نور تو دامان فضا
حکمراني مي کني هم بر قدر هم بر قضا
سجده آورده بر خاک درت صبر و رضا
اي رضا حضرت حق در رضايت يا جواد
آفتاب چشم خورشيد ولايت کيست؟ تو
آسمان جود و درياي عنايت کيست؟ تو
مشعل پيوسته تابان هدايت کيست؟ تو
صورت حق را فروغ بينهايت کيست؟ تو
کلک صنع کبريا را طرفه آيت کيست تو
جز خدا نتوان کسي گويد ثنايت يا جواد
اهل دانش مخزن علم خدايت خوانده اند
اهل بينش وجه ذات کبريايت خوانده اند
اهل دل اهل ولا، روح دعايت خوانده اند
اهل جود اهل کرم بحر عطايت خوانده اند
دوست داران رضا ابن الرضايت خوانده اند
سيدي ابن الرضا جانم فدايت يا جواد
اي غبار کاظمينت آبرو را آبرو
اي محمد هم به نام و هم به خلق و هم به خو
اي نهاده مهر گردون بر در صحن تو رو
من به خلوت خانهی دل با تو دارم گفتگو
در کناري مرغ روحم پر زند از چار سو
تا گردد طاير صحن و سرايت يا جواد
هست و بود بضعه پاک پيمبر کيست؟ تو
درّ ده دريا و درياي سه گوهر کيست؟ تو
آسمان جود را پيوسته محور کيست؟ تو
آل عمران، نور فرقان، حمد کوثر کيست؟ تو
دست داور، روي احمد، نجل حيدر کيست؟ تو
بسته دل بر پنجهی مشگل گشايت يا جواد
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl