eitaa logo
(کشکول مذهبی)رحیمی طبسی
367 دنبال‌کننده
172 عکس
21 ویدیو
12 فایل
چکیده ی مطالب رحیمی طبسی اکثرحکایات واقعی است اما به قلم‌خودم‌مینویسم ارتباط باما: @Yaali73r
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع:عاشقانه شب از نیمه گذشته بود عبدالله وخالد کنار آتشی که از آن فقط ذغال های سرخ باقی مانده بود نشسته بودند عبدالله به آتش خیره بود و با چوب ذغال هارا جابجا میکرد مکرم یک‌مشت هیزم آورد و خاست برروی ذغال ها بگذارد تا آتش زبانه بکشد خالد صدازد هیزم ها را نسوزانی احمق میخواهیم برویم حیف میشود. عبدالله نگاهی کرد به خالد کرد و با خنده گفت: تو میخواهی بخوابی بخواب،این مکرم باآن قولی که توبه به او داده خواب به چشمانش نمی آید مکرم دست بر زانوی خالد نهاد وگفت:توبه کی به شهر میرود؟ خالد با عصبانیت دست مکرم را کنارزد وگفت:هرزمانی برود به تو ربطی ندارد عبدالله دوباره بالبخندی گفت:نگران نباش توبه یادش برود من به یادش می آورم که کنیزکی سفیدچهره باموی بلند و اخلاقی نیکو برایت خریداری کند مکرم بدون هیچ صحبتی روی زمین نشست عبدالله دوباره به آتش خیره شد وگفت:به نظرت برادرم ازچه ناراحت شد و به خیمه اش رفت؟ _برادرت از چیزی ناراحت نشد یعنی از ما ناراحت نشد من میدانم چه چیزی او را محزون کرد _نه اگر میدانستی تاکنون گفته بودی خالد تکه چوبی را شکست و روی ذغال ها انداخت و گفت:من توبه را بزرگ کرده ام معنای تمام نگاه هایش را میدانم _هه تو توبه رابزرگ کرده ای کذاب؟تو‌هنوز ده سال نشده که توبه تورا ازبازاربرده فروشان طائف خریداری کرد تازه گذشته ازاین به گمانم دوسه سال ازتوبه کوچک‌تری! _مهم این است که میدانم توبه چه مشکلی دارد عبدالله به خیمه ی توبه نگاهی کردوگفت:تاجایی که ما میدانیم توبه کمبودی ندارد راهزنی اش را میکند ثروتش را دارد صدها خاطرخواه بین زنها و کنیزکان دارد تازه بین مجالس شعرا هم جایگاه خاص خودش را داشته و پیش همه ی آنهاعزیزاست. خالد از جا برخاست و گفت:میروم ببینم اگر خواب است بیایم برایت بگویم عبدالله سرش تکان داد و خالد اهسته پرده ی خیمه را کنار زد و داخل خیمه ی توبه شد ناگهان صدای توبه برخاست:مگر طویله است که بدون اجازه می آیی مردک؟ خالد بادلهره گفت:آمدم ببینم چرا اخم هایت را در هم کشیدی ورفتی؟ توبه از همان روی تختش فریاد زد:آخرش خفه ات میکنم خالد این را صبح میپرسیدی خالد به کنار توبه آمد ونشست دست توبه را گرفت وگفت:من تورا میشناسم وقتی یک چیزی آزارت میدهد اینگونه میخواهی بازمین‌وزمان دعوا راه بیندازی توبه به خالد نگاه کرد و گفت:میخواهم بخوابم الان وجود تو آزارم میدهد _تو اگر میخواستی بخوابی چرا از قبل نخوابیدی چشم به سقف خیمه‌دوخته ای و‌حرفهای مارا گوش میدهی _آنقدر بیکار نیستم حرف های امثال شما را گوش بدهم خالد از جابرخاست وگفت: باشد بخواب تا خواب ازچشمانت نرفته است. توبه دستی به صورتش کشید وگفت:غرورم شکسته‌شد یک‌دختر امروز اینگونه با من صحبت کرد خالد لبخندی به لب آورد و‌گفت:غرورت شکسته نشد توبه غضبناک نگاهی به خالد کرد وگفت:پس چه؟ _آن لحظه که به سمت دختر حمله ورشدی تا جواب کوبنده بدهی پس چرا جواب ندادی؟ _چون‌اوضعیفه بود و جواب دادن به او نشانه ی مردانگی نبود خالد سرش را تکان داد و گفت:اما من چهره ات را دیدم توبه سکوت کرده بود خالد کنارتوبه نشست وگفت:وقتی به او حمله ور شدی چشمانش رادیدی چشمانش را که دیدی دیگرنتوانستی سخنی بگویی توبه با عصبانیت از جا برخاست تااز خیمه خارج شود با تندی گفت:برخیز خالد برخیز وبه بسترخوابت برو اکنون هذیان میگویی توبه از خیمه خارج شد و خالد با لبخندرفتن توبه را نگاه میکرد. چند روزی گذشت توبه تمام لشکرش را برای حمله‌ به کاروان تجاری حاکم آماده میکرد مسلم و ابراهیم و مکرم درحال نعل کردن اسب های جنگی بودند تا در روز حمله مجهز باشند عبدالله ظرفی پر از انگور تازه و ظرفی شیر در یک سینی نهاده به سمت خیمه ی توبه میبرد تا پرده ی خیمه را کنارزد صدای فریاد توبه آمد:هرکه هستی سرجایت بمان. عبدالله بیرون خیمه ماندتاصدای اصابت خنجر به ستون خیمه به گوشش آمد آن وقت توبه صدا زد :چه میخواهی؟ عبدالله پرده ی خیمه را کنارزد وداخل شد توبه خنجری دردستش میچرخاند و به ستون وسط خیمه نگاه میکرد عبدالله سینی را گذاشت توبه صدا زد :از مقابل هدف کناربرو عبدالله کناری ایستاد توبه خنجر را پرتاب کرد به کنارستون خورد و برزمین افتاد با عصبانیت دندان هایش را برهم کشید عبدالله با تعجب پرسید:عجیب است که تو هدف را نشناختی توبه سرش را تکان‌داد وگفت:دراین چندسال سابقه نداشته من خنجر به هدف نزنم سپس کنارسینی نشست وخوشه ای انگور برداشت عبدالله هم کنارش نشست وگفت:عاشق شده ای؟ توبه خنده ای کرد وگفت:نه تاملی کرد وگفت:یعنی نمیدانم عاشقی چگونه است عبدالله گفت:چگونه ندارد عاشقی عاشقی است برادر
توبه به چشمان عبدالله خیره شد و گفت:عبدالله‌تو‌ مدت ها در عشق صفیه سوختی عبدالله سرش پایین انداخت توبه ادامه داد:آنقدرسوختی که هرکس تورادید فهمید دلباخته ای حالا میتوانی برایم بگویی عاشقی چیست؟ _گاهی تو از چهره ی کسی لذت میبری این را هوسرانی میگویند کاری که همه ی اشراف بازیچه ی صبح وشام خود کرده‌اند زمانی تو دلتنگ یک نفر میشوی این را خاطر خواهی گویند اما زمانی هست دیدن یک نفر ارامش برایت می آورد به این میگویند عشق. توبه سرش را تکان‌داد عبدالله دست بر شانه ی توبه زد وگفت:برایم بگو دلباخته ی که شده ای؟ به قلم: @rahimiseyed
ما سه نوع داریم ✅صبر در مصیبت: ⬅️که معنایش این است که حوادث تلخی برای انسان پیش می‌آید؛ فقدان ها، فراغ ها، مرگ ومیرها، دست تنگی ها، بیماری ها، دردها، رنج‌ها و از این قبیل حوادث تلخ. این حوادث انسان را در هم نشکند، خیال نکند که دنیا به آخر رسیده است . 🟢🟢🟢🟢🟢 «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون » (سوره ی مبارکه ی بقره آیات۱۵۵ و ۱۵۶) ✔️ترجمه:⬇️ قطعاً همه ی شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان! آن‌ها که هرگاه مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمی گردیم! ♦️در این آیه خداوند، به کسانی که در برابر مصائب و مکروهات، صبر پیشه کرده اند، بشارت می‌دهد؛ چراکه آنان مالکیت حقیقی را از آن خدا می‌دانند و او را صاحب حق هرگونه تصرفات در عالم به حساب می‌آورند؛ پس به طور قطع چنین کسی از وارد شدن مصائب و مشکلات متأثر نمی گردد. ---------- ✏️منبع:سبک زندگی فاطمی ص۱۵ 🌼باماهمراه باشید:👇 @rahimiseyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شما را نماییم گاه امتحان به ترس و به جوع و به امثال آن به نقصان نفس و زراعات و مال بگردید خود امتحان طّی سال بود مژده ی فتح با صابران که بردند با صبر بار گران کسانی که چون محنت آید به پیش شکیبایی آرند، هر لحظه بیش بگویید مائیم از کردگار به او باز گردیم فرجام کار ترجمه منظوم امید مجد، ص: ۲۴. @rahimiseyed
یکی از مصیبت‌ها همسر بداخلاق است. ✅✅✅✅✅ اصمعی (وزیر مامون) می‌گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شده و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم، دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ◀️ ای مرد، من از شوهرم اجازه ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیردارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می‌دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم. شیر را آورد و من خوردم. یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد؛ و زن پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی می‌کرد و نق می‌زد، ولی زن می‌خندید و تبسم می‌کرد و با او حرف می‌زد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. ◀️وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم. من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بداخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانی اش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه بااخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست می‌خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد و گفت: ای اصمعی دنیا می‌گذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر، خواه در رفاه و آسایش، خواه در رنج و سختی. امروز گذشت. من که در بیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم می‌بودم باز می‌گذشت. یک چیز نمی گذرد و آن آخرت است. ای اصمعی من یک روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شنیدم و می‌خواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: ◀️ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر. من در بیابان به بداخلاقی و تندخویی و زشتی شوهرم صبر می‌کنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت می‌کنم که ایمانم کامل شود. 😊😊😊😊😊 پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می‌فرماید: کسی که بر بداخلاقی همسرش صبر کرده و او را تحمل کند، خداوند به او همان اجری را خواهد داد که به ایوب پیامبر داد و زنی که بر بداخلاقی شوهرش صبر کند و او را تحمل نماید، خداوند به او همان ثوابی را خواهد داد که به آسیه عطا فرمود. ✏️منبع:سبک زندگی فاطمی.ص۱۸ 🌼باماهمراه باشید:👇 @rahimiseyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای مطالعه ی اینجا کلیک کنید: راهنمایی: شماروی قسمت مورد نظر که بزنید درقسمت جستجو دوصفحه به این اسم پیدامیشود ومیتوانیدبا پرش به قسمت مورد نظربرسید بعضی از قسمت ها دوصفحه میباشد که صفحه ی دوم بلافاصله بعداز صفحه ی اول میباشد سپاس از همراهی شما @rahimiseyed
زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها با پدر والا مقامشان رسول خداصلی الله علیه وآله: مانده‌ام‌در راه حیدر ای پدرجانم ببین آنقدر ماندم به راهش تاشدم نقش زمین گفته بودی دین وآئین‌در ولای مرتضاست من همه جان خودم دادم به راه شاه دین آن‌چنان ضربی به در زد نامسلمان،ای پدر کینه‌ هایی داشت ازحیدربه قلبش این چنین من زپا افتادم وقنفذ به مارحمی نکرد تازیانه شد جزای دخت ختم المرسلین کاش میشدتانبیند همسرم افتادنم فاتح خیبر دگر از پا بیفتدبعداز این طاقت ماندن دراین دنیا نمیباشد مرا تا نبینم بیش ازاین مولاشده خانه نشین شعر از خودم @rahimiseyed
روش تربیتی حضرت زهرا (سلام الله علیها): ✅✅✅✅✅ تشویق و ارتباط علمی با فرزندان یکی از چیزهای ضروری برای کمال انسان تحصیل مطالب ارزشمند علمی است. در این زمینه مهم ترین راه برای دریافت دانشها و بینشها چشم و گوش است. در ا ین میان، کودکان، شنونده خوبی هستند که می‌توان استعداد آنها را به بهترین نحوه شکوفا کرد؛ یعنی باید به آنها آموزش بازخواست کردن همراه با محبت بی شائبه واظهار عواطف خالصانه مادری آن دانش‌ها را از کودکان طلب کرد. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در پنج سالگی هر روز به مسجد می‌رفت و از کلمات و مواعظ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مطالبی به ذهن مبارک خود می‌سپردند؛ سپس به خانه می‌آمدند و برای مادر بزرگوار خود بیان می‌کردند و چون امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام) به خانه تشریف می‌آورد حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) آنها را برای آن جناب بازگو می‌کردند. روزی حضرت علی (علیه السلام) پرسید: ای فاطمه! تو به مسجد حاضر نبودی از کجا این کلمات را فهمیدی؟ فرمود: هر روز فرزندم حسن (علیه السلام) آنچه پدر بزرگوارم بر منبر می‌گوید بدون کم و کاست و به همان ترتیب برایم بیان می‌کند. 👇👇👇👇👇 این کار مادر، افزون بر انس امام حسن با مسجد سبب می‌شد که وی با شوق و اشتیاق، همه مواعظ کلمات پیامبر را به ذهن بسپارد. ---------- 📚سوژه ی سخنرانی فاطمیه ص۲۴۲ @rahimiseyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇👇👇 چندچیز موجب کمی نور چشم میشود: ✅کندن موهای زیر بغل ✅زیادی موی سر(به معنای زیادبلندشدن) ✅خوردن زیادی ماهی ✅پوشیدن کفش سیاه این مطالب ازگفتار معصومین علیهم السلام جمع شده است. 📚گنجهای معنوی.رضاجاهد.ص۳۰۷ @rahimiseyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند چیز موجب امان ماندن از دیوانگی میشود: 😊😊😊😊😊 ✅گرفتن ناخن هادرروز جمعه ✅صدقه دادن ✅نمک خوردن(البته نمک طبیعی) ✅خوردن کرفس ✅شستن سر باخطمی ✅خوردن ریزه های طعام یانان ازسفره ✅خواندن سوره ی یاسین ◀️این مطالب ازگفتار معصومین علیهم السلام جمع شده است. 📚گنجهای معنوی.رضاجاهد.ص۳۱۳ @rahimiseyed
و ممنون از خودم که این مطالب رو منتشر میکنم وممنون از شما که وقت میذارید ومیخونید
عزیزان دل که رمان لیلای توبه رو دنبال میکنید بابت تاخیر در ارسال صفحات بعدی عذرخواهم بزودی ادامه رو منتشر خواهم کرد ان شاءالله
مدتی ‌پیش یکی از مولوی ها گفته بود حضرت زهرا به حضرت علی سلام الله علیهما گفته‌بود‌من‌را شب دفن کن که نامحرمان بدن من را نبینند 😒😒😒😒😒😒 جمله،جمله‌ای بود که هر شیعه وسنی به‌دلیل بااهمیت بودن حجاب در نزد اهل بیت قبول میکرد اما کسی سوال نکرد که آقای مولوی شما که میگویی بی بی فرمود نامحرمان بدنم نبینند پس باید حضرت علی به تنهایی دفن میکرد نه‌ اینکه افرادی چون ابوذر وسلمان و عمار و...در تشییع باشند بالاخره اینها هم نامحرم بودند پس ماجرا این نبود بلکه هم شیعه و هم سنی نوشته اند که حضرت زهرا به حضرت علی از دفن شبانه گفت زیرا نمیخاست افرادی چون ابوبکر وعمر در تشییع باشند آخه چرا؟ بیان یکم به قبل تر برگردیم 👇👇👇👇👇👇 دفن شبانه هم مانند تمام زندگی حضرت یک‌معجزه بود آقای ابوبکر که بر مسند خلافت غاصبانه نشست دائما دنبال راهی برای اثبات خلافتش دربین مردم بود جناب ابوبکر بن ابی قحافه باید برای رسیدن به صلاحیت صد درصدی بین تمام مسلمانان مخالف سرسختش امام علی را یا مجبور به بیعت کند ویا بکشد حضرت علی هم از خانه خارج شود مجبور به بیعت است و یا مجبور به جنگ آنها دقیقا دنبال جنگ و عصبانیت امام بودند برای بازی کردن با ذهن های مسلمانان 👇 @rahimiseyed
اما بر خلاف تصورشان پس از حمله به خانه ی حضرت علی،حضرت فاطمه حامی امام شد و حتی دفاع مادر آنقدر بود که مهاجمین دست به جنایات ضرب وشتم بی بی زدند این نه تنها رسمیت بلکه تخریب خلافت غاصبانه بود زیرا تمام مسلمانان گفتند اگر ابوبکر جانشین پیامبر است پس چرا به دستور اودرب خانه ی دختر پیامبر سوخت این ضربه ی مهلک مادرسادات بود به پیکره ی خلافت غاصبانه @rahimiseyed
ابوبکر وعمر در پی نقشه ای به عیادت بی بی آمدند تا با عذرخواهی قضیه را تمام کنند و‌ظاهر نمایند که ماجرای ضرب وشتم یک اتفاق بود‌واکنون بین خلیفه و دختر پیامبر هیچ نارضایتی نیست برعکس حضرت فرمود مگراز پیامبر نشنیدید هرکس فاطمه را ناراحت کند من را ناراحت کرده و... آن‌دو‌اقرار برشنیدن حدیث کردند بی بی فرمود از هردو ناراضی ام و بعداز هرنماز نفرینتان میکنم این باز بیشتر از قبل به پیکره ی خلافت ضربه خورد راه سومی برای اثبات خلافتش باقی میماند آن هم حضور درتشییع دختر پیامبر و اقامه ی نماز برپیکر ایشان توسط ابوبکر بود و اما اینبار حضرت از امیرالمومنین درخواست دفن شبانه‌کرد وتاکید برعدم حضور آن‌دونفر. این ضربه ی دیگری بود که تا کنون سوال است که اگر ابوبکر خلیفه بود پس چرا حضرت زهرا اجازه ی دفن و نماز را به او نداده؟؟؟؟؟ @rahimiseyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شک درفضائل حضرت فاطمه سلام الله علیها @rahimiseyed
یادت باشه که فرزندت به گردن تو یه حقوقی داره _عه؟ _بعله _مثلا چی؟ _مثلااااا🤔 این حدیث رو بخون: 👇👇👇👇👇 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله میفرمایندکه: از جمله حقوق فرزند بر پدرش سه چيز است: 1_برايش نام خوب انتخاب كند، ها نامی که زیبنده باشه درشان باشه 2_سواد به او بياموزد، 3_و هر گاه به سن بلوغ رسيد، او را همسر دهد. قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مِن حَقِّ الوَلَدِ على والِدِهِ ثَلاثَةٌ يُحَسِّنُ اسمَهُ ، ويُعَلِّمُهُ الكِتابَةَ ، ويُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ . ✅منبع: مكارم الأخلاق @rahimiseyed
هیچ کدوم از ما در امان نیستیم مگه اینکه؟؟؟؟؟ ✅✅✅✅✅✅ آقامون امام حسن عسکری علیه السلام درباره ی غیبت فرزندشان بیان میکنند که: 👇👇👇👇👇 وَ اللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِه ؛ ✔️ترجمه: به خدا سوگند، فرزندم دارای غیبتی خواهد بود که هیچ کس در آن دوران از هلاکت در امان نخواهد ماند مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامت وی استوار ساخته و بر دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت توفیقش بخشد. 😔😔😔😔😔 📚موضوع منبرفاطمی.ص۱۵ عجل الله فرجه @rahimiseyed