eitaa logo
رصدخانه 🔭
143 دنبال‌کننده
146 عکس
11 ویدیو
0 فایل
ما من شیء تراه عینک إلّا و فیه موعظة ... اینجا خلقی به رصد زندگی خود مشغولند. تا به حال ستاره صید کرده ای؟ ☄ ارتباط با ادمین،تبادل و ارسال متون تولیدی: @Ahmad_84
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 یک متن پیرامون شهادت ام ابیها حضرت زهرا سلام علیها بنویسید. ⏰این چالش تا فاطمیه دوم برقرار خواهد بود. 🎁برگزیده ها هم دست خالی نمیمونن😊 📜بعلاوه متن های برگزیده داخل تابلو ادبی مدرسه نصب خواهند شد! 📩آیدی ارسال متون:@Ahmad_84 🆔@rasadkhaneh
💠 بسم الله الرحمن الرحیم💠 🖤 شهادت مظلومانه ی اولین مدافع ولایت، حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد🖤 ⚫️ان شاالله تعالی خداوند متعال ما را با ایشان محشور بفرماید و ما را لحظه ای از عنایات ایشان محروم نسازد و ما را از عاشقان و شیعیان حقیقی ایشان قرار بدهد⚫️ 💠 یاعلی علیه السلام💠 ✍ 🆔@rasadkhaneh
ما همیشه میگیم و افتخار میکنیم که ابی عبدالله(ع) جهاد کرد و ساکت ننشست و... ولی خب همه میدونیم که زنده موندن قیام عاشورا و اون جهاد بواسطۀ تبیین و خطبه های طوفانی سیده زینب(س) تو کاخ یزید ملعون بود... یکی از اساتیدمون مقایسه ای جالب بین این دو جهاد کرد: حضرت زینب آبروش رو تو راه جهاد داد ابی عبدالله خونش رو و آبرو دادن خیلی سخت تر از خون دادنه چونکه وقتی با خون دادن جهاد میکنی، بعد از اون جهاد دیگه زنده نیستی و طبیعتا بعد از جان دادن، سختی ای رو تحمل نمیکنی؛ اما اگه برای جهاد، آبروت رو دادی، بعد از جهاد زنده ای و تا آخر عمر قضاوت میشی و سختی میکشی! داشتم فک میکردم که خانم فاطمۀ زهرا پای ولایت هم با آبروش جهاد کرد، هم با خون دادن... و برای ما طلبه ها حجت تمامه! وقتی مادر سادات تمام جان و آبروش رو گذاشت برای جهاد و اتفاقا برای جهاد تبیین، دیگه برای ما بهونه ای باقی نمیمونه که کار نکنیم... پس بسم الله... از همین فاطمیه باید درس بگیریم و همچنین با روضه ها قوت بگیریم که سفت و سخت شروع کنیم! ✍ 🆔@rasadkhaneh
گذشتم ز کوفه و دیدم نامه های بیعت را، سائلی شدم به اهل کوفه، علت را، مردمانی نه چند بد منتظر بودند، تا که بن زیاد ملعون وارد شد، دعوت اهل کوفه بود برای قیام،علت، اما حسین نه فقط برای این آمد، حسین آمد و به چه استقبالی، در بین راه و حر بن یزید ریاحی، راه را ببست و حسین را ممنوع کرد، اهل بیت حسین را هراسان کرد، حسین لب به دعا گشود و نفرین کرد, ثکلتک امک ای نا جوان مرد، حر،تو حواست کجاست،؟ میدانی که مادرش زهراست؛!؟ حر خطاب به حسین کرد و گفت: چه کنم که مادرت زهراست، اینجا ادب کردی و گشودی راهت، حقا که ادب گشاینده ی راه است، بار دگر وقت نماز رسید و یارانت، گفتی مگر نه تو امامی جان بقربانت؟ کردی نماز خود را به حسین اقتدا اما، امضا نمودی برگه ی اعمالت را به والله، خب راه ندادی و ناچار بر گشت او، سوی کجا؟سوی کرببلا رفت او، ایستادند در کرببلا و دشمن ها، کم کم حاضر می شدند مقابل اینها، جنگی به پا شد و آن هم چند به چند؟ هفتاد و دو تن با سی هزار نا مرد، این جنگ ناله ها بسیار دارد، طفل و جوان و اسیرهای بی یار دارد، دشمن برید اما حسین و یارانش، خنده کنان میروند سوی مولایش، نامرد بگذارآبی به این خیام برند، کودک و غیره دنبال جرعه ای آبند، اسب ها همه ز دشمنیان سیراب است، آن طرف رباب منتظرِ جرعه ای آب است، لالا کن عزیزم بخواب زیبای من، عمو می‌رسد از راه ای جانم. 🆔@rasadkhaneh
تا حالا از حضرت زهرا سلام الله علیها معجزه‌ای داخل زندگی خودتون یا اطرافیانتون دیدید؟ برامون ارسال کنید 📩@Ahmad_84 🆔@rasadkhaneh
💠اعجاز مادرانه یک روز از مدرسه که برگشتم خونه،دیدم هیچ کس نیست و خونه خالیه خالیه.تعجب کردم سابقه نداشت که این ساعت از روز خونه خالی باشه.نگران شدم.یکهو دیدم صدای زنگ اومد و دیدم پدرم با پلاستکی از قرص وارد خونه شد.فهمیدم که یکهو دردش گرفته و رفته دکتر.گفته بودن باید عمل کنی.اما عمل سنگینی بود. چند روزی داشتیم کار های عمل رو انجام میدادیم که داخل یکی از آزمایش ها به علتی متوقف شدیم و عمل به تعویق افتاد.در این بین به شهرستان رفتیم برای روضه‌ی سالیانه پدربزرگم.در شهرستان حال پدرم زیاد بد شد و دکتر های شهرستان وقت ویزیت نمیدادن.اما با دیدن پدرم به زور همون روز وقت دادن.من خیلی دلم شکست.اومدم خونه.مهر و تسبیح رو بر داشتم و یک نماز حضرت زهرا خوندم.بعدشم یکم درد و دل کردم با حضرت زهرا،آخه این اولین باری نبود که ازشون اعجاز دیده بودم و میدونستم این بار هم دست رد به سینم نمیزنن. بعد نماز رفتم پیش پدرم که داخل اتاق انتظار مطب بودن.در همون بین یکی از علایم بیماری پدرم رفع شد.بعدش دکتر پدرم رو دیدن.قرص دادن و گفتن موضوع خیلی حاد نیست.نیازی به عمل ندارید.یک نامه به دکتر قم نوشتن و شرح ماجرا دادن.وقتی برگشتیم قم،دکتر همون حرف رو تایید کردن و گفتن نیازی به عمل نیست.اصلا انگار این موضوع رفع شده.این یکی از معجزه‌های حضرت زهرا در زندگی منه. حضرت زهرا کسی رو دست خالی بر نمیگردونه 🆔@rasadkhaneh
بزرگترین کرامت و معجزه و عنایت میدونی چیه؟ اینکه برای یه آدم آلوده به گناه، کسی که دنیا قورتش داده، کسی که از خودش فراریه، کسی که چون میدونه چقدر کثیفه حتی نمیتونه به خودش اجازه بده خانم رو مادر صدا بزنه، کسی که توی تمام زندگیش کاری نکرده که بتونه بهش امید داشته باشه برای نجات، مادری کرده! و طوری اونو عاشق امام حسین کرده که طاقت یک لحظه جدایی ازش رو نداره! دنیا براش تنگ میشه و حاضره بمیره ولی یک لحظه بدون این محبت زنده نباشه... این اگر عنایت و محبت مادرانه نیست، پس چیه؟! زنده کردن دلی که مرده، اگر معجزه نیست، پس چیه؟! 🆔@rasadkhaneh
📌 🌱از ماجرای زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها، یک نکته تدبری برداشت کنید و برامون بنویسید. 🌿خلاقیت به خرج بدید و سعی کنید زوایای جدیدی از این مساله رو باز کنید. 📩@Ahmad_84 🆔@rasadkhaneh
ابن شهر آشوب می گوید: روزی امام حسن عسکری علیه السلام به حاضران فرمودند: آیا می دانید که مادرم فاطمه سلام الله علیها، چرا «زهرا» نامیده شدند؟ حاضران عرض کردند: چه بهتر که خودتان بفرمایید! امام علیه السلام فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشید و هنگام غروب همچون ماه و در دل شبها چونان ستارگان آسمان بر جدم علی، تابان بود؛ از این جهت او را زهرا و درخشنده‌رو نامیدند. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 ای دست ناسپاس! چگونه فرمان اربابت را قبول کردی که بر رخسار تابان زهرا سلام الله علیها فرود آیی؟ یک دست او بر دست حسن و در دست دیگر، کاغذ فدک بود، دستی مقابلت نبود که بی شتاب، تاختی؟ آیا دردت نیامد که این قدر با سرعت بر صورتش نشستی؟ گیرم که جرأت پاره کردن سند فدک را داشتی، جرأت آتش زدن در خانه او را از کجا بافتی؟ از رفیق بدتر از خودت، پای اربابت، نگویم که صورت زهرا، از فرود تو کوفته شد و طفلش، محسن، از پرتاب آن پای بی شرف کوبیده شد... . 🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
ابن شهر آشوب می گوید: روزی امام حسن عسکری علیه السلام به حاضران فرمودند: آیا می دانید که مادرم فاطمه
به نام خدا سال ها بود که می اندیشیدم: سخن از عشق به میان می آید...هر روز... هزاران بار... اما، عشق از کجا آمده؟! این سوال را تا به حال کسی از خود پرسیده است؟! عشق که لا یتناهی است، پس لاجرم باید منبعی نامتناهی نیز داشته باشد: الله. اما چرا، خداوندگار جهانیان، پیمبری، کتابی نفرستاد تا عشق را تفسیر کند؟! در همین اوهام بودم که در گوشته خرابه تاریخ، کتابی کهنه، توجهم را جلب می کند. _گویا الله، جواب استغاثه هایم را شنیده است! کتاب را، کتاب خاک گرفته عشق را، از خرابه های تاریخ بیرون می کشم. کتاب عشقی که صفحات آغازینش، سفالین است، سفال هایی از جنس مهر که به خانه علی برده می شد. و پس از آن، دری را می بینم، تنها دروازه ای که خانه او و علی را به بهشت می گشود. چند صفحه بعد، نسیم شوق و شعف، خطوط صفحه را پر می کند، شعفی که از او، حین رو به رو نشدن با نامحرمان، پس از تقسیم کار ساطع می شده است... ناگهان، صفحات کتاب موج بر می دارد. تلاطم کتاب، دستانم را به لرزه می اندازد. کتاب بر زمین می افتد‌. و می دیدم عشق، چگونه تطور پیدا می کند. و او را دیدم که صبر را کنار می نهد، دستانش را به دیوار می گیرد، و کشان کشان، خود را به مسجدی می رساند که علی را به آنجا برده بود... و طنین صدایش، تاریخ را میخکوب می کند:اَیهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لااَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً وَ لااَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً... و من، بهت زده، به صفحات بعدی کتاب می نگرم... به درب های بسته انصار و مهاجر، که دست های او کلونشان را می کوفت... در حیرت بودم که ناگاه حرارتی را حس کردم. احساس کردم که دستانم می سوزد. با وحشت دستم را عقب کشیدم. صفحات آخرین کتاب شعله ور شده بود... نمی توانستم از لا به لای آتش، به خوبی صفحه ها را ببینم اما، فکر کنم یک میخ دیدم... شاید هم نه شاید هم چادری خاکی که... نمی دانم هر چه بود، می سوخت، و می سوخت... نتوانستم تحمل کنم. کتاب را بستم و های های گریستم... لختی بعد، چشمانم که هنوز از اثرات اشک ها، تار می دید، به جلد کتاب افتاد. کتاب که نام نویسنده اش، روی آن حک شده بود، نویسنده ای که امضایش یا شاید همان اشک هایش را پای همه صفحات کتاب دیده بودم... نویسنده ای که نام کتاب را گذاشته بود همسرم؛ زهرا... ✍ ... 🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹شهید سردار سلیمانی: ما در سختی ها پناهگاهی جز حضرت زهرا(س)نداشتیم. از زبون کسی معجزات حضرت زهرا رو بشنوید، که بعد از رفتنش همه دلتنگشن. 🆔@rasadkhaneh
امروز،جشن تولد سر مزارش. تولدت مبارک😊❤️ 🆔@rasadkhaneh
🏴صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه 📌 کمک به فعالیت های فرهنگی تبلیغی مدرسه علمیه حاج ملاصادق مجتهد قمی(ره) در ایام فاطمیه 💠 برنامه ها : ۱. تبلیغ در شهرستان ۲. تبلیغ در روستا های اطراف قم ۳. برقراری برنامه های فرهنگی تبلیغی در اطراف مدرسه 💳 شماره کارت جهت واریز کمک های نقدی:
6273817010167280
به نام پایگاه بسیج طلاب مدرسه ملاصادق 🛒 موارد مصرف کمک های شما بزرگواران : ۱. کمک هزینه ایاب و ذهاب مبلغین ۲. محصولات فرهنگی جهت جوایز : لوازم التحریر ، پرچم، کتاب و... ۳. تدارکات و پشتیبانی مبلغین 🔸نشر این پوستر هیچ منعی ندارد 🔰 بسیج مدرسه علمیه حاج ملا صادق مجتهد قمی(ره) 🍃 مدرسه زندگی🌱 🆔 @mojtahedeqomi 🌐 mojtahedeqomi.com
سَمِعتُ لِاُمِّیَ الزَّهْرا مُصاباً و أشْهَدُ أنَّ ما لَهْ مِنْ نَظیری (شنیدم برای مادرم زهرا (س) مصیبتی) (و شهادت می‌دهم. که برای آن نمونه‌ای نیست) أ تَدْری کَیْفَ مِسْمارٌ یَشُقُّ إذا حَرَقَتْ قُماشاً مِنْ حَریری؟ (آیا می‌دانی چگونه مسماری پاره می‌کند) (زمانی که آتش بگیرد پارچه حریری را؟) سَمِعْتُم ضَرْبَ زَهْرٍ بالسیاطِ؟ أ کانَ الحورُ بالحَرقَةْ جَدیری؟ (شنیده‌اید زدن گلی را به وسیله تازیانه‌ها؟) (آیا حور سزاوار سوختن است؟) رَأیْتُمْ ضَرْبَ زوجٍ بالطریقِ وَ یَنْظُرُ زَوْجُها خَیرُ الأمیری؟ (دیده‌اید زدن همسری را در راه) (در حالی نگاه می‌کند همسرش که بهترین رهبران است) وَ کَیْفَ یَکُونُ قالِعُ بابِ خَیْبَرْ عَلیٰ عُنُقِهْ حِبالٌ کَالأسیری؟ (چگونه می‌شود جدا کننده در خیبر) (بر گردنش طناب‌هایی باشد مانند اسیر) فَلَعْنَةُ رَبِّنا نَزَلَتْ بِکَفٍّ أباحَ لِنَفْسِهِ قَمَراً مُنیری (پس لعنت پروردگار ما نازل شود به دستی) (که مجاز دانست برای خودش ماه تابانی را) فَقولوا کَیْفَ یَخْسِفُ دونَ لَطمٍ بِیَومٍ وَجهُ بَدرٍ مُسْتَنیری؟ (پس بگویید چگونه در خسوف می‌شود بدون سیلی‌ای) (در یک روز صورت ماه کاملی که نورانی بود) ✍ 🆔@rasadkhaneh
هدایت شده از «رستگار/فارسی»🇮🇷
روزگار می گذرد ، لحظه ها کم کم تمام می شود، آنچه می ماند یادی است که برای تو بوده سلامی است که به تو گفته شده حرکتی است که به نیت تو برداشته شده نمی دانم در این لحظه های عمرم که گذشته کاری برای تو کرده ام؟ قدمی یا حرکتی خالصانه که فقط برای تو باشد برداشته ام ؟ نجوایی عاشقانه که محبتت را چشیده باشم داشته ام؟ یا نه. آقا حالم بدون شما بد است ... آقا خوب نیستم احساسم می گوید در امشب که یک دقیقه بلند تر از شب های دیگر است و انتظار‌ شما برای ظهور یک دقیقه بیشتر می شود ، من هم آن دقیقه را برای شما بگذارم و به درگاه خدای بزرگ خالصانه بگویم... «اِلهی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاء وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ الْمُشْتَکَی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ. اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ. یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یا عَلیُّ یا محَمَّد اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَای وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ یَا مَوْلَایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 ✍فارسی
زمان امتحاناته. هزینه‌ی به اشترا ک گذاری جزوه‌ها فاتحه برای تو #محمد_حسین ! جات خالیه🥲 #به_یاد_محمدحسین 🆔@rasadkhaneh
ما نمانیم و عکس‌ما ماند گردش روزگار برعکس است می‌بینید؟ عکس‌ها را می‌گویم حسین یا به قول شما محمد حسین نشسته و با تمرکز دارد درس می‌خواند نشسته‌ایم و داریم تصویر کم کیفیتش را می‌بینیم اما خودش را چه؟ محمد حسین به قول حامد عسگری درباره زلزله‌کشتگان بمی در صبح‌گاه مایل به ظهر یک‌شنبه بیست و ششم شهریور چهارصد و دو خاطره شد اما می‌دانید خاطره‌ها هر چقدر که طعم دارند (تلخ زهرماری یا شیرین حلوایی) اگر چه گرما و سرما دارند اگر چه غم و لرز و لب‌خند و دوپامین دارند اگر چه کم و بیش صورت دارند ولی رنگ ندارند نه این‌که بی‌رنگ بی‌رنگ باشند مثل آب و ارواح و فرشته‌ها اما رنگ‌شان جوهر سی‌کلاس‌های نیم است روی دست آدم که در لحظه یک انگشت محکم رویش کشیده شده و منتظر یک لکه آب است تا محو شد یا حتی مثل رسید که اولش تر و تازه است ولی چند وقت که به‌ش سر نزنی و مدتی بعد نگاهش کنی آینه شده جلوی چشمت مثل طومار قلعه یشم چه می‌بافم؟ ظاهرا اثرات همان آقای نویسنده است جانم بگوید برایتان که برادرها حالا که حسین رفته و برای ما عکس شده رهایش نکنیم در تاریک‌خانه ذهنمان درست است که از عالم ما انتقالی گرفته اما هنوز رفیق ماست هنوز حق دارد گردنمان مگر گاه‌گاه فاتحه‌ای و صلواتی و قرآنی زیارتی به نیابتش سختی دارد؟ از شیر موز خریدن هم راحت‌تر است هم بهتر حالا این‌ها به کنار خودمان هم سرمان را زیر نیندازیم و غرق استاد جزایری و منتظری و جناب ابن هشام و شهیدین نشویم (تازه در بهترین حالت) حواسمان باشد که هر لحظه ممکن است تایم رکوردر عمرمان ثابت شود و عکس‌هایمان با کیفیت‌تر و زنده‌تر از خودمان شوند (البته فی الظاهر) اما ما یا انقدر در اهداف و آرزوهامان محو شدیم و یا در کوچه پس کوچه رسیدن به هدف در روزمرگی‌ها گم شدیم که اصلا فراموش کرده‌ایم که این دنیا کیکی خوش رنگ بیش نیست و آنچه واقعیست جایی دیگر است و آنچه یقینی است مرگ چقدر ترسناک است این واژه مرگ تصور کن خداناباور باشی و بنا باشد یک روز یک ساعت یک لحظه که نمی‌دانی کی است و کجاست تمام شوی همه جا تاریک تاریک باشد یا نه سفید سفید اما تمام شدن هیچ‌کدام از این‌ها نیست بلکه هیچ است هیچ اما ما ما که خدا ناپرست نیستیم نعوذ بالله می‌دانیم که خدایی هست و جزایی و هر عملی را سزایی و عدالتی و البته شفاعت و مرحمتی حالا بیایید تصور کنیم در همان لحظه که قرار بود همه چیز هیچ شود اتفاقا همه چیز بیاید جلوی چشممان کرده‌هامان بیایند و شرمنده‌مان کنند و بدتر از آن حسرت نکرده‌هامان چه ساعت‌ها که تلف کرده‌ایم و چه دست‌ها که رها به مظلومین عالم که روزی یقه‌مان را -به عنوان نهاد مسئول حفظ شریعتی که موظف است عدالت بیافریند و سربازان آن منجی که قرار است زمین را پرکند از داد چنان که بی‌داد عالم را فرا گرفته- می‌گیرند اندیشیده‌ایم؟ به عکس‌ها به عکس آن‌هایی که تنها چند خط که حاوی شمایلشان است انقلاب می‌آفریند در دل‌ها نگاه کنید ببینید که برخی فی الظاهر مردگان بالظاهر از خیلی زندگان موثرترند یاد بگیریم طریق جاودانگی را و الا نه ما بمانیم و نه عکس‌‌ما روایتی هم بیاورم تبرکا از حاج آقای فرجی که می‌خواستم متن را برسانم به‌ش اما نشد مع الأسف قال امیرالمؤمنین: اَلْأَمَلُ يُنْسِي اَلْأَجَلَ ✍ 🆔@rasadkhaneh
در انتها چه خواهد شد؟ چه کسی می داند در کجا و چه زمانی قرار است آخرین نفس هم بیاید و برود و تمام شود ؟ آنگاه که چشم‌هایت رو به سیاهی یا شایدم سفیدی می رود؛ آن همه هدف و برنامه و فکر که به آن ها می بالیدی چه بر سرشان خواهد آمد؟ بگذار بگویمت سوخت می شود، تمام می شود، و در نهایت هیچ اصلا آیا در پاییز تمام می شود یا در زمستان؟ اگر پاییز باشد صحنه ایی رویایی خواهد بود و دلگیر. درست مانند عصرهای سرد پاییزی که حتی خورشید هم حوصله ماندنِ در آسمان را ندارد. زمستان چطور ؟ زمستان سرد است و همه چشم به عقربه ساعت می دوزند که چه زمانی مراسمش تمام می شود تا سریع دستان سردشان را در جیب کتشان کرده و به خانه بروند؟ همه؟ اصلاً از کجا معلوم همه ایی وجود داشته باشد؟ ✍ 🆔@rasadkhaneh
ما طلبه های سیکلی، وقتی به گوشمون می‌خوره، ذهنمون میره سراغ حاشیه بر کافیه. انصافا هم حاشیه‌ی گولاخیه. نظریه های جدید داره و ادبیات عرب رو طور دیگه‌ای بیان میکنه. فنی. دقیق. خلاصه علم ادبیات رو چند پله جلو برده. اساتیدمون میگفتن: اگر رضی و ابن‌هشام هم عصر بودن، ادبیات اینی نبود که الان هست. اما خب هر طلبه‌ای اون رو نمیخونه😅آخه یکم سخته. از این جهت شباهت داره با شهید . آخه اون رو هم ما ندیدیم. اما حالا که وصف هوش و درایتش رو توی عملیات های سوریه شنیدیم، فهمیدیم که لفظ برای او است، نه مرتجل. شهادتت مبارک سید🌱 ✍ 🆔@rasadkhaneh
هنذفری🎙 "هنذفری تو گوششه، نمی‌فهمه صداش بلنده!" شاید بارها این جمله را شنیده باشیم. از کسی که هنذفری در گوش خود گذاشته و به موسیقی ای بی کلام و یا مداحی احتمالا اگزوزی گوش می دهد، آهسته مثلا می پرسیم: داداش ساعت چنده؟! و او ناگهان سرش را بالا می آورد و بی توجه به اینکه همه غرق در مطالعه اند، بلند می گوید: ۱۰ و ۲۵ دقیقه. و صدای ممتد روی میز کوبیدن بچه‌ها را همراه با فیس فیس مارهای مخفی در کتابخانه بلند می کند و البته او، خیلی عادی به کارش ادامه می دهد... شاید کمی قالب نوشته ام مستقیم گویی باشد، ولی این، واقعیتی است که در جریان زندگی های مان جاری است. هنگامی که مشغول جر و بحث با رفیقمان هستیم، و استدلال های فلان و بهمان را مرتب توی سرش می کوبیم، تنها، صدای خودمان در مغزمان می پیچد، و به هیچ چیز دیگر حتی فکر هم نمی کنیم. فیلتر های خروجی مان از هم می گسلد، و قفل زبان باز می شود... و پس از چند دقیقه که ضربان قلبمان به حالت عادی باز می گردد، و از حالت کَری موقت خارج می شویم، تازه آرام آرام، به پژواک صدای خودمان گوش می دهیم و انگشت بر دهان، می گوییم: من؟! من بودم که اینقدر صدایم را بالا بردم؟! من ؟! من درحالت عادی به این کلمات و واژه های متعفنِ پست فکر هم نمی کنم، چه برسد که بخواهم آن را به ذهن رفیقم پرتاب کنم! من؟! شاید باید برخی اوقات، هنذفری ها را در بیاوریم... البته که برای آنانی که هنذفری نمی گذارند تا چیزی گوش بدهند، بلکه می گذارند تا صدای هیچکس و هیچ چیز غیر خودشان را نشوند، بعید است کاری بتوان کرد... ✍ 🆔@rasadkhaneh
چقدر دلگیر است، جامعه‌ای که شهید ندارد. چقدر تاریک است، ذهنی که آخرت را قبول ندارد. و چقدر پست است، کسی که فرد بی‌گناه را می‌کشد. هیچ شنیده‌ای که عاشقی از وصال معشوق ملول باشد؟ هیچ دیده‌ای، شخصی از دیدار یار بهراسد؟ هیچ خوانده‌ای، که ملت ایران از شهادت خم به ابرو بیاورد؟ هیهات! این ملت ملتی است که انقلابش با قیام آغاز شده، با قیام ادامه دارد و به قیام امام زمان (ارواحنا له الفداء)پایان می‌پذیرد. این ملت سروی است که باخون آبیاری شده و چنین بَر گرفته است. آن هم خون شهیدان. این ملت در مبارزه بزرگ شده و الگویش جنگجویانی است که بر علیه شیطان و نفس به مبارزه برخاسته اند. این ملت ملتی است که متجاوزش را از کار خود پشیمان خواهد ساخت. و مکرو و مکر الله والله خیرالماکرین ✍ 🆔@rasadkhaneh