📌 #روایت
خدمات متقابل «نهضت» و «روایت»
📝 «چارهای جز «نهضت روایت» برای حراست از نهضت نیست؛ یعنی آزادکردن انرژی مردمی و بسیجکردن همه ظرفیتهای ممکن برای ثبت و نقل تجربههای زیسته انقلابی و اکتفانکردن به تولیدات تصدیگرایانه مراکز و نهادهای تخصصی.»
محمدجواد میری
سرمقاله دوم مجله سوره سیمرغ
@sourehsimorgh
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 [بلـه](ble.ir/join/4bp15vXK11) | [ایتــا](eitaa.com/ravina_ir)
📌 #روایت_پرچم
محمدجوادِ امام رضا
به اتاق بیمار که رسیدم، خدام هنوز ایستاده بودند. حس و حال عجیبی داشت، خادمها که با پرچم امام رضا علیهالسلام بیرون رفتند، داستانش را پرسیدم:
- من و علی اقا ۲۲ ساله ازدواج کردیم. چند سال گذشت و بچهدار نشدیم، دکترها آب پاکی رو روی دستمون ریختند که بچهدار هم نمیشیم. یه شب آقا امام رضا و حضرت زهرا رو خواب دیدم بهم نوید بچه دادند. بعد از اون خواب من بچهدار شدم، باز خواب دیدم که بچه تو ضریح امام رضا به دنیا اومده و اونجا آقا بهم گفتن اسمش باید ابوالفضل باشه نباید اسمش رو عوض کنین. من دلم به اسم جواد بود. تو دلم از خدا خواستم که یه اولاد دیگه هم بهم بده تا اسمش رو بزارم جواد.
ادامه داد:
- هر سال روز تولد آقا آش نذری میدهم. اسم پسر کوچکم محمدجواد است. از بچگی بهش میگفتم تو جواد امام رضا هستی. یک ماه پیش بعد از ۸ سال رفتم مشهد برای زیارت. توی راه مشهد، بر اثر یک اشتباه حال پسرم خراب شد. بیمارستان که بستری شد، از او قطع امید کردند. توی حالت بیهوشی و کما، بچه داشت تمام میکرد. توی حیاط بیمارستان گفتم: «آقا من زائر تو بودم، به غریبیم رحم کن. من جوادم رو از تو میخوام». یکدفعه دکترها اعلام کردند پدر و مادر بچه بیایند، من و شوهرم که رفتیم. گفتند: «معجزه شده! بچهتون برگشته!» بعدها گفتند که یکی از اقوام خواب دیده بوده آقا امام رضا آمده به دست جوادم یک پارچهی سبز بسته و گفته برو به پدر و مادرش بگو من بچه را به شما بخشیدم.
آزمایش گرفتیم، دکترها گفتند سالم است و این اولین موردیست که با این میزان مسمومیت زنده مانده. دکترها و پرستارها خودشان توی بیمارستان مدام میگفتند: «این لطف آقا امام رضا بود». وقتی که محمدجواد به هوش آمد سه روز بعد ما رفتیم مشهد و دخیل بستیمش. آنجا عهد کردیم که هر سال تولد امام رضا با خانواده برویم مشهد برای زیارت...
امسال آقایم مریض شد و نتوانستیم به مشهد برویم. کلیپهای مشهد را که نگاه میکردم، انگار دلم بغض عظیمی داشت. گفتم: «آقا ما رو نمیخوای بطلبی؟! نمیدانستم که آقا آنقدر مهربان است که شما امروز میآیید اینجا و من اینجا زیارتش میکنم. پسر بزرگم از صبح اصرار میکرد که «مامان من بیایم پیش بابا؟» گفتم: «نه، من صبح هستم. بعد از ظهر تو بیا». به ذهنم خطور هم نمیکرد که آقا آنقدر مهربان باشد که بیاید اینجا و من بتوانم پرچمش را زیارت کنم.
عصر برای دیدار با خانوادهی شهیدی، به یکی از روستاهای حاشیهی شهر رفتیم. دوباره مادر محمدجواد را دیدم. سریع گفت: «شما که رفتین من دنبالتون اومدم تا دوباره بتونم پرچمو زیارت کنم، اما پیداتون نکردم. دوستم زنگ زد و گفت پرچم امام رضا رو میارن خونهی ما خیلی خوشحال شدم؛ راستی شوهرمم مرخص شد.»
پسرش را صدا زد. محمد جواد یا به قول مادرش جواد امام رضا هم برای زیارتِ، پرچمِ صاحبِ کرامتی آمده بود، که بهش زندگی را هدیه داده بود!
زهرا سالاری
جمعه | ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | #گلستان #گرگان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
همه چیز در ید قدرت بیانتهای خداوند است
شهادت که بالاترین فوز است.
اما آنچه امروز باید یک دل صدا بزنیم. روایت همدلی، جهاد در راه مردم، مردمی بودن و...
باید مردم بود تا ارزش این کلام خالصانه که ویدیو آن در کشور پخش شد که صبر کنید تا با اینها صحبت کنم را فهمید و این معیار خادم ملت تراز حضرت امام است.
محروم و مستضعف مهم و ولی نعمت بودن را در عمل باور داشتن.
انشالله امت بزرگ اسلامی این اتفاق و هر چه پیش آید تا ظهور حضرت حجت را با یاری خود حضرات معصومین به خیر پیش میبرد.
سعید معتمدی
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۱۹:۴۵ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
همه ایران شده توسل
چشمانش را نبست، وقتی سُر خورد دوتا دندان شیریش معلوم شد، قند در دلم آب کرد. صدای دینگ دینگ پیام رسان بدون وقفه بالا میآمد. با سید طاها بازی میکردم دلم نیامد ببینم چه خبر است. بعد از چند دقیقه کنجکاویم نگذاشت. روی نیمکت نشستم، صفحه گوشیم را بالا کشیدم
«بالگرد رئیس جمهوردر ارتفاعات آذربایجان دچار سانحه شده است.»
باور نکردم، کانالی که همیشه اخبار را پیگیری میکردم را باز کردم. لبخند چند لحظه قبل زهر مارم شد. یکی در میان صلوات میفرستادم و حضرت زهرا را صدا میزدم. آن لحظه تنها تصویری که از آقای رئیسی توی ذهنم پررنگتر میشد. لحظهای بود که پشت سر رهبری بر سر تابوت حاجی قنوت گرفته بود، اشک میریخت و میگفت اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً... یکی از خانمهای همسایه با کالسکه بچهاش تند تند میآمد.
توی دلم گفتم همه اینجا خط فکری منو میدونن حتما داره میاد خبر بده و خانمهای دوروبر که همیشه بدوبیراه میگن با حرفهایشان بیشتر دلم را بسوزنانند.
همینکه رسید.
به بقیه گفت: :خبر روشنیدین.»
چند نفر سکوت کردند و چند نفر دیگر گفتند: «خدا به خانوادش رحم کنه.»
نمیدانم حال دگرگون من را دیدند یا از انسانیت بدور میدانستند نمک شوند به زخمم.
اما معلوم بود، تلاشهای شبانهروزیاش را توی دلشان تمجید میکردند.
نتوانستم بیشتر توی محوطه بمانم. پا تند کردم، همینکه رسیدم تلویزیون را روشن کردم. همه ایران شده بود توسل.
خاطره کشکولی
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۲۰:۱۵ | #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #رئیسجمهور_مردم
در جستوجوی رئیسجمهور
بخش اول
عجله من از برف پاک کن بیشتر بود... هوا مه آلوده و چراغ قرمز ماشینها داغ به دلم گذاشتند، اما پیگیر پیگیریم...
ادامه دارد...
محمدرضا ناصری
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۱۹:۳۰ | #آذربایجان_شرقی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
سرمایه اجتماعی
قرار بود برای شب میلاد امام رضا علیه السلام، کیک خانگی بپزم. یک بار دیگر میخواهم دستور پخت را در صفحه مجازی ببینم که از پیام های بالای صفحه دستم ثابت ماند و چشم هایم تیک برمیدارد. بساط پخت و پز را رها میکنم و با عجله کانال ها را بالا و پایین . ضربان قلبم تند شده و چشم از زیرنویس شبکه خبر بر نمیدارم.
پاهایم سست میشود و با خودم میگویم اگر این مرد بی ادعا پشت میز دفترش می نشست الان دنبالش نمیگشتیم توی ورزقان؛ شده است مثل حاج قاسم. خدمتگزار ملت!
یادم آمد بهمن ماه سال قبل آمده بود بندرعباس. چه شور و شوقی داشتند مردم. خودم را به صف های جلو رسانده بودم تا بشنوم برای مردم این استان چه میگوید. همان اول صحبت برای کشورهای عربی همسایه خط و نشان کشید که جزایر سه گانه جزو لاینفک ایران است. چقدر دلمان به حرفش گرم شد و دل همه ایران !
الان هم نمیدانم کجاست اما خدای او میداند که دل مردم ایران برایش میتپد. دست به دعا برداشته اند و از ولی نعمت ایران امام رئوف میخواهند خادم حرم و کشور را سالم برگرداند.
زهرا شنبهزادهسرخائی
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۲۰:۳۰ | #هرمزگان #بندرعباس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
در جستوجوی رئیسجمهور
بخش دوم
در آسمان حوالی معدن سنگون دو هلیکوپتر مینشینند و یکی دیر میکند... تلفن پشت تلفن... بوق ق ق ق... حاصل بیخبری است!
حدود دو و نیم شده یکی از دوستان با امام جمعه آقای آلهاشم تماس میگیرد: «کتفم درد میکنه انگار شکسته»
احوالات گنگی را خبر میدهد و دوبار دیگر با آقای آلهاشم تماس برقرار میشود.
و دیگر شمارهها خاموش میشوند.
رد و نشانهای باقی نمیماند...
ادامه دارد...
محمدرضا ناصری
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۱۹:۳۰ | #آذربایجان_شرقی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
آداب دیپلماتیک
متاسفانه رئیس جمهور ما آداب دیپلماتیک را اصلا بلد نیست.
این را وقتی فهمیدم که رفت سازمان ملل و قرآن دست گرفت. مگر سازمان ملل متحده، جلوی کلی پرزیدنت کُت و دامن پوش، جای قرآن بردن است؟
احتمالا حتی نمیداند وقتی میخواهد از پشت میز مذاکره بلند شود، باید کدام دکمه کتاش را باز کند و یا لحظه دست دادن با سیاستمداران جنتلمن غربی، باید کف دست را از کدام جهت جغرافیایی به سمت طرف مقابل ببرد که پیام قدرت بدهد.
واقعا رئیسی شبیه رئیسجمهور ها نبود. رئیس جمهور باید وقت سیل برود کیش آبتنی و یا زمان زلزله، مشغول اسکی سواری باشد.
او بیشتر از رئیس جمهور ها، شبیه خادمها بود. سابقه خادمی هم داشت. خادم آن رئیسی بود که هر روز صبح، خورشید که بالا میآید اول بر آن گنبد طلاییاش بوسه میزند و بعد نور میتاباند بر عالم.
خلاصه که رئیسی خادم بود، شبیه همان مسئولان دهه شصتی.
برای این خادم الرضا که خادم مردم شد دعا کنید و صلوات بفرستید.
محمد حیدری
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۲۰:۴۰ | #یزد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
بحق تسبیح کوچک صورتی
تا خبر را شنیدند، دویدند دنبال چادر نمازهای گلدارشان. سجاده پهن کردند جلوی تلویزیون. تسبیحهای صورتیشان را گرفتند بین انگشتان کوچکشان. گفتند میخواهیم نماز جماعت بخوانیم؛ آن هم فقط با رییس جمهور. گفتند امشب تا خبر سلامتی رییس جمهور را نشنویم، پویا نمیبینیم. گذشتن از بهترین لذت کودکیشان را نذر سلامتی رییس جمهور کردند.
هنوز هم سجادهشان پهن است. هنوز هم دست و پا شکسته، زیرنویس قرمز تلویزیون را میخوانند. توی کلمات جایی دنبال «تیم رییس جمهور و همراهانش در سلامت کامل به سر میبرند» میگردند.
زهرا یعقوبیمقدم
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۲۰:۲۰ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
هنوز خیلی ها منتظر نفس راحتند
بسم الله الرحمن الرحیم
همه فکرم پیش علی بود،
پسرم
پیش نوبت های انتي بیوتیک و حساسیت ندادنش بعد جراحی
همه فکرم پیش دمای بدن و زخم های ملتهب بود
که تلویزیون زیرنویس کرد توی آسمان گم شده ای
به روی خودم نیاوردم گفتم : مگه کشکهبابا الان تکذیب میکنن!
رفتم دارو هایش را آوردم.
دستم روی لپ علی بود برای پاک کردن اشکهایش ولی توی دل خودم کم کم داشتند رخت میشستند.
ربطش دادم به نگرانی ام بابت حساسیت جراحی علی و داروهایش ولی فایده نکرد چشمم تند تند میدوید روی زیرنویس تکراری شبکه خبر
نشستم به بالا پایین کردن کانالهای خبری
به خودم که آمدم دیدم دارم شلخته صلوات و ام یجیب و استغاثه را درهم میکنم!
علی ساکت یک گوشه نشسته است.
و من نمیدانم چرا توی صورتش دارم تورا میبینم وقتی محکم گفتی نمیگذاریم بچه های کوچک به جز رنج بیماری رنج نبودن دارو را هم تحمل کنند و چند ماه بعد ، پس از این همه سال واقعا یک نفس راحت سهم خانواده های بچه های خاص شد ، نفس راحت وجود داروهایی که خیلی وقت بود نبود!
سید ابراهیم
ببین ، لطفا شما مثل سردار یکهو جای خالی ات را نکوب توی سر ما
هنوز خیلی ها منتظر نفس راحت اند...
دیمزن | دنیای یک مادر زائر نویسنده
@dimzan
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #رئیسجمهور_مردم
در جستوجوی رئیسجمهور
بخش سوم
در مسیر جایی جوری باران شدید شد، که برف پاککن ماشینها هم طاقت از کف دادند.
اینجا مثل جنگل گیلان بارانی، مثل کوهستان کردستان صعب العبور است. گل و لای زیاد و مه شدید وضع حال منطقه این شده...
به فاصله بیست متری چیزی دیده نمیشود،
تیپ واکنش سریع ارتش آماده است مثل همیشه...
معدن سونگون شده محل تجمع کمک.
فقط خودروهای اداری بحران مثل امداد، نیروی انتظامی، سپاه و ارتش فقط اجازه عبور و مرور دارند.
نیروهای مردمی هم برای کمک آمدند.
ادامه دارد...
محمدرضا ناصری
یکشنبه | ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ | ساعت ۲۰:۵۰ | #آذربایجان_شرقی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
رای ما حلالت دکترجان
آقای رئیس جمهور
همین امروز ظهر با رفقا نشسته بودیم و داشتیم درباره انرژی کلمات حرف می زدیم. عده ای موافق بودند و عده ای مخالف. نمی دانم آنهایی که مخالف بودند حالا که فیلم دوربین مخفی سقوط بالگردت را می بینند نظرشان فرق می کند یا نه؟
آقای رئیس جمهور
اولش که خبر سقوط بالگردت را شنیدیم دوسه تا نوجوان که از فیلترینگ ناراضی بودند گفتند خدایا شکرت. فکر می کردند تو که نباشی اینستا و یوتیوب رفع فیلتر میشود.
تو همانقدر که خستگی ناپذیر کار می کردی حتی در خانه های ما طرفدارانت هم غریب بودی.
حالا نشسته ام و کلیپ های طنز مسخره ای که تو بزرگوارانه از کنار آن میگذشتی را دوباره نگاه می کنم.
آنجا که غذای ساده هیئتت را مسخره می کردند و می گفتند از هیئت بغلی قرض کرده ای و مخلوط بوده و تو با متانت گفتی اگه مخلوط هم بوده تبرکی امام حسین است یک جور دیگری مظلومیتت دلم را می سوزاند.
یادم می افتد به روزهای انتخابات که به خاطر جواب دادن به توهین یک نفر با بدرقه فحش های ناموسی یکی از مادران از گروه کلاس فرزندم لفت دادم و بقیه مادرها که جرئت حرف زدن نداشتند در پی وی دلداری ام دادند و گفتند طرفدار تو هستند ولی جرئت نمی کنند حرف بزنند.
یادت هست چقدر همه به همدیگر می گفتیم به شما ناهار دادن؟ و می خندیدیم.
تو نگران ناهار خوردن کارگرها هم بودی.
هر اتفاقی بیفتد میخواهم بگویم
روسفیدمان کردی
با سخت کار کردنت
با کلیپت در صحبت با آن پیرمرد روستایی
یادت هست دغدغه حلال بودن رای ات را داشتی. رای ما حلالت دکترجان.
زینب عطایی
eitaa.com/dordaaaneh
یکشنبه | ۱۴۰۳/۲/۳۰ | ۲۱:۳۷ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
امیدواریم
بارها در این موقعیت بودهام. مثلاً شبی که سپاهان و الاتحاد بازی داشتند یا شبی که تیم ملی با قطر بازی داشت. کلی طرح برای شادی مردم آماده کرده بودیم ولی باختیم. لذتی هم از دیدن بازی نمیبردم. تمام طول بازی گوشی به دست با طراح و مدیرم در حال رد و بدل کردن طرح و اصلاحات آن بودیم و دلم برای شاد نشدن دسته جمعیمان میسوخت. امیدمان به شکست میرسید و حالمان گرفته میشد. ولی الان قصه برعکس است. حالم گرفته شده و دلم میخواهد امیدوار باشم. دلم میخواهد با خبری خوش تمام برنامه ریزی ام خراب شود. باید برای چیزی که دوست ندارم آماده باشم. فکرش را هم نمیکردم یک روزی ،امیدواری، باعث اختلال در کارم شود. طراح چند بار اتود زده است ولی او هم امیدوار است و طرحش خوب نمیشود. ولی من باید برای هر خبری آماده باشم. مثل روزی که خبر شهادت سردار زاهدی مخابره شد. مثل شبی که وعده صادق محقق شد. خودم را جمع و جور میکنم. اصلاحات را به طراح میگویم.
- سیدش را سبز بنویس، عکس بج آستان که اسم آقای رییسی را زیرش نوشته را به طرح اضافه کن ، بنویس خادم الرضا. راستی یک طرح هم آماده کن برای تبریک خبر سلامتی رئیس جمهورمان.
حسن کوشکیان
یکشنبه | ۱۴۰۳/۲/۳۰ | ۲۱:۴۷ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
رئیس جمهور ایران است، بفهم
توی مغازه ایستاده بودم تا سفارشم آماده شود. توی صف تازه داشت مصاحبه وزیر کشور پخش میشد .
همه سر ها توی گوشی میان سال مرد تپلی با تیشرتی سبز بود. گفت ببیند چی نوشته ؟خبری هست؟همه توی این چند دقیقه بحث مشترک پیدا کرده بودند. احتمالا فکر نمیکردی در حالت عادی بحث مشترک در تنها چند دقیقه شکل بگیرد .
یکی گفت نوشته چند تا گروه رفتند سمت محل هلیکوپتر
یکی دیگر گفت: نمیتونه بره دنبالشون جو هوایی مساعد نیست .
اون طرف دو تا بودند جوان کمتر از بیست سال خندیدند و گفتند خب حالا چی شده؟شد شد نشد.
مرد میانسال یک مرتبه چنان با سرعت به سمت او رفت که فقط حجم حرکت سبز لباسش را دیدم، گفتم چی شد این چرا اینقدر عصبانی شد؟!
رفت تا دم صورت پسر ،همه مانده بودیم سرعت اتفاقات زیاد بود. خود حادثه هلیکوپتر کم بود حالا سر هیچی داشتیم تجزیه میکردیم .
خیلی جدی و محکم در چشمهای پسر نگاه کرد .
پسر های جوان هم شوکه بودند.
_مهمه خیلی مهمه .رئیس جمهور ایران است بفهم!
برگشت و رفت. منتظر نماند کارش تمام شود. واکنش های بد و تندتر از این برایم عادی شده بود. شاید برای همین حرف این دو توی ذوقم نزد .
دوباره با خودم تکرار کردم حرفش را و به جانم افتاد معنای مهم بودن ایران فارغ از همه حرف ها.تکرار کردم با خودم رئیس جمهور ایران است بفهم .
سعید معتمدی
یکشنبه| ۱۴۰۳/۲/۳۰ | ۲۲:۰۳ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
خدای دهه شصت همان خدای هزار و چهارصد است...
ما در این چهل و پنج سال که خودمان کشورمان را اداره کردهایم، یاد گرفتهایم آن کسی که ما را کمک کرده است، خداست.
خدا به نیتهای ما نگاه کرد و دید برای او قیام کردهایم و او هم همه جوره هوایمان را داشت.
چه آن لحظاتی که قلب ملت ایران نشسته بود در هواپیما و داشت از پاریس میآمد ایران. چه آن زمان که شیاطین از تاریکی شب استفاده کردند و پای کثیفشان را روی خاک مقدس ایران گذاشتند و شنها مأمور خدا شدند. چه آن زمان که جرثومههای منافق یکی پس از دیگری رئیسجمهور و نخستوزیر و بهشتیمان را ترور میکردند، خدا با ما بود.
همان خدایی که ملت ایران را از گردنههای سخت و مهلک این چهل ساله عبور داد، همان خدایی که پس از رفتن سردار ایران قلب ملت ایران را حفظ کرد، این بار هم قلب ما را آرام میکند.
ما باید پس از چهلوچند سال که هر سالش ماجرایی داشت و گردنهای بود برایمان، بدانیم که خدا بزرگتر از هر حادثه و اتفاقی است که در عالم به وجود میآید.
دلمان قرص است به وجود خدا
به صاحبمان حضرت بقیه الله
مجید عمیدی
یکشنبه | ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا