📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۳
بخش اول
دیروز که تصمیم گرفتیم برویم بعلبلک، کسی پشت تلفن به دوست لبنانیمان گفت که اگر میخواهید شهید شوید، بسمالله؛ این شما و این بعلبک! اما خب، گمان ما این بود که ترسها، بیش از واقعیتها دارند میتازند. رسیدیم دم خانهی مقصدمان. میگفتند توی حیاط نایستید که پهپادها ببینند، میزنند. دوست لبنانیمان هم اولش توی مزار سیده خویله، ماند که ببیند اگر ما زنده ماندیم بهمان بپیوندد(علیآقا سلام! شوخی میکنم!)
در بدو ورود، یکی از ساکنین خانه گفت:"عه! شمایین، ما منتظرِ گاو بودیم که!"
قاعدهاش این بود که این را بیاورم اول متن اما خب، میخواستم کار را حیوانی شروع نکنم!
قرار بود از کمکهای مردم یک گاو در بعلبک بخرند و پیشکشِ آوارگان جنگ کنند که ماجرا، همزمان شده بود با آمدن ما و تشخیص مساله برای صاحبخانه سخت شده بود.
سرِ ناهار، صاحبخانه گفت که ماها فاتحهی همه پروتکلهای امنیتی را خواندهایم. با گوشی نباید ور برویم؛ از بیروت نباید بیاییم؛ و توی هر خانه نباید بیشتر از سه نفر باشند؛ توی ماشین هم. لقمه توی دهانم بود و داشتم فکر میکردم که دشمن ما را متفرد و متفرق میخواهد.
ناهار که تمام شد، صاحبخانه هراسان گفت که گوشیهایتان را خاموش کنید. یک ساعتِ مشخص هم تعیین کرد که از خانه برویم بیرون؛ نیم ساعت بعد! دو گروه شدیم. وسط راه از کنار راسالحسین گذشتیم و چقدر دلم سوخت که نتوانستم بروم. کمی جلوتر از راسالحسین، ماشینِ جلویی ایستاد:"با هم نباید بریم؛ ما میریم، شما برید مزار سیدهخوله، ما براتون لوکیشن میفرستیم."
رفتیم مزار. میگویند کاروان اسرا -خانوادهی محترمِ سیدالشهدا- در مسیر، از بعلبک گذشتند و خوله، همینجا به پدرش پیوست.
حرم خوله باصفاست. ورودی حرم، نقاشی امام و رهبری را کشیدهاند. توی حرم، یک سنگ هست که خادم مسجد میگفت مالِ محلهی سیدهزینب است. توی یکی از انفجارات، یکی از مستحدثات نزدیک حرم آسیب میبیند و این سنگ را محض تبرک میآورند بعلبک؛ اینطوری به حضرت زینب، ارادت دارند.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
یکشنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۳
بخش دوم
در حرم خوله، یک درخت سرو هم هست که میگویند امام سجاد آن را کاشته. وقتی خوله را به خاک میسپارند، امام، عصایش را فرو میبرد توی خاک که نشانهای باشد برای مزار و آن عصا، رشد میکند، سبز میشود، تنومند میشود و حالا، همچنان کنارِ مزار خوله، سرسبز و زنده است.
انتظارمان برای این که دوستانمان برایمان لوکیشن بفرستند، بیفایده است. یکیشان پیام داده که نمیتواند از گوشیش استفاده کند. برمیگردیم بیروت.
توی راه با دوست لبنانیمان از رطب و یابس جهان حرفهای واگرا میزنیم؛ از برق در لبنان گرفته تا سیاستهای امریکا.
وسط حرفهایمان حزبالله دارد اسرائیل را میزند؛ بد هم میزند. دوست لبنانیمان میگوید اینجا بعد شهادت سید، لطیفهای رایج شد که: به حاجعماد گفتند اگر فرماندهان حزبالله را بزنند، چه میشود؟ حاجعماد گفت که خب، یکی بهتر میآید جایش! گفتند اگر سید را بزنند چه؟ گفت سید، آدمِ عاقل و آراممان است، بزنند که دیگر ما دیوانهها میمانیم.
حالا گویا این شبها، کمی از نتایج بازی با دم شیر دارد آشکار میشود.
قرار داریم؛ کجا؟ کنار ساحلِ مدیترانه. نمیدانم شما کنار ساحل با کی قرار میگذارید اما ما با حاجابوالفضل قرار گذاشتیم و حقا و انصافا کیف کردیم. توی یک لچکی ایستاده بودیم و خیلی سریع باید سوالهایمان را میپرسیدیم که حاجابوالفضل برود به قرار دیگرش برسد.
حاجابوالفضل شومان، یک خیریه دارد که رسمش را و حتی اسمش را از سیدحسن گرفته: خیریهی "و تعاونوا"
بعدِ جنگِ ۳۳ روزه، حاجابوالفضل فکری میشود که یک خیریه راه بیندازد؛ خیریهای که نمونهای توی لبنان نداشته که بخواهد از آن الگوبرداری کند. و همهچیز آنقدر خوب پیش میرود که این تشکیلات هروز بیشتر از قبل از طرف سیدحسن، تشویق میشود.
حاجابوالفضل میگوید اسرائیلیها، مکرر تهدیدمان کردهاند؛ دفترمان را توی حارهحریک زدند و دوباره گفتند که ساختمانمان را میزنند. بار دوم از جایمان تکان نخوردیم و دیگر به تهدیدهایشان اعتنایی نمیکنیم.
این یعنی، طرفدارِ حزبالله باشی و مفید باشی، دیگر فرقی نمیکند که کارِ نظامی میکنی یا کارِ اجتماعی؛ هدفِ اسرائیل هستی!
حاجابوالفضل میگوید "و تعاونوا" بین طایفهها و منطقهها و مذهبها فرقی نمیگذارد؛ هرجا مستضعفی هست، ما باید برویم زیر بال و پرش را بگیریم.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
یکشنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
ایستاده در غبار - ۱۳ بخش سوم روایت محسن حسنزاده | لبنان
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۳
بخش سوم
سیدحسن، سه روز قبلِ شهادتش، نامهای میفرستد برای حاجابوفاضل که بشتاب و هوای آنها که خانههایشان را از دست دادهاند و آواره شدهاند را داشته باش.
حاجابوفاضل میگوید حالا روح سید در قلبهای ما زنده است و به ما کمک میکند که کاری را که خواسته بود، کامل کنیم؛ تمامش کنیم.
وقتی کار خیریه رونق گرفت؛ سیدحسن به ابوفاضل گفت که به مردم شمال هم مثل مردمِ جنوب برسند. اما وقتی تصمیم گرفتند که کمکها را به مردم شمال برسانند، خیلیها انتقاد کردند.
حاجی میگوید به صراحت بگویم که نقدها این بود که مردم شمال، اهلسنتاند؛ خیریه شیعه را چه به کمک کردن به اهلسنت؟
انتقادات مردم را بردند پیش سیدحسن و به صراحت بیانش کردند.(فرصتِ انتقال حرف مردم به سید، مهیا بود)
سید گفت همه فقرا، اقرباء ما هستند؛ سنی، شیعه، مسیحی یا دروزی. گفت که مذهب فقرا یا طایفهشان را وقت کمک کردن، درنظر نگیرید.
سید، مساله را اینطوری میفهمید و مردم هم وقتی موضع سید را شنیدند، آرام گرفتند.
حاجابوفاضل، میگوید این روزها درِ خانهی خیلی از اهلسنتِ طرابلس و عکار، به روی مردم جنوب باز است و اینها، همه از برکت موضعِ سیدحسن، برای کمک به مردم شمال است.
خیلی از اهلسنت شمال که لطف سیدحسن شامل حالشان شده بود، مثل شیعهها نمیخواهند باور کنند که سید شهید شده.
حاجابوفاضل میگوید سید اگر شهید شد، فاضلتر از او هنوز هست؛ ما هنوز سیدالقائد را داریم.
گوشیاش را نشانمان میدهد؛ یک کلیپ درباره پویشی که در آن زنانِ ایرانی، طلاهایشان را برای کمک به جبهه مقاومت اهدا میکنند. خب، همینطوری است که حاجابوفاضل فکر میکند، یعنی یقین دارد که پایان این معرکه، پیروزی است و بس.
دارد دیرش میشود و باید برود. جوری باصفاست که آدم نگرانش میشود.
سایهات بالای سر "و تعاونوا" مستدام باشد آقای ابوفاضل.
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
یکشنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
بخش اول
دوباره آمدیم بعلبک. نرسیده به شهر، آثار خرابیها آشکار میشود؛ برِ خیابانِ اصلی. ظاهرا این بخشی از استراتژیِ رعب است. آثار اصابتها، باید توی ویترینِ شهرها پیدا باشد.
ساعتی را در حرم خوله میگذرانیم تا کسی بیاید دنبالمان. مثنی و فرادی میرویم خانهی یکی از دوستان. ناهار را که میخوریم میگویند باید جایمان را عوض کنیم. میرویم یک خانهی دیگر. امنیت بعلبک ظاهرا ناپایدار است. هنوز چند دقیقه از حضورمان در خانهی دوم نگذشته که صدای پهپادها شدیدتر میشود؛ شدیدتر از هر بار دیگری که در این چند روز شنیدهایم. این هم طبعا بخشی از پروژه ایجاد رعب است. مثل همین دو روز قبل که جنگندهها، توی آسمان بیروت، دو بار دیوار صوتی را شکستند.
چند دقیقه بعد از چرخیدن پهپادها توی آسمان، دو صدای انفجار نسبتا مهیب با فاصله چند ثانیه از هم، فضا را پر میکند و موج انفجار، بیاجازه از در و پنجره میآید تو! استقبال خوبی نیست!
یکی از دوستانِ همراهمان، چند دقیقه بعد انفجارها، عروسکی توی خانه پیدا میکند. عروسک را میگذارد روی پاش طوری که توی تصویر پیدا باشد و با خانوادهاش -دخترِ کوچکش- تماس تصویری میگیرد: "ببین بابا، اینجا همهچی آرومه، خودت از عروسک بپرس!"
صاحبخانه هرچند دقیقه یکبار میآید و با صدای بلند خواهش و تمنا و عتاب و خطاب میکند که گوشیها را خاموش کنیم. میگوید پهپادها سیگنالها را میگیرند، میزنند و جنتمکان میشویم. سعی میکنیم گوش کنیم.
یک بیسیم هم گذاشتهاند توی خانه که پیامهای هشدارآمیز میدهد؛ الان جنگندهها آمدند، الان پهپادها بالای سرمان هستند و الخ!
وسط این پلیسبازیها، یکی از جوانهای حزبالله میآید تو و لم میدهد روی مبل. یک کلاش هم گرفته دستش. با هم گپ میزنیم. یخش که باز میشود، گوشیاش را میگیرد سمتمان و فیلمهایی از خودش نشانمان میدهد؛ اغلب در حال تیراندازی!
از ظاهر فیلمها و آهنگهایی که روش گذاشته میفهمیم که اینها را توی شبکههای اجتماعی هم منتشر میکند.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
بخش دوم
بگذار از یک زاویهی دیگر بروم سروقتِ رعب.
اسرائیل میخواهد نشان بدهد که تکان بخورید من میفهمم. که تکتکتان را میشناسم. که بینتان جاسوس دارم. که از بهترین تکنولوژیها استفاده میکنم و قسعلیهذا. سلمنا! اما خطاهای خودِ ماها هم گاهی در تکمیل اطلاعاتِ اینها بیتاثیر نیست. جوانِ حزبالله، فیلمهای نظامیش را که منتشر میکند، عملا یک شبکه در اطرافش شناسایی میشود.
از خوبیهاش هم بگویم. جوانِ محکمی است. حرفِ این میشود که یک خطر ممکن است این باشد که اسرائیل نیروهاش را در شمال هلیبورن کند و جبهه را گسترش دهد. جوان میگوید توی جنگ زمینی، ما دستِ برتر را داریم. بیایند پایین، ۱۰۰ هزار نفر فیالمجلس، آمادهی شلیکاند.
از وضعیت بعلبک میپرسیم. میگوید توی یکی دو هفتهی گذشته، بعلبک، ۱۰۰ تا شهید داده. در این عدد کمی تردید دارم اما خب، چیزی نمیگوییم.
وسط عملیاتِ رعبِ پهپادها، خبرِ شهادت السنوار، قطعی میشود. فیلمی که منتشر شده عجیب است. توی یک خانهی عادی او را زدهاند و صحنههای مقاومتش تا آخرین لحظه، به آدم احساس غرور میدهد. دارم فکر میکنم که پادزهرِ عملیاتِ رعب، یکیش دقیقا همین است. اسرائیل میخواهد ترس بیندازد توی دل مردم، بعد درست وسطِ این هراسها، رهبرِ حماس طوری شهید میشود که امریکاییها آرزو دارند قهرمانانشان را توی چنین قالبی در فیلمهای سینماییشان تصویر کنند؛ سلحشور، مقاوم، پاکباخته.
از خیلیها درباره پادزهرِ رعب پرسیدهام. بعدِ آن شب که راننده تاکسی، نزدیک ضاحیه با انگشت به بالا اشاره میکرد و میگفت آرامتر حرف بزنید، اصلا حرف نزنید که میشنوند؛ تا آن روز که یکی از اهالی ضاحیه نصف قیمت سوارمان کرد و تا آمدیم سوالهای بودار بپرسیم گفت که زنم -که جلو نشسته بود- استرس میکشد؛ بگذار برسیم مقصد، آنجا حرف بزنیم؛ ذهنم مشغول بود که با این ترس چه میشود کرد. واقعیت این است که دفع این هراسها، راهحل کوتاهمدت ندارد. این درست است که صدای پهپادها، چند صباح دیگر برای مردم عادی میشود اما باید نسلی تربیت شود که سرِ نترس داشته باشد، که الگوهاش، جای بتمن و مرد عنکبوتی، امثال السنوار باشند. بگذریم.
شب، صدای پهپادها، دستمایه شوخی میشود. بخوابیم و بمیریم یا نخوابیم و بمیریم؟ جوانِ عضو حزبالله خیلی جدی میگوید با مسئولیت من بخوابید! اگر زد و همهمان خلدآشیان شدیم، با کی باید حساب کنیم اللهاعلم!
سرمان را میگذاریم زمین و من فکر میکنم ما یک شبمان اینطوری پلیسی است اما این بچهها هرشبشان با خون و آتش، گره خورده.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
بخش سوم
صبح با یکی از جمعهای جهادی همراه میشویم که برویم چند تا مدرسه. این که سبک گروههای جهادی دارد بینالمللی میشود، چیز خوبی است. یکی از گروههای جهادی میخواهد احتیاجات عمرانی مدرسهها را پایش کند و آستین بالا بزند.
حالِ مدرسهها در مجموع خوب است.
توی مدرسهی دوم، بچهها با نیمکتهایشان یک دایره تشکیل دادهاند و خانمِ معلم دارد با مهربانی چیزی یادشان میدهد. روی دیوارهای مدرسه، پر از نقاشیهایی است که عنصرِ پرتکرارش، پرندهای است که برگِ سبزِ درخت زیتون را چپانده توی دهانش. زنی که میبیند دارم از نقاشیهای روی دیوارها عکس میگیرم میگوید از من هم بگیر! بنویس آقا! بنویس که پیروزی دیر یا زود میرسد. و بعد ژست میگیرد و دستش را به علامت پیروزی میبرد بالا؛ یک، دو، سه...
جوانی از بچههای حزب همراهمان است. پخته و مشتی. یک ماه قبل رفتهاند تا پای سفرهی عقد که جنگ میشود. میگوید حالا فرصت هست برای تشکیل زندگی؛ انشاءالله بعدِ پیروزی.
انگشتِ کوچکِ دست راستش را با آتل بسته. میگوید چند روز پیش توی یکی از انفجارها دست و پاش آسیب دیده. اولینبارش نیست. وقتی رفتیم یکی از مدرسههای تهِ بعلبک، به کوههای قلمون غربی اشاره کرد و گفت که داعش سال ۲۰۱۷، تا پشت این کوهها آمده بود؛ توی جنگ با داعشیها پایم تیر خورد؛ جریحِ معرکهام.
یکی دو ماهی ایران بوده و تلاش میکند با گفتن جملههای فارسی، ابراز ارادت کند.
وقت رفتن از یکی از مدرسهها، صدای بچههای قد و نیمقد را میشنوم که شعار میدهند. از دوستِ همراهمان میپرسم چه میگویند؟ میگوید دارند شعر میخوانند که نترسید، نترسید، هواپیمای وطنی است.
صدای مستمر جنگندهها روانِ بچهها را میآزارد و یک آدمحسابی، برای تابآوری، این شعار را یادشان داده.
توی یکی دیگر از مدرسهها مردی سروصدا میکند که نباید کسی عکس بگیرد. مردمی که از خانههایشان به مدرسهها پناه آوردهاند، عجیب عزت نفس دارند. دوست ندارند تصویری از وضعیتشان منتشر شود که حاکی از ضعفشان باشد.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
بخش چهارم
پیرزنی از ته سالنِ مدرسه میآید جلو و از دوست لبنانیمان میپرسد اینها اهل کجا هستند؟ تا میشنود ایران، یک سخنرانیِ آتشین میکند و بعد هم قبول میکند که دو کلام جلوی دوربینِ گوشی حرف بزند.
پیرزن میگوید ما از این سگهای هار نمیترسیم. ما به رزمندههایمان اعتماد داریم. ما حیدری هستیم.
میپرسم بعد شهادت سید، بعضیها گفتند ایران، حزبالله را رها کرده. کسی آنطرفتر میپرد توی حرف پیرزن:"ایران، برادرِ حزبالله است؛ برادر که برادر را رها نمیکند."
پیرزن انگار که حرف زنِ کناریش را کافی میداند، به سخنرانیش ادامه میدهد:"ما حاضریم تا آخرین نفس بجنگیم و بمیریم. مرگ برای ما عادی است؛ و شهادت، پیروزی." حرفهاش که تمام میشود، میآید سمتم، بازوهام را میگیرد و ماچم میکند! خیلی پیر است(به خدا!)
جوانِ عضو حزبالله میگوید اینجا عادی است، پیرزنها که دیگر قیدهای جوانها را ندارند، از روی محبت مادرانه ماچ میکنند!
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
بخش پنجم
سر راهمان میرویم روستای العین. دوست لبنانیمان یک خانهی ویران را نشان میدهد و میگوید که چند روز قبل، یک زن و شوهرِ جوان، از سرِ کار برمیگشتند که درست دم درِ خانه، پهپادها جانشان را میگیرند. یک بنای ویرانشدهی دیگر کمی آنسوتر است که روی دیوارش نوشته خیاطی! هدفهای غیرنظامی با اهداف نظامی.
برمیگردیم بیروت. دوستِ جدیدِ اهل بعلبک، پیام میدهد:"من میخواهم فارسی یاد بگیرم؛ یادم میدهی؟"
ما تازه داریم همدیگر را پیدا میکنیم.
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۳.mp3
21.76M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۱۳
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
یکشنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰.mp3
27.95M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
دوباره آمدیم بعلبک...
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #لبنان
اینجا خرابه خراب نیست
خانههای بعلبک حدود ۲۰۰ متر است. حیاط کوچکی دارد و درختان زیتونی که نماد مقاومتاند.
اینجا شبیه دزفول است؛ سرسبز، مقاوم و معنوی.
در هر محله یک خانه را میبینی که به تازگی مورد هدف قرار گرفته و خراب شده.
گفتم خراب...
در نگاه ظاهربین من خرابی،
یعنی خسران؛
یعنی ضرر؛
یعنی غم؛
متاسفانه از ابتدای طوفان الاقصی تا بمباران لبنان در رسانهها خرابهها را نشان دادیم اما خرابه را روایت نکردیم؛ تحلیل نکردیم.
در باطن این خرابیها آبادی وجود دارد.
هرجا طاعت باشد، بندگی باشد، جهاد باشد، آنجا آبادی است.
مگر نخواندی این دعای ماه شعبان را که میگوید
واعمر قلبی بطاعتک
خدایا قلب مرا با بندگی خودت آباد کن
پس تو این خرابهها را خرابه ندان.
خرابه جایی است که قلب خراب باشد.
آن کس که در میدان مبارزه ایستاده وجودش آباد است؛ هر چند به ظاهر خانه خراب...
خانهای که در فیلم میبینید معراج مردی است که در حال نماز به دست شقیترین دشمنان خدا جام شهادت را سر کشیده.
شهادت در حین نماز سعادت است. لکن اگر حرکت برای خدا باشد همه لحظات هم عبادت میشود. فرقی نمیکند در حال نماز باشی یا غیر نماز؛
قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
سید مهدی خضری
eitaa.com/khezri_ir
سهشنبه | ۲۹ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا