eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به جان من ز خاک تیره سر بردار مادرجان بیا در خانه پا بر چشم من بگذار مادرجان مرا خشنود کن با آن تبسم‌های شیرینت غمی از دوش بابایم علی بردار مادرجان تو ذکر خواب می‌گفتی برایم در عوض من هم کنار تربتت بنشسته‌ام بیدار مادرجان از آن سوزم که بینم در کنار قبر پنهانت نباشد جز من و بابم علی زوار مادرجان پیمبر خواست قربانت شود اما پس از مرگش تو قربانی شدی بین در و دیوار مادرجان تو که در روز جان دادی چرا شب دفن گردیدی بگو آخر چه سرّی بود در این کار مادرجان به مزد آن که بودی یاور بابای مظلومم ز هر کس بر تو آمد محنت و آزار مادرجان برایت خانه داری می‌کنم برخیز و محسن را به دست خانه دار کوچکت بسپار مادرجان نمی‌دانم چرا هنگام دفنت باب مظلومم خجالت می‌کشید از احمد مختار مادرجان ترا می‌خواستم تا سیر بینم وقت جان دادن نمی‌دادی نشانم از چه رو رخسار مادرجان از این غم تا ابد خون می‌چکد از دیده زینب که گشته سینه‌ات مجروح از مسمار مادرجان @raziolhossein
هنو یادمه نفس نفس میزد همه رو از دور خونه پس میزد یادمه شبا تا صبح از زور درد بالش و به میلۀ قفس میزد یادمه که شالم و گرفته بود راه اشک و نالم و گرفته بود یادمه بال خودش شکسته بود ولى زیر بالم و گرفته بود یادمه به هیچ کسى امون نداد زخماش و حتا به من نشون نداد همه زندگیم و مدیونشم جونم و تا نخرید جون نداد هنو یادمه حرم آتیش گرفت همه چى در نظرم آتیش گرفت در خونه رو یه بار آتیش زدند ولى صد بار جگرم آتیش گرفت یادمه داشتم میفتادم.... نزاشت حتى تو دلم یه ذره غم نزاشت روبه قبله شد که روبرا شدم فاطمه هیچى برا من کم نزاشت حالا اون که دس به دیواره منم اونکه درد داره و بیداره منم دستم از خجالتش درنیومد این وسط اونکه بدهکاره منم هیچ جا اشکم این چنین در نیومد کارى از دست کسى برنیومد صداى ناله ش و آخر درآورد میخ در همین جورى درنیومد کاشکى پشت در من و صدا میکرد در خونه رو نسوخته وا میکرد کاشکی قبل از اونکه قنفذ برسه دستش و از شال من جدا میکرد @raziolhossein
با رفتنت زهرا دل حیدر گرفته داغ تو خون از دیدگانِ تَر گرفته ای سوره‌ی کوثر! ببین قرآن ناطق احیا کنار تربت کوثر گرفته خاک مصیبت از غمت بر سر بریزد دستی که «در» از قلعه‌ی خیبر گرفته از بس دل من سوخته در آتش غم خاک مزارت رنگ خاکستر گرفته بر سَردَر این باغ باید می‌نوشتند زین باغ، گل را ضربِ میخ «در» گرفته همراه با بُغضِ حسن، دیدم حسینت یک بار دیگر گریه را از سر گرفته بی مادری سخت است بهر دختر تو سجاده‌ات را زینبت در بَر گرفته همراه با طفلان معصومت «وفایی» هرشب سراغ تربت مادر گرفته @raziolhossein
نوري كز آن حديقهٔ جنّت منوّر است نور جمال زهرهٔ زهراي اطهر است در وصف او گر امّ ابیها شنیده‌اي اين خود يك از فضائل آن پاك گوهر است احمد وجود پاك ورا روح خويش خواند با اين كه خود به مرتبه روح مصوّر است تنها نه دختر است رسول خداي را كز رتبه بر ولي خدا نیز همسر است حاكيست از وقايع ما كان و ما يكون متن صحیفه‌اش كه به قرآن برابر است در حیرتم چه مدح سرايم به حضرتي كو را مديح‌خوان ز شرف ذات داور است او هست عصمت‌الله و چندان شگفت نیست كز چشم خلق تربت پاكش مستّر است اي آفتاب برج شرف كافتاب چرخ در آسمان قدر تو از ذّره كمتر است جنّ و بشر براي شفاعت به نزد حق چشم امیدشان به تو در روز محشر است @raziolhossein
گفتم به گل عارض* تو کار ندارد؛ دیدم که حیایی شررِ نار ندارد دیوار به در گفت مبادا که شوی باز این سینه، دگر طاقت مسمار ندارد خون گریه کن ای دیده! که یار همه عالم جز محسن شش ماهه‌ی خود یار ندارد تنها شفق سوخته‌دل بود که می‌گفت: «گل تاب فشار در و دیوار ندارد» خون جگرش دم به دم از دیده بریزد آن کو زِ غمت دیده‌ی خون‌بار ندارد مردم همگی بنده‌ی دنیا شده آری دین ‌است متاعی که خریدار ندارد *عارض: صورت @raziolhossein
دوباره روز علی سر اومده ماهِ آسمونِ شب در اومده شبه و وقت قرارمونه باز.... پاشو فاطمه که حیدر اومده اولین فدائیه راهِ علی! نیستی و بلند شده آهِ علی... جواب منو نمیدی فاطمه؟ میشنوی؟ منم! سلام ماهِ علی... بهتره زخمای پهلوت فاطمه؟ ورمِ مونده رو بازوت فاطمه؟ خوب شده -الهی دردت به سرم- اون شکستگیه ابروت فاطمه؟ شبا بی تو ، هرکدوم یه سالیه قسمتم بعدِ تو خسته حالیه کاشکی میشد نری از پیش علی، نمی‌دونی که چقد جات خالیه... همدم من ماتمه...چیکار کنم؟ تو دلم پر از غمه...چیکار کنم؟ تو خودت بگو ، که من تو خونه ای... ...که نباشه فاطمه چیکار کنم؟ روزای بی تو ، تو خونه میمونم چه خبر تو شهره؟...من نمیدونم میشینم تو بستری که خالیه برا تو با گریه یاسین میخونم... میگذره با گریه روزا و شبام دیگه سو نداره از گریه چشام هفت شبه ندیدمت...تنگه دلم! فاطمه تو هم دلت تنگه برام؟ خونمون...قبل هجوم...یادش بخیر خوشی بود روزا تموم...یادش بخیر در که میزدم ، خودت میومدی... درُ وا میکردی روم...یادش بخیر... خونه زندگیمونُ نظر زدن... به عزادارا با شادی سر زدن احتراممون پیش همه شکست اون روزی که با لگد به در زدن کاشکی راهِ نَفَسِت سد نمیشد حال و روزت اینقَدَر بد نمیشد بی حیا که درُ انداخت رو تنت... لااقل از روی در رد نمیشد... گل من به خاک سرد کوچه خورد شوهرت با دستِ بسته جون سپرد خدا لعنت کنه اون مغیره رو چه بلایی به سر یاسم آورد حالا من موندم و داغت فاطمه خاطرات تلخ کوچه یادمه تنها تنها رفتی و منه غریب.... روی دوشم کوله بار ماتمه نزدیک سحر شده...باید برم... ولی یادت نمیره از خاطرم پایِ قولی که بهت داده بودم ، جای تو برا حسین آب میبرم یچیزی رو گل یاسم میدونی؟ - تشنگیش عذابه واسم...میدونی؟ قبل سر بریدنش تشنه میشه شبیه مجتبی با سَم...میدونی؟ تیرِ مسموم میخوره به پیکرش غرق خون میشه همه بال و پرش تیرِ مسمومُ میخواد دربیاره! از جلو نمیشه... از پشت سرش... . . ‌ فاطمه...بیا باهم دعا کنیم این شبا باهم خدا خدا کنیم تاکه از راه برسه منتقمش... صاحب انتقامشُ صدا کنیم... @raziolhossein
برای گریه علی  بی تو کم بهانه ندارد ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد مرا که روز  سکوتِ یتیم‌های تو کُشته‌است به خانه‌ای که دری بین آستانه ندارد خدا کند نرسد صبح   برنخیزم از خاکت کجا رَوَم که علی بی تو آشیانه ندارد هرآنکه دید مرا نیمه شب دراینجا گفت : که این غریبه هرآنکس که هست خانه ندارد به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد نخواستی که بیافتد زمین علی ، چه بد اُفتاد شبیه روضه‌ی تو روضه‌ای زمانه ندارد : رسید طعنه‌ی قنفذ به کودکانِ غریبم چنان زدم که پس از این توانِ شانه ندارد کسی نگفت مغیره بزن! ولی به علی زن زنی که خورده زمین ضربِ تاریانه ندارد @raziolhossein
آتشی داغ تو در سینه‌ی من روشن کرد باید از شعله‌ی آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغِ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخِ دَر آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دلِ آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامه‌ی رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد @raziolhossein
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت مرحوم @raziolhossein
رفتی و دل من شده بیت الحزن تو گردیده سیه پوش محیط محن تو جزناله، نوایی زدل باغ نیاید غرق غم واندوه و الم شد چمن تو ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن فریاد برآورده نگاه حسن تو چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است ازضربت گلچین ستمگر به تن تو از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا این زخم گل انداخته برپیرهن تو افکنده شراره به دل وجان ملائک دستی که برون شد زحجاب کفن تو تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم حجمی که نمانده است برای بدن تو پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت من شمع صفت سوختم از سوختن تو ازمرحمت دم به دم توست «وفایی»  گوید به همه خلق جهان گر سخن تو @raziolhossein
ای خاک! بهار بی‌خزان باش ای خاک! همسایهٔ ماه و آسمان باش ای خاک! این یاسِ کبود، پهلویش مجروح است با جانِ رسول مهربان باش ای خاک! @raziolhossein
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد الماس ریزه‌ها جگرت را بهم زدند اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو با روزِ تو چه سایهٔ دستی پلید کرد یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن داغی که گیسوانِ حسن را سفید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی آن نانجیب امید مرا نا امید کرد @raziolhossein