#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #غسل
شب بود و از خونگریههایش ماه میسوخت
عکس علی در چاه بود و چاه میسوخت
تنهاست...، دارد میکشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه میسوخت
از بسکه آتش داشت در سینه عرق داشت
میخواست تا آهی کشد که آه میسوخت
تنها خیالی را میانِ خانه میشست
طوری که پیش او رسولالله میسوخت
اسما بریز آب روان باید بشوید
آن خانمی را که در آن درگاه میسوخت
عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان
از بسکه با اُماه یا اُماه میسوخت
در بینِ دندان آستین را داشت زینب
خود را حسینش گاه میزد گاه میسوخت
دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار
از زخمهای همسری همراه میسوخت
دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ...
میزد نفُس میگفت: یافتاح میسوخت
خون میچکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت
در زیر کوهِ داغ گویا کاه میسوخت
.
.
از علقمه هم آب را میبُرد عباس
در بین گهواره لبی جانکاه میسوخت
با مَشک، سقا در میان راه میریخت
بی آب سقا در میان راه میسوخت
با سر عمو اُفتاد زهرا بود و میدید
در شعله زُلفِ خیمههای شاه میسوخت
آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی
گیسوی طفلی رو به قربانگاه میسوخت
وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه
زینب تمام راه با این ماه میسوخت
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
این آخری ها بیشتر حرف تو غم بود
گفتم بمانی پیش من،حرف دلم بود
خوشبخت بودم درکنارت..حیف رفتی
رفتی ولی زهرای من،نه سال کم بود
-
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #غسل
مرو جوان علی، بر لبم دعا مانده
ببین امام غریب تو از صدا مانده
پرستویم شده از کوچه، کوچ تو آغاز
شکسته بال شدی و پرت جدامانده
تنی که سوخته را من چگونه غسل دهم
تیممت بدهم چون که زخم وامانده
بگو چکار کنم خون نریزد از سینه
برای بستن این زخم، مرتضی مانده
نرفته است ز یادم که میزدم فریاد
لگد نزن که گلم بین شعلهها مانده
به کوچه همنفسِ من، نفس نفس میزد
یکی نگفت که زهرا به زیر پا مانده
تو را زدند و زدنهایشان تمام نشد
هنوز قصه گودالِ کربلا مانده
حسین نیزه که میخورد زیر لب میگفت
که تازه ضربهی سیلیِ بیهوا مانده
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت #غسل
زهرا که رفت کار علی اشک و آه شد
زهرا که رفت زندگی من تباه شد
او یک تنه براي علی یک سپاه بود
بار سفر که بست ، علی بی سپاه شد
یک تن میان کوچه به دادش نمی رسید
در کوچه ها پناه علی ، بی پناه شد
طوري زدند فاطمه می زد نَفَس نَفَس
طوري زدند که فاطمه ي من سیاه شد
کی می رود ز یاد علی راه رفتنش ؟
زینب براي مادر خود تکیه گاه شد
می گفت فاطمه : که علی روز یا شب است ؟
محروم ، محرَمِ علی از یک نگاه شد
با او چه کرده اند که چشمش ز دست رفت ؟
ماندم که در خسوف چرا قرص ماه شد
او یک دو روز آخر خود پلک هم نَزَد
حتّی اشاره اش به علی ، گاه گاه شد
من بودم و به پهلوی زهرا لگد زدند
خانه براي صاحب خود قتلگاه شد
بر روي سنگ غسل بجز پیرهن نبود
زهرا رشیده بود ، سبک تر ز آه شد
غربت براي غربت من گریه می کند
امید من که رفت ، امیدم به چاه شد
#سیدمحسن_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت #غسل
شرر زدهاست بهجان،کوچت از وطن مادر!
خزان رسیده پس از تو در این چمن مادر!
تو رفتهای و پدر در هجوم تنهایی
شده است بعد تو با چاه همسخن مادر!
زمان غسل تو فریاد زد سکوتِ علی
که هیچ چیز نمانده از این بدن... مادر!
حسین و زینبوکلثوم و من که میمردیم
نمیرسید اگر دستت از کفن مادر!
به هیچکس من از آن حادثه نخواهم گفت
که مانده راز تو در سینهٔ حسن مادر!
حسینگفت شبی دیدهاست، من در خواب
که داد میزدم ای بیحیا! نزن... مادر!
چه ضربهای کهتو را نقشخاک کرد آن روز
هنوز مانده صدایش به گوش من مادر
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#حدیث
🏴قالَ مَولانا عَلِی بنِ مُوسَی الرِّضَاصلوات الله علیه:کَانَت لَنَا اُمّ صَالِحَهُ ماتَت وَ هِیَ عَلَیْهِما ساخِطَة وَلَم یَاتِنَا بَعدَ مَوتِها خَبَرُ انَّهَا رَضِیَت عَنهُمَا.
🏴حضرت امام علی ابن موسی الرضا صلوات الله علیه فرمودند:
مارا مادری شایسته وبزرگوار بود،او از دنیا رفت در حالی که از آن دونفر خشمیگن بود و بعد از وفات ایشان هم خبری به ما نرسیده که آن حضرت از آنان راضی و خشنود شده باشد .
📚 الطرائف، سیدبن طاووس،ص ۲۵۲
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
هرچند که کوه بوده یک عمر ولی
بی فاطمه شانۀ علی میلرزد
#مهدی_مردانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
درین خاک، آرمیده همسر من
که بی او خاک عالم بر سر من
همه شب اختران آسمانی
برون آیند، الا اختر من!
همین جا از کفم افتاد و گم شد
سلیمانی نگین، انگشتر من!
چراغ آرید و این جا را بگردید
که در این خاک گم شد گوهر من
همین جا، با نسیمی ریخت بر خاک
گل پر خاک و پر خون پرپر من
گلابی بر مزار او بیفشان
به آب دیده، ای چشمتر من!
تو زیر خاک و من بر بستر خاک
ولیکن نیست مرگت باور من
چنان داغ تو آتش زد به جانم
که خیزد شعله از خاکستر من
تو ای پرپر به باغ نوجوانی
گل من! یاس من! نیلوفر من
بنوش از آب کوثر، گر چه بی تو
پر از خون کرده ساقی، ساغر من
(ریاضی)! ساحت خلد برین ست
حریم دختر پیغمبر من
#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی #ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
به جان من ز خاک تیره سر بردار مادرجان
بیا در خانه پا بر چشم من بگذار مادرجان
مرا خشنود کن با آن تبسمهای شیرینت
غمی از دوش بابایم علی بردار مادرجان
تو ذکر خواب میگفتی برایم در عوض من هم
کنار تربتت بنشستهام بیدار مادرجان
از آن سوزم که بینم در کنار قبر پنهانت
نباشد جز من و بابم علی زوار مادرجان
پیمبر خواست قربانت شود اما پس از مرگش
تو قربانی شدی بین در و دیوار مادرجان
تو که در روز جان دادی چرا شب دفن گردیدی
بگو آخر چه سرّی بود در این کار مادرجان
به مزد آن که بودی یاور بابای مظلومم
ز هر کس بر تو آمد محنت و آزار مادرجان
برایت خانه داری میکنم برخیز و محسن را
به دست خانه دار کوچکت بسپار مادرجان
نمیدانم چرا هنگام دفنت باب مظلومم
خجالت میکشید از احمد مختار مادرجان
ترا میخواستم تا سیر بینم وقت جان دادن
نمیدادی نشانم از چه رو رخسار مادرجان
از این غم تا ابد خون میچکد از دیده زینب
که گشته سینهات مجروح از مسمار مادرجان
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
هنو یادمه نفس نفس میزد
همه رو از دور خونه پس میزد
یادمه شبا تا صبح از زور درد
بالش و به میلۀ قفس میزد
یادمه که شالم و گرفته بود
راه اشک و نالم و گرفته بود
یادمه بال خودش شکسته بود
ولى زیر بالم و گرفته بود
یادمه به هیچ کسى امون نداد
زخماش و حتا به من نشون نداد
همه زندگیم و مدیونشم
جونم و تا نخرید جون نداد
هنو یادمه حرم آتیش گرفت
همه چى در نظرم آتیش گرفت
در خونه رو یه بار آتیش زدند
ولى صد بار جگرم آتیش گرفت
یادمه داشتم میفتادم.... نزاشت
حتى تو دلم یه ذره غم نزاشت
روبه قبله شد که روبرا شدم
فاطمه هیچى برا من کم نزاشت
حالا اون که دس به دیواره منم
اونکه درد داره و بیداره منم
دستم از خجالتش درنیومد
این وسط اونکه بدهکاره منم
هیچ جا اشکم این چنین در نیومد
کارى از دست کسى برنیومد
صداى ناله ش و آخر درآورد
میخ در همین جورى درنیومد
کاشکى پشت در من و صدا میکرد
در خونه رو نسوخته وا میکرد
کاشکی قبل از اونکه قنفذ برسه
دستش و از شال من جدا میکرد
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
با رفتنت زهرا دل حیدر گرفته
داغ تو خون از دیدگانِ تَر گرفته
ای سورهی کوثر! ببین قرآن ناطق
احیا کنار تربت کوثر گرفته
خاک مصیبت از غمت بر سر بریزد
دستی که «در» از قلعهی خیبر گرفته
از بس دل من سوخته در آتش غم
خاک مزارت رنگ خاکستر گرفته
بر سَردَر این باغ باید مینوشتند
زین باغ، گل را ضربِ میخ «در» گرفته
همراه با بُغضِ حسن، دیدم حسینت
یک بار دیگر گریه را از سر گرفته
بی مادری سخت است بهر دختر تو
سجادهات را زینبت در بَر گرفته
همراه با طفلان معصومت «وفایی»
هرشب سراغ تربت مادر گرفته
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
نوري كز آن حديقهٔ جنّت منوّر است
نور جمال زهرهٔ زهراي اطهر است
در وصف او گر امّ ابیها شنیدهاي
اين خود يك از فضائل آن پاك گوهر است
احمد وجود پاك ورا روح خويش خواند
با اين كه خود به مرتبه روح مصوّر است
تنها نه دختر است رسول خداي را
كز رتبه بر ولي خدا نیز همسر است
حاكيست از وقايع ما كان و ما يكون
متن صحیفهاش كه به قرآن برابر است
در حیرتم چه مدح سرايم به حضرتي
كو را مديحخوان ز شرف ذات داور است
او هست عصمتالله و چندان شگفت نیست
كز چشم خلق تربت پاكش مستّر است
اي آفتاب برج شرف كافتاب چرخ
در آسمان قدر تو از ذّره كمتر است
جنّ و بشر براي شفاعت به نزد حق
چشم امیدشان به تو در روز محشر است
#صغیر_اصفهانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
گفتم به گل عارض* تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
دیوار به در گفت مبادا که شوی باز
این سینه، دگر طاقت مسمار ندارد
خون گریه کن ای دیده! که یار همه عالم
جز محسن شش ماههی خود یار ندارد
تنها شفق سوختهدل بود که میگفت:
«گل تاب فشار در و دیوار ندارد»
خون جگرش دم به دم از دیده بریزد
آن کو زِ غمت دیدهی خونبار ندارد
مردم همگی بندهی دنیا شده آری
دین است متاعی که خریدار ندارد
#غلامرضاسازگار
*عارض: صورت
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت #عامیانه
دوباره روز علی سر اومده
ماهِ آسمونِ شب در اومده
شبه و وقت قرارمونه باز....
پاشو فاطمه که حیدر اومده
اولین فدائیه راهِ علی!
نیستی و بلند شده آهِ علی...
جواب منو نمیدی فاطمه؟
میشنوی؟ منم! سلام ماهِ علی...
بهتره زخمای پهلوت فاطمه؟
ورمِ مونده رو بازوت فاطمه؟
خوب شده -الهی دردت به سرم-
اون شکستگیه ابروت فاطمه؟
شبا بی تو ، هرکدوم یه سالیه
قسمتم بعدِ تو خسته حالیه
کاشکی میشد نری از پیش علی،
نمیدونی که چقد جات خالیه...
همدم من ماتمه...چیکار کنم؟
تو دلم پر از غمه...چیکار کنم؟
تو خودت بگو ، که من تو خونه ای...
...که نباشه فاطمه چیکار کنم؟
روزای بی تو ، تو خونه میمونم
چه خبر تو شهره؟...من نمیدونم
میشینم تو بستری که خالیه
برا تو با گریه یاسین میخونم...
میگذره با گریه روزا و شبام
دیگه سو نداره از گریه چشام
هفت شبه ندیدمت...تنگه دلم!
فاطمه تو هم دلت تنگه برام؟
خونمون...قبل هجوم...یادش بخیر
خوشی بود روزا تموم...یادش بخیر
در که میزدم ، خودت میومدی...
درُ وا میکردی روم...یادش بخیر...
خونه زندگیمونُ نظر زدن...
به عزادارا با شادی سر زدن
احتراممون پیش همه شکست
اون روزی که با لگد به در زدن
کاشکی راهِ نَفَسِت سد نمیشد
حال و روزت اینقَدَر بد نمیشد
بی حیا که درُ انداخت رو تنت...
لااقل از روی در رد نمیشد...
گل من به خاک سرد کوچه خورد
شوهرت با دستِ بسته جون سپرد
خدا لعنت کنه اون مغیره رو
چه بلایی به سر یاسم آورد
حالا من موندم و داغت فاطمه
خاطرات تلخ کوچه یادمه
تنها تنها رفتی و منه غریب....
روی دوشم کوله بار ماتمه
نزدیک سحر شده...باید برم...
ولی یادت نمیره از خاطرم
پایِ قولی که بهت داده بودم ،
جای تو برا حسین آب میبرم
یچیزی رو گل یاسم میدونی؟
- تشنگیش عذابه واسم...میدونی؟
قبل سر بریدنش تشنه میشه
شبیه مجتبی با سَم...میدونی؟
تیرِ مسموم میخوره به پیکرش
غرق خون میشه همه بال و پرش
تیرِ مسمومُ میخواد دربیاره!
از جلو نمیشه... از پشت سرش...
.
.
فاطمه...بیا باهم دعا کنیم
این شبا باهم خدا خدا کنیم
تاکه از راه برسه منتقمش...
صاحب انتقامشُ صدا کنیم...
#محمدعلی_انصاری
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
ولی به غیرِ همین هقهقِ شبانه ندارد
درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچهای باریک
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
مرا که روز سکوتِ یتیمهای تو کُشتهاست
به خانهای که دری بین آستانه ندارد
خدا کند نرسد صبح برنخیزم از خاکت
کجا رَوَم که علی بی تو آشیانه ندارد
هرآنکه دید مرا نیمه شب دراینجا گفت :
که این غریبه هرآنکس که هست خانه ندارد
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت
مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد
نخواستی که بیافتد زمین علی ، چه بد اُفتاد
شبیه روضهی تو روضهای زمانه ندارد :
رسید طعنهی قنفذ به کودکانِ غریبم
چنان زدم که پس از این توانِ شانه ندارد
کسی نگفت مغیره بزن! ولی به علی زن
زنی که خورده زمین ضربِ تاریانه ندارد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
آتشی داغ تو در سینهی من روشن کرد
باید از شعلهی آن تا به ابد شیون کرد
قامت صبر مرا داغِ تو در کوچه شکست
ماجرای در و دیوار چهها با من کرد
ماندهام بر دل تو میخِ دَر آتش زده است
یا دل سوختهات خون به دلِ آهن کرد؟
شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان
که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد
جامهی رزم به تن داشت علی، پیش از این
بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت
همیشه یار دل من! خدا نگهدارت!
چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار
الا که گرمتر از محشر است بازارت!
نشستهاند به راه و ستادهاند به صف
پیمبران الهی به شوق دیدارت
سلامت دو جهان را به هیچ انگارد
عنایتی که تو داری به جان بیمارت
مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست
که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت
رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو
بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت
سری ز پنجرۀ خانهات درآر و ببین
به صد امید نشستیم پشت دیوارت
قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است
قبول کن که نباشد جز این سزاوارت
مرحوم #سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
رفتی و دل من شده بیت الحزن تو
گردیده سیه پوش محیط محن تو
جزناله، نوایی زدل باغ نیاید
غرق غم واندوه و الم شد چمن تو
ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن
فریاد برآورده نگاه حسن تو
چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است
ازضربت گلچین ستمگر به تن تو
از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا
این زخم گل انداخته برپیرهن تو
افکنده شراره به دل وجان ملائک
دستی که برون شد زحجاب کفن تو
تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم
حجمی که نمانده است برای بدن تو
پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت
من شمع صفت سوختم از سوختن تو
ازمرحمت دم به دم توست «وفایی»
گوید به همه خلق جهان گر سخن تو
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #دفن_شبانه
ای خاک! بهار بیخزان باش ای خاک!
همسایهٔ ماه و آسمان باش ای خاک!
این یاسِ کبود، پهلویش مجروح است
با جانِ رسول مهربان باش ای خاک!
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت #فاطمیه
#امام_حسن #کوچه
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهٔ دستی پلید کرد
یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
داغی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا نا امید کرد
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
زهرا که جان عالمی بادا فدایش
زهرا که می باشد رضای حق رضایش
زهرا که جبریلش پیام وحی میداد
الهام بر او با کلام وحی می داد
زهرا که اصحاب کساء را بود محور
زهرا که خواندش بضعة منّي پیمبر
زهرا که ذکر نور،جاری برلبش بود
روح الامین محو مناجات شبش بود
زهرا که آیین رسالت زنده از اوست
زهرا که نام مصطفی پاینده از اوست
این پیک نغز از عالمی نیکو سرشت است
عطر بهشت از اوست نه او از بهشت است!
زهرا که محراب از نمازش آبرو داشت
هنگام ذکر نام او باید وضو داشت
زهرا که مداحش کلام الله باشد
همراه نام او سلام الله باشد
زهرا که عقل اول او را «امّ اب» خواند
زهرا که بر دستش پیمبر بوسه بنشاند
از دامنش نور ولایت منجلی شد
در نُه بهار عمر همدوش علی شد
بی حبّ او نبود قبول حق،عبادت
بی لطف او کی وا شود درهای رحمت؟!
زهرا بود معیار حبّ و بغض داور
باشد رضایش با رضای حق، برابر
زهراست بین خلق،نوری برگزیده
او را خدا با جلوه ی خود آفریده
زهرا و قرآن هر دو آیات خدایند
راه خدا را هر دو مصباح الهُدایند
زهرا کتاب وحی را شیرازه باشد
اسلام از نامش بلند آوازه باشد
#محمد_نعیمی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
اگرچه بر دلم گناه، چهره ی ممات داد
ولی دعای صاحب الزمان مرا حیات داد
فدای آن طبیب که به هر محله سر زد و ...
دوای هر مریض را به لطف و التفات داد
زمان لغزشم کنار منجلاب معصیت
به پای سست و بی ثباتِ این گدا ثبات داد
نداشتم لیاقتِ غلام پنج تن شدن
به لطف خود، جواز نوکریِ آن ذوات داد
همین که خواب غفلت از امام، بست دیده ام
صدای زنگ ساعت نجف مرا نجات داد
خدا نویدِ فتح مرتضی میان جنگ را
به حضرت رسول با نزول عادیات داد
نگو چرا دلت همیشه مست خاک حیدر است
به خاک خلقتم ابوتراب مختصات داد
بساط رزق کربلا به دست های مادر است
همیشه لطف فاطمه به دست ما برات داد
دو ماه و نیم دیده اش کبود بود و تار دید
همان زنی که نور بر تمام کائنات داد
به پهلوی شکسته، هر تکان عذاب آور است
چه رنج ها به فاطمه اقامه ی صلاة داد
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
اهل مدینه شاهد بی یارها شدند
مشهور در زمانه به بی عارها شدند
رفتی تو و کسی به علی تسلیت نگفت
اینگونه همنشین عزادارها شدند
می خواستند قبر تو را زیر ورو کنند
اسباب زحمت من و تو بارها شدند
گفتند تو مریضه شده جان سپرده ای
مُنکِر به زخمِ سینه و مسمارها شدند
رفتی تو و به روی سرم خانه شد خراب
اینها به فکر شادی و این کارها شدند
یادم نمی رود که چگونه تورا زدند
اسما و فضه مَحرم اسرارها شدند
بارفتن تو زینب و کلثوم وقافله
آماده ورود به بازارها شدند
اینجا تو پیش چندنفر خورده ای زمین
آنها اسیر وارد تالارها شدند
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
هنوز کودکان تو برای جای خالیات
در انزوای جای جای خانه گریه میکنند
یکایک حروف در کتابها هنوز هم
بدون هر اشاره و نشانه گریه میکنند
چه خوانده چشمهای تو که خیس مانده آستین
میان کوچه ها مگر چگونه خوردهای زمین
چگونه باز پا شدی ،چگونه بی صدا شدی
که مردها برای تو زنانه گریه میکنند
چه بود سر مخفی ِخسوف چند ماههات
چه بود راز گریه و سکوت گاه گاههات
چه بود راه کودکت ،چه شد سپاه کوچکت
که پا به ماه ها به این بهانه گریه میکنند
هزار کوه زخم را به دوش می کشیدی و
هزار زهر طعنه را به گوش می شنیدی و
تمام بردبار ها ،تمام کوهسار ها
به پات با تکان تکان ِشانه گریه میکنند
سیاه ماند چهرهاش پس از تو روزگار شهر
پر از مزار شد شبی پس از تو هر کنار شهر
پس از به شانه رفتنت پس از شبانه رفتنت
برات یا کریم ها شبانه گریه میکنند
#س_کرمانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
زبان حال امام زمان با مادر
برخاک با شکسته پری گریه میکنم
بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم
با خاطرات کوچه ی باریک سالهاست
درتنگنای هر گذری،گریه میکنم
از لحظه ای که سینه ی تو پشت درشکست
تا میرسد صدای دری گریه میکنم
در روضه ای که میشنوم اسم میخ را
باضجه ی بلندتری گریه میکنم
من داغدار آتش وخاکسترم که با
تصویر چوب شعله وری گریه میکنم
جز اشک مرهم دل سوزان من که نیست
غربت برایم ارثیه ای خانوادگی ست
چون شمع جانت آب شدن را چشیده ام
در شعله ها مذاب شدن را چشیده ام
عمریست مثل بازوی خیبر گشای شهر
محصور در طناب شدن را چشیده ام
روی تو را نمک نشناسان زمین زدند
منهم غم جواب شدن را چشیده ام
چون عمه زیر هجمی از آلام ودردها
گل بودن و گلاب شدن را چشیده ام
چون قلب بی قرار حسینت شکسته ام
مثل حسن عذاب شدن را چشیده ام
تا روی سینه ات اثر میخ باقی است
مظلومی ات به وسعت تاریخ باقی است
می آیم و زمین و زمان مات میشود
دامان کعبه عرصه ی میقات میشود
با دستهای عدل، برای ستمگران
دنیا بَدَل به دار مکافات میشود
نور هدایتی که بدستم سپرده اند
تکثیر در تمامی ذرّات میشود
وقتی سقیفه را بکشانم به محکمه
حقِّ گرفته از پدر اثبات میشود
باآتشی که سوخت در خانه ی تورا
نمرود شهر سخت مجازات میشود
من میرسم به پیکر اسلام جان دهم
قبر تو را به آدم و عالم نشان دهم
#ع_رجبی
@raziolhossein