eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.8هزار دنبال‌کننده
620 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سرت در طشت ، پا به پای من سوخت چو گیسویت ، به این یلدای من سوخت به قربان لبت ، این رسم عشق است تو خوردی خیزران ، لبهای من سوخت @raziolhossein
یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله یک طرف جشن و میان دف نوازی هلهله یک طرف شهری چراغان پایکوبان در سماع یک طرف پاهای زخمی و سراسر آبله بر سرِ آل علی از بام ها میریخت سنگ آه از دروازهٔ ساعات و آهِ قافله بوسه ها میزد به دستِ حرمله پیش رباب آنکه با خنده به او میداد پشتِ هم صله سرزمین شام از شرم و خجالت آب شد گوشهٔ ویرانه زینب خواند تا که نافله اشک هایش بیصدا میریخت روی معجرش داشت از نیرنگ و مکرِ نامسلمانان گله پیر کرد او را جسارت های در بزم شراب خیزران انداخت بین چند دندان فاصله با تبسم جابجا میکرد بی غیرت یزید مهرهٔ شطرنج را با قهقه؛ با حوصله* خطبهٔ زینب(س) زبان دشمنان را لال کرد ذوالفقارِ در کلامش بود ختم قائله! *در برخی از منابع روایی آمده که وقتی سر امام حسین علیه السلام را نزد یزید لعنت الله علیه بردند، او در حال خوردن شراب و مشغول بازی شطرنج بوده است: شیخ صدوق،عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲ شیخ صدوق،من لا یحضره الفقیه، @raziolhossein
از تیرگی شام دل آسمان گرفت وقت ورود شد، نفس کاروان گرفت ذریه ی بتول اسیران سلسله باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت راسی که بود بر سر نیزه نشان عشق پیرزن یهودیه اورا نشان گرفت راهی نبود از در دروازه تا به کاخ از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت اشک سر بریده درآمد که خواهرش جا در میان مجلس نامحرمان گرفت ای دختر علی چقدر داغ دیده ای این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت @raziolhossein
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم دم دروازه ی ساعات جانم روی لب آمد به رفتن در شلوغیها مرا کردند وادارم همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:  همه نامحرم اند اینجا، گره خورده عجب کارم تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم به دامانم پناه آورده اند اطفال با گریه حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم یتیمان را فقط با نیزه ها آرام میکردند بماند این که من هم زخمی ام از درد سرشارم سر سجاد را بین غل و زنجیر سوزاندند دلم می سوزد و دلواپس احوال بیمارم هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم یهودی های شهر شام خیلی بی حیا هستند علی را ناسزا گفتند و می دادند آزارم سزد یکسر بسوزد شهر شام و اهل آن با هم من پرده نشین را برده اند از بین بازارم اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم اگر چه ابری ام طوفانی ام اما برادر جان کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی بارم @raziolhossein
این اسارته داداش یا قتلگاه نیمی از قافله جون داده تو راه ای پناه عالمین نگاهی کن بی پناهیم بی پناهیم بی پناه بعد از اون رنجی که تو راه کشیدیم بعد از اون همه جسارت که دیدیم حالا باید همه آماده بشیم دم دروازه ساعات رسیدیم دستامون بسته شده کنار هم یه طرف طناب به بازوی منه یه طرف به گردنه زین العباد سر سلسله به دست دشمنه پریشون وارد شهر شام شدیم از رو نیزه احوال ما رو ببین تازیونه می زنن که راه بریم راه بریم بچه ها میخورن زمین دستی که برای ما حجاب میشد حالا بسته است تو بگو چی کار کنیم میون نامحرما گیر افتادیم کاش می شد از این قفس فرار کنیم باورم نمیشه نامسلمونا مارو خارجی داداش صدا کنن اگه میتونی یه کم قرآن بخون تا مارو کمتر اینا نگا کنن اینا سنگم میزنن ولی داداش میسوزه دلم برای بچه هات تا میشد پناهشون شدم ولی حالا هی با گریه میزنن صدات خیلی سخته گذر از این مرحله کاش فقط سنگ میزدن به قافله بارون آتیش و ما چی کار کنیم دستامون بسته شده با سلسله بعد از اون کوچه های آتیش و سنگ که تن ما پره از کبودیه سخت ترین مسیر ما تو این دیار رد شدن از کوچه یهودیه @raziolhossein
چرخ با آل پیمبر، طرح دیگر ریخته جای شکّر زهر در کام پیمبر ریخته تشنگانِ خونِ اولاد علی را جای آب خونِ حلقِ تشنه کامان،می به ساغر ریخته کشتی بحرِ امامت در زمین کربلا غرق گرداب شهادت گشته، لنگر ریخته شمر، آب نامسلمانی به تیغِ کفر داد خنجر از غیرت، شه دین را به حنجر ریخته نی، مگو آبش ندادی شمر، داد اما چه داد؟ آتشی اندر گلویش ز آبِ خنجر ریخته بر تن از تیغ و سنانش آنقدر زخمی رسید کآسمان گفتی به جسمش، چشم اختر ریخته برق پیما ذوالجناحش، چون بُراق آورد پَر پیشِ او رفرف ز خجلت، فرّ شهپر ریخته چون صدف، عُدوان دَریدی، گوشِ گوهر، بهرِ دُرّ چشــــمِ دریـــا بارِ زینـــب، دُرّ به گــوهـــر ریخته قتلِ سـبطِ مصـطفی را، آل مــروان عید ساخت بر اســـیران، شـــام، طـــرحِ صـبحِ محشر ریخته مِــی به مـینا، خـــون به دل، آل زنــا، آل رســول ایـــن به شِـــکّر زهـــر و آن در کام، شِــکّر ریخـته هندویی را زادهٔ هنده، شعارِ خویش ساخت او پیمبرزادگان را، دل در آذر ریخته مِجـــمَری از چـشـــمِ نامحـــرم، به بَـــزم افروخته و آن اســـیران را، سِـــپندآســـا، به مِجــمَر ریخـته زآن همه تیر نظر، مرغان دام افتاده را بال و پر، بال از جفا بست و ز تن، پر ریخته چُــون تـوان گفتن که بر سَــرشان نبودی معجَری؟ بــر ســـر هــر چـــهره‌ای، از مـــوی‌ مَعجـــر ریخته بر حسین آن بود، لب شوید یزید از سلسبیل رخ ز حیدر شُست و می، در جام کوثر ریخته خواست تا آبی دهد، آن تشنه لب را، باده خواست صـاف را خود خورد و دُردَش را، بر آن سر ریخته او ثمر زان خشک لب می‌خواست، با چوب ستم عابدین اندر عوض از دیدهٔ تر ریخته آن به چوب خیزران، از غنچه، دُرّ ناب ریخت وین ز نرگس بر گلش، یاقوت احمر ریخته ای عجب کز دیده غافل، بحر دارد در کنار زین مصیبت، خامه اش آتش به دفتر ریخته @raziolhossein
ای وارث علی یاصاحب الزمان بنگر به عمه ات با چشم خون فشان بر روی ناقه عریان و بی جهاز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز بنگر به حالت سردار قافله خون گریه می کند چشمان سلسله کاهیده جسمش از زنجیر جانگداز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ..... کی دیده سنگ بر مِهر و قمر زنند ماتم رسیده را بر دل شرر زنند یا تسلیت دهند با صبل و چنگ و ساز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ....... بازوی زینب و دستان عابدین شد بسته بینشان طفلان دلغمین زین قصّه بگذرم دارد سرِ دراز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ....... یک دم قدم گذار در مجلس یزید چوب ستم بگیر از دست آن پلید لبهای تشنه را کو میزند به ناز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ...... سر را به طشت زر گلگون نظاره کن چون عمه پیرهن از غصه پاره کن از بهر انتقام بستان زحق جواز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز @raziolhossein
به هر کسی ندهند این جنون که در سر ماست "حسین" در همه عالم یگانه دلبر ماست غلام زاده ی این خانوده ایم همه "گدای خانه ی عباس" نام دیگر ماست برادری به نسب نیست _در مسیر جنون کسی که دم زده از کربلا برادر ماست خدا کند دم آخر حسین سر برسد سلام بر لب عطشان سلام آخر ماست شفاعت تو که جای خودش_یقین دارم که گاه پیر غلامت شفیع محشر ماست @raziolhossein
جلوه‌ی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب نه‌‌ فقط‌ فخرِ تو؛فخرِ پدرت‌ هم بوده به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب نیمی‌از هیمنه‌ی‌تو به‌خدیجه‌‌‌رفته‌ست‌‌ نیمه‌ی‌ دیگر تو رفته به طاها؛ زینب مادرت اُمِّ‌أَبیهاست از این رو باید لقب تو بشود "سِرّ أَبیها" ؛ زینب مادرت مرتبه‌‌ی عصمت کبری دارد توازاین‌روشده‌ای‌عصمت‌ِصغری؛زینب کعبه‌راضی‌ست؛اگرمَضجع‌ِتوسَمت‌خودش بِکشد عقربه‌ی قبله نما را؛زینب .... اشتباه است اگر فکر کنم در عالم فاطمه نائبه‌ای داشته اِلّا زینب سینه‌ام را که ببویند ملائک در قبر می‌نویسند به روی کفنم "یا زینب" مِنّت از هیچ‌طبیبی‌ نکشم چون که مرا اشک‌ در داغ تو کرده‌ست مداوا ؛ زینب اشک خونین اباالفضل دلیلش این بود دستِ‌تو بسته‌شد؛او کرد تماشا ؛ زینب نیزه دار سر ارباب دلش سنگی بود با دلت چون‌که نمی‌کرد مدارا ؛ زینب نیزه‌داران همه مستند؛در این راه دراز بی‌سبب‌نیست‌زمین‌خُوردن‌ِسرها؛زینب حرمله،شمر،سنان،زجر ؛ مُقصّر هستند که‌ شدی غرق کبودی‌ تو سراپا ؛ زینب @raziolhossein
زبانزد همه خوبان عالمی عباس اگر غلط نکنم اسم اعظمی عباس برای شاه شهیدان تو کاشف الکربی که مانع محن و رافع غمی عباس سرت گرفته به زانو به کربلا زهرا که پیش او تو یکی بس مکرمی عباس نظر به صورت ناموس کبریا کردی قسم به عصمت زهرا که محرمی عباس به رتبه ی تو شهیدان تمام غبطه خورند چرا که تاج شهیدان عالمی عباس کسی ندید برای حسین پشت و پناه که از تو شیر خدا ساخت ضیغمی عباس اگر هلال محرم به نیمه کامل شد تو ماه کامل ماه محرمی عباس اگر که مرده بود زنده میشود بی شک نفس به صورت هر کس که میدمی عباس تمام اهل حرم چشم شان به دست تو بود که ساقی همه از نهر علقمی عباس عجیب نیست امید حرم شدی زیرا تو قرص ماه در آن روز مظلمی عباس به زیر آنهمه باری که روی دوش تو بود به ابروان تو نیاورده ای خمی عباس ایا منادی انی احامی عن دینی که در رکاب امامت مصممی عباس خدا قلم کند آن دست بی مروت را که زد به دست تو شمشیر محکمی عباس به روضه ی شهدا بعد سیدالشهدا تو در مقام مصیبت مقدمی عباس نگفته بود که پشتم شکست اما گفت حسین دید چو بی دست و پرچمی عباس همینکه رفت و حرم بی تو شاه دین برگشت نشست بر دل زینب چه ماتمی عباس از آنچه بر سرت آمد خدا خبر دارد که در مقام مصیبت تو اعظمی عباس ز قبر کوچک تو با کسی نگفت حسین هنوز راز مگوی محرمی عباس خدا به نام تو کم عزتی نبخشیده است چه میشود که ببخشی به ما کمی عباس "یتیم" هر چه سرود از تو کم سروده هنوز که در تمام فضائل مسلمی عباس ازین دو چشم که دارم چه طرف بربندم که من بمردم و رویت ندیدمی عباس @raziolhossein
اى كه خاك قدمت سرمهٔ چشم تر من كن قدم رنجه بيا پاى بنه بر سر من خانه زاد توأم اى سرور اقليم وجود افتخار است بگويى تو اگر نوكر من پدرت از نجف آمد، تو هم از خيمه بيا كن خلاص از غم حسرت دل غم‌پرور من حسرتم بود، نبود، امّ بنينم به كنار مادرت فاطمه آمد عوض مادر من دستم‌افتادونگون‌گشت علم‌غرقه به‌خون واژگون گشت ز مركب چو علم پيكر من اى پناه همه مظلوم ز پا افتاده وقت آن است كه دستى بكشى بر سر من دستگير همه وامانده! بيا دستم گير از ره لطف، فشان آب بر اين آذر من نگران توأم اى شاه! كه جان بسپارم خنجر قاتل دون آمده بر حنجر من شاهبازت به كف كركس دون افتاده دست تقدير بر افكنده ز تن شهپر من مى‌نمودم به سوى خرگه سلطان پرواز كوفيان گر ز ره كينه بكندی پر من به جز از ديدن وجه الله باقى رويت آرزوى دگرى نى به دل مضطر من نام تو در لب و، بر خاك همى مالم رخ مى‌نويسد به زمين نام تو چشم تر من دادن دست به عشقت چه لياقت دارد اى به قربان تو بشكسته سر اى سرور من من"حسينى"نسبم، چشم به دست كرمت خالى از قول اباطيل رود دفتر من @raziolhossein
اي آب بقا اشک روانت عباس اي نور خدا در دل و جانت عباس يک چشم تو بر آب و يکي سوي حرم قربان دو چشم نگرانت عباس @raziolhossein