#ماه_رمضان
#مناجات
ماهِ رحمت آمد و طومارِ ماتم بسته شد
سفرهٔ بیچارگی و فقر؛ کم کم بسته شد
سربه راهم کرد ذکرِ «یاعلیُ یاعظیمْ»
راهِ بیراهه سحرگاهان منظم بسته شد
بعدِ هر «ألعفو» با لبخند بخشیدی مرا
لطفِ تو جاری شد آنقدری که زمزم بسته شد
هر نفَس تسبیح، خوابم هم عبادت شد حساب
غرق در غفران شدم تا پلکهایم بسته شد
اشک میخواهم! نباید خرج نامحرم شود
چشمهایم در محرّم زیرِِ پرچم بسته شد
چشم پوشاندم به عشقِ تو همینکه از حرام
دم به دم راهِ ورودِ غم به قلبم بسته شد
لحظهٔ افطار، استغفار؛ دردم را گرفت
رویِ زخم ِ معصیت با توبه؛ مرهم بسته شد
خوب شد حال مناجاتم، به خاک افتاد نفْس
در غل و زنجیرها ابلیس محکم بسته شد
پاک شد از جُرم و عصیان نامهٔ اعمال من
تا که با دستِ علی درب جهنم بسته شد
*
خانه غرقِ دود بود و پیش چشم فاطمه
دستهایِ اولین مظلوم ِ عالم بسته شد!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
قطره ای گمشده ام در دل دریای حسین
چشم ِ دل می طلبم محض ِ تماشای حسین
هر که را خواسته باشد به جنون می کِشَدَش
سخت دیوانه کننده ست مداوای حسین
کوه هم از کرَمش تاب نیاورد و نوشت؛
بر عقیق یمنی نام دلارایِ حسین
خانهٔ بختِ من از لطف خدا شد هیئت
تا که خوشبخت شوم، پیر شوم پایِ حسین
از گناهان من آگاه ولی راهم داد
مانده ام در کرم و سبکِ مُدارای حسین
میزبان گرچه خدا، لحظهٔ افطار بگیر؛
حاجت از مشک و علَم! از خودِ سقّای حسین
در مناجاتِ ابوحمزه تداعی شده است
سجدهٔ نیمه شب و غربتِ نجوای حسین
میدهد جان به تنِ مرده به یک پلک زدن
طفل شش ماهه؛ همان حضرتِ عیسای حسین
روزه واجب شده تا روضه مجسّم بشود
یاد سوزِ عطش و خشکی لبهای حسین
#م_عاطفی
@raziolhossein
#تخریب_بقیع
گلدسته ها افتاد و غم دور و برم ریخت
قلبم شکست و اشک، از چشم ِ ترم ریخت
برخواست آه از عرش...تا با خشم و کینه
گنبد؛ زمین افتاد و بنیانِ حرم ریخت
آنکس که بارگاه را تخریب میکرد
با دستِ دیگر خاک عالم بر سرم ریخت
بالا سرِ هر مقبره مثل کبوتر
پرپر زدم آنقدر که بال و پرم ریخت
ویرانه شد حالِ بقیع و قبلِ روضه
ماتم رسید و بغض را در حنجرم ریخت
لبخند زد زهرا ! دعایش کرد خیلی...
با گریه؛ چایِ روضه را تا مادرم ریخت
داغِ امامانِ بدونِ صحن و زائر
مرثیه هایِ تازه را در دفترم ریخت
مانندِ باران بر سرِ خیلِ محبّین
از گرد و خاکِ قبرشان لطف و کرَم ریخت
بیش از همه داغِ حسن عمری دمادم
یک آتشِ سوزان به قلبِ مضطرم ریخت
تنها حسن در کوچه دید آنچه نباید...
حرف از جسارت بود و قلبِ مادرم ریخت!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#احمد_بن_موسی_علیهما_السلام
#شاهچراغ
#رباعی
از رویِ کفن خاکِ بلا را بتکان
یک حمد بخوان و ترس ِ دل را بنِشان
یا شاهچراغ در شبِ اول قبر
با دست خودت نور به قبرم برسان!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوص
#دوبیتی
دلم باید پُر از منظومه باشد
به یاد خواهری مظلومه باشد
زیارت میشود مخصوصه وقتی؛
به نام ِ حضرت معصومه باشد!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_رضا_شهادت
میرسد روی لبم آهسته جان یأبن الشبیب
در وجودم آتشی دارم نهان یأبن الشبیب
نا ندارم! با تو دارم در خیالم گفتگو
با نگاهی نیمه باز و نیمه جان یأبن الشبیب
زهرِ در انگور جانکاه است و از فرطِ عطش
شعله ور شد هم دهانم، هم زبان یأبن الشبیب
دستهایم را که برمیداشت روز و شب قنوت
ناتوان؛ افتاده از کار آنچنان یأبن الشبیب
با دو پایِ سرد و لرزان بیهوا خوردم زمین
حال و روزِ احتضارم شد عیان یأبن الشبیب
روی خاکِ حجره مثل مار می پیچم به خود
بود جسمَم کاش زیر آسمان یأبن الشبیب
بود جسمم کاش خنجر خورده؛ زیر آفتاب
جانِ من از جدّ عطشانم بخوان یأبن الشبیب
بیقرارم از غمش! باید پریشان جان دهَم
از غم ِ آن پیکرِ نیزه-نشان یأبن الشبیب
از غم ِ سنگی که محکم خورد بر پیشانی اش
از هجوم ِ نعل ها بر استخوان یأبن الشبیب
از تنِ عریان که شد خونِ قفا بر آن کفن
از عقیقِ سرخِ دستِ ساربان یأبن الشبیب
از طناب و دستهایِ عمه زینب(س)وای...نه...
از غروب و غربتِ وقتِ اذان یأبن الشبیب
جان سپردم! از نفس انداخت بیطاقت مرا-
روضهٔ بزم یزید و خيزران یأبن الشبیب!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته
دستان تبدارِ پدر یادم نرفته
دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم
بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته
شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود
داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته
گهواره را بردند بعدِ گوشواره
هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته
افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی
آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته
بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم
یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته
یکریز در آغوش عمه بغض کردیم
زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته
یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد
اشک رقیه تا سحر یادم نرفته
دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم
لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت
دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت
درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد
برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت
بر دوش ِ دل، بار مصیبت داشت عمری
جان دادن خون خدا یادش نمیرفت
بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته
لبخندِ شمرِ(لع) بی حیا یادش نمیرفت
بردند بی صبرانه بعد از گوشواره-
گهواره را بینِ عبا... یادش نمیرفت
تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر(لع) آمد!
زد تازیانه بیهوا! یادش نمیرفت
هنگام غارت بود و در بین شلوغی...
افتاد زیر دست و پا یادش نمیرفت
لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد
سرهای روی نیزه ها یادش نمیرفت
کنج خرابه...زیر نور ماه...آرام...
شب-گریه هایِ بیصدا یادش نمیرفت
¤
در کنج حجره، داشت جان میداد امّا
کهنه حصیر و بوریا یادش نمیرفت!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_غدیر
#غدیریام
#دوبیتی_علوی
جوابم شد بلي، ألحمدلله
برایم شد «ولی» ألحمدلله
به دستور خداوند و پیمبر
امامم شد علی ألحمدلله!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_مدح
#دوبیتی
به دستم جز ولایت مشعلی نیست
که جز حیدر امام اوّلی نیست
بخوان قرانِ ناطق را که والله...
امیرالمومنینی جز علی نیست
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_ولادت
در نام رقيه فاطمه پنهان است
از اين دو يكي جان و يكي جانان است
در روي كبود اين دو پيداست خدا
آيينه بزرگ و كوچكش يكسان است
#سید_رضا_موید
......
از کودکی اش فاضله و عالمه بود
چون شیرزن قبیله بی واهمه بود
بر بوسهی عمه بر جمالش سوگند
از بدو تولدش خودش فاطمه بود
#جواد_حیدری
......
ای چهره ات از نور نجابت گلگون
زد بوسه به دستان تو چرخ گردون
افتاده گره به کارمان! کاری کن...
زهرایِ حسین ؛ یارقیه خاتون!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
#عاشورا #گودال
آنکه یک عمر است با غیرت نگهدار من است
رویِ خاک افتاده اما باز غمخوارِ من است
بعد مادر، بعد بابا، سالها بعد از حسن
رازدارم بوده و آری کَس و کارِ من است
سنگ را انداختند و خونِ پیشانی او
آتشم زد! باعثِ آزارِ بسیارِ من است
با نگاهی سمتِ من بر پیکرش زد نیزه را...
حرمله بیش از همه در فکرِ آزارِ من است
میخورَد هر بار شمشیر از کنار و پشتِ سر
"یا غیاثَ المُستغیثین" ذکرِ هر بارِ من است
کارِ شمرِ بی حیا آغاز شد در قتلگاه
رویِ تل بر سینه و بر سر زدن کارِ من است
ای فدایِ این برادر که میانِ خاک و خون
چشم هایِ نیمه بازش محوِ دیدارِ من است
ای تمام ِ نیزه ها، ای سنگهایِ بی حیا
این که زیر دست و پا افتاده سالارِ من است
پُر شد از زخم و جراحت؛ جای-جایِ پیکرش
در همین احوال هم حتی هوادارِ من است
آه این صیدِ به خون خفته پناهِ زینب است
این حسینِ تشنه لب عمریست دلدارِ من است
پیش چشم دیگران؛ نامرد! عریانش نکن
غارتِ پیراهنش اندوهِ سرشارِ من است!
#م_عاطفی
@raziolhossein