#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
جان را شهید راه ولای تو میکنم
دارو ندار خویش فدای تو میکنم
جزتو به هر که رو بزنم کفر کامل است
من رو به دستهای دعای تو میکنم
بی فایده است اگر چه، ولی بعد قرنها
دارم دعا برای شفای تو میکنم
وقتی خبر ندارم از آن مضجع شریف
با غصه قصد بزم عزای تو میکنم
این روزها به لطف نگاه کبود تو
هر صبح و شام گریه برای تو میکنم
با یاد چادر تو زمین میخورد دلم
هر وقت عاشقانه هوای تو میکنم
افتاده است دست من از کار حق بده
ازبس که یاد دست جدای تو میکنم
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #عامیانه
زبانحال امیرالمومنین سلام الله علیه
پلکی به هم بزن عزیزم
نفس بکش به هم نریزم
چه دردی توی سینه داری
تا کی میخای به روم نیاری
نگا نکن به این کبودی
ان شاءالله خوب میشی به زودی
بلند میشی و جون میگیرم
اگه بری منم می میرم
علی رو کشته بوی یاست
لاله های روی لباست
مخفی نکن زخمت عمیق
این جای میخ یا جای تیغ
با هر نفس کشیدن تو
یا جون به لب رسیدن تو….
…زخم تو خون گریه اش میگیره
با آسمون گریه اش میگیره
زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها
اون روزی که بی سر و پاها
دستا تو بسته بودن آقا
می بردنت همه وجودم
شال تو رو گرفته بودم
دستتو بعد از اینکه بستن
دست منم زدن شکستن
با اون حال و روزی که داشتم
با هر قدم لاله می کاشتم
تموم عالم و سوزوندم
تا پای جون پای تو موندم
با این قد زخم و کمونی
هر کاری کردم که بمونی
دیگه صدام در نمیومد
کاری ازم بر نمیومد
با این قد زخم و کمونی
هر کاری کردم که بمونی…
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #کوچه
اصلا زمانه راه با مولا نیامد
با دشمنان راه آمد و با ما نیامد
بعد از فشار در برای چند لحظه
دیگر نفس از سینه زهرا نیامد
در کوچه تا دستان قنفذ رفت بالا
در خانه دست مادرم بالا نیامد
شش ماه زهرا چشم در راه پسر بود
آخر هم این فرزند به دنیا نیامد
نه اعتمادی نیست از امروز باید
در کوچه های شهر از هر جا نیامد
هر چند زخمی تر ولی از کوچه برگشت
این هم دلیلی داشت …چون تنها نیامد
دستی به دوش مجتبی دستی به دیوار
یعنی به خانه با توان پا نیامد
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
#دوبیتی
بی آه دلم نمیشود یک لحظه
بی نوحه و دم نمیشود یک لحظه
با گریه دائمی هم ای جان علی
از داغ تو کم نمیشود یک لحظه
صد بار دلم شکسته چون پهلویت
تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟
فرمود نبی انسیه الحورایی
من با چه دلی خاک بریزم رویت
تو آینه بودی و ترکها خوردی
یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی
من فاتح خیبرم ولی شرمنده
در خانه ام از عدو کتک ها خوردی
آغشته شده به خاک قبرت دستم
با دست خودم بند کفن را بستم
در وقت نماز خواندنم مخصوصا
هنگام قنوت یاد دستت هستم
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را
خنده ها و گریه های آخرین فرزند را
از سفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای
از کجا آورده ای این طرفه بازوبند را
داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که
بر جگر باید بریزم بعد از این اسپند را
تا تو بودی یک نفر حرف دلم را میشنید
بی تو باید بشنوم هرآنچه می گویند را
بند بند پیکرت لرزید و پهلویت شکست
در عوض از دست حیدر باز کردی بند را
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
تشنه ام مشک آب را بردار
از کویرم سراب را بردار
جز به گریه تو را نمیبینم
از نگاهم حجاب را بردار
تا برای تو سیر گریه کنم
هر شب از چشم خواب را بردار
تا به بازار آمدی از لطف
باز جنس خراب را بردار
از سر سفره گدایی من
جگرم ، این کباب را بردار
نیت اشک من خودت هستی
امتحان کن ثواب را بردار
بین پرونده ، یا گناهم را
یا حساب و کتاب را بردار
روز محشر به سایه کرمت
از سرم آفتاب را بردار
بی تو میترسم از قیامت و قبر
هول روز عذاب را بردار
خاک پایت اگر رسید به من
از مزارم گلاب را بردار
____
روضه خوان در حضور مادر آب
ناله ی آب آب را بردار
هر که پرسید از علی اصغر
از سر نی جواب را بردار
بین آن ازدحام...از روی خاک
آه زینب ، رباب را بردار
دور زینب شلوغ شد ، ز دلش
غصه ی بی حساب را بردار
چشم ها خیره اند میبینند
اضطراب نقاب را بردار
از گلوی بنات آل رسول
به نگاهی طناب را بردار
سرش از روی نی زمین افتاد
زینب عالی جناب را بردار
ای یزید از کنار راس شریف
لااقل این شراب را بردار
#محمد_علی_بقایی
@shaneyesheer
#مناجات
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شور سحر ندارم چشمان تر ندارم
در گیر و دار نفسم از تو خبر ندارم
بیدار کن دلم را چشمان غافلم را
تطهیر کن گلم را حرفی دگر ندارم
افتاده ام به پایت هی میزنم صدایت
من در مقابل تو دیگر سپر ندارم
مثل کویر داغم خشکیده برگ و باغم
اینها دلیلش این است که چشم تر ندارم
مهمان شدم به خانت مابین دوستانت
شرمنده ام که چیزی جز دردسر ندارم
بوی گناه دارم روی سیاه دارم
در پیشگاه عفوت زین بیشتر ندارم
جرمم فزون ز اختر دیده ببند و بگذر
هر چند از گذارت خیلی گذر ندارم
بر لب رسیده جانم دنبال آسمانم
بر سر چه خاک ریزم که بال و پر ندارم
حسن صفات زهراست راه نجات زهراست
جز درب خانه او دیگر مفر ندارم
نامش همیشه هر جا تا عرش برده دل را
جز تا بهشت حسنش میل سفر ندارم
خاکی شده است رویش آتش دویده سویش
از خاک چادرش دست یک لحظه بر ندارم
......
دنیا کشیده میشد عقبا کشیده میشد
وقتی که بر روی خاک زهرا کشیده میشد
زهراست جان احمد نام و نشان احمد
در اصل بر روی خاک طاها کشیده میشد
دیدند ضربه خورده است بسیار لطمه خورده است
با آنهمه جراحت اما کشیده میشد
زهرا که رفت از حال دستش میان جنجال
از گوشه ی عبای مولا کشیده میشد
این بدترین خبر بود فرزند پشت در بود
مادر شکسته بود و بابا کشیده میشد
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#مناجات
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
دست سائل در این خانه اگر پر نشود
سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود
سالها هست که دستم به در خانه توست
روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست
من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی
سنگِ دل آینه کردی و جلایم دادی
من فقط اشک بصر خون جگر میخواهم
حال روضه دم افطار و سحر میخواهم
دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم
اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم
از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند
در حسینیه ی دل خیمه ی بسیار زدند
من به جز روضه نرفتم به سرای دگری
گوش من نیست بدهکار صدای دگری
همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است
گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است
دستم از مرثیه ها جام بلا میگیرد
روضه ی یازدهم جان مرا میگیرد
..
جای دارد که برون آید از پیکر جان
محملی نیست که زینب بنشیند بر آن
دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت
چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت
هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید
قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید
اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید
زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید
دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد
محض آسودگی خاطر خواهر برگرد
با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد
قبل از این در ملا عام نبودم برگرد
ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد
وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#حضرت_عبدلله
دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست میجنگم عمو
نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را
مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی
ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم
لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمیدارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن
دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد من
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
هوای کوی تو دارم نمیروم به سرایی
در آستان کریمی نشسته ام به گدایی
دمی که پا بگذاری برون ز خانه ، بیایم
گدایی ، عرض ارادت ، به هر بهانه بیایم
مگیر چهره ی خود را از این غریبه ی سائل
که فرش کرده برایت مسیر را ز سر و دل
بگیر دست گدا را نه آمدم پی غارت
اجازه ای که ببینم تو را به چشم زیارت
بیا که پاره ی دل را رفو کنی به نگاهی
به سوزن مژه ات با نخی ز رشته ی آهی
اگر چه هم رده ای در روی سیاه ندارم
در این بساط گدایی به غیر آه ندارم
اگر چه در دل صحرا به خاک گرم قتیلی
بیا که گمشده گان را تو رهنما و دلیلی
نگاه کن ز سر نی به پشت قافله یارب
که گمشده است یتیمی ز کاروان تو امشب
کسی نرفت سراغش به غیر زجر چه زجری
چه شام پر محنی شد رقیه برد چه زجری
رقیه برد چه زجری چه شام پر محنی شد
که راه رفتن طفلی شبیه پیره زنی شده
چه روی داد که آنشب گرفت دست به پهلو
کبود گشت جمالش چکید خونش از ابرو
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #کوچه
اصلا زمانه راه با مولا نیامد
با دشمنان راه آمد و با ما نیامد
بعد از فشار در برای چند لحظه
دیگر نفس از سینه زهرا نیامد
در کوچه تا دستان قنفذ رفت بالا
در خانه دست مادرم بالا نیامد
شش ماه زهرا چشم در راه پسر بود
آخر هم این فرزند به دنیا نیامد
نه اعتمادی نیست از امروز باید
در کوچه های شهر از هر جا نیامد
هر چند زخمی تر ولی از کوچه برگشت
این هم دلیلی داشت …چون تنها نیامد
دستی به دوش مجتبی دستی به دیوار
یعنی به خانه با توان پا نیامد
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را
خنده ها و گریه های آخرین فرزند را
از سفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای
از کجا آورده ای این طرفه بازوبند را
داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که
بر جگر باید بریزم بعد از این اسپند را
تا تو بودی یک نفر حرف دلم را میشنید
بی تو باید بشنوم هرآنچه می گویند را
بند بند پیکرت لرزید و پهلویت شکست
در عوض از دست حیدر باز کردی بند را
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
تشنه ام مشک آب را بردار
از کویرم سراب را بردار
جز به گریه تو را نمیبینم
از نگاهم حجاب را بردار
تا برای تو سیر گریه کنم
هر شب از چشم خواب را بردار
تا به بازار آمدی از لطف
باز جنس خراب را بردار
از سر سفره گدایی من
جگرم ، این کباب را بردار
نیت اشک من خودت هستی
امتحان کن ثواب را بردار
بین پرونده ، یا گناهم را
یا حساب و کتاب را بردار
روز محشر به سایه کرمت
از سرم آفتاب را بردار
بی تو میترسم از قیامت و قبر
هول روز عذاب را بردار
خاک پایت اگر رسید به من
از مزارم گلاب را بردار
____
روضه خوان در حضور مادر آب
ناله ی آب آب را بردار
هر که پرسید از علی اصغر
از سر نی جواب را بردار
بین آن ازدحام...از روی خاک
آه زینب ، رباب را بردار
دور زینب شلوغ شد ، ز دلش
غصه ی بی حساب را بردار
چشم ها خیره اند میبینند
اضطراب نقاب را بردار
از گلوی بنات آل رسول
به نگاهی طناب را بردار
سرش از روی نی زمین افتاد
زینب عالی جناب را بردار
ای یزید از کنار راس شریف
لااقل این شراب را بردار
#محمد_علی_بقایی
@shaneyesheer
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را
خنده ها و گریه های آخرین فرزند را
از سفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای
از کجا آورده ای این طرفه بازوبند را
داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که
بر جگر باید بریزم بعد از این اسپند را
تا تو بودی یک نفر حرف دلم را میشنید
بی تو باید بشنوم هرآنچه می گویند را
بند بند پیکرت لرزید و پهلویت شکست
در عوض از دست حیدر باز کردی بند را
#محمد_علی_بقایی
@raziolhossein