eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7هزار دنبال‌کننده
516 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در سِــير راه خويش ، اگر بهترين شدم از شاخسار فضل پدر خوشه چين شدم در دست كردگار كه دســتم نهاده شد دست حسيـنِ فاطـمـه در آستيـن شدم آمد بهشت نور مرا در بغـــل گرفت اين گونه آرزوي بهشــت برين شدم ديني به جز حسين نكردم چون اختيار گفتند اهل شرع كه سقّايِ دين شدم تطهير ، كار من شده زيرا كه از نخست با اهل بيتِ پاك نبي ، هم نشين شدم مي خواستم به خلق بگويم كه كعبه كيست؟ گـر فصل حج روانه ي آن سرزمين شدم نذر حسين كرد تمامي خويش را شـــادم كه خرجِ نـذريِ اُمّ البنين شدم در معرفت چو مادر من آن چنان شده ست من در وفا و عشق و ادب اين چنين شدم آب فُرات سوخت به دستان من كه خورد مانــندِ آه اهل حرم ، آتــشـين شدم اصلاً به فكر بال نبودم خُــداي مـن محض رضاي فاطمه ، قطعُ اليَمين شدم شــرم از رُباب كُشت اگر مادر مرا من از سكينه دختر او شرمگين شدم با چشم تير خورده و فرق شكسته ام مقتل شدم ، مصيبتِ اشك آفرين شدم مَردم ، دوباره فاطمه او را صدا زدند از بس كه گفت "أمّ بنين"بي بنين شدم @raziolhossein
من و این یک نفس بشتاب مادر مرا این لحظه ها دریاب مادر شدم مثلِ رباب این روزِ آخر عذابم می‌کند این آب ، مادر نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی که داغی سخت و سنگین مانده باقی ببین از پنج فرزندم  برایت فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی زِ تو حیف است بازویت بیاُفتد و زخمی بینِ اَبرویت بیاُفتد چه می‌شد وقتِ جان دادن عزیزم سرم بر رویِ زانویت بیاُفتد زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت حرم با تو زمین اُفتاد عباس عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت تو را بست از سرِ گیسو به نیزه مگر تابَت دهد هر سو به نیزه الهی بشکند دستانِ خولی تو را محکم زد از پهلو به نیزه سرت بر خاک بود و دردسر شد که سرگرمیِ چندین رهگذر شد سرت برگشت بر نیزه ولیکن شکافِ اَبرویِ تو بازتر شد هزاران تیر بر تَن تا پَر آمد هزاران تیر بود و مادر آمد مگر کم بود حجمِ تیر این سو که غلطیدی و از آن سو در آمد پُر است اینجا پَری آتش گرفته لباس و مَعجری آتش گرفته شنیدم روضه‌ات را بارِ اول خودم از دختری آتش گرفته چقدر آن قافله شرمنده‌ام کرد نشانِ سلسله شرمنده‌ام کرد تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد بمیرد حرمله شرمنده‌ام کرد ببین این روزهای آخری را شنیدم روضه‌ی انگشتری را خداوندا سنان از من گرفته تمامِ لذتِ نامادری را   @raziolhossein
رو كرد به يك باره هنرهاي خودش را پوشاند رخ اهل نظرهاي خودش را با ديدن و با بودن آن لوءلوء و مرجان برجسته نمي ديد اثرهاي خودش را گرداند به دور سر خورشيد از اول با عشق تمامي قمرهاي خودش را او وقف عزيزان دل فاطمه كرده است از لحظه ي ميلاد ثمرهاي خودش را اول ادب آموخت به آن ها و سپس رزم با عشق درآميخت سپرهاي خودش را در روضه فقط ذكر حسين گفت و نمي برد بانوي ادب نام پسرهاي خودش را سوز جگرش خرج حسين ابن علي شد انگار نه انگار جگرهاي خودش را @raziolhossein
يك چشم ميكشد به روي خاك عكس آب يك دست ميزند به فلك نقش ماهتاب عكس چهار قبر كشد مادري به خاك هر روز زائر است در اين قطعه آفتاب اين مادر چهار شهيد است اي بقيع عكس چهار قبر كه دارد به سينه قاب مردم به گرد گريه ي او جمع ميشوند دلهاي ما ز سوز دلش ميشود كباب دشمن به حال گريه ي او گريه ميكند سنگي نبود تا نشود در بقيع آب يك شير زن كه اصل و نصب دارد از خدا همنام فاطمه است ولي از بني كلاب ميشد به اسم فاطمه چون زنده خاطرات اُمّ البنين گرفت لقب از ابوتراب لبخند بود بر لب آفاق مينشست خود را كنيز فاطمه مي كرد تا خطاب تا شير بچه اي متولد شود از او او را عقيل بهر علي كرد انتخاب عباس را به مِهر حسين داد پرورش باز ذكر لاي لاي حسين تا رود به خواب   بر لب حديث دست علمدار مي سرود دستي كه بود بوسه گه لعلهاي ناب باور نكرد دست ابالفضل شد جدا دستي كه بوسه خورد ز لبهاي خشك آب   ميخواند تا كه روضه ي ضرب عمود را نزديك بود زود شود آسمان خراب   در كربلا نبود ولي در مدينه بود شرمنده ي سكينه و شرمنده ي رباب صدها هزار مثل ابالفضل هم كه داشت ميشد اگر فداي حسين داشت اين ثواب @raziolhossein
  دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم  سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... @Raziolhossein
صفا در سيره ي ارباب دين است  خدا  در ديده ي اهل يقين است  كنار علقمه چشم خدا ديد  وفا زاييده ي ام البنين است @raziolhossein
با آه آه خویش پُلی تا فلک زدی آتش به جان و هستی خیل ملک زدی ای بانوی مقدس گلخانۀ علی تکیه ز قدر و منزلتت بر فلک زدی دیدی که خالص است ابوالفضل ناب تو وقتی عیار گوهر خود را محک زدی با نالۀ حسین حسینت گریستی بر زخم های جان و دل خود نمک زدی با زینب و رباب در این خلوت غریب خیمه به پاس سوگ و غمی مشترک زدی از تو قیام گریه به پا شد، که در بقیع ناله به وارثان زمین فدک زدی بس کن«وفایی» از غم این شرح جانگداز بار دگر شراره به جان ملک زدی @raziolhossein
نوكراي ساده تيم امّ البنين سر تا پا ارادتــيم امّ البنين بي بي جانم ما فقير بيچاره ها وقفِ خانواده تيم امّ البنين خانوم خونه ي آقامون علي محرمه محرم غمهامون علي ميتونيم شما رو مادر بخونيم اگه رخصت بده بابامون علي از همه غيره شما خسته شديم به ابالفضل تو وابسته شديم ما مثه عريضه هاي حاجتيم به پره كبوترات بسته شديم از شما درس ولايت ميگيريم رخصت عرض ارادت ميگيريم تو گرفتاريامون ، برا شما سفره ميندازيم و حاجت ميگيريم خيلي زشته نوكرات كم بيارن يا توي نوكري شون كم بذارن هديه ميشن به شما تو مشكلات صلواتايي كه رد خور ندارن به غم چشماي گريونِ حسين به دل ساقي دلخونِ حسين به اميده نااميد شده ش قسم رو مونو نزن زمين جونِ حسين دلامون هزار تا درد و غم داره ولي باز اميد به اين عَلَم داره برا كربلا گذرنامه ي ما مُهره تأييد شما رو كم داره @raziolhossein
السلام ای فاطمه ام البنین السلام ای بانوی دنیا و دین السلام ای همسر شیر خدا مادر عباس شمشیر خدا السلام ای بانوی بیت الولا دامنت دانش سرای کربلا السلام ای روح احساس و ادب آسمان چار خورشید عرب دامنت مهد شهید علقمه مادر فرزندهای فاطمه روح پاکت بوده تسلیم حسین چار ماهت گشته تقدیم حسین ای به تو از زینب کبری سلام از حسین آن یوسف زهرا سلام ای ادب را ارث داده بر پسر سه ستاره زاده یک قرص قمر چون تو را ای پاک بانوی جلیل خواستگاری کرد بر مولا عقیل تا که گوشت این بشارت را شنفت   چهره ات مانند گل از هم شکفت دیده بودی نیمه شب در خواب ناز بر تو خندید آسمان با روی باز بر سپهرت بود در رؤیا نگاه ناگهان سه اختر و یک قرص ماه یک به یک کردند سیر گلشنت اوفتادند از فلک بر دامنت مصحف رویای تو تفسیر شد خواب شیرینت عجب تعبیر شد آسمانی را که دیدی در زمین بود مولایت امیرالمؤمنین آن سه اختر بود سه فرزند تو سه فروغ دیده سه دلبند تو ماه فرزند تو خیرالناس بود شیر شیران عرب عباس بود ای  به قدر و رتبه برتر از همه ای به حیدر جانشین فاطمه ای بهار دامن زهراییت لاله های سرخ عاشوراییت ای سلام ما به خیر الناس تو باب حاجات همه عبّاس تو در عزای تو مدینه گریه کرد ام کلثوم و سکینه گریه کرد بر تو ای بانوی خلق عالمین ریخت اشک فاطمه بنت الحسین غم فزون در سینه از اندازه شد داغ عباست دوباره تازه شد روز تشییع تو ای بانوی دین ریخت اشک چشم زین العابدین صبر تو سرچشمه ای از صبر اوست قبر پاکت هم کنار قبر  اوست شب به یار غربتت افروخته دل شده مانند شمع سوخته روز مرگ مادر ای نیکو سیر می برد تابوت مادر را پسر حیف آن جا لاله ی یاست نبود روز تشییع تو عباست نبود در عزای چار فرزند شهید عاقبت چون فاطمه قدّت خمید دادی از کف طاقت و آرام و صبر می کشیدی چار صورت مثل قبر می نشستی در کنار قبرها گریه می کردی باسان ابرها داشتی در خلوت و در انجمن ناله ی عبّاس من عبّاس من کی چراغ روشن و چشم ترم نازنین فرزند بی دست و سرم این شنیدم از کمینگه تاختند دست عباس مرا انداختند خصم چون دید از تنت افتاد دست با عمود آهنین فرقت شکست بود امّیدت همه بر مشک آب مشک شد بی آب و تو رفتی ز تاب چشم گریان تو همچون چشم مشک ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک فاطمه یا فاطمه یا فاطمه   کاش بودی در کنار علقمه می زدی گلبوسه باغ یاس را می گذاشتی روی دامانت سر عبّاس را لاله ی خونین نثار یاس کرد گریه بر بی دستی عبّاس کرد اشک (میثم )وقف باغ یاس او لاله ای بر تربت عباس او @raziolhossein
دل من خسته ز غم هاست کجایی عباس  مادرت بی کس و تنهاست کجایی عباس  مثل هر روز در این خانه دوباره پسرم روضه شرم تو برپاست کجایی عباس  مثل هر روز منم فاتحه خوانت مادر دلم از داغ تو غوغاست کجایی عباس  سائلت آمده تا خرجیِ سالش گیرد  نا امید از همه دنیاست کجایی عباس کاش امروز سرم بر روی زانوی تو بود  مادرت بی کس و تنهاست کجایی عباس   *** من شنیدم که شده فرق تو هم مثل علی  چشمم از داغ تو دریاست کجایی عباس  من شنیدم روی تل زینب کبری گفته  شمر بالا سر آقاست کجایی عباس  واشده روی همه در سرِ این ها فکر ِ غارت خیمه ی زن هاست کجایی عباس @raziolhossein
فاطمیه   رفته  اما  دل شده   از   نُو  حَزین از  غم  هجران   بی بی  حضرت   اُم البنین بانویی که   اهل  دل   از   او   ادب  آموخته عرشیان و  قدسیان  از  ناله هایش  سوخته اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین در عزای جعفر  و  عباس  و عثمان  و  حسین چون خبر  دادش بشیر  از کربلا  با چشم  تر صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از  این خبر وای از  آنساعت که  او میگفت با  آهِ غمین آه   اِی  مردم   نخوانیدَم   دگر   اُمُ  البنین من  شنیدم دست  عباسم  شده  از  تن جدا جان  خود  تقدیم  جانان کرده  او  در کربلا من  شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند با  عَمود   آهنین   بر   فرق   زیبایش  زدند هر  چه  آمد  بر  سرش قربان  شاه  عالَمِین جان  او  جان  عزیزانم   به  قربان   حسین گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من روی  دامان  حسین  بِنهاده   سر  عباس  من من بمیرم که حسین  در  کربلا  مادر نداشت کشته  شد با حنجر خشکیده و  یاور نداشت @raziolhossein
امّّ البنین شدم که شوم یاور حسین تاگل بیاورم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل مادرشان مضطر حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر منند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسر های فاطمه هستند هر چهار پسر نوکر حسین شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین جریان گرفته اند کنار ابوتراب از آل هاشم اند نه قوم بنی کلاب اصلا نیاز نیست به ترس و به اضطراب عباس من شده به علمداری انتصاب او هست یک تنه همه ی لشکر حسین عهدی است بین ام بنین و خدای خود غیر از رضای دوست نخواهم برای خود من دل نبسته ام به دل بچه های خود اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین هرچند او دگر پسر خویش را ندید اما غمین نبود که عباس شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید: بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، لب انور حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مذاب شد شرمنده ی نگاه غریب رباب شد از اینکه هم قبیله ی شمراست، آب شد رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین دیگر مدینه خنده به لب های او ندید او نیز مثل زینب کبری قدش خمید گرچه صبوربود، کم آورد تا شنید یک مرد بی حیا وسط مجلس یزید با دست اشاره کرد سوی دختر حسین @raziolhossein
دیده‌ای از اشکْ تر دارم، تماشا کردنی دو صدف، صدها گهر دارم، تماشا کردنی «فاطمه»، «امّ بنین»، «لاتَدْعُوِنّی»، آه! آه! واژه‌هایی در نظر دارم، تماشا کردنی باغبان بذر اشکم، راهی باغ بقیع گریه‌ها در رهگذر دارم، تماشا کردنی لاله‌هایی چیده شد از باغ من، بس دیدنی داغ‌هایی بر جگر دارم، تماشا کردنی آسمان در خود ندیده آن‌چه در من دیده است سه ستاره، یک قمر دارم، تماشا کردنی یک عصا در دست من نگذاشت دست سرنوشت حال دستی بر کمر دارم، تماشا کردنی روزگاری بر لب خود این ترنّم داشتم: مادرم؛ چندین پسر دارم، تماشا کردنی بی خبر از قصّه‌ی عبّاس و اصغر نیستم بس خجالت زآن خبر دارم، تماشا کردنی شب ز راه دور با یاد رخ عبّاس خود بوسه‌ها از ماه بردارم، تماشا کردنی رفت از کنعان چشمم یوسف زهرا، حسین «ماه مصری در سفر دارم، تماشا کردنی» ^*^*^* بینِ خانه، دور از چشم امیرالمؤمنین دیده بر دیوار و در دارم، تماشا کردنی @raziolhossein
  ای همسر سردار جهان، مادر عباس وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عباس در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس ام‌الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی تو فاطمه ی بیت شـه عـرش‌ مقـامی تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟ ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت جان همه خوبان جهـان باد فـدایت! با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی کـردی بـه بنـی‌فاطمـه اظهـار کنیزی عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی عباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایی چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی تـو ام‌ بنینـی نــه! تـو ام‌الشهـدایی پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت حق است کند فاطمه پیوسته دعایت دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را آتـش زده از گریه دل اهـل‌ نظـر را از بس که در امواج بلا یار حسینی بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی از داغ حسین‌بـن‌علـی جامـه دریـدی با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت گفتـی کــه نخـوانند دگر ام‌بنینت آتش نزند کس به دل زار و حزینت ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟ ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود ای قبله ی دل تـربت بی‌شمـع و چـراغت ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت با آن که شدم زائر بی‌صبر و قرارت نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است قبر تو عیان است عیان است عیان است چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟ از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم هرچند که خون جگرت بود روانه دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه ای کوه غم چار جوانت روی شانه بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت @raziolhossein
از غم یار سرشک مژه دریا کردند دل من خون،چو دل زینب کبرا کردند این شنیدم که ابوالفضل من از پا افتاد یوسف فاطمه را بی کس و تنها کردند این شنیدم که همان ها که به تو تیر زدند تا که خوردی به زمین،نیزه مهیا کردند این شنیدم که تو رفتی و پس از رفتن تو کودکان در وسط خیمه خدایا کردند باورم نیست که از نیزه زمین خورد سرت و ز پهلو سر نیزه سر تو جا کردند باورم نیست که با بودن تو عباسم زینبم را سر بازار تماشا کردند شیر من باد حلال همه فرزندانم که سر و جان به فدای گل طاها کردند اشک میریزم اگر در غم طفلانم نیست اشک ریزم که چه با یوسف زهرا کردند نه فقط بر بدنش زخم روی زخم زدند نیزه را در بدن زخمی او تا کردند گر که مضمون جدیدی است به طبع شایق نظر لطف بر او حیدر و زهرا کردند @raziolhossein
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین گفت راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟ شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین مادر آن است که یار غم زهرا بشود پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین پسرانم همه بودند سپرهای حسین سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین آب اگر ریخت ز مشک پسرم ، شرمنده... آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین مادرت آمد و دست پسرم را بوسید عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین @raziolhossein
زیبا ستاره و قمری داشتی چه شد بر مهر و ماه جلوه گری داشتی چه شد از نور ماه خانه تو بی نیاز بود از ماه ماه خوبتری داشتی چه شد ای شیرزن ز شیر خدا مرتضی علی آخر تو چار شیر نری داشتی چه شد گفتی مدینه ام بنینم دگر نخوان ای ام بی بنین پسری داشتی چه شد زینب رسیده از سفر از او سوال کن همراه خود تو همسفری داشتی چه شد زینب نگفت اگر زسکینه سوال کن آخر تو مهربان پدری داشتی چه شد تنها چرا رسیده ای ،مادر رقیه کو با خود تو خواهر دگری داشتی چه شد رویت کبود گشته ، عمویت مگر نبود با بودن عمو سپری داشتی چه شد مادر، بگو رباب چرا پس نیامده تو مادر نکو سیری داشتی چه شد ....... آه ای بشیر قافله اخبرنی عن حسین از نور عین من خبری داشتی؟ چه شد؟ @raziolhossein
من کیم ام الادب ام الکمال ام الوفایم مادر والا مقام چهار مصباح الهدایم مادر خود خوانده زینب دختر شیر خدایم فاطمه ام الابالفضل شهید کربلایم همسر و همسنگر مولا امیرالمومنینم من عروس فاطمه بنت اسد ام البنینم چهار اختر داشتم یک روزه وقف ماه کردم از ولادت با حسین ابن علی همراه کردم در دل گهواره از ایثارشان آگاه کردم دور سر گرداندم و تقدیم ثارالله کردم شیرشان دادم اگر چه از ولادت شیر بودند شیر نوشیدند اما عاشق شمشیر بودند من به دست یوسف زهرا گل احساس دادم در گلستان وفا سه نسترن یک یاس دادم نیمروزی هستی خود را به خیر الناس دادم جعفر و عثمان و عون و حضرت عباس دادم کاش بودی باز فرزندم که می گردید یارش کاش می شد جان خود را نیز می کردم نثارش من نمی دانم به من گفتند عباست فدا شد دست و چشم و فرق او یک لحظه تقدیم خدا شد کاش می دیدم چگونه حق عباسم ادا شد کاش می دیدم چگونه دستش از پیکر جدا شد کاش می دیدم که بر فرقش عمود آهنین زد کاش می دیدم کدامین ضربه او را بر زمین زد کاش می شستم به اشک چشم خود زخم تنش را کاش می آورد بر من یک نفر پیراهنش را من نمی دانم که بیرون کرد از تن جوشنش را کاش وقت دادن جان می گرفتم دامنش را تا شود فردا به نزد حضرت زهرا شفیعم گاه گاهی روی آرد در بیابان بقیعم من که اشک خجلت آن آب آور را ندیدم من که با چشم تلذی های اصغر را ندیدم من که دیگر سینه ی بی شیر مادر را ندیدم من که در میدان زبان خشک اکبر را ندیدم من ندیدم اینکه عباسم چگونه دست و پا زد تیر دشمن بود در چشمش برادر را صدا زد من که دیگر مثل زینب جسم بی سر را ندیدم زیر سم اسب ها نعش برادر را ندیدم در کنار قتلگه زهرای اطهر را ندیدم من که اندام کبود چند دختر را ندیدم کاش در گودال جای دختران نازدانه پیکر ام البنین می شد کبود از تازیانه کاش زینب بوی عطر یاس می آورد بر من زان چه از گودال کرد احساس می آورد بر من حرفی از حلقوم خیر الناس می آورد بر من قطعه ای از پرچم عباس می آورد بر من تاری از زلف علی اکبر نیاوردند بر من یک نخ از قندافه ی اصغر نیاوردند بر من نازنین عباسم ای تا پای جان یار حسینم با سر و با دست سرباز فداکار حسینم من به خون چهار فرزندم خریدار حسینم تو فدایی گشتی اما من عزادار حسینم گرچه ای دست حسین از تن جدا شد دستهایت مادری داری که بعد از تو بگریداز برایت @raziolhossein
از اولش چندین پسر می خواست بر آل پیغمبر سپر می خواست خود را کنیز فاطمه می دید از این جهت نامی دگر می خواست عباس در دامان او آمد چون از خدایش شیر نر می خواست شیر نرش را وقف زینب کرد ام البنین بودن جگر می خواست وقتی بشیر از کربلا می گفت  از حال مولایش خبر می خواست @nazr_abero
آن روز اگر خيمۀ ماتم می‌زد بر مُلک ادب دوباره پرچم می‌زد هر قدر هم از مشک و علم می‌گفتند تنها ز حسين فاطمه دم می‌زد @raziolhossein
آن روز اگر خيمۀ ماتم می‌زد بر مُلک ادب دوباره پرچم می‌زد هر قدر هم از مشک و علم می‌گفتند تنها ز حسين فاطمه دم می‌زد @raziolhossein
هر کس دلش با مرتضی عمری عجین باشد جای تعجب نیست باید اینچنین باشد عاشق در این درگاه گردد عارف باالله وقتی که زانوی ادب روی زمین باشد من حتم دارم خاتم انگشتر او را نام علیِ مرتضی نقش نگین باشد همسر امیرالمومنین باشد به این معنی است حتی سزاوار است ام المومنین باشد نامش اگر شد فاطمه پس حکمتی دارد او جای زهرا آمده مسند نشین باشد وقتی قمر دور سر خورشید میچرخد باید که دستان خدا در آستین باشد ام الادب ام الادب ام الادب بی شک ام البنین ام البنین ام البنین باشد جز او چه کس باید که بعد از کربلا عمری سنگ صبور رنج زین العابدین باشد من سر فرود آورده ام در پیش این بانو راز سر افرازی من قطعا همین باشد شاید دلیل اینکه مهدی تشنه ی یاریست تنها نبود اُمِّ سقا آفرین باشد @raziolhossein
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم تو که بودی؟ که خدا همسرِ مولایت کرد؟ تو چه کردی؟ که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد؟ مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب قدری آرام بخوان روضه برای ارباب روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم @raziolhossein
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب ، ام الوفا ، ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه ات جایی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنانت را درآورد پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست مدح تو چون با مدح عباست گره خورد دیگر گریز روضه ات هم غیر از این نیست شور رجزهایش نمی آمد به آن که در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست آه ! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست! این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟ یا دست های اوست که در آستین نیست؟ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است...! یعنی سر عباس بر روی زمین نیست @raziolhossein
به که باید بسپارم خبر این غم را داغ عباس کمر می شکند عالم را بنویس ام بنین نوکری عباست افتخاریست مبارک پسر مریم را کمترین مرتبه از وصف اباالفضلی اوست بنویسید اگر خاک درش آدم را گریه کمتر کن از این داغ که می ترسم اشک کم کم از رو ببرد آبروی زمزم را بنویس ام بنین در صف محشر داری برروی دست، دو تا دست جدا از هم را علم فاطمه ای بودن تو کاری کرد که خدا داد به دست پسرت پرچم را @raziolhossein