eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.7هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغ از لاله های پرپر من زهفتادو دو خونین اختر من دریغ از آن عزیزانی که خفتند به خون در پیش چشمان تر من خودم دیدم سر پاک حسینم جدا شد پیش چشم مادر من خودم دیدم که در خون دست وپا زد به روی دست بابا اصغر من خودم دیدم که قطعه قطعه گشته زتیر و نیزه، جسم اکبر من خودم دیدم که پامال خزان شد گل من یاس من نیلوفر من خودم دیدم که هجده سر چو خورشید همه گشتند برگرد سر من خودم دیدم که سرها گریه کردند بر احوال دل غم پرور من خودم دیدم که افتاد از سر نی سر محبوب از جان بهتر من به آن بلبل که در شام خرابه دل شب پر زد و رفت از بر من بخوان این بیت را (میثم) هماره زسوز سینۀ پر آذر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند
وداع کربلا ز خوناب جگر دریا کنم چشم تر خود را مگر پیدا کنم در این یم خون گوهر خود را الا ای بلبلان با من بنالید از برای من که نقش خاک دیدم لاله های پرپر خود را برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را برادر ای زدور خردسالی همدم زینب چرا تنها سفر کردی نبردی خواهر خود را زمین از اهرمن پر ای سلیمان به خون خفته در این صحرا کجا گمکرده ای انگشتر خود را از آن ترسم که زیر تازیانه جان دهد از کف به جان مادرت زهرا رها کن دختر خود را سرت از نوک نی کافی است با من همسخن گردد دگر زحمت مده جان برادر حنجر خود را چگونه طاقت آوردم که دیدم بر گلوی تو نشان زخم تیغ و بوسه های مادر خود را جدائّی من و تو بند از بندم جدا کرده چگونه از تو بردارم نگاه آخر خود را دو زخمت مانده آن یک بر کمر این بر جگر آری که دیدی داغ عبّاس و علی اکبر خود را صدای غربتت پر کرد عالم را در آن ساعت که کردی دفن پشت خیمه جسم اصغر خود را گنکاری چو «میثم» چشم بر لطف شما دارد مبادا روز محشر واگذاری نوکر خود را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد پس از بی مهری دریا، قَسِیُّ القلب شد آتش به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست که چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویم زبانم لال... النگوی زنان از آستین افتاد برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت را اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد نفهمیدند طاها را... نفهمیدند یاسین را به چوب خیزران دندانه‌ای از حرف سین افتاد سیدحمید برقعی
ای از ازل به مهر تو دل، آشنا حسین! وی تا ابد لوای عزایت بپا، حسین! ‏‏‏‏‌ هر ماه در عزای تو، ماه محرم است هرجا بود به یاد غمت کربلا، حسین! ‏‏‏‏‌ امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت آن دم که کرد جسم تو در خون شنا، حسین! ‏‏‏‏حسرت برم به محتضری، کاخرین نفس روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین! ‏‏‏‏‌ من کیستم که گریه کنم در عزای تو؟ گریند روز و شب به غمت انبیا، حسین! ‏‏‏‏‌ من کیستم که بر تو بگیرم عزا؟ خدا صاحب عزای توست به حقّ خدا، حسین! ‏‏‏‏‌ خون تو: آب غسل و کفن: گرد و خاک غم تشییع توست زیر سُمّ اسبها، حسین! ‏‏‏‏‌ سنگم اگر زنند، به جایی نمی‏روم آخر تو خود بگو که روم در کجا حسین! ‏‏‏‏‌ تن خسته، پشت خم شده، بار گنه به دوش رحمی به حال «میثم» بی‏‌دست و پا حسین! ‏‏‏‏‌
|⇦•مرگ من بود دمی کز تو .. و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها _ کربلایی حسین طاهری ೋ ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند در همان گوشۀ گودال فدایم کردند دوستانم که نبودند بگریند به من دشمنانم همگی گریه برایم کردند من که خود راهنمایِ همه عالم بودم سَرِ خونینِ تو را راهنمایم کردند هر کجا خواستم از پای دراُفتم دیدم کودکان دست گشودند و دعایم کردند خِجلم از تو که گم گشته امانت هایت بر سَرِ خار دویدند و صدایم کردند گریه ها داشتم از دوریِ رویِ تو ولی خنده ها بود که بر اشکِ عزایم کردند همرهانم که گرفتند غبار از محمل همه در خاک فتادند و رهایم کردند تا دَمِ مرگ طرفدار تو بودم ای دوست دشمنانِ یکسره تحسین به وفایم کردند این اسارت همه جا عزّتِ من بود حسین که پیام آورِ خون شهدایم کردند حاج غلامرضا سازگار ↫
حسین جان ۲ روی صورتم یادگاری تُ بازم می زارم به غیر از همین پیروهن از تو چیزی ندارم - واویلا حسین جان ۲ تو رفتی و یک سال و نیم از غمت گریه کردم برای تو و غربتِ و ماتمت گریه کردم - واویلا کجایی ببینی که دارم جون میدم چه روزای سختی که بعد از تو دیدم منم تشنه لب دارم اینجا می میرم مث تو منم زیر نورِ خورشیدم تو رفتی ۲ برای تو و زخمای پیکرت گریه کردم چقد با رقیه برای سرت گریه کردم - واویلا تا حالا ۲ هزار دفعه از داغ دوریِ تو جون سِپُردم دلم خون شد از بس برات غصه خوردم - واویلا هنوز دارم از داغ دوریت می سوزم با گریه برا تو گذشته هر روزم همش با خودم میگم آخر میایی... شب و روز چشام و به این در می دوزم به والله ۲ فراموش نکردم تو رو حتی واسه یه لحظه تو رو جا گذاشتم زیر اون همه تیر و نیزه - واویلا بمیرم ۲ لبِ تشنه از تن سرت رو بُریدن تو گودال زیر سم اسبا تن بی سرت شد لگد مال - واویلا نداره دلم بعد تو سامون داداش منم کاش برا تو می دادم جون داداش بلایی سر تو آوردن توو گودال که نشناختمت بین خاک و خون داداش
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تو رفتی کربلا روی سرم یکباره ویران شد خودم دیدم ز روی تل که جسمت سنگباران شد بهای کُشتنت گردید سهمِ نیزه داران و ولی انگشترت دیدم که سهم ساربان شد @hosenih هجوم آورد لشگر سمت گودال و خودم دیدم عمامه قسمت این و عبایت قسمت آن شد خودِ تو سوختی در زیر تیغ آفتاب اما در آتش خیمه هایت سوخت و با خاک یکسان شد نداری کهنه پیراهن به تن حتی برادر جان بمیرد خواهرت زینب تنت بدجور عریان شد بمیرم من برای غربتت ای یوسف زهرا که تن پوشت عزیزم خار و خاشاک بیابان شد تنت عریان شد اما هست جای شکر آن باقی که زیر نیزه و تیرِ شکسته باز پنهان شد کجا کارم کشیده ، ای علمدار از روی نیزه ببین شمر ابن ذی الجوشن برای ما رجز خوان شد @hosenih علمدارم که بود از گل کسی کمتر نگفت اما پس از او تازیانه آشنا با جسم طفلان شد به سمت علقمه رو کردم و گفتم به زیر لب برادر پرچمت افتاد و سیلی زن ، فراوان شد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
لیست اشعار عصر عاشورا (اشعاری که در بالا آمده است)👆👆👆 بگذارید کنار بدنش گریه کنم دلت می‌لرزد از فریادهای آخرم برگرد قافله سالار من کجایی ای دوای دردم جان به ما داده ربنای حسین هر دم ز آه حسرت تو آه می‌کشم تا نغمه حسین نوایش به ما رسید از داغ کام خشکت دل خسته و کبابم حسین عزیز زهرا مگه یادم میره اون داغی که کسی ندیده حسین جان ای آبروی دو عالم اگرچه داغ روی داغ دیدم دریغ از لاله‌های پرپر من ز خوناب جگر دریا کنم چشم تر خود را رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین مرگ من بود دمی که از تو جدایم کردند تو رفتی کربلا روی سرم یک بار ویران شد این لیست لینک ندارد اما ترتیب اشعار بالا در آن حفظ شده است.
درود بر پدرم كز همان طُفوليَتَم برای روضه ات از من هميشه كار كشيد . برای آن كه منم عاقبت بخير شوم مرا به دست تو داد و خودش كنار كشيد رضا قربانی (بخشی از ابیات غزل نقل شده است.)
🔰لیست شعر روضه اسارت 🔴وداع کربلا بگذارید کنار بدنش گریه کنم ز خوناب جگر دریا کنم چشم تر خود را 🔴دفن شهدا اینجا نگارخانه گلهای پرپر است 🔴دروازه کوفه غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده هلال یکشبه ای آفتاب جاه و جلال ای ماه من دو روزه چرا گشته ای هلال یا هلالا لما استتم کمال 🔴شام و اسارت آل الله پس از تو جان برادر چه رنج ها که کشیدم زینب و شام آه و وا ویلا مگه یادم میره ... حسین جان ای آبروی دو عالم مرا تا شامیان دیدند در شام به محمل ماه تابان را که دیده منم که داغ روی داغ دیدم دریغ از لاله های پرپر من یا مزن چوب جفا بر لب و دندان من شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید شامیان من داغدارم هلهله کمتر کنید فتنه و بیداد و بلا بود شام افتاده ام به بستر بی سایبان حسین حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم تو رفتی کربلا روی سرم یکباره ویران شد مرگ من بود دمی کزتو جدایم کردند کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub کانال اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست نه بقا کرد ستمگر،نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست تو در اول،سر و جان باختی اندر ره عشق تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست فواد کرمانی
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر سید حمیدرضا برقعی
دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی! وای اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور! شاید یکی از زیباترین مرثیه های عاشورایی این شعر نیر تبریزی باشد: ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور بی تو عالم همه ماتم‌کده تا نفخهٔ صور خاک‌بیزان به سر اندر سر نعش تو بنات اشگریزان به بر از سوگ تو شعرای عبور ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم ای سَرت سِرّ انا الله و سنان نخلهٔ طور دیده‌ها گو همه دریا شو و دریا همه خون که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور شمع انجم همه گو اشک عزا باش و بریز بهر ماتم زده کاشانه چه ظلمات و چه نور پای در سلسله سجاد و به سر تاج یزید خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور تا جهان باشد و بوده است که داده است نشان میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور سر بی‌تن که شنیده است به لب آیهٔ کهف یا که دیده است به مشکوة تنور آیۀ نور جان فدای تو که از حالت جانبازی تو در طف ماریه از یاد بشد شور نشور قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور گوش خضرا همه بر غلغلۀ دیو و پری سطح غیرا همه پر ولولهٔ وحش و طیور غرق دریای تحیر ز لب خشک تو نوح دست حسرت به دل از صبر تو ایوب صبور مرتضی با دل افروخته لاحول کنان مصطفی با جگر سوخته حیران و حصور کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز آهوان حرم از واهمه در شیون و شور انبیا محو تماشا و ملایک مبهوت شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور
اشعار وفات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله 👇👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نفسم در شماره افتاده رنگ و رویم پریده است علی سر من را بگیر بر زانوت وقت رفتن رسیده است علی گرچه زود و سریع طی شد و رفت چقدر روزگار سخت گذشت همۀ سالهای تبلیغم به من بیقرار سخت گذشت @hosenih دل من را همیشه توهینِ بی حیاها شکست یادت هست سنگ باران کودکان لجوج سر من را شکست یادت هست در اُحد که غریب ماندم من بغض کفار داشت وا میشد یک تنه جوشنم شدی تو علی تو نبودی سرم جدا میشد اثر آفتاب شعب این بود در سرم شعله های تب مانده به کف پای من ازآنموقع خارهای ابولهب مانده چه کنم وقت رفتن آمده است دل ندارم که روضه خوان باشم کاش میشد زمان حمله به در زنده باشم کنارتان باشم ظاهرا مومن و مسلمانند با تو و فاطمه بد اند علی صبر کن صبر کن برای خدا همسرت را اگر زدند علی همه هیزم بدست می آیند آتشی پشت در به پا بشود وای اگر در به فاطمه بخورد میخ، در بین سینه جا بشود صبر کن آن زمان که با سیلی قصد دارند بر رویش بزنند یا که در پیش دست بسته ی تو با قلافی به بازویش بزنند @hosenih تازه این اول مصیبت هاست کربلای حسین نزدیک است مثل زهرا قرار سوختن بچه های حسین نزدیک است.. خیمه ها دانه دانه میسوزند هرکجا دود سربه سر آتش دختران من و تو با گریه همه جان میدهند در آتش ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
ای مظهر نور خدا،حضرت خَتمُ الاَنبیا در غم تو ارض و سما،ناله زند واویلتا رفتی و فاطمه عزا گرفته دلش بهانه تو را گرفته مدینه رنگی از جفا گرفته یا مصطفی سیّدی یا محمد... ای زِ غم فِراق تو،داغ دل همه جَلی با رَفتنت ازین ‌جهان،شکسته شد رُکن علی امیرِمؤمنان به دیده تر زِ بعدِ جان سپردنِ تو سَروَر هم داغ رهبر دیده هم برادر یا مصطفی سیّدی یا محمد... بعد تو ای ختم رسل،زدند اهل فتنه ها به پیش دیده علی،به پشت در فاطمه را حق رسالتت چه خوش ادا شد محسن تو به پشت در فدا شد وَ این شروعِ داغِ کربلا شد یا مصطفی سیّدی یا محمد...
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ رفتی و پناه عالمیْنت می سوخت قلب حسن(ع) و جان حسینت(ع) می سوخت @hosenih قران و تمام عترتت خورد زمین در شعله حدیث ثقلینت می سوخت! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را @hosenih فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را @hosenih این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را" ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افلاک با خویش بردی آن نگاه مهربان را آن رحمت جاری و پاک و بیکران را رفتی ولی بوی تو را دارد مدینه ابری شده از غصه می بارد مدینه یک عمر در راه خدا سختی کشیدی رفتی ولی از امتت خیری ندیدی قرآن صدایت می زند برگرد احمد آیات رحمن غرق ذکر یا محمد برگرد آیات خدا بی تو غریبند آیات نور و انّما بی تو غریبند غار حرا دلتنگ شبهای تو مانده در حسرت یک بوسه از پای تو مانده رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست آن چهره و لبخند زیبای تو مانده هر چند نشنیدند یک عده صدایت در آسمان شهر آوای تو مانده بر روی پیشانی ایتام مدینه مثل همیشه جای لبهای تو مانده نور علی نور دل غمگین زهرا در ظلمت این قوم زهرای تو مانده رفتی برایش ناله مانده درد مانده رفتی علی در بین صد نامرد مانده آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی سینه زدن بر خاک سوزان را ندیدی رفتی ندیدی ناله های دخترت را خون گریه ها و ربنای دخترت را رفتی ندیدی بعد تو حرمت شکستند دستان حیدر را میان کوچه بستند رفتی سفارشهای تو روی زمین ماند بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد خونین جگر خونین دهن خونین کفن شد رفتی ندیدی ماجرای کربلا را رفتی ندیدی پیکر در بوریا را در کربلا اجر رسالت اینچنین بود جسم حسینت پاره پاره بر زمین بود بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از روی جسمش با سم مرکب گذشتند اینجا میان روضه ها زینب قدم زد آتش به جان شعرهای محتشم زد این کشته افتاده بی سر حسین است این که نمانده از تنش پیکر حسین است این که سپاهی ریخته روی تن او این شاه بی سردار و بی لشکر حسین است این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است حالا اسیر شعله ها و آفتاب است این پیکری که زینت دوش نبی بود حالا تمام پیکرش شد خاک آلود شاعر : مجتبی شکریان همدانی
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی‌نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که برچیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است :: مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است محمد جواد غفور زاده
فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را.. فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را محمد حسین ملکیان
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است عالم سیاه‌پوش به سوگ سه سرور است ذرات غم نشسته به رخسار آفتاب از داغ آن‌که بر دو جهان سایه‌گستر است کعبه سیاه‌پوش و به تن جامۀ عزا زمزم به حال زمزمه و چشم او تر است ماه عزای سید و سالار انبیاست کوثر ز اشک فاطمه لبریز گوهر است بر کائنات گرد یتیمی نشسته است رفت آن پدر که مظهر الله اکبر است... ماه سقیفه آمد و افروخت آتشی کز دود آن به چشم بشر تا به محشر است دار سقیفه معجز شق القمر نمود این معجزه ز شق قمر نیز برتر است آن‌جا دو نیمه شد مه و پیوند یافت باز اعجاز هم ز شخص شخیص پیمبر است خود ماه چیست یک کرۀ کوچکی ز خاک در پیش کائنات ز یک ذره کمتر است این جا کتاب و عترت از هم جدا شدند این ثقل اکبر آمد و آن ثقل اصغر است... از پشت در طنین صدایی رسد به گوش خاکم به سر که نالۀ زهرای اطهر است آن هم دری که روح امین اذن می گرفت والله، جای گفتن الله اکبر است... سید محمد علی ریاضی یزدی
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خندهٔ شیرین باغبان گم شد... شکست قلب صبور فرشتگان از غم شبی که قبلهٔ توحید عاشقان گم شد... نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبۀ جان، قبلۀ جهان گم شد... رضا اسماعیلی
ای بهشت مدینه شهر رسول باغ سر سبز لاله های بتول تو بهشتی ولی بهارت کو ای قرار همه قرارت کو شِکوه بر درگه خدا داری ناله وامحمّدا داری شهر احمد، کجاست احمدِ تو از چه خاموش شد محمّد تو آسمان ها همه خراب شوید کوه ها در شراره آب شوید ناله ها آه از جگر خیزید اختران بر زمین فرو ریزید لحظه ها محشری عظیم شدید امّت مصطفی یتیم شدید ای جهانِ وجود، هستت رفت خاتم الانبیا زدستت رفت گرد غم بر فلک نشست، نشست پشت شیر خدا شکست، شکست گرد غربت مدینه را به سر است از مدینه علی غریب تر است او که بار بلای امّت برد او که پا بر نجات خلق فشرد جگرش را زطعنه چنگ زدند به جبینش زکینه سنگ زدند بارها امّت ستم گستر بر سرش ریختند خاکستر بر قدم هاش خار افشاندند کاذبش گفته ساحرش خواندند چون پدر با عدو تکلّم کرد با لب غرق خون تبسّم کرد بارها جان خویش داد زدست تا که گردد بشر خدای پرست وقت رفتن نخواست از امّت اجر، الاّ مودّت عترت روح پاکش زتن چو گشت رها باز گردید دست توطئه ها بود روی زمین جنازه ی او که شکستند عهد تازه ی او منکر آیه ی شریفه ی شدند بانی فتنه ی سقیفه شدند از جحیم سقیفه خصم شریر آتش افروخت در بهشت غدیر چیره شد دست ظلم بر مظلوم غصب شد حق چهاره معصوم تا به جای صمد صنم شد نصب گشت حق کتاب و عترت غصب گر چه در نظم، قدرتم دادند چه کنم حکم وحدتم دادند ورنه پیوسته می زدم فریاد که کجا فاطمه زپا افتاد روز غصب خلافت علوی گشت پامال، حرمت نبوی در سقیفه ستم به مولا رفت آتش از بیت وحی بالا رفت شعله افروختند بر در وحی آیه ای شد جدا زکوثر وحی زخم شمشیر بر سر حیدر گشت اجر رسالت دیگر حمله بر حجّت خدا کردند فرق او را زهم دو تا کردند بعد قتل علی امام حسن گشت همچون پدر غریب وطن ریخت یک آسمان بلا به سرش خون شد از غیر و آشنا جگرش زهر کین زد شراره بر دل او عاقبت جعده گشت قاتل او آسمان بس که خون به جامش ریخت جگرش خون شد و زکامش ریخت روز تشییع، در برِ یاران پیکرش شد زتیر، گلباران بارش تیر و جسم یار کجا؟ یاس زهرا و نیش خار کجا تیرها بود کز حجاب کفن برد سر در تن امام حسن آل هاشم اگر چه خونجگرید این خبر را به خواهرش نبرید سوز زخم درون بس است بر او دیدن طشت خون بس است بر او یوسف فاطمه حسین عزیز اینقدر اشگ از دو دیده نریز مجتبی هم به غربت تو گریست هیچ روزی بسان روز تو نیست در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر در تو زخم هزاراها شمشیر می کند خصم بعد یارانت سنگ باران و تیر بارانت ملک هستی محیط غربت تو اشگ «میثم» نثار تربت تو شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار
مدینه، چه کردی رسول خدا را گرفتی زِ ما خاتم‌الانبیا را چه بیدادگر بود، این چرخ گردون که خاک یتیمی، به سر ریخت ما را دریغا که روح دعا، رفت در خاک گرفتند از ما روان دعا را به سوگ محمّد، بگریید، یاران که زهرا ببیند، سرشک شما را بیارید گل بر در بیت زهرا که هم‌درد باشید، خَیرُالنسا را الهی الهی که اهل مدینه نبینند، تنهایی مرتضا را الهی نبینم که زهرا به صحرا دهد آب با اشگ خود نخل‌ها را مبادا که در بیت وحی الهی بدون طهارت، گذارید پا را ببوسید، روی حسین و حسن را تسلّا دهید این دو صاحبْ عزا را خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم که آورد، بر زخم‌ جان‌‌ها، دوا را نه لب بر گلوی حسینش نهاده نه بوسیده لعل لب مجتبا را سلامی نداده است، بر اهل‌بیتش زیارت نکرده است، بیت‌الولا را زنان مدینه، چو جان در بر خود بگیرید، دخت رسول خدا را مبادا مبادا، گذارید تنها در این روزها، عصمت کبریا را زنان مدینه، به جان پیمبر بگویید اسرار این ماجرا را چرا شعله از بیت زهرا بلند است ببینید، آتش زدند آن سرا را دریغا دریغا که در پشت آن در شکستند، ارکان أرض و سما را بیایید، در آستان ولایت که کشتند، ریحانةُ المصطفا را خطاکار، آن بود، ای اهل عالم کز اوّل رها کرد، تیر خطا را خدا را در بیت توحید و آتش یهودند این جانیان، یا نصارا یهود و نصارا به پیغمبر خود روا داشت کی این چنین ناروا را ندیده است، پیغمبری، جز محمّد زِ امّت، چنین ظلم و جور و جفا را شراری، زِ بیت ‌الولا رفت بالا که بگرفت در کام خود کربلا را عدو، آتشی زد به بیت ولایت که بگرفت، تا حشر، دودش فضا را زمام سخن را نگهدار "میثم" که آتش زدی، قلب اهل ولا را